از «ساخت حرمسرا برای یک گاو» تا «جنگ خونین بر سر اسب های آبی»؛ حقایقی حیرت انگیز پیرامون ارتباط مصریان باستان با حیوانات

از «ساخت حرمسرا برای یک گاو» تا «جنگ خونین بر سر اسب های آبی»؛ حقایقی حیرت انگیز پیرامون ارتباط مصریان باستان با حیوانات

مردم مصر باستان را می توان صاحب یکی از قدیمی ترین و در عین حال شگفت انگیزترین تمدن های طول تاریخ دانست. آنها در دوره ای می زیستند که همه چیز با دنیای امروز متفاوت بود؛ از هنر و معماری گرفته تا سبک زندگی و تعاملات انسانی.

یکی از تفاوت های چشمگیر مصریان نسبت به انسان های امروزی، مسئله پرستش خدایان بود. این قوم، بت ها، الهه ها و خدایانی غیرمتعارف را می پرستیدند. جالب است که برخی از رب النوع ها، در نظر مصریان، شمایلی نیمه حیوانی داشتند. همین امر موجب شده بود آنها با احترام و اکرام خاصی با اکثر حیوانات برخورد کنند. گاهاً نیز ارتباطات آنها از حد مرسوم فراتر می رفت و اتفاقاتی عجیب و مضحک را رقم می زد.

با توجه به توضیحات فوق، در این بخش، فهرستی از تعاملات حیرت انگیز مصریان با حیوانات را به شما عزیزان ارائه خواهیم نمود. با ما همراه باشید:

۱۰- ساخت حرمسرا برای یک گاو نر

1

در طول تاریخ مصر باستان، در هر برهه، یک گاو نر خوش شانس این بخت را پیدا می کرد تا به عنوان خدا پرستش شود. مصریان گاو مذکور را «آپیس» خطاب می کردند و معتقد بودند او جلوه ای از خداست که در قالب پوست و گوشت بر روی زمین نزول پیدا کرده است.

آنها آپیس را به نمادها و نشانه های مقدس (از دیدگاه خودشان) مزین می کردند و او را در معبدی خاص سکنا می دادند. جالب است که با حیوان چهارپا چنان با اکرام برخورد می کردند که بسیاری از انسان ها چنین رفتاری را حتی در خواب نیز نمی دیدند.

نحوه زندگی آپیس شگفت انگیز بود. مصریان برای او یک حرمسرا ترتیب داده بودند تا هر موقع اراده کرد بتواند با گاوهای ماده مورد پسند خود جفت گیری کند. اما این تمام ماجرا نبود.

رژیم غذایی آپیس متشکل از کیک و عسل بود. از این ها گذشته، یک روز از سال به عنوان سالگرد تولد خدایگان گاو جشن گرفته می شد که در آن روز، به باور مصریان، آپیس مشاوران و ملازمان انسانی برای خود بر می گزید.

یکی از دیگر اقدامات عجیب مصریان، ذبح قربانی برای آپیس بود. آنها تعدادی گاو نر و ماده بالغ را به نزد خدایگان شاخ دار خود می آوردند و زبان بسته ها را در مقابل دیدگان وی سلاخی می کردند (مشخص نیست از این کار چه منظوری داشتند).

یکی دیگر از رسومات این بود که زنان حق لمس کردن گاو مقدس را نداشتند؛ البته به استثنای یک زمان معین از سال، که آپیس به شهر «نیکوپولیس» انتقال داده می شد.

پس از مرگ آپیس، او را طی مراسمی مجلل، به مانند یک شاه تشییع می کردند. مدتی بعد، یک گاو نر دیگر جایگزین خدای درگذشته می شد و سِیر عجیب پرستش، دوباره به روال قبل تکرار می گشت.

۹- مصریان، پس از اهلی کردن کفتارها، آنها را به عنوان حیوان خانگی نگه می داشتند

2

پیش از آن که نگهداری از سگ و گربه در خانه ها مرسوم شود، انسان ها با حیواناتی به مراتب عجیب تر مأنوس بودند. ۵۰۰۰ سال پیش، مصریان نوعی حیوان خانگی داشتند که حتی در خیال انسان امروزی هم نمی گنجد: کفتار.

طبق تصاویر نقش بسته در آرامگاه برخی از فراعنه (۲۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)، مصریان از کفتارها به مانند سگ های شکاری امروزی بهره می گرفتند. بر این اساس، پادشاهان بلند مرتبه مصری، برای تفریح، با گله ای از سگ ها و کفتارهای دست آموز عازم شکار می شدند.

البته رابطه مصریان باستان با این حیوانات دست آموز، بر خلاف روابط امروزی، چندان دراماتیک و احساسی نبود. کفتارها در ابتدای دوران اهلی شدن، از تعامل با انسان ها سود می بردند و حتی شاید از این وضع راضی بودند اما آنها به هیچ وجه فرجام خوبی نداشتند. پس از این که یک کفتار به رشد کامل خود می رسید، مصریان او را می کشتند، شکمش را از غذا و ادویه جات پر می کردند، و آن را برای سِرو در مجالس مهمانی کباب می نمودند.

چندان دور از ذهن نیست که کفتارها حیوانات دست آموز چندان خوبی نبودند. چند نسل بعد از سپری شدن دوران فوق الذکر، مصریان از دست آموز کردن حیوانات وحشی دست برداشته و آنها را از خانه و محیط زندگی خود راندند. بقیه ماجرا را خودمان می دانیم: سگ ها و گربه ها جایگزین درندگان وحشی شدند.

۸- نخستین فرعون قلمروی یکپارچه مصر، به دست یک اسب آبی کشته شد

3

«پادشاه مِنِس» نخستین فرعونی بود که در آن واحد، هم بر قلمروی پایین دست مصر و هم بر گستره بالا دست آن حکمرانی کرد. تاریخ دانان، این پادشاه مقتدر را که ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می زیست، یکی از افسانه ای ترین چهره های مصر باستان می دانند. او پس از یکپارچه سازی قلمرو امپراتوری مصر، به مدت شصت سال بر کشور حکمرانی کرد ولی سرانجام به دست یک اسب آبی کشته شد.

متأسفانه جزییات زیادی در مورد چگونگی مرگ پادشاه منس موجود نیست. تنها سندی که این اتفاق را تایید می کند یادداشتی بر جای مانده از یکی از تاریخ دانان مصری موسوم به «مانِتو» است که به اختصار عنوان کرده: «منس نخستین پادشاه بود. او به چنگ یک اسب آبی افتاد و کشته شد». با این مختصرنویسی، می توان پی برد، احتمالاً در مُخَیّله جناب مانِتو نمی گنجیده که امکان دارد نسل های آتی، در مورد جزییات، چگونگی و کیفیت مرگ عجیب پادشاهِ افسانه ای مصر کنجکاو شوند!

با توجه این که پیشامد فوق الذکر ۵۰۰۰ سال پیش به وقوع پیوسته، برخی گمانه می زنند که ماجرا از اساس یک افسانه تخیلی بوده است. البته این امر چیزی از عجیب بودن ماجرا کم نمی کند. آنچه مسلم است، منس در نزد مصریان باستان یک قهرمان بوده است. اگر بخواهیم تصور کنیم داستان مرگ او یک افسانه کاملاً تخیلی است، باید به ذکاوت و طرز فکر مصریان شک کنیم.

شما پاسخ دهید: آخر چه کسی فرجام یک انسان مقتدر و یک قهرمان دوست داشتنی را در قالب مرگ به دست یک اسب آبی تجسم می کند؟!

۷- در مصر باستان، خَدَنگ ها مقدس شمرده می شدند

4

در نزد مصریان باستان، خَدَنگ ها از سایر جانوران جایگاهی مقدس تر داشتند («خدنگ» جانوری شبیه به راسو و از رده پستانداران است. این جانور با نام هایی دیگر از قبیل «مانگوس»، «نمس هندی»، «موش خرما» و «میمون پوزه دراز» نیز شناخته می شود).

مصریان به کرات دیده بودند که خدنگ ها در تقابل با مارهای کبرا بر می آیند و آنها را می کشند. این امر برای عوام بسیار شگفت انگیز و قابل تحسین بود. تحت تأثیر این شیفتگی، آنها با ساخت مجسمه های برنزی و طلسم های محافظت کننده‌ی مزین به شکل و شمایل خدنگ، این موجودات را گرامی می داشتند.

گاه مسئله از این حد هم فراتر می رفت و آنها خدنگ را به عنوان حیوان خانگی نگه می داشتند. باستان شناسان، مواردی را کشف کرده اند که اجساد مصریان در کنار لاشه مومیایی شده یک خدنگ قرار گرفته است. آنها معتقدند جانور مذکور، حیوان خانگی فرد جان باخته بوده است.

خدنگ حتی در افسانه های مصری نیز حضوری چشمگیر دارد. بنا بر یکی از این داستان ها، خدایگان «رَع»، برای مقابله با پلیدی ها، گاه خود را به شکل خدنگ در می آورد.

اما در این میان، عجیب ترین حکایت مربوط به ماجرایی است که خود مصری ها به شدت بر واقعی بودن آن تأکید دارند. داستان مذکور از این قرار است: «روزی از روزها، یک خَدَنگ دلاور، با تمساحی مواجه می شود که با دهان باز خوابیده است. او مخفیانه وارد دهان تمساح می شود و از درون شکم، شروع به خوردن امعاء و احشاء خزنده غول پیکر می کند. در نهایت، خدنگ قهرمان با خوردن بخش هایی از بدن تمساح، از درون پیکرِ جانورِ هلاک شده بیرون می آید».

۶- مجازات اعدام برای کشتن گربه

5

در مصر، مجازات کشتن گربه اعدام بود. البته قانون مذکور تنها مختص به کشتن عامدانه گربه ها نبود، بلکه کافی بود یک بی نوای مصری به طور اتفاقی با ارابه گربه ای را زیر کند؛ در این شرایط نیز سرنوشت فرد خاطی تنها اعدام بود.

آنچه در تاریخ نقل شده حاکی از آن است که در اجرای قانون فوق الذکر هیچ استثنایی در کار نبوده است. در همین راستا، توجه شما را به ماجرایی حقیقی جلب می کنیم که توسط نویسنده ای به نام «دیودوروس سیکولوس» ثبت و نقل شده: «روزی از روزها، در قلمرو مصر، یک مرد رومی به طور اتفاقی باعث مرگ یک گربه شد. در پی شنیدن این ماجرا، پادشاه مصر شخصاً وارد عمل شد تا وساطت فرد خاطی را کند. علی رغم خواسته صریح پادشاه، مردم خشمگین هیچ گونه ترحمی از خود نشان ندادند. آنها حتی خطر جنگ با رومیان را به جان خریدند ولی بی خیال مجازات اعدام نشدند. در نهایت، گروهی از مردم، خودسرانه به مرد رومی یورش برده و پس از کشتن او، جسدش را در خیابان به حال خود رها کردند».

جالب است بدانید، در سال ۵۲۵ قبل از میلاد، علاقه مفرط مصری ها به گربه، برایشان دردسرآفرین شد. در این سال، قلمرو مصر مورد هجوم ایرانی ها قرار گرفت. سربازان ایرانی با آگاهی از نقطه ضعف مصری ها، تصویر یکی از الهه های مصری که شمایل گربه داشت را بر روی سپرهای خود نقاشی کرده و عازم نبرد گشتند.

اما این تمام ماجرا نبود؛ ایرانی ها پیشاپیشِ خود دسته ای بزرگ از حیوانات به راه انداختند که در بین آنها جانورانی از جمله سگ، گوسفند و گربه دیده می شد. آنها یک صدا فریاد می زدند: «این ها همان حیواناتی هستند که برای شما مصریان عزیزند».

با مشاهده اقدام هوشمندانه ایرانی ها، مصری ها که از آسیب رساندن به گربه ها بیمناک بودند، خود را تسلیم کردند تا ایمنی گربه ها تضمین شود. البته تسلیم شدن مصری ها فایده چندانی برای آنها و حیوانات عزیزشان در بر نداشت. طبق اسناد تاریخی، پس از فتح نبرد، پادشاه ایران در هنگام تردد در معابر مصر، بر صورت مردم گربه پرتاب می کرد!

۵- سوگواری خانواده ها پس از مرگ گربه خانگی

6

در مصر باستان، مرگ گربه مساوی با یک تراژدی تلخ بود. کسی که گربه خود را از دست می داد جوری رفتار می کرد که انگار همسر خود را از دست داده است. پس از مرگ یک گربه خانگی، کل خانواده به عزا می نشست و مطابق با رسوم عزاداری، همه ابروهای خود را می تراشیدند.

پس از مدتی عزاداری، جسد گربه در پارچه ای نفیس پیچیده می شد و برای انجام عملیات مومیایی ارسال می گشت. در آن هنگام، بدن نحیف گربه با روغن سدر و برخی ادویه جات شستشو داده می شد تا معطر گردد. در نهایت، لاشه مومیایی می شد و در دخمه ای مخصوص قرار می گرفت. در آرامگاه گربه، مقادیری شیر و تعدادی موش نیز قرار داده می شد تا در جهان باقی و حیات پس از مرگ، از خوردن آنها متنعم گردد.

در اکتشافات باستانی، آرامگاه های گربه ها به کرّات یافت شده اند. در یکی از این مقبره ها، ۸۰ هزار جنازه گربه کشف گردید که تمام آنها به صورت مومیایی شده و آراسته در جایگاه های خود قرار گرفته بودند.

۴- عزیمت به شکار به همراه یوزپلنگ های دست آموز

7

تصوری که ما اکنون از گربه سانان بزرگ نظیر شیر و پلنگ و ببر داریم با آنچه در مصر باستان وجود داشته بسیار متفاوت است. مصریان، «یوزپلنگ» را گربه ای کوچک و بی آزار تلقی می کردند و از نگهداری آن در نزدیکی خانه خود هیچ ابایی نداشتند.

درست است که در خانه مردمِ عادیِ مصر یوزپلنگ دست آموز یافت نمی شد، اما این قضیه در مورد فراعنه کاملاً متفاوت بود. برای تأیید این مدعا، می توان «رامسِس دوم» را مثال زد که در کاخ خود تعداد زیادی شیر و یوزپلنگ دست آموز داشت. البته، تحقیقات حاکی از آن است که او تنها فرد برخوردار از همنشینی با یوزپلنگ نبوده است.

در برخی از مقبره های باستانی، نقاشی هایی یافت شده که در آنها تصویر پادشاهان در کنار یوزپلنگ های دست آموز نمایان است. از جزییات صحنه های ترسیم شده این گونه بر می آید که پادشاهان مذکور در هنگام عزیمت به شکار با خود یوزپلنگ می برده اند.

۳- شهری اختصاصی برای تمساح های مقدس

8

«کروکودیلوپولیس» نام شهری در مصر بود که ساکنان آن همگی اعضای فرقه ای بودند که به یک خدایگان تمساح شکل موسوم به «سوبِک» اعتقاد داشتند. آنها در شهر خود از یک تمساح اصطلاحاً مقدس موسوم به «سوچوس» نگهداری می کردند. اغلب، از سراسر شهر و نواحی اطراف آن، مردم دسته دسته برای زیارت جناب سوچوس مشرف می شدند و مُستَفیض می گشتند!

طبق شواهد تاریخی، تمساح مذکور به طلا و جواهر مزین بود و همواره تعدادی کاهن اطراف او به چشم می خورد. مردم اغلب به عنوان هدیه، برای سوچوس غذا می آوردند. در این مواقع، کاهنان دهان تمساح را به زور باز می کردند و غذاها را درون آن می چپاندند.

جالب است که گاهاً به سوچوس بی نوا شراب هم داده می شد. باز همانند قبل، یکی از کاهنان دهان تمساح را باز می کرد و کاهن دیگر نوشیدنی را درون حلق خزنده مقدس می ریخت.

پس از مرگ سوچوس، تشییع جنازه ای در شأن یک قهرمان برای او ترتیب داده می شد. پیکر تمساح ابتدا با پارچه های نفیس پوشانده شده و سپس عملیات مومیایی انجام می پذیرفت؛ دست آخر نیز، جسد مومیایی شده در یک دخمه زیرزمینی نهاده می شد. نیاز به توضیح نیست که پس از انجام کلیه مراسم، یک تمساح دیگر به عنوان وارث سوچوس برگزیده می شد و تشریفات فوق الذکر دوباره از نو تکرار می گشت.

۲- مصریان عقیده داشتند سوسک های سِرگین غَلتان به طرزی جادویی درون گوی های فضولات متولد می شوند

9

در ذهن بسیاری از ما، تصویر مصریان باستان این گونه حک شده است: «مرد یا زنی که بر گردن خود، آویزی مزین به طرح سوسک سِرگین غلتان دارد». چنین صحنه هایی را در بسیاری از فیلم ها و سریال های تاریخی دیده اید، اما باید بدانید که پدیده مذکور در بین مصریان باستان واقعاً رواج داشته است؛ در آن دوران، همه مردم (اعم از فقیر و غنی) از چنین گردنبندهایی استفاده می کردند.

مصریان باور داشتند سوسک های سرگین غلتان قدرت جادویی دارند. البته، همان طور که مستحضر هستید، در آثار سینمایی و تلویزیونی کمتر به این مسئله پرداخته شده است.

سوسک های سرگین غلتان معمولاً در حال انتقال گوی هایی از جنس فضولات به لانه های خود هستند. پس از انتقال گوی به لانه، جنس ماده این جاندار، درون فضولات تخم گذاری می کند. در این شرایط، طبیعی است که نوزادان مذکور از درون فضولات سر برون می آورند.

مصریان بخش عمده ای از فرآیند فوق الذکر را به چشم دیده بودند اما از بخش تخم گذاری هیچ اطلاعی نداشتند. بر همین مبنا، آنها تصور می کردند سوسک های سرگین غلتان به صورت خلق الساعه و ناگهانی (بی نیاز از وجود مادر) پدید می آیند. آنها معتقد بودند آفرینش این سوسک ها در لابلای فضولات منشاء جادویی دارد.

یکی دیگر از باورهای مضحک مصریان از این قرار بود: «خورشید یک گوی بزرگ (نظیر گوی های فضولات) است که توسط یک سوسک سرگین غلتانِ غول پیکر در جایگاه خود قرار داده شده است». از همه جالب تر این که، آنها برای سوسک مورد اشاره جایگاه خدایی نیز متصور بودند.

البته، با خواندن این مطالب، نباید در مورد شعور مصریان باستان اشتباه قضاوت نکنید. آنها به هیچ وجه معتقد نبودند که خورشید یک گوی بزرگ از جنس فضولات سوسک های سرگین غلتان است. راستش را بخواهید، آنها اصلاً نمی دانستند که گوی های دائماً در حال جابجایی توسط سوسک ها واقعاً از چه ساخته شده اند!

۱- دو تن از فراعنه مصر به خاطر اسب های آبی وارد نبردی عظیم شدند

10

شاید ندانید که یکی از عظیم ترین نبردهای تاریخ مصر به خاطر اسب های آبی پدید آمده است. یکی از فراعنه مصر موسوم به «سِقِنِن‌رَع تائوی دوم» در کاخ خود استخری داشت که درون آن مملو از اسب های آبی اهلی‌شده بود. او از تماشای آب بازی جانوران مورد اشاره لذت می برد و به تک تک آنها عشق می ورزید. به قدری آنها را دوست داشت که حاضر بود برای آنها جان دهد (جالب است که دست آخر همین اتفاق هم افتاد).

در زمان حیات این فرعون، قلمروی مصر چندپاره بود. قدرتمندترین سرزمین این قلمرو «هیکسوس» نام داشت که تحت حکمرانی فرعونی موسوم به «آپوپی» اداره می شد. از آنجایی که سِقِنِن‌رَع در مرتبه ای پایین تر از آپوپی قرار داشت، باید به او خراج می پرداخت.

سِقِنِن‌رَع با وضع موجود کاملاً کنار آمده بود و تحقیرهای ناشی از زندگی تحت سلطه یک مقام بالادست را تحمل می کرد. این رویه همچنان ادامه داشت تا این که یک روز، آپوپی فرمانی جنجالی صادر کرد. او به سِقِنِن‌رَع دستور داد باید عطای اسب های آبی را به لقایشان ببخشد.

پیامی که آپوپی برای سِقِنِن‌رَع فرستاده بود چنین مضمونی داشت: «سر و صدای اسب های آبی تو به قدری زیاد است که نمی توانم بخوابم. کلک آنها را بکَن!». با توجه به وجود فاصله ۷۵۰ کیلومتری بین محل اقامت آپوپی و اقامتگاه ‌سِقِنِن‌رَع، به سادگی می توان پی برد که پیام فوق تنها جنبه مردم آزاری داشته و در اصل بهانه ای برای ظلم و تعدّی بوده است.

علی رغم سابقه سعه صدر و تحمل فراوان، این بار سِقِنِن‌رَع تاب نیاورد و اهانت به اسب های آبی خود را بر نتافت. او موضع مخالفت آمیز خود را علنی کرد و زمینه ساز وقوع جنگی بزرگ شد.

بالاخره جنگ در گرفت و سپاهیان سِقِنِن‌رَع به قلمروی آپوپی یورش بردند. در کشاکش نزاع و درگیری، سِقِنِن‌رَع که به خاطر دفاع از حق مالکیت خود بر استخر اسب های آبی وارد جنگ شده بود، کشته شد. اما این پایان ماجرا نبود؛ پسر سِقِنِن‌رَع جنگ را ادامه داد.

به دنبال این وقایع، دو نسل از پادشاهان مصر، نبرد بزرگ و خونین مذکور را پیگیری کردند اما از آنجایی که هر آغازی، پایانی دارد، سرانجام نزاع خاتمه یافت.

بد نیست اشاره کنیم که فرجام نهایی جنگ چندان هم بد نبود. با فرو نشستن غبار حاصل از درگیری، قلمروی مصر هویتی یک پارچه یافت. جالب است که این دستاورد بزرگ، نتیجه اقدام مردی بود که به اسب های آبی خود عشق می ورزید!

 

منبع: Listverse
مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
۲ نظر

ورود

  • mostafa اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۶

    با این کلمه خیلی حال کردم
    (سربازان ایرانی با آگاهی از نقطه ضعف مصری ها، تصویر یکی از الهه های مصری که شمایل گربه داشت را بر روی سپرهای خود نقاشی کرده و عازم نبرد گشتند)

    • mery آبان ۲۷, ۱۳۹۷

      ایرانیا از قدیم باهوش و شیطون بودن!