آقای بازیگر آسمانی شد؛ نگاهی به زندگی عزت الله انتظامی

آقای بازیگر آسمانی شد؛ نگاهی به زندگی عزت الله انتظامی

«من بازی نمی‌کنم، زندگی می‌کنم.»

می‌گویند زمانی که فیلمنامه می‌خواند حتی اگر قصد نداشت در آن فیلم بازی کند، تمام فیلمنامه را حاشیه نویسی می‌کرد؛ یا برای خودش یا برای گوشزد کردن به فیلمنامه نویس. حتی دیالوگ‌ها را دستکاری می‌کرد و نیمه شب‌ها در اتاق کارش آنها را بلند بلند برای خودش تکرار می‌کرد تا بتواند یک اجرای خوب در بیاورد. حتی ممکن بود نیمه شب از خواب بپرد و بگوید چیزی به ذهنش رسیده و دوباره برود سرکارش. حاشیه‌نویسی‌هایش آنقدر زیاد بوده که در منزلش یک کتابخانه کامل از این دستنوشته‌ها وجود دارد و برخی از فیلمنامه‌های مطرح سینما را با قلم خودش و با کلی تغییرات بازنویسی کرده و آن را نگه داشته. هرچند دیگر خودش نیست تا آنها را بخواند چرا که آقای بازیگر، «عزت الله انتظامی» صبح امروز برای همیشه جهان را ترک گفته است.

زندگی عزت الله انتظامی

سطور بالا افسانه نیستند و بخش‌هایی از گفتگوی همسر او با نشریات سینمایی هستند. انتظامی آنقدر غرق در کارش بود که وسط صرف غذا و مهمانی ناگهان سگرمه‌هایش توی هم می‌رفت و به سرعت خود را به دفترچه یادداشتش می‌رساند تا چیزی که به ذهنش رسیده را یادداشت کند. با اینکه برخی فکر می‌کردند این حرکات و رفتار برای همسر او، مینا انتظامی ، سخت است، او از این رفتار شوهرش به عنوان خاطرات شیرین یاد می‌کند.

به نظر می‌رسد غرق شدن او در دنیای سینمایی‌اش سرچشمه اصلی جمله مشهور عزت الله انتظامی: «من بازی نمی‌کنم، زندگی‌میکنم.» باشد. بسیاری از غول‌های بازیگری ادعا دارند که بین نقش‌ها و زندگانی‌شان تفاوت قائل هستند ولی شیوه انتظامی چیز دیگری بود و عجیبن کردن زندگی هنری خود و زندگی شخصی‌اش را پیشی گرفته بود.

زندگی عزت الله انتظامی

کارگردانان مشهور سینمای کشور می‌گویند که عزت الله انتظامی سخت‌گیرترین بازیگر سینمای کشور بوده و انتخاب‌هایی بسیار گزیده داشته و به هیچ وجه به راحتی بازی در فیلمی را قبول نمی‌کرده، هرچند او هم اعتقاد داشت که در عمر هنری خودش انتخاب‌های نادرستی داشته ولی بانگاهی به کارنامه فیلم‌هایش، کمتر به این موارد اشتباه می‌رسیم.

برگ‌هایی از زندگی عزت الله انتظامی

پدرش ارتشی بود و اصالتا اهل یکی از روستاهای اشتهارد بود مادرش هم ۱۴ فرزند به دنیا آورد و معلم مکتبخانه هم بود. خانه‌شان در جایی قرار داشت که الان تبدیل به پارک شهر شده و دوران ابتدایی را در محله سنگلج به سر کرد. در همان کودکی یواشکی به دیدن نمایش‌ها می‌رفت و دایی‌اش هم در این دزدکی تاتر رفتن‌ها کمکش می‌کرد. اولین تاتری که رفت در میدان شاهپور بود و بعد از سینما سپه را تجربه کرد و در نهایت پاتوق سرک کشیدن به دنیای هنرش شد سالن تئاتر مرکزی. اولین فیلم سینمایی که در عمرش دید پانزده سال گمنام بود و می‌گفت همان فیلم او را عاشق سینما کرد و نمایش هفت رنگ به کارگردانی مرحوم محمدتقی این عشق به بازیگری را به حد اعلا رساند.

پدر و مادرش به شدت مخالف این هنرها بودند و خانواده یازده نفره‌شان (بقیه فرزندان در کودکی مرده بودند) به شدت پایبند به سنت‌ها بود. آن زمان به تئاتر و نمایش اصطلاح مطربی بودن را برچسب می‌زدند و هیچکس دلش نمی‌خواست که فرزندش مطربی باشد. در همان خانواده اما او به هنر کشیده شد و برادرش قدرت انتظامی هم نیز مدتی در تلویزیون مشغول به کار شد. این دو برادر جلوی باورهای خانواده ایستادند و به آرزوهایشان رسیدند ولی تا مدت‌ها، پدر و مادرشان کارهایشان را دنبال نمی‌کردند و آنها را تحریم کرده بودند.

زندگی عزت الله انتظامی

پیش پرده‌خوانی و زندانی شدن عزت الله انتظامی

در نهایت کار تئاتر را با پیش پرده‌خوانی شروع کرد و در تماشاخانه کشور به مدیریت حمید قنبری و مجید محسنی امتحان داد و قبول شد. چهارده ساله بود و قراردادی با این مجموعه بست (که هیچ وقت پولی بابت آن نگرفت) و البته در آغاز متصدی سالن نمایش بود و بالاخره توانست خودی نشان دهد و در سال ۱۳۲۲ به رادیو برود و اجرایی داشته باشد، اجرایی که پدرش آن را فهمید و از همان موقع رابطه پدر و پسری‌شان تقریبا شکراب شد. گرچه انتظامی در ابتدا به پدرش دروغ گفته بود و به بهانه اینکه کنترلچی سالن سینماست به سالن نمایش می‌رفت ولی بعدها دستش رو شد و از همان لحظه پدر با او بدخلقی کرد تا اینکه بزرگی از خاندان در نهایت توانست بین این دو را تاحدی آشتی دهد. یک آشتی که خود انتظامی ادعا داشت هیچ‌وقت آنطور که باید شکل نگرفت و پدرش همیشه از اینکه او این شغل را انتخاب کرده بود، از او ناراضی بود. پدر او فردی بود که تا اخر عمر نه سینما را دید و نه هیچ وقت تلویزیون نگاه کرد، آقای بازیگر فرزند چنین شخصیتی بود.

زندگی عزت الله انتظامی

پیش پرده‌هایی که می‌خواند معمولا مشکلات و انتقادات مردم نسبت به دستگاه دولتی بود و شاعران آنها هم ابوالقاسم حالت یا پرویز خطیبی بودند. پیش پرده‌ اما دقیقا چه بود؟ در نمایش‌خانه‌های تهران هنری رواج داشت و هنری بود که در آن، بازیگری که صدای خوبی هم داشت، پیش از آغاز تئاتر و یا در فاصله‌ی تغییر پرده ‌های نمایش، جلوِ سن یا صحنه رو به تماشاچیان می‌ایستاد و برای آنکه حوصله آنان تا آغاز نمایش سر نرود، با همراهی موسیقی شعرهایی اغلب با درون‌ مایه انتقادی، سیاسی و کوچه و بازاری برای حاضران می‌خواند.

انتظامی در پیش پرده خوانی هم حتی سنت شکنی کرد و به همراه پرویز خطیبی پیش‌پرده‌هایی کاملا اصیل روی موسیقی ایرانی اجرا کردند و کارش طوری گل کرد که تبدیل به صاحب سبکی در این زمینه شد. این پیش پرده‌ها آنقدر حالتی انتقادی و تند پیدا کرد که وزارت کشور آن زمان دستور داد از این به بعد برای پیش پرده‌ها هم باید مجوز صادر شود و دیگر عوامل یک نمایش نمی‌توانند سرخود چنین اجراهایی داشته باشند. از همان سال‌ها مشخص بود که آقای بازیگر وقتی وارد حرفه‌ای هنری شود‌، چه کولاکی می‌کند.

زندگی عزت الله انتظامی

انتظامی چندباری کلاس رقص هم رفت و خودش تعریف می‌کرد ه کلاس‌های رقص خانمی آمریکایی به اسم میس کوک را گذراند و بعد از مدتی آنها را رها کرد، هرچند همین خانم میس کوک در نهایت مسئول بررسی نمایش‌ها در وزارت کشور شد و انتظامی  هربار به ترفندی از او برای کارهایش مجوز می‌گرفت. به خاطر پیش پرده‌خوانی چندین بار زندانی شد و یک بار سر خواندن شعری در رادیو به نام حمال بازار هم زندانی شد. بخش‌هایی از این شعر بدین مضمون بود:

من حمال بازارم خانمها آقایان/   هر دم به زیر بارم، خانمها آقایان/   دانی آخر ز چه من بهر خود آدم نشدم/   با زر و زیور و پول همدم نشدم /   چون که بی غیرت و بی همت و بی غم نشدم /  دلال رهن و گروی کشور جم نشدم

زندگی عزت الله انتظامی

سفر عزت الله انتظامی به آلمان کارگری در کارخانه ذوب آهن

تئاتر را خودش یاد گرفت و با ابتکار خودش توانست علم بازیگری در تئاتر را بیاموزد چرا که آن زمان‌ها کلاسی برای هنرهای نمایشی در کشور رواج نداشت و استادی هم برای این کار نبود. در اواسط کار حرفه‌ای‌اش تدریس روش استانیسلاوسکی در کشور رواج پیدا کرد و او در نهایت به آلمان رفت تا معلوماتش را تکمیل کند. یک ماه تمام در آلمان دنبال کار گشت و با اینکه در اپرای شهر هانفور توانسته بود کلاس‌های هنری برود، اما نمی‌توانست با شکم خالی هم زندگی کند. در یک کارخانه ذوب آهن نزدیکی شهر کار پیدا کرد و ساعتی یک مارک در آنجا کارگری کرد و با روزی صرف یک وعده غذا توانست در این مدت زندگی کند. در این میان زبان آلمانی را هم بیشتر آموخت و در آخر توانست در مدرسه شبانه فولکس هوخ شوله کلاس‌های هنر برود. زندگی سخت و طاقت فرسایش درست بعد از قبولی در کنکور عملی و ثبت نام در این مدرسه شروع شد. خودش اینطور گفته بود:

«برنامه کلاس های شبانه از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۱۲ شب بود و باید ۴۰ کیلومتر راه را برمی‌گشتم تا بتوانم صبح زود سرکار باشم. برنامه‌ام را طوری تنظیم کرده بودم که در کارخانه به ازای کار بیشتری که انجام می‌دادم، نیم ساعت زودتر بیرون بروم و چون سیاه و کثیف بودم باید حمام می‌کردم. بعد دوان دوان به راه آهن می‌رفتم تا به کلاس برسم.»

زندگی عزت الله انتظامی

ماجرای سل داشتن عزت الله انتظامی چه بود؟

پیشنهاد کار در رادیو فارسی زبان آلمان شرقی را به خاطر تعلیماتی که در حال فراگیری آنها بود رد کرد. او تمام این ۴ سال را با زیرکی مرخصی استعلاجی از وزارت بهداری گرفته بود. قضیه از این قرار بود که با دکتری در آلمان صحبت کرده بود و گواهی سل داشتن جعلی گرفته بود و آن را به اداره فرستاده بود،گواهی که در آن دکتر تاکید کرده بود باید هر شش ماه یکبار این مریض دوباره چکاپ شود و به همین طریق ۴ سال مرخصی استعلاجی گرفت به طوری که وقتی به ایران آمد ۶ ماه مرخصی طلب هم داشت!

بازگشت به وطن و بازی در سینما

وقتی به ایران بازگشت اوضاع کاملا فرق کرده بود و سینما جای تئاتر را گرفته بود و هنر دوبله فیلم هم در کشور جا افتاده بود. در سال‌های آغازین بازگشتش به کشور به ساختمان هنرهای زیبا رفت و در آنجا چند اثر را روی صحنه برد و برای اولین بار خودش تجربه کارگردانی تئاتر را چشید. بعد از آن سرکی به دنیای دوبله زد و در فیلم مردی که رنج می‌برد به کارگردانی محمدعلی جعفری جای یکی از کاراکترها صداپیشگی کرد اما بنا به دلایل مختلف این کار را ادامه نداد و برای همین در نهایت به سینما کشیده شد و در فیلم گاو بازی کرد. (البته وی پیش ‌تر، در سال ۱۳۲۸ نیز یک بار بازی جلو دوربین را تجربه کرده بود و نقشی کوتاه را در فیلم «واریته بهاری» اثر پرویز خطیبی بازی کرده بود) و برعکس اکثر بازیگران روی صحنه نمایش، نشانی از غلو و اغراق در بازی‌اش به چشم نمی‌خورد. اوج این قوت بازیگری را هم همانجا نشانمان می‌دهد که گاوش از طویله فرار کرده و او سراسیمه به منزل می‌رود و با بهت از طویله که بیرون می‌آید، در هم می‌شکند و می‌گوید: گاو من که در نمیره… از این لحظه‌های اوج به کرات در سکانس‌های مختلف گاو پیدا می‌شود و نتیجه این می‌شود که انتظامی با قدمی محکم وارد بدنه سینما می‌شود.

زندگی عزت الله انتظامی

بعد از گاو به آقای هالو می‌رسد و ثابت می‌کند که بازیگری‌اش در گاو یک اتفاق نبوده و او واقعا به قدرت و تکنیک‌های بازیگری واقف است. دو نقش متفاوت را در فیلم بازی می‌کند و فروش خوب آقای هالو در گیشه هم او را بیشتر بین عامه مردم مشهور می‌کند و بازیگری قدر در بین سینمادوستان کشف می‌شود.

تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا

در همین سال‌ها بار دیگر تحصیلات آکادمیک بازیگری را دانشکده هنرهای زیبا ادامه می‌دهد و بدون کنکور و به خاطر استعدادش وارد این دانشگاه شد، دانشگاهی که در آن به طور مثال بهرام بیضایی استاد تاریخ تئاترش شد و خود انتظامی گفته بود که بیضایی بی‌شک به او نمره داد تا قبول شود وگرنه برگه‌اش در امتحانات نهایی نمره قبولی را نداشت.

زندگی عزت الله انتظامی

فیلمی که انتظامی درباره آن هیچ وقت حرف نزد

آخرین فیلمی که از انتظامی به نمایش درآمد، فیلم توقیف شده زادبوم بود که در سال ۱۳۸۶ ساخته شد و سال گذشته رنگ اکران را به خود دید، فیلمی که البته انتظامی بنا به دلایلی نامعلوم نسبت به آن موضع تندی داشت و هیچ‌گاه حاضر نشد فیلم را خودش ببیند و یا درباره آن صحبت کند. آخرین فیلمی هم که آقای بازیگر در آن ایفای نقش کرد به فیلم راه آبی ابریشم برمی‌گردد که سال ۱۳۸۹ ساخته شد و نقش کوتاهی را در آن ایفا کرد.

زندگی عزت الله انتظامی
کتاب زندگینامه عزت الله انتظامی به نام من عزتم، بچه سنگلج

نامه عزت الله انتظامی به حسن روحانی

انتظامی سال ۱۳۹۲ نامه‌ای به رییس جمهوری نوشته بود و در آن از رییس جمهوری خواسته بود که به مساله رفع حصر بپردازد. او در این نامه نوشته بود:

«مگر می‌شود مسئله‌ای با این اهمیت همچنان لاینحل باقی بماند؟… همواره بیم آن داشته‌ام که سر بر زمین بگذارم و چشم از جهان ببندم و این مشکل لاینحل باقی‌مانده باشد.»

زندگی عزت الله انتظامی در واپسین‌ سال‌های عمرش به دور از حاشیه و سینما و بود و او در خلوت خود زندگی کرد و بعد از چندین سال سکوت خبری، ۲۶ مردادماه درگذشت. یادش گرامی باید.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود