برای موفقیت در زندگی فقط حرف دلتان را گوش کنید

برای موفقیت در زندگی فقط حرف دلتان را گوش کنید

یک بار در یک سمینار توسعه فردی شرکت کرده بودم و همه سوالاتی که در سر داشتم را از سخنگوی سمینار می‌پرسیدم که ناگهان او در پاسخ به من گفت: «بس است»!

سوالاتم شامل اینها بود:

  • معنی واقعی زندگی و جهان و هر چه در آن است چیست؟
  • من چگونه می‌توانم خوشحال باشم؟
  • آیا لابسترها واقعا نامیرا هستند؟

موفقیت در کار و زندگی

فردی که این جلسه آموزشی را برگزار کرده بود در ادامه گفت:

«واقعیت این است که تو پاسخ تمام این سوال‌ها را خودت در قلبت می‌دانی. این سوال‌ها را می‌پرسیدی تا مجوز انجام آنچه می‌دانی درست است را بگیری. در واقع تو بدنبال پاسخ نیستی بلکه خواهان تایید گرفتن هستی. پس همین جا این کار را تمام کن. تو به اجازه دیگران نیازی نداری. وقتی در قلبت احساس می‌کنی کاری درست است و باید انجامش دهی، فقط انجامش بده. بگذار اتفاق‌ها به تو بگویند که آیا تصمیمت واقعا درست بوده یا نه. واکنش‌ها و تصمیمات بعدی خود را روی نتیجه کارهای خود متمرکز کن.

وقتی با مشکلی در زندگی روبه‌رو می‌شوی، سعی کن به نظرات خودت احترام بگذاری. به خودت و تصمیمات خود اعتماد کن. زندگی و رویدادهای آن را از نگاه خود و بر اساس تجربه‌های خود نگاه کن. وابسته به این نباش که دیگران چه می‌گویند و چه نظری دارند. مشورت گرفتن، سوال پرسیدن و تحقیق کردن بسیار خوب هستند، حتما این کارها را انجام بده، اما در نهایت خودت فکر کن و خودت برای خودت تصمیم بگیر.»

موفقیت در کار و زندگی

حرف دل خود را دنبال کن!

قلب انسان همانند قطب‌نما عمل می‌کند. دل می‌داند که راه درست چیست. در واقع دل یک صدای درونی است که به خوبی می‌داند درست چیست و غلط چیست. به همین خاطر است که توصیه می‌کنیم به آن اعتماد کنید.

موفقیت در کار و زندگی

برای درک بهتر این مساله برایتان یک مثال می‌زنیم: جان تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود و در یک بانک سرمایه‌گذاری کار می‌کرد. او از زندگی خود بشدت متنفر بود. به این خاطر که دوست داشت کسب‌وکار شخصی خود را داشته باشد. یک بیزینس آنلاین که به او امکان سفر کردن و کشف دنیا را بدهد. اما او به خودش و توانایی‌های خودش اعتماد نداشت. به همین خاطر سعی می‌کرد با مطالعه زیاد رویاهایش را به دست بیاورد. البته وقتی می‌دید که دوستانش با خرسندی کار می‌کنند در تصمیم خود شک می‌کرد. او دایم به کار بقیه توجه می‌کرد تا ببیند چه می‌کنند. اما در نهایت پس از ۶ ماه شهامت این را یافت تا بیزینس شخصی خود را راه‌اندازی کند.

موفقیت در کار و زندگی

ایلان ماسک نیز به ندای قلب خود گوش داد. وقتی در یک مصاحبه از ماسک پرسیدند که ایده تسلا، اسپیس‌ایکس و پی‌پال از کجا می‌آید او در پاسخ گفت که به حرف دلش پاسخ داده است. او از خودش پرسیده بزرگ‌ترین مشکلی که انسان امروز با آن مواجه است، چیست؟ سپس بدنبال یافتن پاسخ این سوالات برآمده است. این در حالی بود که بقیه مردم به جای خلق کردن، به دنبال پیروی از بدعت‌های جدید بازار بودند.

مردم به ما دیکته می‌کنند که چگونه زندگی کنیم. کار به ما می‌گوید که برای موفقیت در زندگی باید پله‌های ترقی را دو تا یکی طی کنیم. مدها و فشن‌ها به ما دیکته می‌کنند که معیارهای زیبایی چیست؟ لباس زیبا چیست و چه فاکتورهایی دارد. اجتماع تعیین می‌کند که آیا ما انسان خوب و با وقار و مبادی آدابی هستیم یا خیر.

موفقیت در کار و زندگی

نوع بشر پدیدآورنده قبیله و دسته و گروه است؛ ما عادت کرده‌ایم که با موج جامعه حرکت کنیم. اما صرف اینکه همه جامعه به یک چیز واحد اعتقاد دارند دلیل نمی‌شود که آن چیز واقعا درست باشد.

در گذشته، همه معتقد بودند که زمین صاف و تخت است. وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم این طرز فکر برایمان بسیار عجیب و حتی مضحک است. حالا از شما می‌خواهیم که فکر کنید در آینده هستید و در حال مشاهده زمان گذشته هستید، آیا طرز فکر عمومی‌ای وجود دارد که به نظرتان در آینده بسیار عجیب و مسخره باشد؟

موفقیت در کار و زندگی

موفقیت در کار و زندگی

انسان همیشه فراموش می‌کند به خودش گوش کند. پیش‌فرض زندگی ما این است که به حرف بقیه گوش کنیم. در بسیاری مواقع سعی می‌کنیم برای راضی نگه داشتن بقیه تلاش کنیم. اما کمتر کسی در دنیا پیدا می‌شود که بنشیند و با خود فکر کند که از زندگی واقعا چه می‌خواهد!

این در حالیست که این مساله بسیار مهم است. ما باید بدانیم از زندگی چه می‌خواهیم به این خاطر که ما فقط یک بار زندگی می‌کنیم. همه ما فرصت محدودی روی کره زمین داریم و پس از آن می‌میریم و به خاک سپرده می‌شویم.

زندگی کوتاه و محدود است. زندگی خود را به خاطر دیگران و طرزفکر آنها هدر ندهید. در این دُگم (عقاید تعصبی) که ما باید بر اساس تجربیات و نظرات دیگران زندگی کنیم، غرق نشوید. اجازه ندهید صدای بلند نظرات دیگران صدای درونی قلب شما و خواسته‌های واقعی شما را از بین ببرد. از همه مهم‌تر، همیشه شهامت دنبال کردن حرف دل خود را داشته باشید. شما می‌دانید که از زندگی چه می‌خواهید، پس انجامش دهید. (استیو جابز)

بزرگ‌ترین چالش انسان‌های امروزی ساختن دنیایی است که در آن همه هدفی را دنبال کنند. هدف داشتن همان چیز بزرگی است که در زندگی نیاز داریم و باعث می‌شود تا بهتر کار کنیم. هدف چیزی است که خوشحالی واقعی در زندگی ایجاد می‌کند. (مارک زاکربرگ)

وضعیت اجتماعی در مقابل دنبال کردن ندای دل خود

آیا ما پیرو شرایط اجتماع هستیم؟ یا دنبال کننده ندای درونی خود؟

برای یافتن پاسخ این سوال، داستان زیر را بخوانید:

روزی روزگاری دو آرشیتکت به نام‌های پیتر و هوارد با هم به دانشگاه می‌رفتند. پیتر انسان بسیار اجتماعی بود؛ او توانست مدیریت انجمن آرشیتکت‌ها را بدست بیاورد. همین ارتباط‌های اجتماعی موفق باعث شد تا پس از فار‌غ‌التحصیل شدن بتواند به یک موسسه معماری بسیار مشهور و موفق راه پیدا کند. او بسیار سخت کار می‌کرد و همزمان نیز ارتباطش را با افراد موفق و مهره‌های کلیدی شرکت حفظ کرد تا توانست در نهایت مدیر موسسه شود.

این مقام، پول و موقعیت اجتماعی بسیار زیادی برای او به ارمغان آورد و باعث شد تا به یک فرد کاملا ثروتمند تبدیل شود. اما در انتهای هر روز، او به ساختمان‌هایی که طراحی کرده بود نگاه می‌کرد و با خود می‌اندیشید: «همه این بناها زشت هستند و من حتی یکی از آنها را دوست ندارم. همه ساختمان‌ها بر اساس نیاز و درخواست مشتری‌ها یا شرکت طراحی شده است.» در نهایت هم به این نتیجه می‌رسید که او در زندگی چیزی بدست نیاورده است.

موفقیت در کار و زندگی

این در حالی بود که آرشیتکت دیگر، هوارد، مسیری متفاوت در زندگی را برگزید. او از همان دوران دانشجویی از سبک ویکتوریایی متنفر بود زیرا تزئینات آن را غیرضروری و بسیار شلوغ می‌دانست. هوارد عاشق طراحی‌های مینیمالیستی و پست مدرن بود. به همین خاطر از دانشگاه انصراف داد تا دستیار و دانشجوی آرشیتکتی شود که احترام زیادی برای او قایل بود. استادی که او انتخاب کرده بود درآمد چندانی نداشت زیرا طراحی‌هایش اغلب بسیار رادیکال بودند و مورد توجه هر کسی قرار نمی‌گرفت.

اما هوارد راهش را ادامه داد و شرکت خود را راه‌اندازی کرد. موسسه معماری او فقط در صورتی پروژه قبول می‌کرد که مشتری آزادی کامل در طراحی و ساخت را به هوارد بدهد و در این کار هیچ دخالت مستقیمی نداشته باشد. به همین خاطر او مشتری‌های زیادی نداشت و در طول فعالیت کاری فقط چند پروژه محدود را توانست به انجام برساند. اما این باور را داشت که تمامی ساختمان‌هایی که طراحی کرده به خوبی بیانگر دیدگاه، هنر و نگاه او هستند.

هر ستون ساختمان‌ها مثل استخوان‌های بدن هوارد بود و پنجره‌ها و نماهای چوبی آنها حکم پوست و گوشت بدنش را برایش داشتند.

موفقیت در کار و زندگی

با خواندن داستان زندگی این دو نفر حالا ترجیح می‌دهید که جای پیتر بودید یا هوارد؟

ارتباط‌های اجتماعی چگونه می‌توانند روی سبک زندگی شما تاثیر بگذارند؟

۱۰ اعتقاد و باور اساسی خود را در زندگی را یادداشت کنید.

کدام یک از اعتقادات شما از درون قلبتان نشات گرفته و کدام را جامعه و وضعیت اجتماعی به شما دیکته کرده است؟

کدام یک از باورها باعث رشد شما می‌شود و کدام یک شما را از زندگی عقب نگه می‌دارد؟

آیا به سبک دلخواه خود زندگی می‌کنید یا برای بقیه و با توجه به نگاه جامعه سبک زندگی خود را تغییر داده‌اید؟

دوست دارید چگونه و به چه سبکی زندگی کنید؟

موفقیت در کار و زندگی

عاشق کاری باشید که انجام می‌دهید

شغل شما بخش بزرگی از زندگیتان را در بر گرفته است. به همین خاطر، تنها چیزی که باعث می‌شود تا از کار خود راضی باشید این است که باور کنید کار بزرگی انجام می‌دهید. برای رسیدن به این باور هم باید عاشق کار خود باشید. اگر هنوز شغلی که عاشقش شوید را پیدا نکرده‌اید، به جست‌وجو ادامه دهید. از تلاش دست برندارید. با عشق کار کردن همانند با عشق زندگی کردن است. هر چه بیشتر ادامه پیدا کند، بهتر و بهتر می‌شود. بنابراین، برای یافتن شغل دلخواه خود همیشه در جست‌وجو و تلاش باشید و سریع ناامید نشوید. (استیو جابز)

اهداف بزرگ‌تر بهتر هستند

همیشه و همه جا شنیده‌ایم که می‌گویند سنگ بزرگ نشانه‌ی نزدن است. به همین خاطر اغلب مردم اهداف کوچک برای زندگی خود تعیین می‌کنند زیرا می‌ترسند که شکست بخورند. اما جالب است بدانید که تحقق اهداف بزرگ‌تر به مراتب آسان‌تر از اهداف کوچک است.

وقتی هدفی بزرگ و البته منسجم و آینده‌دار در سر می‌پرورانید، با مطرح کردن ان در مجامع مربوطه می‌توانید سرمایه‌گذاری مالی بگیرید زیرا مردم حرکت‌های بزرگ را دوست دارند. اما هدف‌های کوچک چون سریعا به انجام می‌رسند، کسی برای تحقق آن به شما یاری نمی‌رساند.

همچنین این را نیز به یاد داشته باشید که در مسیر اجرایی کردن هدف‌های بزرگ رقبای کمتری خواهید داشت.

موفقیت در کار و زندگی

من ۷ سال پیش وقتی سایت کوپن خود را راه‌اندازی کردم تنها هدف کسب درآمد زیاد بود تا با پول آن سفر بروم. اما این سایت خیلی بزرگ نشد و در نتیجه نتوانستم سرمایه‌گذار بگیرم. دلیل این بود که اهداف من بسیار سطحی، دم‌دستی و معمولی بود و بنابراین نظر افراد موفق و بزرگ را جلب نمی‌کرد. اینها سخنان فردی است که موفقیت چندانی در زندگی نداشته.

اما برعکس، «تیم کنتلی کلی» به طور همزمان توانست Zoox  را به یک بیزینس ۱.۵ میلیارد دلاری برساند. او یک روز صبح از خواب بیدار شد  و با خود فکر کرد: «من می‌خواهم یک ماشین تماما خودکار و خودران بسازم.» اما قرار نبود چیزی شبیه ماشین‌های تسلا بسازد.

او به طور کامل فرمان ماشین، صندلی راننده و هر فاکتوری که برای راننده انسانی موردنیاز است را حذف کرد تا رباتی خودران بسازد. رویای اصلی «تیم کنتلی کلی» ساخت اوبر تماما خودکار و خودران بود؛ بدون حضور انسان.

او یک سال را به مطالعه و تحقیق در مورد خودروهای خودران اختصاص داد و در نهایت یک نسخه از ایده‌هایش را در کنفرانس‌های مختلف رونمایی کرد.

موفقیت در کار و زندگی

منتقدان این طرح را به سخره گرفتند. اما تیم دست از تلاش بر نداشت و توانست یک سرمایه‌گذار برای خود پیدا کند.

موفقیت در کار و زندگی

تیم میلیون‌ها دلار سرمایه دریافت کرد و به سراغ تیم خودروی هودران اپل رفت. تیم به آنها گفت: «اپل در حال تعطیل کردن پروژه خودروسازی خود است و به زودی شما بیکار می‌شوید. پس پیشنهاد می‌کنم نزد من بیایید  تا با همکاری هم دنیا را تکان دهیم.» تیم خودروی اپل هم با خودشان فکر کردند که حرفش منطقی است. پس به او ملحق شدند.

موفقیت در کار و زندگی

بعد از آن، تیم به سراغ Lord Draper رفت، بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار ریسک‌پذیر و به او گفت: «من در حال ساخت خودروی خودران هستم و بهترین تیم دنیا را هم در اختیار دارم. تو باید ۳۰ میلیون دلار به من سرمایه بدهی تا طرحم را اجرایی کنم.» دریپر هم چند دقیقه فکر کرد و با خودش گفت چرا که نه و پول را به تیم داد. تیم سرمایه را دریافت کرد و از افرادی بیشتری برای پیوستن به تیم کاری خود دعوت به عمل آورد. در نهایت، توانست در عرض ۴ سال بیزینس ۲۵۰ میلیون دلاری خود را به ارزش ۱.۵ میلیارد دلار برساند.

موفقیت در کار و زندگی

فکرهای بزرگ داشته باشید، گام‌های بزرگ بردارید و برای موفقیت کتاب بخوانید و کتاب صوتی گوش کنید.

منبع: medium
یک نظر

ورود

  • hossein اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۸

    به ندای درونم گوش کردم. ندای درونم گفت یه کوله پشتی رو بردار کفشاتو بپوش برو کوهنوردی
    یه جایی رو انتخاب کردم و چند روز بعد راه افتادم. با تاکسی رفتم پیاده شدم روستا رو رد کردم از کوچیک تا بزرگ میپرسه چی میخوایی حق نداری بیایی
    خارج روستا به طرف کوه میرم یکی اومده میگه باید پول بدی بری. توجه نکردم رفت با یکی دیگه اومد گفت یا باید برگردی یا عوارض اینجا رو بدی
    توجه نکردم دستمو گرفت کوله رو گرفت و انداخت رو زمین یه لگدم زد گفتم با پلیس تماس میگیرم گفتن اینجا قانونشه باید عوارض بدی
    مقاومت کردم کوله رو برداشتن بردن. یه کوله پشتی اصل دو سه میلیونی. با فلاکس و لباس و چادر و کیسه خواب. پنج تا ده میلیون اون موقع قیمتشون میشد.
    منم خسته کوفته برگشتم روستا حالا هرجا سوال میکنم میخندن جواب نمیدن رفتم کلانتری بخش میگن میدونی که اینجا اینطوریه نباید میومدی. یه شکایت پر کردم و تاالانم هیچی
    هر روز که بیشتر میگذره این رفتارا بیشتر و بیشتر میشه

    ندای درون میگه برو ارمنستان و گرجستان اونورا کوه نوردی بکن. حداقل مچل کل افراد روستا نمیشی