این نشانه ها در بزرگسالی می گویند که شما دوران کودکی سختی داشته اید

این نشانه ها در بزرگسالی می گویند که شما دوران کودکی سختی داشته اید

تقاضا برای استفاده از خدمات روان درمانی هر ساله بیشتر می شود. متأسفانه همه ی افراد شانس این را ندارند که والدینی شبیه به شخصیت های قصه هایی داشته باشند که درباره ی یک خانواده ی شاد و خوشبخت هستند. گاهی پدر و مادرها فرزندان خود را به باد انتقاد و تمسخر می گیرند، به آن ها بی اعتنایی می کنند یا آن ها را با خواهر و برادرهایشان مقایسه می کنند.

بسیاری از جملاتی که از دیگران می شنویم در حقیقت نشان دهنده ی کودکی سخت آن ها هستند. در ادامه با این جملات آشنا خواهیم شد.

(۱)

کودکی سخت
– آن مرخصی استعلاجی گرفته. خیلی خودش رو دوست داره!

فرزندانی که در یک محیط سمی رشد کردند، اغلب مراقبت از خود را از یاد می برند. چون همیشه منافع خانواده در اولویت قرار داشته. به همین دلیل است که کارهای ساده ی همکاران شان مثل گرفتن مرخصی استعلاجی در هنگام بیماری می تواند به چشم آن ها امری غیر عادی بیاید.

(۲)

کودکی سخت
– داری میری؟
– آره مامانم داره بهم زنگ میزنه. نگرانمه.

والدین بیش‌حمایتگر دوست دارند فرزندان شان را به طور کامل تحت کنترل داشته باشند و هیچ اختیار و آزادی ای به آن ها ندهند. برای آن ها مهم نیست که فرزندشان دیگر بزرگ شده است. به علاوه، این میل به کنترل را اغلب در پشت نقاب نگرانی و خیرخواهی پنهان می کنند.

چنین والدینی دائماً به فرزند خود می گویند: «این کار به خیر و صلاحت است!» و «از علاقه ی زیاد این کار را انجام می دهم.» اما به گفته ی روانشناسان معنی این جمله ها در واقع این است که: «من آنقدر نگران از دست دادن کنترلم بر تو هستم که حاضرم به خاطرش ناراحتت کنم.»

(۳)

کودکی سخت
– عجب ریخت و قیافه ای. خیلی عمل لازمه.

بعضی والدین فرزندان شان را با خودشان مقایسه می کنند اما این عادت سمی باعث می شود فرزندشان ها دستاوردهای خود را دست کم بگیرد یا جذابیتی در خودش نبیند. مثلاً ممکن است مادری با مقایسه کردن ظاهر فرزندانش با ظاهر خود، چنین تأثیری روی آن ها بگذارد.

(۴)

کودکی سخت
– من و مامانم خیلی باهم رفیقیم!
– کیت من نمیتونم اینطوری ادامه بدم.

فرزندانی که دائماً به آن ها یاد داده شده که والدین خود را به هر قیمتی راضی و خوشنود کنند، تعیین مرزبندی های شخصی برای آن ها دشوار است. به علاوه، آن ها اغلب والدین شان را «بهترین دوست» خود عنوان می کنند و حتی با آن ها مثل یک بچه ی کوچک رفتار می کنند. مشکل اینجا است که در همان حال، خانواده ی خودشان از اهمیت و جایگاه پایین برایشان برخوردار است.

(۵)

کودکی سخت
– ببخشید تقصیر من بود. من سر راه شما نشستم.

کسانی که کودکی سختی داشتند اغلب از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و خودشان را مقصر همه چیز می دانند. آن ها حتی بابت اشتباهاتی که از دیگران سر زده هم عذرخواهی می کنند. و همه ی این ها به خاطر آن است که در کودکی به طور مرتب به خاطر هر چیزی مورد سرزنش قرار گرفتند، از نمره ی کمی که در امتحان مدرسه گرفتند تا بدخلقی مادرشان.

(۶)

کودکی سخت
– تو فقط درست رو بخون. من خودم همه ی کارهای خونه رو انجام میدم.
_____________________________________________________________
– برخلاف تو، خیلی زن های جالبی هست.

بیشتر فرزندانی که والدینی سمی دارند بدون پیدا کردن درک درستی از عشق بزرگ می شوند. از نظر آن ها عشق یعنی باید دائماً خود و خواسته هایشان را فدا کنند.

(۷)

کودکی سخت
– مامان میشه بیای پیشم؟ خیلی هوس کتلت مرغ کردم.

فرزندانی که هر نوآوری آن ها با سرزنش والدین شان رو به رو شده، در بزرگسالی در «این دنیای ترسناک و مملوء از رنج و مشکلات» احساس درماندگی می کنند. مستقل شدن از والدین برای آن ها کار دشواری است. این حالت حتی می تواند زمانی رخ دهد که فرزند در خانه ای جدا از والدین خود زندگی می کند.

(۸)

کودکی سخت
من فقط سوتین های فنردار می پوشم، واگرنه سینه هام میفته و دیگه نمیتونم شوهر کنم.

فرزندان بیشتر اوقات همان نگاه و طرز فکر والدین شان را نسبت به بدن، سن و وزن شان پیدا می کنند. مثلاً اگر مادری خود را به خاطر اضافه وزنش سرزنش می کرده و مطمئن بوده که با لاغر شدن همه ی مشکلات زندگی اش هم حل می شود، دختر او هم این باور را پیدا می کند که آدم ها تنها کسانی را دوست دارند که از جذابیت ظاهری برخوردارند.

(۹)

کودکی سخت
– من کمد مامان و بابا رو تعمیر کردم.
– کار شاقی نکردی که. من فرستادمشون برن ترکیه رو بگردن.

بعضی خانواده ها یک رقابت واقعی میان فرزندان خود به راه می اندارند تا آن ها وادار به مبارزه بر سر عشق والدین شان کنند. در همان حال، یکی از فرزندان برنده ی این مبارزه و دیگری بازنده اعلام می شود. در نتیجه ی این روش، فرزندان در دوران بزرگسالی نمی توانند رابطه ی دوستانه ای با یکدیگر داشته باشند. خوبی های «فرزند بازنده» همیشه بی ارزش شمرده می شود و آن ها حتی متوجه نمی شوند که مجبور به ادامه ی این بازی نیستند و می توانند به راحتی از آن خارج شوند.

(۱۰)

کودکی سخت
– یعنی کسی منو با دو تا بچه میخواد؟

فرزندانی که در یک خانواده ی سمی رشد کردند می توانند دچار کمبود اعتماد به نفس باشند و وابستگی رنج آوری به دیگران، والدین، همسر یا فرزندان خود پیدا کنند. آن ها نمی توانند زندگی خود را بدون این افراد تصور کنند. به هم خوردن رابطه یا حتی خواست یکی از اعضای خانواده برای رفتن به شهری دیگر و شروع یک زندگی جداگانه، برای آن ها تبدیل به یک تراژدی غیر قابل تحمل می شود و آن را خیانتی به خود می دانند.

(۱۱)

کودکی سخت
– من همیشه همه چیز رو میشکونم…
– آروم باش. فقط یه بشقاب بود!

اشتباه کردن جزء اجتناب ناپذیر مسیر رشد هر بچه ای است. اما مشکل اینجا است که در یک خانواده ی سمی با هر اشتباهی که از بچه ها سر می زند انگار که دنیا به پایان رسیده چون یک بچه ی بی عیب و نقص اینگونه رفتار نمی کند. در نتیجه، فرزند آن ها در دوران بزرگسالی هم برای اشتباهی که مرتکب شود خود را سرزنش می کند.

(۱۲)

کودکی سخت
– می بینم که هنوزم از هیچ خوراکی ای نمیگذری.
– نباید به دل بگیرم. مامان منظور بدی نداره.

به نظر می آید که چیز خاصی درمورد شوخی های پدر و مادرها وجود ندارد. اما تنها به این شرط که آن تمسخر کردن ها مرتب تکرار نشوند و اعتماد به نفس فرزندان شان را نابود نکنند. بعضی والدین دست از «سوژه کردن» فرزندان بزرگسال خود به شکلی به ظاهر مهربانانه، تمسخر وزن، ظاهر یا وضعیت خانوادگی آن ها برنمی دارند. وقتی هم که با واکنش منفی فرزندشان مواجه می شوند، معمولاً جا می خورند و در جواب می گویند: «سخت نگیر! از روی علاقه این حرف ها را می زنیم.»

(۱۳)

کودکی سخت
– بدجوری سردرد گرفتم.
– بیا این قرص رو بگیر. حتماً خوبت میکنه.
_____________________________________
– حال ندارم دوباره این راه رو تا خونه برگردم.
– میخوای تا خونه برسونمت؟

فرزند یک خانواده ی سمی اغلب نقش ناجی را برعهده می گیرد و شروع به کمک کردن به دیگران می کند، حتی وقت هایی که از او کمکی خواسته نشده. علتش آن است که این فرد از سن کم مجبور بوده مسئولیت همه ی کارها را برعهده بگیرد.

منبع: brightside
مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
۳ نظر

ورود

  • dances with wolves اسفند ۱۵, ۱۴۰۰

    عه چقد من اینجا بود

  • سارا اسفند ۱۵, ۱۴۰۰

    من همه این وضعیتها رو دارم اما علتهایی که براش نوشته شده اشتباه بود برام خونواده م هیچ تمسخر و بدرفتاری باهام نداشتن و هیچ مسئولیتی هم به دوش نکشیدم ولی همه این خصوصیاتو دارم

    • M اسفند ۱۹, ۱۴۰۰

      ممکنه به خاطر تایپ شخصیتی که داری باشه
      تست mbti رو بده بهتر متوجه منظورم میشی