از مستند «دی پالما» تا انیمیشن«زوتوپیا»

بهترین فیلم های شش ماه اخیر به انتخاب پیتر تراورس منتقد ارشد نشریه معتبر رولینگ استون

از مستند «دی پالما» تا انیمیشن«زوتوپیا»

چه می‌شود اگر هالیوود از سی‌ام ماه ژوئن دیگر فیلمی را به نمایش درنیاورد و به تماشاگران و رأی‌دهندگان اسکار بگوید از همان شش ماه اول سال بهترین فیلم‌های‌شان را انتخاب کنند؟ سال گذشته تا این‌جای کار فیلم‌های فوق‌العاده‌ای چون مد مکس: جاده خشم، پشت و رو، عشق و گذشت و اکس‌ماکینا/ گره‌گشا را داشتیم. امسال نیز بهترین‌های تا این‌جا به انتخاب پیتر تراورس منتقد برجسته‌ «رولینگ استون» از این قرارند.

درود بر سزار (درود، قیصر)/ Hial, caesar

hi

جوئل و ایتن کوئن نگاهی به هالیوود دهه‌ ۱۹۵۰ می‌اندازند و نشان می‌دهند که چرا عشق ناخالص‌شان به سینما، نیروی محرک هر چیزی است که خلق می‌کنند.

در این نمایش خنده‌دار، جرج کلونی، جاش برولین، چنینگ تاتم و بازیگر جوان جذابی با نام آلدن ارنرایش (هان سولوی جوان در فیلم جدیدی از مجموعه‌ی جنگ ستارگان) که یک کابوی خواننده است، بازی کرده‌اند. البته من به خاطر مقدار لذتی که از این فیلم تأثیرگذار و بامزه برده‌ام از سوی برخی همکاران متهم به طرف‌داری بی‌بروبرگرد از کوئن‌ها هستم.

کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی / Captain America: Civil War

ca

بهترین فیلم پاپ‌کورنی نیمه‌ی اول سال، یکی از معدود دنباله‌های ۲۰۱۶ است که از آن استقبال شده است.

برادران روسو، جو و آنتونی، واقعاً می‌دانند چه‌طور ما را در خصومت میان کاپیتان آمریکا (کریس اِوِنس) و آیرن‌من (رابرت داونی جونیور) به دام بیندازند و پای دیگر انتقام‌جویان مارول (در این مأموریت فقط جای هالک و تور خالی است) را به میان بکشند و هر کدام را در یک طرف قرار دهند.

درسی که هالیوود (که همواره به فکر دوشیدن مجموعه فیلم‌های موفق است) می‌تواند بگیرد این است: اگر کارتان را درست انجام دهید و فیلم خوبی بسازید، تماشاگران استقبال می‌کنند.

دِدپول/ Deadpool

dead

این اثر ناهمگون با درجه‌ نمایشی «R» در بین فیلم‌های مارول، در واقع هرچه بیش‌تر دیده شود، بیش‌تر به چشم می‌آید.

اگر اعضای آکادمی بازیچه و تابع جریان‌های غالب نبودند، راین رینولدز احتمالاً می‌توانست به خاطر این هنرنمایی در فصل جوایز تحسین شود.

او در نقش ددپول، که آزمایش پزشکی روی او طبق برنامه پیش نمی‌رود، ثابت می‌کند که یک ابرقهرمان رذل، اگر اهل وراجی باشد می‌تواند به‌مراتب بامزه‌تر باشد. به لطف رینولدز و تیم میلر کارگردان، فیلمی که می‌توانست بنجل و بی‌ارزش باشد به فیلمی کاملاً مفرح و دیدنی بدل شده است.

غش/ The Fits

fit

فیلم‌های مستقل آمریکایی زیادی در سال‌های اخیر تحسین شده‌اند و این فیلم بی‌تردید یکی از شاخص‌های امسال است.

رویِلتی های‌تاور دختر یازده‌ساله‌ای است که نمی‌توانید از او چشم بردارید. او در نقش تونی، دختربچه‌ای اهل اوهایو، بازی کرده است که در حال یادگیری بوکس است.

او روزی گروهی از دختران را در سالن کناری می‌بیند که در حال تمرین رقص هستند؛ و همین موضوع زندگی، مسیر و دریافت او از جنسیتش را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

تعجبی ندارد که این دختران از شدت تمرین غش می‌کنند. اولین فیلم آنا رز هولمر هم ممکن است چنین تأثیری روی شما داشته باشد.

دی‌پالما/ De Palma

«برایان دی‌ پالما»ی کارگردان دوست دارد در مقابل شما قرار گیرد و رخ به رخ شود. منتقدان کوته‌فکر و متظاهر همیشه از خشونت و ناهنجاری‌های به نمایش درآمده در فیلم‌های او شکایت کرده‌اند، از کری و آماده برای کشتن گرفته تا صورت زخمی.

اگر شما هم به همین دلایل طرف‌دار دی‌پالما نیستید، پای صحبت‌های او درباره کارنامه‌اش بنشینید که با کلیپ‌های مناسبی همراهی می‌شوند تا شاید مشتری شوید.

نوا بامباک و جیک پالترو در مقام کارگردانان این مستند، فقط اجازه داده‌اند دی‌پالما حرف‌هایش را بزند.

تنها شکایت من از این مستند ۱۰۸ دقیقه‌ای این است که بیش از حد کوتاه است؛ لطفاً دنباله‌ی آن را هم بسازید.

زوتوپیا/ Zootopia

zoo

بهترین فیلم انیمیشن سال (بله، یافتن دوری را هم دیده‌ام) شرارت و تهدید را به گونه‌ای با هم می‌آمیزد که فراتر از ذهن تماشاگران کوچک آن است.

در این قلمروی حیوانی، یک خرگوش فمینیست که پلیس تازه‌کاری است با یک روباه حیله‌گر که شیاد است، گروهی را تشکیل می‌دهد.

آن‌ها در شهری که شکارچیانش دوباره وحشی شده‌اند و دست به شکار می‌زنند، از عهده‌ همه‌ سیاست‌بازی‌ها و تعصب‌ها برمی‌آیند؛ نه مثل دانلد ترامپ که احتمالاً صورت مسأله را پاک می‌کند یا دست‌کم دیواری می‌کشد.

زوتوپیا با ایده‌ها و تصاویر تروتازه، سرشار از زندگی است و دلیلی برای این ندارد که چرا سرگرمی نمی‌تواند محرک هم باشد؛ همان طور که من هم بر این باورم.

کتاب جنگل/ The Jungle Book

jungle-boo

جان فاورو کارگردان، اصلاً به این موضوع اهمیتی نداده که داستان سال ۱۸۹۴ رودیارد کیپلینگ – درباره پسری که در جنگل زندگی می‌کند – تا امروز بارها به فیلم برگردانده شده است.

او در واقع به این موضوع اندیشیده است که شگفتی‌های فنی امروز، از جمله فناوری سه‌بعدی، می‌توانند باعث خلق فیلمی شوند که پیش از این کسی نمونه‌اش را ندیده است.

نیل سِتی به عنوان پسرک داستان، تنها انسان در میان حیوان‌های سخن‌گوی رایانه‌ای است؛ در واقع کارگردان و گروه جلوه‌های ویژه‌اش با تمرکز در ساختمانی در لس‌آنجلس دست به معجزه‌های بصری زده‌اند.

عشق و دوستی/ Love & Friendship

ship

برداشت سرکشانه‌ ویت استیلمن از رمانی که جین آستین در سال ۱۷۹۴ نوشت به اندازه‌ی همه‌ی کمدی رمانتیک‌های این دوره و زمانه، امروزی و مشکل‌آفرین است.

کیت بکینسِیل فوق‌العاده در نقش اصلی و کلویی سِویگنی در نقش شریک آمریکایی‌اش، درست مثل زنان خانه‌دار واقعی کشور آستین توطئه‌چینی می‌کنند. اگر جوایز اسکار امروز پخش می‌شد، رأی من بکینسیل بود به عنوان بهترین بازیگر زن.

هر کسی مقداری می‌خواهد/ Everybody wants Some

Ever

ریچارد لینکلیتر به‌گونه‌ای اندیشیده ما را به دهه‌ ۱۹۸۰ و همراهی با ورزشکاران جوان بیسبال در آغاز سال نویی در دانشگاه کوچک تگزاس می‌برد.

همه‌اش همین است اما لینکلیتر که استاد مینی‌مالیست فیلم‌هایی از گیج و سرگشته گرفته تا پسر بودن است، مثل همیشه کار مهم و متفاوتی کرده است تا آزادی در آن دوران مزه‌ی دیگری پیدا کند؛ جایی که آینده هنوز در پیش است و خوشی‌های جوانانه، بخش مهمی از سفر به آینده را تشکیل می‌دهند؛ و حاشیه‌ی صوتی هم که جای خود دارد!

خیابان سینگ/ Sinq Street

SING STREET

نمی‌شود توضیح داد چرا این داستان ساده بالأخره از جهتی شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد؛ داستانی درباره نوجوانانی شیفته‌ موسیقی که در دوبلین دهه‌ ۱۹۸۰ گروهی را تشکیل می‌دهند، در دورانی که گروه‌هایی چون دورن دورن، د کیور و اشپانداو باله پیرامون‌شان وجود دارند و صدای‌شان به گوش می‌رسد.

شاید به این خاطر باشد که نویسنده و کارگردان ایرلندی، جان کارنی (که فیلم‌های Once و دوباره شروع کن را در کارنامه دارد) خودش همه‌ این داستان را زندگی کرده است؛ یا شاید به این دلیل است که کارنی لطیف‌ترین لحظه‌ها را بدون ذره‌ای غلو و گزافه‌گویی هالیوودی ثبت کرده است.

ساحره/ The Witch

-witch

فیلم ترسناکی که بدون اتکا به تمهیدهای دم‌دستی شما را واقعاً به وحشت خواهد انداخت.

غیرممکن است؟ پس فقط یک بار این معجزه‌ کوچک رابرت اگرز را تماشا کنید که اولین تجربه‌ کارگردانی‌اش را پشت سر گذاشته است.

لوکیشن، یک خانه‌ رعیتی در نیوانگلند ۱۶۳۰ است؛ زمانی که سرکوبی پیورتین باعث احضار اهریمن واقعی و خیالی می‌شود.

آیا دختر زیبای داستان، ساحره است چون برادر کوچکش را گم کرده؟ آن بزی که بچه‌ها «فیلیپ سیاه» صدایش می‌کنند مشکلی دارد؟ اگرز به‌تدریج فیلمی را سروشکل می‌دهد که می‌خواهد خشونت ذهن را بسنجد و به تصویر درآورد.

دیجیاتو
بدون نظر

ورود