آسمان پرستاره شب دیده می شود، بعد لوگوی «والت دیسنی تقدیم می کند» بر آسمان نقش می بندد، لوگوی والت دیسنی محو می شود، سپس می بینیم «فیلمی از دیوید لینچ» روی ستارگان می آید.
پس از این عنوان بندی سورئال تصاویری با شکوه از مزارع گندم دیده می شود و فیلم « داستان سر راست» (The Straight Story) با سکانسی مشابه «مخمل آبی» (فیلم دیگری از دیوید لینچ محصول ۱۹۸۴) شروع می گردد؛ حیاط خانه ای چمن پوش و خوش رنگ و خانمی که آب میوه می نوشد و زیر آفتاب دراز کشیده است. دوربین از کنار زن رد می شود، به خانه ای نزدیک گشته و صدای تقریبا بلند و گنگی می شنویم.
در صحنه بعدی در می یابیم آنچه شنیدیم صدای افتادن قهرمان فیلم «آلوین استریت» (با بازی ریچارد فارنز وورث) است. پیرمردی هفتاد و چند ساله که نمی تواند از جایش بلند شود و همسایه های مشنگش به جای اینکه دست او را بگیرند و بلندش کنند می خواهند به پلیس زنگ بزنند. «رز» (با بازی سیسی اسپیسک) دختر «آلوین» سر می رسد اما او هم ترسیده، در مقابل واکنش های نامعقول آلوین تنها کمک ناچیزی می خواهد تا از جایش بلند شود.
«آلوین» پیر که بدون کمک دیگران حتی نمی تواند از جای اش برخیزد یکی از دراماتیک ترین شخصیت های فیلم های لینچ و یکی از مصمم ترین قهرمانان سینمای امریکاست. با شرایطی که آلوین دارد دکترش از او می خواهد بیشتر مراقب خودش باشد. در شبی بارانی آلوین و رز در اتاق نشسته اند. سایه قطره های باران روی چهره شان افتاده است و پدر و دختر آرام به بارش باران خیره اند.
زنگ تلفن به گوش می رسد، رز به اتاق دیگر می رود تلفن را بر می دارد و به پدرش اطلاع می دهد؛ عمو لایل مریض است و فردا شب آلوین به دخترش می گوید می خواهد به تنهایی به دیدن برادرش برود. روز بعد «رز» چهار دلیل می آورد که پدرش نباید به این سفر برود: «اول: چشمانت درست نمی بینند، به همین خاطر ناتوان از رانندگی هستی، دوم: عمو لایل ۳۱۷ مایل دورتر از اینجا زندگی می کند، سوم:حتی دو دقیقه به سختی می توانی سرپا بایستی، چهارم:۷۳ سالت است.» با وجود این چهار مانع آلوین مصمم است که به دیدار برادرش برود آن هم با غریب ترین ماشین جهان برای مسافرت: ماشین چمن زنی.
آلوین سوار ماشین چمن زنی کوچک اش می شود و سفرش را آغاز می کند، هنوز به اولین شهر نرسیده است ماشین چمن زنی در راه می ماند و آلوین به خانه اش باز می گردد و اول ماشین چمن زنی اوراق را منفجر می کند، سپس ماشین چمن زن دیگری مدل ۱۹۶۶ می خرد و بالاخره سفر سر راست آلوین آغاز می شود. پیرمرد ۷۳ ساله با مرکب عجیب و جاده های طولانی که پیش رو دارد به کودکی می ماند که بازی جدیدی را در پیش گرفته است.
او در طول این سفر یک دختر فراری را می بیند و با صحبت هایش او را متقاعد می کند تا به خانه اش بازگردد. بعد در مسیر مسابقه دوچرخه سواری قرار می گیرد، بعدتر به خانمی بر می خورد که هر هفته نا خواسته با گوزنی تصادف می کند.
ماشین چمن زن در جاده ای ناهموار تسمه پاره می کند و مجبور می شود چند روزی توقف کند تا ماشین اش تعمیر شود. دوباره راه می افتد و شب را در خانه یک کشیش می گذراند و فردا بالاخره به خانه برادرش خواهد رسید، فردا آمده، او به منزل برادرش خیلی نزدیک شده است که دوباره ماشین اش از حرکت باز می ماند، پیش رویش را می نگرد، این فکر به ذهن می آید که شاید بار دیگر چمن زن را منفجر کند یا شاید این بار خودش را. کشاورزی از راه می رسد و فکر می کنیم در پایان سفر همراهی می یابد و با مرکب دیگری به مقصد می رسد، اما نه، بار دیگر استارت می زند و این بار ماشین روشن می شود.
بالاخره به خانه برادرش می رسد و برادرش را می بیند. برادرش، لایل (هری دین استنتون)، با ناباوری از او می پرسد: «تو این همه راه را با چنین وسیله آمدی تا من را ببینی؟» آلوین می گوید: «بله».
دو برادر کنار هم می نشینند و در شب هنگام به آسمان خیره می شوند، گویی آلوین این همه راه آمده است تا با برادرش همچون کودکی شان در تماشای ستاره ها هم بازی شود و آرام وصبور آسمان شب را تماشا کنند.
بدون نظر