برادر بزرگ یک بمب در فرودگاه بروکسل منفجر کرد و برادر کوچک نماینده بلژیک در تکواندو شد. مراد رفت به رقابت های جهانی رفت و آمد اما کماکان بیش از اینکه از او درباره این رقابت ها سوال کنند، درباره برادرش می پرسند. برادری که تمام دنیا از او متنفر هستند و حتی موفقیت های مراد هم نتوانسته از این نفرت بکاهد.
او در کلاس دانشگاه بود که ناگهان خبری منتشر شد. انفجار در فرودگاه بروکسل در بلژیک. چند تن در یک انفجار کشته شدند. انفجاری که در اثر یک حمله تروریستی رخ داد. همه دوستان مراد ناراحت شدند ولی او بیشتر نگران بود. چون برادرش عضوی از داعش است و احتمال می داد که در این اتفاق برادرش دست داشته باشد.
اخبار روز بعد منتشر شد. یکی از چهار تروریست شناسایی شده بود: «مردی ۲۴ ساله. سپس مراد نام آن مرد را خواند: نجیم لاچرائویی یا همان «نجیم عشراوی». آن لحظه انفجاری بزرگتر رخ داد… درون سر مراد. مراد در این باره به هیچکس چیزی نگفت؛ اما مگر می شود در دنیای تکنولوژی یک دانشجو، آن هم در خارج از موضوعی مطلع نباشد. همه فهمیده بودند. یکی از آنها به مراد و البته با لحن شوخی، گفت: هی مراد! فامیلی او با فامیلی تو یکی است… نکند از فامیلهای شماست؟
مراد که اصلیتی عرب دارد برای بلژیک به عنوان تکواندو کار به میدان می رود. چند روز پس از انفجار و آن اتفاق ناراحت کننده، مراد به تمرین رفت و مقابل آدمک تمرینی قرار گرفت. آنها به آدمکها «باب» میگویند. باب آن روز دوران سختی را با چندین ضربه مهلک مراد تجربه کرد. وی همه جور ضربهای را روی باب پیاده کرد. گامبلوچ مربی او میگوید: «مراد تمام احساسات منفیاش را سر باب خالی کرد. بعد از آن او کاملا سبک شده بود. تمرین خوبی برایش بود.»
مراد و نجیم هر دو در یک خانه در محله شئربئک بروکسل بزرگ شدند. جایی که اغلب مهاجر هستند. پدر آنها مراد را به تکواندو فرستاد تا در خیابان ها بزرگ نشود. نجیم ۴ سال از مراد بزرگتر است و در آن موقع ۱۸ ساله بود. ریش گذاشت و با کسی دست نمی داد. از همان هنگام خطرناک به نظر می آمد.
چند سال بعد نجیم در پارلمان اروپا در بروکسل به عنوان نظافتچی استخدام شد و مدتی بعد به عنوان کارگر موقت ایستگاه تاکسی در همان فرودگاهی که سالها بعد آن را بمبگذاری کرد، مشغول به کار شد. او با یک مراکشی که در محله بدنام مولنبیک «جهاد طلب» استخدام میکرد، مرتبط شد. نجیم در ۱۷ فوریه سال ۲۰۱۳ از بروکسل به آنتالیا رفت. روز بعد او با یک شماره از سوریه با خانوادهاش تماس گرفت.
نجیم در آنجا عضو یک گروه افراطی گشت و در شمال حلب برای داعش میجنگید. بعدها مقام او ارتقا یافت. او مسئول بررسی اوضاع گروگانها و نگهبانی از ژورنالیستهای به دام افتاده توسط تروریستهای داعش شد. بعدها برخی از گروگانها گفتند که نجیم نسبت به تروریستهای دیگر آرامتر بود اما «در صورتی که دستور میگرفت، گردن کسی را بزند، درنگ نمیکرد.»
آن زمانی که نجیم داشت حملات را پیریزی میکرد، مراد داشت در تورنمنتهای مختلف در جهان شرکت میکرد. او در روسیه، امارات متحده عربی و کره جنوبی در مسابقات حضور داشت و افتخارآفرینی می کرد. قهرمان اروپا شد اما نتوانست بخاطر اینکه وزنش المپیکی نبود راهی این رقابت ها شود. او پس از قهرمانی اشک می ریخت. حتی برای برادرش. برادری که این اندازه رنج و سختی را نثار دیگران کرده است. مراد هنوز برای نجیم ناراحت است که چرا و چگونه پا به این عرصه کثیف گذاشت. او دلتنگ برادر است اما هیچوقت او را برای کارهایی که کرده نخواهد بخشید.
بدون نظر