ممکن است در جمع دوستان متوجه شوید که فرد خاصی به خوبی به حرف هایتان گوش داده و به جوک هایتان می خندد، اما آیا این ها دلیل می شوند که تصور کنیم او حتما از ما خوشش می آید؟
بدون شک، چینن مواردی نمی توانند برای تشخیص علاقه خاص یک فرد نسبت به خود کافی باشند زیرا بسیاری از انسان ها برای اینکه معاشر و هم صحبت خوبی محسوب شوند، با مهربانی و توجه زیاد با دوستان معمولی خود رفتار می کنند.
بنابراین این سوال پیش می آید که از کجا می توانیم بفهمیم کسی علاقه خاص و خارج از معمول به ما دارد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، دعوت می کنیم ادامه این مطلب را مطالعه کنید.
«جیمز پریس» که به «آموزگار قرار گذاشتن» نیز معروف است و همچنین الکساندر زیف، بنیانگذار اپلیکیشن Ciao Dating، اعلام داشته اند که ۵ نشانه کلی برای تشخیص علاقه عاطفی یک فرد به دیگری وجود دارد که شما می توانید با مشاهده تمامی آنها در طرف مقابل، متوجه عشقش به خود بشوید.
۱- تلاش برای از بین بردن فاصله ها
همه انسان ها یک دیوار نامرئی ویژه ای اطراف خود کشیده اند که نقش محافظ را برایشان ایفا می کند. وقتی کسی به شما علاقه مند شده باشد، همه تلاش خود را به کار می گیرد تا این دیوار را در هم شکسته و خودش را به شما نزدیک نماید.
این کار می تواند با کارهای ساده ای همانند قرار دادن دست روی دست شما، نشستن در کنارتان یا نزدیک کردن صندلی به صندلی تان نمود پیدا کند. اگر شما هم ا زحرکات وی استقبال کنید، خیلی سریع یک رابطه عاطفی بین دو نفر شکل خواهد گرفت.
۲- پلک زدن های پی در پی
وقتی هنگام صحبت با فرد موردنظر متوجه شدید که با سرعت زیاد پلک می زند، باید بدانید که وی واقعا از شما خوشش آمده. دلیل این کنش این است که نگاه های طولانی که با هیجان همراه هستند موجب خشک شدن چشم و در نتیجه پلک زدن های زیاد می شود.
همچنین ممکن است این افراد خیلی بی قرار به نظر برسند و یک لحظه در جای خود آرام نگیرند. قرمز شدن صورت و کج شدن به سمت شما هنگامی که در حال صحبت هستید از نشانه های افرادی است که به شما علاقه دارند. آنها عموما برای انجام این فعالیت های خود عذرخواهی هم می کنند.
۳- زیاد حرف زدن و اذیت کردن شما
مردها وقتی به زنی علاقه مند می شوند سعی می کنند تا هر چه بیشتر در مورد خود و کارهایشان با وی حرف بزنند. به این خاطر که مردها شرایط جلب توجه کردن و تحت تاثیر قرار دادن زنان را دارند و سعی می کنند به هر طریقی که شده بهترین های خود را ارائه دهند. البته منظور این نیست که این افراد شنونده های بدی هستند، بلکه تنها هدفشان از زیاد حرف زدن این است که توجه زن موردعلاقه خود را جلب کنند.
هر دو جنس مرد و زن گاهی از اذیت کردن طرف مقابل خود به عنوان سلاحی برای دلبری استفاده می کنند. پسرها و دخترها از همان سنین ابتدایی با دنبال هم کردن، کشیدن موی یکدیگر و جیغ و دعوا با یکدیگر ارتباط برقرار می کرده اند. این مساله همچنان در بزرگسالی آنها هم ادامه دارد. به این صورت که یا همدیگر را سوژه کرده و مورد تمسخر قرار می دهند یا دلیلی برای آزار هم پیدا می کنند.
این یکی از بارزترین نشانه های علاقه بین مرد و زن به شمار می رود.
۴- توجه کردن به کوچک ترین تغییرات ظاهری
وقتی کسی کوچک ترین تغییراتی را در چهره، مدل مو، رنگ مو، لباس یا به طور کلی در ظاهر شما متوجه شد و آن را به زبان آورد، شک نکنید که به شما علاقه مند شده. انسان ها وقتی از کسی خوششان بیاید به ریزترین جزئیات مربوط به وی هم حساس شده و توجه می کنند. از همین موضوع هم برای آغاز نمودن مکالمه بهره می گیرند.
۵- خود را دور از دسترس نشان دادن
متاسفانه برخی از افراد وقتی به شخصی علاقه مند می شوند، سعی می کنند رفتای از خود نشان دهند که دقیقا برعکس این مساله را نشان می دهد. هرگز به درستی پاسخ پیام هایتان را نمی دهند یا طوری رفتار خواهند کرد که تصور نکنید برای خودتان کسی هستید یا ویژگی های خاصی دارید. به این خاطر که اعتقاد دارند نباید خودشان را خیلی مشتاق نشان دهند.
این افراد عموما دوست دارند خود را دور از دسترس نشان داده و طوری رفتار کنند که گویا گزینه های دیگری در ذهن دارند. از این رفتارهای به ظاهر خودپسندانه و سرشار از غرور نباید هراس داشته باشید زیرا در همان چند روز اول رابطه از بین خواهند رفت.
این نظر من و خیلی از اشنایان منه
اینجا ایرانه و متاسفانه جوری شده که هر چقدر به خانومای محترم مخصوصا اون هایی که تازه به سن های قانونی و نزدیکش رسیدن بیشتر بی احترامی کنی و کمتر محل بزاری بهشون بیشتر نظرش به شما جلب میشه البته نباید طوری باشه که طرف فکر کنه از اون ور هم خبرایی
اینجوریاهمنیست من خودم بخاطر همین کم محلیا طرفم و ادا و اصول دراوردتای مسخرش قیدشو کلا زدم
خوب
بابا ولش اه این پسر دختر چیه اخه رل میزنن خدا زیبایی داده که برو سو استفاده کنن یعنی چی
خب مشخصه ک شما عشقتون واقعی بوده??
عالی بود من جدیدن عاشق دختر همسایمون شدم دوست دارم بهش بگم ولی روم نمی شه ازیجا بچه کوچه پوشتش حرف چرت پرت می زنند تورو خدا کمکم کن
ولی ازیجا همش بهم نگاه می کنه دیروز که زلزله اومد رفتم بودم کوچشون بهم دیگه نگاه می کردیم یعنی اونم به من علاقه داره
ببین باید به نگاهش دقت کنی اگه دوست داشته باشه ی طور خاصی نگات میکنه ولی این چیزی که گفتی من احتمال میدم ی حسی داشته باشه بازم خیال بافی نباید کرد
تورو خدا جواب بدید
داداش خودت متوجه میشی نگاهش یه عشقی توش جولان میزنه
عجب?
خانم بیداری…
بابت حسن انتخاب و مطلب آموزنده ای که گذاشتین…بی نهایت سپاسگزارم…?
سلام .. من ۱۵ سالمه تقریبا یه ماه پیش از طریق دختر عمه ام که فامیلش بود باهاش آشنا شدم اومد پیویم و حرف زد باهام بعد تو مهمونی همدیگرو دیدیم بعدش اومد بهم نزدیک شد ولی هی تهدیدم میکرد میگفت به بابات فلان چیزو میگم و این چرت و پرتا بعد رفت اما بعد دوباره برگشت حرف زد باهام بعد گفت دوستم داره کمی باهام صحبت کرد اما تقریبا یه هفته که صحبت کردیم فرداش یه دفعه سرد شد باهام بعد گفت باهات شوخی کردم دوست ندارم من نمیتونم کسیو دوست داشته باشم..الانم من تقریبا بهش علاقه مند شدم الانم نمیدونم چیکار کنم.. کلا همچیم بهم ریختع درسم کارم ..
پس چرا بعد از گذشت چندین سال غرورش را نشکست …………………..
سلام من یکی از فامیل هامون رو دوست دارم و ایشون دانشجوی پزشکی هستن خودمم دانشجوی نرم افزار هستم من به ایشون ابراز علاقه کردم ولی ایشون گفتن که علاقه مو بروز ندم نمیدونم شاید این بخاطر این بوده که از راه خوبی بهش علاقه مو ابراز نکردم شایدم بخاطر اینکه که ایشون قراره پزشک بشن و من مهندس. من نمیتونم فراموشش کنم فکرش یه لحظه هم از ذهنم نمیره. چیکار کنم که دوستم داشته باشه
واااااای چرا من اصلا نمیتونم عاشق بشم…?اصلا هیچکسی در نظرم خاص نیس که بخوام فکرمو درگیرش کنم….
مهدیه چند سالته؟؟؟
آفرین به شما. خیلی هم عالی
چرا میشی وقتش نرسیده
واییی خدا
تو مث خودمی
خخخخخخ
چون خوتودوست نداری دیگرانم نمیتونی دوست داشته باشی
ایول.دقیقا منم اینطوریم.دخترای دور و زمونه پرو شدن تا دلت بخواد.نزدیکشون میشی میگن دوست پسر داریم.اینیستا رو هم کردن مرکز دویت پسر یابی.سیر نمیشن لعنتیا??
منم همینجوری بودم تا اینکه یکی دلمو بد جور برد?ولی من نمیرم جلو چون میترسم نه بشنوم منتظرم اون بیاد??
خودت خوب میکنی عشق همش چرت و پرته??. البته منم الان یکیو دوس دارم?
سلام
من در آموزشگاهی درس میخوانم.یک روز داشتم وسایل خودمو جمع می کردم که دیدم یه مردی تقریبا سی ساله به من زل زده و استادش داره باهاش حرف میزنه ولی تمام توجهش به منه.توجهی نکردم که دفعه بعد وقتی اونو دیدم،پیش دوستش نشسته بود و یه چیزی تو گوش دوستش گفت و هر دو با لبخند بهم نگاه کردن،دفعه سوم دوباره اونو دیدم که داشت با گوشی حرف میزد و تمام حواسش به من بود و دوستش رو به روی من نشسته بود و متفکر نگاهم میکرد ولی بعد از اون ماجرا وقتی دوباره دیدمش اصلا بهم نگاه هم نمی کرد،البته من خیلی کنجکاو شدم بدونم دلیل رفتاراش چی بوده؟لطفا هر کی میدونه بهم بگه
راستی اینم بگم من زیاد نگاهش نمیکردم ولی زیر چشمی حرکاتشو میفهمیدم یا اگرم نگاهش میکردم ۵ثانیه هم طول نمی کشید
تو رو خدا راهنماییم کنین
مرسی
ببین اگرم تو گوگل هم سرچ کنی مفهمی نگاه کردن دختر به پسر به طور طولانی مدت به منظور علاقه اون پسر به تو هستش خلاصه از اینا گذشته خب تو اصن بهش توجه نکردی اون بیچاره هم دیده تو ازش خوشش نمیاد بیخیالت شده
سلام …. این شماره ی پنجمی که گفته دور از دسترس نشان دادن یعنی تمایز رفتارش سرسنگینی باشه .. میتونه دلیل دوست داشتن باشه واقعا؟
اره من خودم اینجوریم
عشق و عاشقی کشکه برید دنبال کارتون تا گشنه نمونید
سلام
اسم من هیواست.من پارسال عاشق برادر زن داداشم شدم.ولی چون ما تهران میشینیم و خانواده زن داداشم مشهد زیاد نمیبینیمش.ما برای اینکه خانواده ها باهم آشنا بشن سه دفعه رفتیم اونجا.من از همون دفعه اول که دیدمش عاشقش شدم ولی چون من آدمی هستم که بروز نمیدم هیچکس متوجه نشد طوری که وقتی دفعه دوم از اونجا برگشتیم دیگه طاقت نیاوردم و به خونوادم این قضیه رو گفتم و اونا با تعجب نگام میکردن که یهو داداشم گفت بابا لامصب تو دیگه کی هستی؟اگه عاشقشی چرا اصلا نشون نمیدادی؟خلاصه اینکه من نمیدونم چیشد که وقتی دفعه سوم رفتیم اونجا رفتارش از دو دفعه قبل تغییر کرده بود و هی خودشو بهم نزدیک میکرد.مثلا کمکمون کرد وسایلمونو بذاریم تو ماشین،سر سفره قاشق نداشتم برام آورد و سریع گذاشت جلومو رفت،داشتم ظرفا رو می بردم آشپزخونه از دست من همه ظرفا رو گرفت،بعد از غذا میخواست تلویزیون ببینه درست اومد جلو من نشست یا مثلا وقتی سر سفره نشسته بودیم اون اونور سفره نشسته بود و خالش تو ردیف ما.بعد خالش گفت:امید میخوایم برات زن بگیریم.امید هم گفت کی؟خالش گفت عسلو.اونم گفت عسل کیه؟اونوقت خودم دیدم خالش کلشو به طرف من چرخوند و علامت داد.امید هم فکر کنم متوجه شد دارم نگاهش میکنم بدون اینکه نگاهم کنه گفت نه بابا چی میگی.
خلاصه اینکه من خیلی دوسش دارم ولی خونوادم باهام مخالفت کردن چون ۱۳سال از من بزرگتره.حالا میخام بدونم به نظر شما آیا اونم به من حسی داره؟
درود بر شما..بسیار عالی و کاربردی بود مطالبتان.ضمن تشکر درخواست کمک فکری و مشاوره دارم از جنابعالی یا هر کدوم از دوستان که اطلاع و تجربه کافی در این مورد رو داشته باشه..عاشق دختری شدم که احساس میکنم حسم همون عشق باشه.عشق به معنای واقعی کلمه.بودن و زندگی کردن واسه یه نفر.احساس میکنم بدون اون ادامه زندگی غیر ممکنه.ولی نمیتونم عشقمو بهش ابراز کنم .آخه این اواخر نسرین اونو با خودش سر قرارامون نمیاره.به نظرم متوجه شده که دختر خالش به همراه من یهو از دسرسش خارج میشیم تا یکی دو ساعت بعد یهو با هم پیدا میشیم و میگیم واسه امروز بسه دیگه .به نظرم از اینکه کمتر با اون وقت میگزرونیم شک کرده بهمون.همون طور که متوجه شدید این خانم دختر خاله نسرین دوس دخترم میشه.چن بار به نسرین خیلی شدید اعتراض کردم که چرا دختر خالتو نمیاری دیگه با خودت؟؟نکنه به من شک کردی؟میگه نه ولی مطمعن نیستم شک نکرده باشه.سوالم از دوستان اینه..اگه نسرین شک کرده باشه احتمال اینکه به سیم آخر بزنه و بره در مورد رابطه من با خودش با همه جزئیات +۱۸همه چیو به زنم بگه…خواهش میکنم نگید که عیب نداره زنم بعد از ی مدت فراموش میکنه و میبخشه.. زود قضاوت نکنید..زنم وقتی متوجه رابطه من با خواهرش شد پوستم کنده شد تا دوباره اعتمادشو جلب کنمو منو ببخش..اینبار شک دارم بتونه دوباره این کارو بکنه.اگه زنم منو ترک کنه سختم میشه خداییش.آخه من دو دفعه دیگه تجربه جدا شدن از زنان سابقم رو داشتم میدونم چقد خسته کنندس مراحل جدایی و طلاق.البته دوتای قبلیو من مقصر نبودم.دوس دخترم مقصر بود که بدون هماهنگی با من میخواست غافلگیرم کنه یهو اومده بود خونمون.که مثلا بگه فهمیده به جز اون با یکی دیگه هم دوستم و میخواست اینجوری دستمو جلوی زنای سابقم رو کنه که انتقام بگیره.غافل از اینکه با این کارش چه ضربه روحی بدی به من میزنه که واقعا دیگه مستحق ی همچین مجازاتی نبودم.منم این کارشو سپردم به خود خدا.حالا بگذریم خلاصه میکنم.چجوری میتونم عشقم و به اون خانم اطلاع بدم یه جوری که نسرین شک نکنه.؟؟در پایان شمارو با این شعر زیبا به خداوند بزرگ و مهربان می سپارم…در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شدو آتش به همه عالم زد
سلام،من یه عشق یه طرفه دارم و واقعا دارم عذاب میکشم.من عاشق یکی از رفیقای داداشم تو دانشگاه شدم.با اینکه فقط عکسشو دیدم خیلی بهش دل بستم.بدیش اینه که اون پسر هیچوقت منو ندیده به خاطر همین میگم عشق یه طرفه هس.وقتی موضوع رو بهش گفتم که آرتام پسر خیلی خوبیه و منم ازش خوشم اومده دیگه حتی یه موضوع هم از دانشگاهش نمیاد برام تعریف کنه.آخه یه بار بهم گفت که آرتام بهم گفته علی اگه من خواهر داشتم بهت میدادم.حالا داداشم اومده به من میگه به نظرت منظورش از این حرف چی بوده؟منم یهو از دهنم پرید که یعنی بدم نمیاد خواهرتو بگیرم:)
من نمیدونم جوابشو بهش درست گفتم یا نه ولی داداشم خیلی تعجب کرد و دیگه یه کلمه هم از آرتام بهم نگفت.الانم داداشم دستش شکسته و میخواد امتحان بده ولی نمیتونه.هی میخوام به بهونه دست شکستش که من براش بنویسم بیام دانشگاهش ولی نمیذاره.هی بهونه میاره.همه برادرا یه کاری میکنن خواهرشون به عشقشون برسه ولی برادر من نمیذاره.البته اینم بگم من تمام خصوصیت اخلاقی اون پسر رو میدونم چون داداشم همش تعریفشو میکرد(البته تا قبل از اینکه خودمو لو بدم)
خلاصه اینکه یه بار همینجوری بهش گفتم فکر کردی میتونی مانع بشی که من بیام دانشگاهت؟هیچ چیز نمیتونه مانع من بشه.حالا خوددانی!اونوقت داداشم عصبانی شد و گفت نخیر تو حق اومدن به دانشگاه ما رو نداری.اونجا جای تو نیست.البته پیش خودتون نگید چون شاید خیلی زشتی نمیذاره بری دانشگاهش که آبروش بره اتفاقا نه هر کدوم از رفیقای داداشم منو دیدن پسندیدن.ولی این یکی خیلی دل منو برده ولی نمیدونم چرا داداشم نمیذاره؟:(
حالا من چیکار کنم؟خیلی دل بسته ی آرتامی شدم که اصلا نمیدونه همچین کسی عاشقشه و حتی اون شخص رو هم ندیده.از طرفی برادرم هم خیلی غیرتیه.چیکار کنم؟
چی شد الان بش رسیدی
سلام ساراجان. داستان من خیلی شبیه داستان شما هست با کمی تفاوت. خوشحال می شم بدونم به کجا رسیدی و چی کار کردی؟ اگه موفق شدی راهنماییم کنی ممنونت میشم
سلام
من در روستایی زندگی می کنم و در اونجا یه پسری هست به نام حامد.این پسر ازدواج کرده.در برخوردای منو ایشون،دفعه اول داشتم میرفتم سمت زیارت و اونم داشت از جلو میومد ولی اصلا نرفت کنار قشنگ اومد از جلو شکم من رد شد،دفعه دوم منو مامانم داشتیم با مامان و زنش حرف میزدیم که دیدم اول پیش اونا نبود ولی تا دید ما داریم حرف میزنیم اومد طرف ما برای احوالپرسی،دفعه سوم هم از زیارت داشتم با خواهرش بر میگشتم که حامد اومد جلوی ما.خلاصه اینکه تا خواهرشو دید و احوالپرسی کرد جلوی من از خواهرش پرسید این خانم کیه؟و منم بهش محل نذاشتم و گذاشتم خواهر برادری باهم راحت باشن ولی چون خواهرش پیش من بود اونم هی به من نزدیک میشد و منم هی میرفتم عقب و همشم راجب من از خواهرش میپرسید.من نمیدونم دلیل این رفتاراش چیه.خواهشا راهنماییم کنین مرسی
دلیل کارهای ایشون. اینه که ازشما خوشش میاد
خیلی ممنونم از راهنماییتون
ادم هیز وکثیفی تشریف دارن اصلا چه معنی داره ادم ازدواج کرده نگاه دختر مردم کنه….شمام هم اینقدر ساده نباش ایشون میخواد از شما سوء استفاده کنه….نگام کرد نگاش کردم این حرف نشد عزیزم این اقا زن داره ،همین امثال شماها زندگی مردم خراب میکنید
آقای محترم لطفا عصبانی نشید
چرا دروغ بگم؟
راستیاتش من این متنو فرستادم نمیخواستم بدونم بهم علاقه داره یا نه
میخواستم راهنماییم کنید که چه جوری باهاش برخورد کنم که فکر کنه من تو فازی نیستم؟
من خودم از مردای متاهل که به دختر مردم نزدیک میشن خیلی بدم میاد
عصبانی میشم به شدت
سلام
من یک دختر ۱۷ ساله هستم در خانواده ای نسبتا متوسط رو به بالا
عاشق یکی از فامیلامون شدم اون ۱۹ سالشه بد جور عاشقش شدم از نظر مالی یکجور هستیم هر دوتامونم رشته تجربی قیافه هر دوتامونم خوبه منظورم اینه که اینطو ر. نیست که اون از من خوشکل تر باشه یا من از اون خوشکل تر باشم شاید از نظر فاملیی دور باشیم ولی از بچگی همیشه رفت امد داشتیم عید که اومده بودن خونمون واسه هر چیزی که میبرم واسه پذیرایی چند بار تشکر میکرد یا تو اینستا همیشه اولین نفری بود که استوری هامو نگگاه میکرد از نظر اخلاقی هم هر دوتامون اروم ولی یکم با اعتماد به نفس هستیم من نمیخواستتم که زیاد دلمو گیر بدم ولی نشد اصلا نشد دارم دیووونه میشم شمارمو داره ولی هیچ اکسل العملی ازش ندیدم به نظرتون این میتونه دلیلش سن کممون باشه که هیچ پیامی نمیده یا اینکه از خجالتی بودنش چون من در ظاهر ا دم جدی هستم ولی فک کنم خودشم بدونه که فقط در ظاهر اینجوریم و درونم بسیار شوخ هستش
نیازمند نظراتتونم عزیزان
هرچیزی که عشق نیس خواهرم
سلام
حدود دوسال پبش بود ک از یه دختری تو محلمون خیلی خوشم اومد
خیلی یهویی شد قبلش اصن به دختره دقت نکرده بودم چ برسه ب اینکه ازش خوشم بیاد
خلاصه یه سال گذشت و منم هیچ اقدامی نکردم
خیلی نقشه کشیدم برم جلو و بهش پیشنههاد بدم ولی روم نمیشد
پارسال تابستون دیگه واقعا خودمو مجبور کردم ک برم جلو و بهش پیشنهاد بدم
کلا دوبار بهش پیش دادم
اولین بار جلو در خونشون بود با دوستاش….رفتم جلو و بهش پیش دادم
یهو نکاش کردم دیم سفید شده و رنگش پریده و استرس گرفته و اصلا ب من نگا نمیکنه
بعد دوستش از اونور گف چرا بهش نمیگی بره و اینا ک من دیدم اونجور حالی داره خودم رفتم کنار
دفه دوم هم خیلی اتفاقی بود و بازم دوستاش مانع شدن
منم دیگه بعد اون بخیال شدم ولی اصن نمیتونم یه روز بهش فک نکنم نمیدونم چیکار کنم
بنظرتون این جور رفتارش مربوط میشه ب همون مورد ۵؟!
لطفا کمک کنید
سلام آقا پارسا به نظر من شما کار اشتباهی مرتکب شدید در حق اون دختر
نباید جلوی دوستاش بهش پیشنهاد میدادید
حتی اگه نظرشم مثبت بود که نمیتونست جلوی اونا بگه
به نظر من شما یه دفعه دیگه اونم جایی که پیش کسی آبروش نره بهش دوباره پیشنهاد بده
من احساس میکنم اون دختر به شما علاقه داره شاید یه حسی داشته باشه اخه من ب شخصه اینجوریم اگه اون ادمی که بهم پیشنهاد میده برام مهم نباشه خیلی محکمم و بدجور و با اعتماد به نفس جوابشو میدم اما اونی که دوستش دارم کنارش استرس میگیرم و مث. گچ میشم و…. و فکر میکنم اون دختر بخاطر دوستاش اینجوریه. بنظرم یه بار دیگه برو جلو اما وقتی برو که میبینی حس و حالش خوبه و حتماااا حتما تنهاس. یهو نگو بیا دوست شیم بگو اشنا شیم خوبیا و بدی های همو بشناسیم بعد ببینیم اگه میتونیم و همو وافعا دوست داریم یه رابطه ی جدی شروع کنیم. موفق باشی?
منم یکی رو دوست دارم که قبلا باهام اخلاقش خوب بود همیشه هر جا میرفتم دنبالم میومد ولی الان اینقدر باهم سنگین شده که دیگه نگاهمم نمیکن
سلام
ببینین من دانشجوام تو دانشگاه دو ترم با یک استاد درس داشتم ولی بهشون پیام میدم تو تلگرام میخونن جواب نمیدن و تو دانشگاه همش منو سرکلاس حرص میدادن از رو کارهام به بقیه جوری که منو حرص بده توضیح میداد ولی هنوز نفهمیدم واقعا دوستم دارع یان لطفا کمکم کنین بفهمم استادم ۲۸ سالشه مغروره به شدت خودم عاشقشم لطفا کمکم کنین!!!
مطمئنم متوجه توجه شما به خودش هستش.علت گیردادنای سر کلاس همینه.نمیتونم قطعی بگم ولی با تفاسیری که شما کردی به نظرم اونم دوس داره بیشتر و بهتر باهاتون ارتباط داشته باشه.از اونجایی که تازه وارد محیط کار شده با توجه به سنش احتمالا یکی دوساله..خب خیلی طبیعیه که محتاط عمل کنه که حاشیه واسش درست نشه.اون الان تو شرایطیه از نظر کاری که کوچکترین ریسک و یا حاشیه تو محیط کاریش براش گرون تموم میشه.به نظرم شما اگه مایل هستی زودتر از دلش با خبر بشی باید اول مطمعنش کنی که قابل اعتماد هستی و رفتارات صادقانه هستش..اگه هم عجله نداری که بسته به شخصیتش صبر کنی خودش به این نتیجه میرسه و حسشو بیان میکنه.دیرو زود داره دیگه
من چند وقتیه عاشق ی دختر تو مدرسمون شدم خودمم دخترم و سال اخرم نمیدونم چیکار کنم تو مد دیوونه میشم
یعنی شمادوستداریدبااون دخترروابط جنسی داشته باشیدمنظورتون اینه؟
شاید منظورش اینه خخخخخخ
سلام. اول مطمئن شو که میتونی حرفای مضخرف بقیه که پشتت میگن و تحمل کنی بعدم مطمئن شو که میتونی به خونوادت راجبش بگی و از همههه مهمتر اینه که مطمئن شو واقعا دوستش داری! واقعی واقعی؟ اگه اینا اره بود برو جلو باهاش حرف بزن بگو که میخوای باهاش اشنا شی و بگو که عاشقشی. بعدم یه جوری حرف بزن که نترسه بلکه اروم باشه راحت باشه باهات. بگو کاری که نمیخوای بکنی تو دوسش داری. موفق باشی عزیزم امیدوارم کلیییی باهم خوش باشین♥️
تو فضای مجازی باید چطوری فهمید که کسی بهت علاقه داره یا نه
این روزا عشق واقعی خیلی کمه
البته این آدم لیاقت برخورد کردنم نداره.ولی اگه چاره ای نبود خیلی رک و بدون رودروایسی نظرتو بهش بگو.اینکه چقد محکم و قاطع باهاش برخورد کنی بستگی به شخصیت و ارزشی داره که شما واسه خودت قائل هستی
چرا وقتی یه پسر کمی بهتون ارزش داد یا چیز دیگه فکرمیکنید
دوستتون داره
الان پسرا جوری شدن(بعضی هاشون)دخترهارو به یه چیزای دیگه دوست دارن.
مثلا من ازخودم تعریف نمیکنم ها
خیلی مثبتم و توبیرون نمیتونم به صورت یه پسری نگاه کنم خیلی سربه زیرم وخیلی هم ساده وخوشگل
تاحالا باهیچ پسری دوست نشدم ولی بهم خیلی پیشنهاد دادن قبول نکردم
من یه پسر دوست داشتم که مغازه مامان من وبابا اون روبه رو بود.
یه بار بارفیقم(نازی)رفتم مغازمون اونو دیدم من که به هیچ پسری نگاه نمیکردم وقتی بارفیقم حرف میزدم اونودیدم وعاشق شدم از زیر چشمم بهش نگاه کردم به رفیقم گفتم پسرباید اینجوری باشه باااا؛ افاده شو نگاه کن.
بعدچند روز بارفیقم(زهرا)رفتیم به بیرون رفیقم گفت بیا مغازه مامانت هم بریم منم گفتم باش
رفیقم اون پسره هم اونجا بود من خواستم به رفیقم نشون بدم بگم من ازاین پسره خیلی خوشم اومده رفیقم قبل ازمن گفت من ازاین پسره خوشم اومد شماره اینو برام پیدا کن منم دیگه زبونم بند اومدگفتم باش چشم.
باخودم گفتم نه دیگه رفیقت گفت ازاون خوشش میاد توباید بری کنارنبایدبهش حسی داشته باش.
ولی هرروز که میگذشت من بیشتر عاشقش می شدم.
من تقریبا۳ماه دنبال پی وی این گشتم البته نه برای خودم برای رفیقم
آخرش پیدا کردم که گوشی رفیقمو ازدستش گرفته بودند من رفتم تارفیقموبهش بگم که ازتو خوشش میاد.
گفتم ولی قبول نکرد من گفتم خیلی خوب گیتار میزنی هاااا
اون گفت توارکجا دیدی؟
تو۹۹درصد ازدخترای پاساژ هستی،که مغازه مامان من وبابااون تو پاساژ روبه رو بود.
من ازشانس اون روز تومغازمون بودم.
گفتم نه کدوم پاساژ من نمیدونم ازچی داری حرفرمیزنی
اونم بارفیقش آهنگ بارکرده بود وصداشو تاآخر گذاشته بودبه مغازه ها نگاه میکرد تا ببینه این دختر کیه منو دید چون به جز من تو اون پاساژ دختری نبود وقتی دید خندید وخوشحال شد.
ماحرف زدیم بهم گفت قیافت خوبه و.. ازآهنگ ایناهم حرف زدیم این فهمیدکه عاشق شدم گفت برو بهش بگو فلان بهمان
منم بهش گفتم واینو هم گفتم که من نمیخوام باهات دوست بشم و…
رفیقم ازت خوشش میاد من نمیتونم خیانت کنم.
اونم گفت میتونی منتظربمونی میخوام خودمو عوض کنم.
چون شلوغ بود به خاطر همین منم که مثبت…
این دوستمو نخواست منم گفتم خب من اومده ودم دوستمو بگم نخواستی خداحافظ
این منو دوست داشت ازکجا بدونم آخه
بعد ۱۰روز رفیقم زنگ زد گفتم گوشیتو دادن گفت آره گفتم مهیار قبول نکرد هاااا؛ اسم پسرمهیاربود،
گفت به درک من با رل قبلیم آشتی کردم
گفتم چی گفت اونی که گفتم شنیدی بهش ماجرا رو تعریف کردم اونم گفت دیونه برو بهش بگو دوست دارم منم رفتم گفتم اونم نخواست چون بایه دختر دوست شده بود.
خب منم اومدم سر راهم
بعد چند روز که رفتم پاساژ این بهم بد نگاه می کرد یه حرفایی میگفت که من بهش نگاه کنم مثلا زهراخانوم و…
ولی من اصلا نگاه نمی کردم انگار اون اونجا نیست
حالا بعد ۴ماه توتل تویه گروهی روبه رو اومدیم
حرف زدیم و…
یه رعیق داشت که من توگروه آشنا شده بودم باهاش بهش میگفتم داداش اونم بهم آبجی میگف
این بهم گفت که تواون روز وساعت هایی که میرفتی مغارتو حفظ کرده بود
اونم میموند و…
یه پسر اومد پی ویم گفت که تورودیدم ودوست دارم منم گفتم کجا گفت توبیرون بهم نشون دادن گفتن فلان دختره ها
پی وی تو هم ارمهیارگرفتم
گفت که مهیار میگه بهم زیاد گفته دوست دارم ازش متنفرشدم
بااینکه من ۲بارگفته بودم هااا
حالا گفت که میگه دختر خوبیه به درد من نمیخوره.
الانم مهیار میگه اون سربه زیر من شلوغ نمیشه.
و مهیار بهم اومده بود میگفت دوست دارم به عنوان یه رفیق و…
میخوام باهات رفیق باشم و…
بعدش دعواکردیم خیلی بد من بهش گفتم ازت متنفرم اونم گفت دروغ میگی و…
اون رفیق مهیار که داداش میگفتم اومد گفت عاشقت شدم عاشق اخلاقت وعاشق رفتارت ؛قبلش هم گفته بود اگه مثلا من بخوام باهات رل بزنم کارایی میکنم که ازمهیار متنفربشی.
الانم معلوم نیست مهیار منو دوست داره یانه
ولی همیشه یه دری بازمیذاشت
ولی منم دیگه اصلا من نمیرم سمت اون
اون باید بیاد.
به تظرتون منو دوست داره؟؟؟
خسته نشدین؟؟؟
اره اونو بگو حرفایه بی معنی اصلا حوسلشو ندارم خخخ
شماها فازتون چیه..
سلام ببخشید یه سوالی داشتم میشه کمکم کنید،،،من یه مدتیه متوجه نگاه های شخصی رو خودم شدم
نمیدونم این نگاه ها چه معنی دارن؟
ایشون یه ادم کاملا سر ب زیر و سرسنگین هستن ولی نگاه هاشون من رو خیلی ب سمت خودشون میکشن حتی وقتی ک من از کنارشون رد میشم برمیگردن و پشتشون رو نگاه میکنن یعنی همون سمتی ک مسیرمن هست احساس میکنم حسی بهشون دارم ممنون میشم پاسخ بدید
من اصلا به طرف دقت نکردم که چه کار میکنه، ولی احساس میکنم و حسم بم میگه که درستم داره!!!
به نظر شما حسامون بمون رأست میگن!!
سلام
من تازگیا بیش از حد به خواستگارانم فکر میکنم حتی سر کلاس درس در صورتی که من هیچوقت مسائل خانه و مدرسه رو با هم قاطی نمیکنم
مثلا یکی از خواستگارانم که بیش از همه فکرمو درگیر کرده به این شرایطه که جلوی من اصلا وانمود نمیکنه که من اینجا و در نزدیکیش وایسادم اما وقتی رد میشم از پشت هوامو داره یعنی با نگاهش منو بدرقه میکنه (اینو دوستام بهم گفتن)
از قضا پسرعمه ایشون هم یکی از خواستگارای من بودن که تازگیا احساس میکنم که این شخص به پسرعمش حساس شده هروقت میبینه تو یه جمعی هم من هستم و هم اون ناراحت میشه
من اصلا نمیدونم که معنی این رفتاراش یعنی چی!
البته اینم که گفتم خواستگارمه این موضوع از طرف مادرشون بوده اما من به دلیل اینکه اختلاف سنی زیادی داشتیم بهشون نه گفتم.حالا که نه گفتم خب دیگه نباید اینجور رفتارا رو داشته باشه
اختلاف سنیمونم زیاده من اولش شناختی روشون نداشتم اما مامانش وقتی سنشو به مامانم گفت سرم سوت کشید!
لطفا راهنماییم کنید و بگید چیکار کنم تا به رفتاراش فکر نکنم آخه تو خانواده ما هر وقت به یه خواستگار میگن نه دیگه اون خواستگاره میره پی کارش و اینقدر ضایع نشون نمیده که من خواستگار این دختر بودم
گیج شدم
من چند وقته عاشق یه دختر شدم اما اون هی به من مگه من ازت خوشم نمیاد ولی تواس باهم خوبیم به زنگم جواب میده ازم کمک خاست بهش کمک کردم
لطفا یه چاره ای پیدا کن تابتانم تودلش جا بیگیرم
سلام تو رو خدا اگه میتونین راهنماییم کنین دارم دیوونه میشم
اول از خودم بگم اسمم نازنین ۱۷سالمه من قد بلندم و هیکل قشنگی دارم خوشگلم هستم (الان نگین خود شیفته و.. نه اصلا فقط اینا رو میگم که شما راحت تر بتونین راهنماییم کنین) داشتم میگفتم یه دختر به شدت مغرور و اینکه از زبون کم نمیارم اگه پسری یه جایی بهم تیکه بندازه کاری میکنم به گوه خوردن بیفته تا حالا عاشق نشدم به عشق اعتقاد دارم اما میگم من هیچوقت عاشق نمیشم(اما دوستام میگن تو یه جایی بد عاشق میشی ) خب دیگه بریم سراغ داستان مون
داستان درست از ۱۱ ماه پیش شروع شد یه روز بعد از ظهر میخواستم با دوستام برم بیرون از در خونه که زدم بیرون دیدم در خونه یکی از همسایه هامون(که مخصوصا یه پسرم داره )یه گله پسر وایسادن و همین که من از جلوشون رد شدم بهم تیکه انداختن و با صدای بلندخندیدن (البته بجز یکیشون که ازش معلوم بود با ادبه ) و منم جوابشون رو دادم اونا بازم خواستن جواب بدن که همون پسر با ادبه(که بعدا فهمیدم اسمش علی و ۲۱سالشه) با اخم بهشون تشر زد و همه رو ساکت کرداون روز گذشت و من دیگه هرروز علی و دوستاش رو توی پارک سر کوچمون میدیدم یه روز که من و دوستم از جلوشون رد شدیم بازم یکی از دوستاش دهن باز کرد که تیکه بندازه که علی محکم زد توی دهنش و عصبانی بهش فحش داد اون دوستشم گفت چاه که یکی دیگه از دوستاشون اروم طوری که ما نشنویم(اما من گوشام خیلی خیلی تیزه و شنیدم) گفت تو مگه نمیدونی علی روی این غیرت داره اون روز گذشت و کار همیشگی علی شده بود اینکه صبحا ساعت۱۰ تا شب ساعت ۱۲نشستن توی پارک سر کوچه ی ما حتی خیلی وقتی نمی رفت خودشون چیزی بخوره دوماه از اون روز اشنایی گذشت و یه روز بهم گفت که دوستم داره و منم جواب منفی دادم از اون ماجرا ۱۱ماه گذشته و علی از دوستای من بگیر تا دوستای خودش و حتی مامانش و زن عموشو واسطه کرده اما بازم جواب من منفی بوده خواستگاری کرد بازم گفتم ن کم کم داره ازش خوشم میاد عاشق رفتارشم عاشق اینکه پای حرفش مونده حتی بعد از یکسال حتی بعد جواب های منفی پی در پی من حتی به مادرش یک هفته پیش بهم گفت (لعنتی دیگه چقدر میخوای زجرم بدی یه سال کمه) بازم گفتم نه و تونم گفت(ولی من ازت دست نمیکشم کله شق و مغرور من) بعد از اون روز یه هفته ندیدمش و واسه منی که به دیدن هر لحظش عادت کرده بودم خیلی سخت بود نگرانش بودم به شدت دلشوره دیوونم کرده بود (دوستام میگفتن تو هم دوسش داری)بعد یک هفته با اسرار دوستم که میدید روحیم خرابه رفتم بیرون که دیدمش همین که دیدمش خندیدم اومد پیشم بهم گفت میخواستم باهات قهر باشم اما خنده هات دیوونم میکنه منم که دیگه خیالم راحت شده بود بازم بی محلی هامون شروع کردم و گفتم به تو پررو تو مگه کی منی دوست دارم بخندم الان یک ساله که علی دوستم داره منم همش هر جا میرم دنبالش میگردم اگه دیر ببینمش همش تو فکرم همیشه دنبال بهونم که ببینمش حتی جدیدا بی اختیار نگاش میکنم دوست دارم جلوش خوشکل باشم وقتی میبینم قند توی دلم اب میشه و بی اختیار میرم تو حال خودم و دوست دارم کسی کنارم نباشه و فقط توی سکوت فکر کنم من همیشه با پسرا سر جنگ داشتم اما نمیتونم به علی حرفی بزنم یه بار بهش حرف زدم بعدش تا چند روز بعدش همش تو فکر بودم و ناراحت نمیدونم اخر این داستان به کجا میرسه
اینم از داستان من
تو رو خدا بهم بگین که به نظر شما حس من به علی چیه و اینکه علی واقعا منو دوست داره اگه داره چقدر
مرسی که به حرفام گوش دادین فداتون بشم ایشاله همه به عشقاشون برسن و خوشبخت بشن
خوشگل خانم (البته اینطور که تعریف کردی)خخخخ
چرا اینقدر این طفلکی رو اذیتش میکنی؟
با چه زبونی بگه میخوامت؟
البته شما از راه خوبی پیش رفتی خوشم اومد
چون یه چیزی که خیلیییی تو عشق و عاشقی مهمه اینه که اون کسی که ادعا میکنه دوستت داره باید برای به دست آوردنت تلاش کنه و تو هم باید اینقدر خودتو دست نیافتنی جلوه بدی که بیشتر عاشقت بشه
اما اگه همین نکته بیش از حد اندازه انجام بشه ممکنه اون شخص ازت دلزده بشه
پس اگه واقعا دوستش داری و فکر میکنی واقعا فرد مناسبیه، پس چرا منتظری؟
برو و عشقتو بهش ثابت کن، دیگه اذیت کردن بسه
برای یه فرد عاشق واقعی یه ثانیه هم براش مثل یه عمر میگذره چه برسه یه سال
من راهنماییت کردم بازم هر چی خودت صلاح میدونی
خوشبخت باشی نازنین جان!
دیدگاه شما…باسلام بنظرمن دوستون داره میدونین چراچون من دقیقا جای اون پسرم من باخیلی ازدخترابودم ازمثبت تافاحشه ولی هیچ کدوم رودوسنداشتم وبه ازدواج اصن اعتقادی نداشتم بعدش یک دختررودیدم که میتونم بگم حدود۶ماه این دخترروهرروزغروبامیدیم واونم نگام میکرد ولی اصن برام مهم نبودچون من خودم پسربسیارمغروری هسم ولی بعد۶ماه دوباره دیدمش اینباراصن ناخودآگاه پیگیرش شدم والان واقعادختررو میخوام وحاضرم باهاش زندگی کنم دختره نمیخوادمن قلبامیخوامش ولی اون نمیفهمع فک میکنع چخبره منم تالحظه ای که جون دارم وایمستم
سلام تو رو خدا اگه میتونین راهنماییم کنین دارم دیوونه میشم
اول از خودم بگم اسمم نازنین ۱۷سالمه من قد بلندم و هیکل قشنگی دارم خوشگلم هستم (الان نگین خود شیفته و.. نه اصلا فقط اینا رو میگم که شما راحت تر بتونین راهنماییم کنین) داشتم میگفتم یه دختر به شدت مغرور و اینکه از زبون کم نمیارم اگه پسری یه جایی بهم تیکه بندازه کاری میکنم به گوه خوردن بیفته تا حالا عاشق نشدم به عشق اعتقاد دارم اما میگم من هیچوقت عاشق نمیشم(اما دوستام میگن تو یه جایی بد عاشق میشی ) خب دیگه بریم سراغ داستان مون
داستان درست از یکسال پیش شروع شد یه روز بعد از ظهر میخواستم با دوستام برم بیرون از در خونه که زدم بیرون دیدم در خونه یکی از همسایه هامون(که مخصوصا یه پسرم داره )یه گله پسر وایسادن و همین که من از جلوشون رد شدم بهم تیکه انداختن و با صدای بلندخندیدن (البته بجز یکیشون که ازش معلوم بود با ادبه ) و منم جوابشون رو دادم اونا بازم خواستن جواب بدن که همون پسر با ادبه(که بعدا فهمیدم اسمش علی و ۲۱سالشه) با اخم بهشون تشر زد و همه رو ساکت کرداون روز گذشت و من دیگه هرروز علی و دوستاش رو توی پارک سر کوچمون میدیدم یه روز که من و دوستم از جلوشون رد شدیم بازم یکی از دوستاش دهن باز کرد که تیکه بندازه که علی محکم زد توی دهنش و عصبانی بهش فحش داد اون دوستشم گفت چته که یکی دیگه از دوستاشون اروم طوری که ما نشنویم(اما من گوشام خیلی خیلی تیزه و شنیدم) گفت تو مگه نمیدونی علی روی این غیرت داره اون روز گذشت و کار همیشگی علی شده بود اینکه صبحا ساعت۱۰ تا شب ساعت ۱۲نشستن توی پارک سر کوچه ی ما حتی خیلی وقتا نمی رفت خونشون چیزی بخوره دوماه از اون روز اشنایی گذشت و یه روز بهم گفت که دوستم داره و منم جواب منفی دادم از اون ماجرا ۱۱ماه گذشته و علی از دوستای من بگیر تا دوستای خودش و حتی مامانش و زن عموشو واسطه کرده اما بازم جواب من منفی بوده خواستگاری کرد بازم گفتم ن کم کم داره ازش خوشم میاد عاشق رفتارشم عاشق اینکه پای حرفش مونده حتی بعد از یکسال حتی بعد جواب های منفی پی در پی من حتی به مادرش یک هفته پیش بهم گفت (لعنتی دیگه چقدر میخوای زجرم بدی یه سال کمه) بازم گفتم نه و اونم گفت(ولی من ازت دست نمیکشم کله شق مغرور من) بعد از اون روز یه هفته ندیدمش و واسه منی که به دیدن هر لحظش عادت کرده بودم خیلی سخت بود نگرانش بودم به شدت دلشوره دیوونم کرده بود (دوستام میگفتن تو هم دوسش داری)بعد یک هفته با اسرار دوستم که میدید روحیم خرابه رفتم بیرون که دیدمش همین که دیدمش خندیدم اومد پیشم بهم گفت میخواستم باهات قهر باشم اما خنده هات دیوونم میکنه منم که دیگه خیالم راحت شده بود بازم بی محلی هامو شروع کردم و گفتم به تو چه پررو تو مگه کی منی دوست دارم بخندم الان یک ساله که علی دوستم داره منم همش هر جا میرم دنبالش میگردم اگه دیر ببینمش همش تو فکرم همیشه دنبال بهونم که ببینمش حتی جدیدا بی اختیار نگاش میکنم دوست دارم جلوش خوشکل باشم وقتی میبینمش قند توی دلم اب میشه و بی اختیار میرم تو حال خودم و دوست دارم کسی کنارم نباشه و فقط توی سکوت فکر کنم من همیشه با پسرا سر جنگ داشتم اما نمیتونم به علی حرفی بزنم یه بار بهش حرف زدم بعدش تا چند روز بعدش همش تو فکر بودم و ناراحت نمیدونم اخر این داستان به کجا میرسه
اینم از داستان من
تو رو خدا بهم بگین که به نظر شما حس من به علی چیه و اینکه علی واقعا منو دوست داره اگه داره چقدر
مرسی که به حرفام گوش دادین فداتون بشم ایشاله همه به عشقاشون برسن و خوشبخت بشن
تفلکی انقدر اذیتش نکن گناه داره تو ک خوبه خاستگارته یه روز ک دیدیش بدون هیچ حرفی فقط برو جلو تو چشاش زل بزن بعد از چند دقیقه لبخند بزن بعد سرتو بنداز پایین برو
اولا خودش میفهمه دوسش داری بعد دوباره ک اومد خاستگاریت جواب بده
نظرش درمورد تو اینکه یکم دلتو ببره به این عشق میگن عشق با یه نگاه
ولی ببین بهش هیچ وقت نگو دوست دارم یه کارایی بکن ک بفهمه دوسش داری ولی همیشه مغرور باش چون اگع بفهمن دوسشون داری این پسرا شروع میکنن به اذیت کردن طرف
من نظر خودمو گفتم بهت امید وارم بهترین کارو انجام بدی ایشالله بهش برسی خوشبخت شی
داستان همتونو خوندم ایشالله به حق بزرگی خودش همتون به عشقاتون برسید
دوستون دارم دوردونه ها
خیلی حسرت میخورم از خدا کمک میخوام همین
تفلکی انقدر اذیتش نکن گناه داره تو ک خوبه خاستگارته یه روز ک دیدیش بدون هیچ حرفی فقط برو جلو تو چشاش زل بزن بعد از چند دقیقه لبخند بزن بعد سرتو بنداز پایین برو
اولا خودش میفهمه دوسش داری بعد دوباره ک اومد خاستگاریت جواب بده
نظرش درمورد تو اینکه یکم دلتو ببره به این عشق میگن عشق با یه نگاه
ولی ببین بهش هیچ وقت نگو دوست دارم یه کارایی بکن ک بفهمه دوسش داری ولی همیشه مغرور باش چون اگع بفهمن دوسشون داری این پسرا شروع میکنن به اذیت کردن طرف
من نظر خودمو گفتم بهت امید وارم بهترین کارو انجام بدی ایشالله بهش برسی خوشبخت شی
داستان همتونو خوندم ایشالله به حق بزرگی خودش همتون به عشقاتون برسید
دوستون دارم دوردونه ها
سلام من ساناز هستم کلاس هفتمم
چند وقت پیش یکی از همکلاسی هام انگار بهم علاقه مند بوده ولی من نفهمیدم حالا خودم خیلی بهش علاقه مندم ولی نمی دونم دیگه به من علاقه ای داره یا نه
تو کلاس زیاد باهم مشغول صحبت میشیم بعضی وقت ها خیلی باهام خوش صحبته ولی بعضی وقت ها الکی باهم بحث میکنیم ایا به من علاقه داره؟؟؟
من ساناز هستم کلاس هفتمم
انگار چند وقت پیش همکلاسیم خیلی به من علاقه مند بوده ولی الان نمیدونم
ولی حالا خودم بهش خیلی علاقه مندم
تو کلاس زیاد صحبت میکنیم بعضی وقت ها خیلی باهام خوش صحبته بعضی وقت هام سر یه چیز الکی باهام بحث میکنه ولی زود باهم دوباره گرم گفتگو میگیریم یه خورده مغروره
دوست دارم بدونم ایا بهم علاقه داره یا نه ؟؟؟؟
اقا من از یک بنده خدایی خوشم میاد چیکار کنم از چه راهی وارد شم ……..با تشکر
من یکیو دوست دارم.یه بار داشتم بابامو بلند صدا میزدم تو کوچه یهو دیدم اون اومده پشت پنجره خونشون و نگام میکنه.من سوپرمارکت دارم.یوقتا خیلی کم وقتی میاد خرید با لباس خوب و تمیز و خوشگل میاد.با اینکه از خونشون تا مغازه من ۱دقیقه بیشتر راه نیست.
ازتون خواهش میکنم یه نفر جواب بده.بگین اون به من علاقه ای داره یا نه؟؟؟؟
علیرضا جان احتمالا علاقه داره اینبار اومد مغازه سر صحبتو باز کن اگه رو داد بهت دوست داره احتمالا اگه رو نداد ینی حسی نداره
برو پیویش یا یه گروهی باز کن که اونم باشه مث ادم عاقلانه بحرف بعد خدا قادره
من یکیو دوست دارم نمیدونم دوسم داره یانه میخوام بدونم ولی نمیشه رفتاراشو زیر نظر گرفت خیلی کم همو میبینیم لطفا کمکم کنین از زیر زبونش بکشم بیرون که دوسم داره یا نه
بهتره که بهش بگی دوسش داری این بهترین راهه شاید اونم دوست داره ومنتظره تو بگی
من یه دختر ۱۵سالم
یه همسایه داریم وقتی میبینه منو لبخند میزنه یا نگام میکنه ایا دوسم داره?
نشانه های جالبی بودند و البته واقعا تا زمانی که مستقیما از طرف مقابل نپرسیدین یا فردی صاف نیومده بگه دوستتون داره حدس و گمان و تمام این نشانه ها رو بیخیال شید. من با همین نشانه ها مطمئن بودم طرف عاشقم هست و چند وقت پیش فهمیدم شخصی مدتهاست در قلب و زندگیش هست! با من فقط دوستانه و نزدیک برخورد میکرده من اشتباه برداشت کردم.
خاک بر سر ها
سلام. مطالب همتونو خوندم واقعا مال همتون خیلی شیرینهه. امیدوارم موفق باشید. خب بریم سراغ داستان من.
هشتم که بودم اومد بهم توبه اینستا پیام داد گفت سلام فامیل خیلی دورمونه و هم سنیم. من ب مامانم گفتم مامانم گفت اون از روی قصد بدی که پیام نداده که گفتم اخه با چه اعتماد ب نفسیو… کلا خیلی مغرور بودم. بعد به مامانم گفتم بنی منظورت اینه جوابشو بدم گفت اره نمیدونم بازم خودت میدونی. خلاصه جوابشو دادم. اون موقع گوشی نداشتم با گوشی مامانم تو اینستا ح میزدیم خلاصه از ابنیتا رفتیم تل و بعدم من گوشی گرفتم و الان یازدهمم و حدودا سه چهار ساله که باهم ح میزنیم صمیمی ترین دوستیم برای هم. اما سر یه موضوعی باهاش بحثم شد گفت تقصیر من نیست. من کاری نکردم نمیدونم حالا خودت میدونی اگه مبخوای برب برو. باورم نمیشد اونی که یه بار برام گریه کرد حالا داره بهم میگه اگه میخوای برب برو در صورتب که حرفی از رفتن نزده بودم منم گفتم معلومه که میرم در صورتی که اصلا نمیخواشتم پنج ماه گذشت بهش پیام دادم دیدم مث قبل بهم گفت هنوزم مث بهترین دوستم دوستت دارم ولی نمیدونم چرا من هر لحظه بهش فکر مبکردم و انگار داشتم عاشقش میشدم. خلاصه دویه ماه هم از اون روز میگذره دوباره ازش دور شدم و بهش گفتم میخوام برم چون اقلا بهم پیام نمیداد ان میشد پیاممو سین نمیکرد ما اصلا اینجوری نبودیم نمیدونم چی شد انگار دبگه دویتم نداره دیگه دلم نمسخواست خوردم کنه با اینکه خودم بهش گفتم میخوام برم اما هرلحظه بهش فکر میکنم هر شب اشک میریزم حتی الان هم دلتنگشم نمیدونم این چه حسیه دلم میخواد دویاره بغلم کنه بهم بگه که من اونو دارم… دلتنگم دلم براش پر میزنه برای اون ادم مهربونه سابق لنتییی که بهم میگفت دوسم دارم….
سلام به همه دوستان
یه سوالی داشتم اونم اینه که یه پسری هست که همیشه به صورت آنالیزوری نگام میکنه من اولش به نگاهاش توجه نمیکردم تا اینکه یه روز مامانش تو جمعی که تنها دختر مجلس من بودم در گوش یکی از خانومای فامیلش یه چیزی گفت و اونم گفتش که دختر خوشگلیه خوبه
تو هر جایی میشینم خونوادش میان پیش من میشینن
و دیگه اینکه یه بار من خیلی به پسره نگاه کردم که دیدم داره به مامانش میخنده و مامانشم نگاهش به منه
میشه راهنماییم کنید دلیل رفتاراشون چیه؟
در ضمن باید بگم که من دختری با حجاب و با وقارم و بی حجاب نیستم (حتی یه تار مومم پیدا نیست)
خواهشا راهنماییم کنید
ممنونم
یا علی
اون پسر عاشقت شده و با خانواده خود درمیان گذاشته و منتظر فرصتی است تا ازتون خواستگاری کنه و یا یک حالت دیگرش اینه که خانواده اون شخص به احتمال۹۰ درصد از شما خوششان آمده و منتظر فرصتی هستن که از شما خواستگاری کنند و تا موقع که نظرشان رو مطرح نکردن شمارا به دقت زیر نظر دارند و با دیگران نیز مشورت میکنند تا ببینن شما بدرد پسرشان میخورید یا نه اگه خوردید از شما خواستگاری کنند
سلام آقا محسن ممنونم از راهنماییتون
اما بذارید ماجرا رو کامل بهتون بگم چون اگه کامل بگم ماجرا رو شاید نظرتون عوض بشه
ببینید علاوه بر این ماجراها که گفتم یکی دیگم هست که من فقط یه قسمتیشو نوشتم نه کاملشو
تو یه جمعی نشسته بودیم که دیدم همون پسره با خونوادش اومدن تو جمعمون فقط اون رفت دور تر از من نشست خیلی خشک و جدی بود اصلا نمیخندید یعنی در کل یا خیلی مغرور بود یا میخواست ادای آدمای مغرور رو در بیاره
تا اینکه وقتی داشتن خداحافظی میکردن من یه نگاهی بهش کردم که متاسفانه نگاهم کمی طولانی شد به حدی که پسره فهمید دارم نگاهش میکنم اینجا بود که دیدم داره به یه نفر نگاه میکنه و میخنده که وقتی نگاهش کردم دیدم داره به مامانش میخنده و مامانشم نگاهش به منه و لبخند میزنه
اگه واقعا منو دوست داره پس چرا اصلا اون شب هیچ کاری انجام نداد تا من بفهمم؟
یعنی دوست داشتنشو مطمئن بشم
در ضمن باید بگم ما تفاوت سنیمون زیاده ولی خب بازم من دوسش دارم
و اینکه من همون شب هرکاری کردم که هم به این آقا بفهمونم خوشم میاد ازش هم در شان یه دختر چادری باشه ولی انگار نه انگار
مثلا آدمایی که همدیگرو دوست دارن حتی تو کوچیکترین چیزا هم با هم دیگه ست میکنن و یا مثل هم رفتار میکنن
اون شب هر دفعه که چایی میووردن و از من شروع میکردن وقتی برمیداشتم اون بر نمیداشت و یا برعکس ولی وقتی یه بار از اون شروع کردن برداشت و منم برداشتم
میشه بگید الان نظرتون چیه؟
یعنی چی که دور از دسترس است منظورتون اینه که میرید خونشون و بعد از چند دقیقه از جای من میره یا به خانه من میآید از من فاصله و دوری میکند و خودش رو پنهان میکند.
اگر برای هر دو نفر این مشکل باشد و از هم دوری کنند یعنی عاشق هم دیگه هستند و بروز نمیدهند.
سلام من یه زمانی از پیر همسایمون خوشم میومد ولی الان حسم کمتر شده یه چند روز خیلی صمیمی بود ولی چیزی راجب علاقش نمیگفت من بهش زیاد محل نمیدادم بعد یه مدت سرد شد انگار نه انگار که من وجود دارم ولی تو اون موقع ها هی میخواست بهم نزدیک بشه یه بار که رفتیم خونشون سرش تو گوشیش بود و سرگرم بود انگار نه انگار مهمون دارن الانم احساس میکم ازم بدش میاد. نظرتون راجبش چیه؟
سلام خسته نباشید من چند وقته یع چی رفته تومخم یه دختر هست از بچه گی با ما روابط مثلا خانوادگی دارن میرم میان ولی من ۱ سال عاشق دخترش شدم جوری که رفتم بش گفتم تا فهمید دوسش دارم ناز کرد هی در میرفت ولی قبلا اینا بام چت اینا میکرد ولی بعد این در میره بعدش یه بارم بلاکم کرد
ولی دیگع الان پکیدم بازم پیگیر شدم میگع ۲۰ سالم شد بیا چت کنیم منم میگم نمیتونم بمونم
ولی منو میپیچه ولی امشب بم گفت دوست ندارم من حس برادرانه بت دارم
جا خوردم
شب انقد فک کردم انقد گریه کردم الان میبینم نصف صورتم از کار افتاده انگاری سکته کردم گندش بزنم سن من ۱۷
سن اون ۱۶
من دقیقا گزینه ی آخرم که اگر نسبت به کسی احساسی داشته باشم خیلی باهاش خشک رفتار میکنم ……. نمیدونم چ دردیه ولی میخوام اون بیاد جلو.
یه نفر ازم خواستگاری کرد و تمام این رفتارها رو داشت.خانوادم ردش کردند بنا به دلایلی.بعد از عقد و ازدواجش بازم این رفتارهارو داره خودشو نزدیک میکنه نکاه و زل زدن صحبت و لبخنداش یه جور دیگس.بنظرتون دلیلش چیه؟؟حالا من باید چطورد رفتار کنم؟؟
سلام من ۱۵ساله هستم من به یه پسری علاقه دارم واونم همین چون اومده تو خواب دوستم گفته که من عاشق حانیه ام
از اونجا که دانشمندا میگن خواب زن چپه…پس میشه نتیجه گرفت که ازت متنفره…
برید بابا دنبال ایندتون پیشرفت کنیدازدواج چیزی جز دردسر نداره فکرمیکنین عاشقین دوروز دیگه که بیوفتین تودام ازدواج میفهمید هیچ خبری از عشق نیست تازه به خاطر تموم محدودیت ها وکشف نشدن استعداهاتون وشکوفا نکردنشون پشیمون میشین سعی کنید فقط عاشق خدا واستعداد ها باشین عشق فقط یه چیز چرتو پرته که ازتموم امکانات وازادی ها رهاتون میکنه هیچ عشقی وجود نداره باورکنید اگه چیزی به اسم رابطه جنسی وجود نداشت هیچ کس عاشق نمیشد الان شما میتونید تاابد بدون رابطه جنسی با کسی که عاشقشید زندگی کنید شاید دختری این طوری باشه ولی هیچ پسری این طورری نیست واگه گفت این طوریه دروغ گفته زندگی مجردی یه نعمت بزرگیه که هیچ کدومتون درکش نمیکنید فکرمیکنید الان خونه شوهر که قدیمیا به علت خرافاتی وبی عقلیشون بهش میگن خونه بخت شیرینی پخش میکنن نه جانم هیچ خبری ازاینا نیست برید دنبال ارزوهاتون نه ادما ادما ارزش محبت ندارن سعی کنید به جای این که بپوسید وبه دنبال رابطه باشید یه فرد مفید باشید که دنیا راعوض کنه بیشتر افراد معروفوموفق یا ازدواج نکردن یااگه کردن بعدازرسیدن به اهدافشون کردن مثل محمدرضا گلزار، ساره بیات، وسایر ادما اول به اهداف تون برسید موفقیتو کسب کنید بعد برید خودتونو بدبخت کنید
مرسی بابت راهنماییت??❤️
من جدیدا از یکی خوشم اومده مه قبلا ازش بدم میومد خیلی ادم سبک و مسخره ای بود جدیدا بعد ا تولد خواهرم ی رفتاری ازش دیدم که باعث شد ازش خوشم بیاد قبلا میومد اما نه زیاد جدیداا فکرم درگیرش شده احساس میکنم اونم از من خوشش اومده من الکی به کسی وابسته نمیشم یا بخوام فکر کنم به نظرت اونم از من خوشش اومده البته چهارسال ازم کوچیکتره و این که فکر دوست شدن باهاش غیر ممکنه وومن تا حالا باکسی نبودم و نخواستم با کسیم باشم باهاش درحد دوست معمولیم تو تولد خواهرم گف منادمارو شناختم کی خوبه کی بد قبلا دوس دختر نداشت جدیدا داره نمیدونم چرا ازش خوشم میاد یعنی اونم تو این مدت از من خوشش
میومده
من وقتی ۱۸ سالم بود استادای اموزشگاهم منو به اقایی معرفی کرده بودند که البته پیگیر نشدم تا بفهمم کی بوده اونجا رو برو اموزشگاه یه اقایی که تو اموزشگاه درس میدادن یه بار با ماشین نزدیک بود بهم بزنن که جلوم زدن رو ترمز و باهاشون چشم تو چشم شدم و یه علاقه ای پیش امد بعدش که دانشگاه قبول شدم همون اقا شدند استادم ولی هیچ وقت حرفی از علاقه مند بودن نزدن هر چند رفتار عجیی داشتن و زیاد بهم توجه میکردن ترم سه یا چهار بودم که احساس کردم دارم عاشقشون میشم بخاطر همین انتقالی گرفتم ولی از شانس بدم دوباره مجبور شدم برگردم همون دانشگاه و دوباره با این اقا کلاس داشته باشم الان رفتاراشون کاملا برعکس شده یعنی یه جوری وانمود میکنن که اصلا منو نمیبینن و بهم توجه ندارن انگار ازم تنفر دارن ولی هنوزم جلب توجه میکنن همش سر کلاس دستپاچه هستن مدام با تلفن حرف میزنن یا از کلاس میرن بیرون یه بارگی میرن تو فکر احساساتی میشن
شما دخترام دیگه شورشو درمیارید.مطالبو که میخونم میبینم تقریبا همتون همین رفتارو کردین.همتون یه بازخورد مشابه دیدین.همتونم به سرافت افتادین که چی شده و چکار کنیم.کسی که اونقد خودشو بالا میدونه و میبینه که به خودش اجازه بده برای دفعات زیاد و مدت طولانی احساسات ی جوون رو در نظر نگیره .خب یکی از مشخصه هایی که آدمهای سطح بالا دارن داشتن اعتماد بنفس و عزت نفسه..الان وقتشه شما خیلی با اعتماد به نفس ی استارت کوچیک بزنی.مطمعن باش دوباره روشن میشه.فقط اینبار دیگه زیاد مته به خشخاش نزار چون واسه شروع مجددش داشتن اعتماد بنفس به دردتون نمیخوره باید از عزت نفستون هزینه کنید که اون موقع از چشم خودتونم میوفتید چه برسه به اون
خوب
با سلام من١۵سالمه و حدودا یک سال پیش یکی از اقواممون که پسر مثبتی هم هستش رو تو یک مهمونی دیدمو خیلی عادی و دوستانه برخورد میکردم ولی اون یجوری بودش همش سعی داشت خودشو بهم نزدیک کنه وبدونه کسی تو زیندگیم هست یا نه خلاصه اینکه یک ماه بعد اون شب اومد پیویم و گفت دلمون براتون تنگ شده این حرفا بعدش گفت خواهش میکنم که اینایی که گفتمو پاک کن ممکنه کسی ببینه و اینا منم که کلا طبق عادتم پاک کرده بودم یه مدت باهم چت کردیم وایشون هی میگف باید عکستو بفرستی این حرفا واز ارن طرف من پروفایلم عکس خودمو گذاشتم برگشت گفت خواهش میکنم بردارقصد داری دیوونم کنی؟منم هی هیچی نگفتم یه روز دیگه دیدم داره به جاهای باریک میرسه گفتم چته؟گفت دوست دارم البته قبلش بارها بهم گفته بود منم دیدم دیگه داره جدی میشه بلاکش کردم بعد درست تا الان ١٢بارفالوم کرده بعد از اون ور پست میزاره هیچ عشقی ندارم بعد از اونور میزاره ولازمه بدونی هیچکس جاتو نمیگیره من که کاریش ندارم میگم شاید بخاطر سنمون هست ولی با این حال یکی بهم بگه فازش چیه؟
ممنونم
هیچ وقت تو فامیل عاشق کسی نشو چوم سابقه ادم خراب میشه و تو فامیل ادم خودشو لو میده کار خوب بلاک کن هیچیم هم نگو
آره موافقم اگه هم شدی به روخودت نباید بیاری وخودتولوبدی چون بدبخت میشی