در کتابخانه ی کلینیک مایو، لیلی راس با مردی روبرو شد که نه می شناخت و نه نمی شناخت. او صورت مردی را لمس کرد که گونه ی سرخ و فاصله ی بدون موی چانه اش را روزگاری خیلی خوب می شناخت. در حالی که مرد مقابل او، اندی سندنس، چشم هایش را بسته و صورتش را آماده ی لمس شدن توسط دستان زنی می کرد که می خواست پوست صورت همسر متوفایش را یک بار دیگر حس کند، زن گفت:” به همین خاطر بود که همیشه ریش هایش را بلند می گذاشت تا بتواند آن ها را در این قسمت چانه به هم وصل کند”.
۱۶ ماه پس از جراحی پیوند پوست صورت، اندی سندنس صاحب صورتی شد که روزگاری به کالن رودی راس تعلق داشت و اکنون با زنی دیدار می کرد که رضایت داده بود تا پوست صورت عشق دوران نوجوانی اش به مردی برسد که بیش از یک دهه را بدون صورت زندگی کرده بود. این دو با برنامه ریزی های مسئولان کلینیک مایو در همانجا ملاقات کردند، جایی که سندنس طی یک جراحی طاقت فرسای ۵۶ ساعته توانست صورت شوهر لیلی راس را بدست آورد. این اولین بار بود که چنین جراحی در این مرکز درمانی انجام می شد. لیلی راس در حالی که بچه ی یک ساله اش را به همراه داشت ناگهان با چشمانی اشکبار به سمت اندی دوید و او را در آغوش کشید.
وی قبل از این ملاقات بسیار دستپاچه و آشفته بود و نمی دانست که با دیدن بقایای بدن همسر درگذشته اش چه حسی به او دست خواهد داد، مردی که خودکشی کرده بود. اما استرس او به یکباره با دیدن اندی از بین رفت، بدون چشم های کالن، پیشانی و گونه های برجسته اش، سندنس شباهتی به همسر او نداشت. او مردی را می دید که زندگی اش به خاطر بخشش شوهر او به کلی تغییر کرده بود و بعد از ۱۰ سال توانسته بود در آینه نگاه کرده و دیگر لازم نبود خود را از چشم های خیره دیگران قایم کند. سندنس و کالن راس تمام زندگی شان را به شکار، ماهیگیری و ماجراجویی در طبیعت گذرانده بودند تا این که با فاصله ی زمانی ۱۰ سال و صدها مایل دور از هم سرنوشت نسبتاً مشابهی پیدا کردند.
سندنس در اواخر سال ۲۰۰۶ در خانه اش در وایومینگ، نوک اسلحه را زیر چانه اش گذاشت و ماشه را کشید و علی رغم زنده ماندن بخش اعظم صورتش را از دست داد و یک دهه بعد کالن راس در مینه سوتا با شلیک اسلحه خودکشی کرد. تا زمان مرگ کالن، سندنس از تماس با دنیای خارج و اطرافیانش خودداری می کرد. تمامی جراحی های پلاستیک صورت گرفته روی صورتش تنها توانسته بود یک چهارم دهان سابقش را به او بازگرداند و بینی مصنوعی که برایش گذاشته شده بود نیز خیلی زود از بین رفت. برای اولین بار امید تازه ای در سال ۲۰۱۲ به سراغ اندی آمد و آن زمانی بود که کلینیک مایو یک برنامه ی پیوند صورت را دنبال کرد و بار دیگر در اوایل سال ۲۰۱۶ زمانی که وی در لیست انتظار برای پیوند به سر می برد خبری خوشحال کننده به وی داده شد.
راس از قبل رضایت خود را برای بخشیدن ریه ها، کلیه و دیگر ارگان های قابل استفاده او به بیماران چشم انتظار اعلام کرده بود. بعد از مدتی تبلیغی از جانب یک موسسه غیرانتفاعی فعال در تسریع اهدای عضو برای پیوند صورت منتشر شد. سن، گروه خونی، رنگ پوست و ساختار صورت راس و سندنس به اندازه ای به هم نزدیک بود که به گفته دکتر سمیر ماردینی این دو به دو پسرعموی واقعی شباهت داشتند. لیلی راس علی رغم این که در ابتدا کمی شک داشت اما در نهایت با بخشیدن صورت شوهر درگذشته اش موافقت کرد. وی که آن زمان هشت ماهه باردار بود می گوید تنها دلیل رضایتش این بوده که وقتی پسرش بزرگ شد بفهمد که پدرش برای کمک به دیگران چه کار بزرگی انجام داده است.
بیش از یک سال پس از انجام جراحی پیوندی که با مشارکت بیش از ۶۰ جراح حرفه ای انجام گرفت، اندی اکنون به زندگی روزمره خود بازگشته و کارهایی را انجام می دهد که بیش از یک دهه با انجام آن ها غریبه بود، مانند گاز گرفتن و جویدن یک تکه پیتزا که برای ده سال آرزوی آن را داشت. اکنون او در محل کارش به عنوان یک تکنسین برق میدان نفتی ترفیع گرفته و از استقلالی که با صورت جدیدش به او رسیده نهایت لذت را می برد. وی در این باره می گوید:” من در انظار عمومی ظاهر نمی شدم. از رفتن به شهرهای بزرگ بیزار بودم. اما اکنون حقیقتاً بال هایم را گشوده ام و کارهایی می کنم که دلم برایشان تنگ شده بود- رستوران رفتن و خوردن،رقصیدن”.
زندگی با یک صورت پیوندی نیاز به کار هر روزه دارد. سندنس باید هر روز برای پس ندادن پیوند صورتش دارو مصرف کند. وی روی بازیابی اعصاب صورتش کار می کند تا با صورت جدیدش هماهنگ تر از قبل شوند، صورتش را ماساژ می دهد و تلاش دارد حرف زدنش را با تکرار حروف الفبا در هنگام رانندگی و دوش گرفتن بهبود بخشد. سندنس به راس می گوید:” می خواستم به تو نشان دهم که هدیه ات به هدر نخواهد رفت”. دکتر ماردینی و دیگر اعضای تیم معالج سندنس از دیدن شرایط خوب دوست و بیمارشان پس از جراحی و اینکه وی خیلی راحت می تواند با غریبه ها حرف بزند خیلی خوشحالند در حالی که وی برای مدت بیش از یک دهه از ارتباط با هر کسی دوری می کرد.
دکتر ماردینی در این باره می گوید:” به نظر می رسد اندی آن طور که ما فکر می کردیم انسان خجالتی و درون گرایی نیست. او از لحظات زندگی اش لذت می برد، لحظاتی که در ۱۰ سال از زندگی اش با آن ها بیگانه بود”. راس و اندی می گویند که اکنون حس می کنند به یک خانواده تعلق دارند و می خواهند رابطه ی نزدیک تری داشته باشند، حتی اندی قول داده که بخشی از هزینه ی تحصیل لنونارد، پسر راس، را متقبل شود. در روز ملاقاتشان،این پسربچه در ابتدا با شک و کنجکاوی به اندی نگاه می کرد اما خیلی زود به او نزدیک شد و از اندی خواست او را بغل کند، اندی نیز با روی باز پذیرفت.
برای راس، تنها دیدار با اندی یک آسودگی خاطر بزرگ بود زیرا یک سال تمام را وی در غم از دست دادن شوهرش گذرانده بود و مراسم تدفین و زایمان و تصمیم دردناکش برای بخشیدن اعضای بدن شوهرش به دیگران او را خسته کرده بود. وی در آخر در حالی که بغض در صدایش مشهود است می گوید:” ملاقات با اندی برای من یک خلاصی از درد و رنج یکساله بود. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد”.
بدون نظر