“وقتی که به شرایط ویران شده پنج خانواده نیویورکی و کمیته امروزی مافیا نگاه می کنم بسیار خوشحال می شوم که کار ناتمام من در نهایت به اتمام رسید”. این گفته از ژوزف پیستونه، یک مامور مخفی سازمان اف بی آی با نام مستعار دانی براسکو است که به مدت ۶ سال به طور مخفی در میان مافیا زندگی کرد. موفقیت این عملیات در جا زدن پیستونه به عنوان یک سارق جواهرات با نام دانی براسکو چنان موفقیت آمیز بود که وی توانست اعتماد اعضای کلیدی مافیای نیویورک را بدست آورد. پیستونه در این باره چنین می گوید:” من می خواستم او [دانی براسکو] مردی باشد که در خیابان بسیار هوشیار بوده و از آن دسته افراد آشنا با فضای خیابان باشد که افراد باهوش به او اهمیت داده و سوالات زیادی در مورد گذشته یا توانایی های او در زمینه کارهایی که گفته بود از او برمی آید نداشته باشند”.
ژوزف پیستونه که اکنون ۷۸ سال سن دارد، بدون شک مشهورترین و موثرترین نیروی پلیس در تاریخ ایالات متحده است که افرادی مانند وایت ایرپ و الیوت نس پشت سر او قرار می گیرند.وی با اصرار خود توانست در مافیای نیویورک نفوذ کرده و بیش از ۶ سال در متن فعالیت های آنان باقی بماند، به طوری که مجبور شد زندگی شخصی اش را رها کند و به شخصی دیگر به نام دانی براسکو تبدیل شود. هدف او شناسایی سلسله مراتب خانواده ها در داخل مافیای نیویورک بود و این عملیات در نهایت نابودی مافیای فلوریدا و میلواکی را نیز در پی داشت.
تولد پروژه «دانی براسکو»
اف بی آی به ژوزف پیستونه یک گواهینامه رانندگی جعلی با نام دانی براسکو همراه با مقادیری پول و کارت های اعتباری به همین نام داد. شریک شدن در پول حاصل از فروش جواهرات سرقت شده با رابط های خلافکار برای گول زدن مافیا و سرمایه گذاری آن روی او به عنوان یک منبع درآمد مفید بسیار حیاتی بود. در ابتدا قرار بود پیستونه ۶ ماه را در مافیا بگذراند اما تنها آشنا شدن با تمامی سرشاخه های مافیا بیش از ۶ سال زمان برد. اولین رابط های او از میان خانواده خلافکار کولومبو بودند که خانواده ای بسیار کوچک و کم کار در حوزه مافیا بود که تنها به شیک پوشی و زدن عطر زیاد شهرت داشته و به افراد سرشاخه مافیا که پیستونه به دنبال آن ها بود هیچ دسترسی نداشتند. رابط دوم او تونی میرا بود که در سلسله مراتب مافیا شخصیت بسیار مهمی به شمار می رفت.
با این وجود، فعالیت های خشونت بار او خطری برای ماموریت پیستونه به شمار می رفت. ماموران اف بی آی نمی توانند آگاهانه در هیچگونه عملیات منجر به خشونت مشارکت داشته باشند به همین دلیل پیستونه رفته رفته از میرا فاصله گرفت. در نهایت پیستونه موفق شد بلیط ورود به جمع سرشاخه های مافیای نیویورک را بدست آورد و این اتفاق زمانی افتاد که میرا او را به بنجامین «لفتی گانز» روجیرو معرفی کرد. پیستونه در مورد این مرد مهم چنین می گوید:” لفتی روجیرو در افکار من نهایت یک انسان باهوش بود. تمام زندگی او در اثر باهوش بودن، در اثر عضوی از مافیا بودن به فنا رفته بود”.
پیستونه و روجیرو خیلی زود به دوستان و شرکایی جدایی ناپذیر تبدیل شدند. روجیرو مردی خود ساخته در میان خانواده جنایی بونانو بود که اگر چه مقام دست پایینی داشت اما به شدت در دنیای مافیا مشهور بود. پیستونه در این مورد چنین گفته است:” وقتی که به اندازه کافی از لفتی شناخت پیدا کردم و به نقطه ای رسید که می توانست به من اعتماد کند، با من حرف می زد و مرا به حلقه معتمدین خود در حوزه مافیا می برد و در مورد افراد و اتفاقاتی که رخ می داد به من اطلاعات می داد، وی به این نتیجه رسیده بود که من این توانایی را دارم که پول بسیار زیادی برای وی بدست بیاورم”. روجیرو در اوایل سال ۱۹۷۷ پیستونه را به یکی از شرکای خانواده بونانو تبدیل کرد.
شهرت و لاف زدن های پیستونه به عنوان یک منبع درآمد خوب و تزریق پول اف بی آی به دنیای مافیا، او را به شریکی قابل اعتماد و دارای احترام در این خانواده تبدیل کرده بود. پیستونه از سیستم ساده پرداخت مافیا به خوبی پیروی می کرد. او ۵۰ درصد از درآمدش را برای خود نگه داشته و باقی پول را به روجیرو می داد. روجیرو نیز سهم خود را نصف کرده و نیمی از آن را به مایک سابیا می داد که نقش شخص بالادستی یا «capo» او را داشت و او نیز ۲۵ درصد سهم خود را با خانواده بونانو شریک می شد. پیستونه حتی زمانی که اطلاعات زیادی نداشت نیز اف بی آی را با کارهای خود به دادن پول بیشتر به او ترغیب می کرد. در روزهای اول ورود به حلقه مافیا، پیستونه به هیچ عنوان به خود میکروفون نمی بست زیرا ممکن بود یک روز یا شب تمام با این افراد باشد و در صورت لزوم به هیچ عنوان نمی توانست از دست این میکروفون رها شود.
در سال ۱۹۷۸، نیویورک سیتی در آستانه ورشکستگی قرار داشت. این دوران حتی برای گروه های مافیایی نیز دوران سختی بود. در این شرایط بود که پیستونه توانست روجیرو را ترغیب کند که یک توافق تجاری با فرانک بالیستریری که سردست مافیا در میلواکی بود انجام دهد. اف بی آی یک مامور مخفی دیگر با نام مستعار تونی کونته در درون مافیای میلواکی داشت که به کمی کمک نیاز داشت. پیستونه و کونته توانستند روجیرو را قانع سازند که به میلواکی رفته و در زمینه فروش دستگاه های اتوماتیک فروش کالا با او قرارداد امضا کند. روجیرو توانست با بالیستریری قرارداد بسته و بدین ترتیب نقشه پیستونه و کونته برای اتصال دو خانواده مافیایی به هم با موفقیت همراه شد. اما بالیستریری یک شرط داشت و آن هم ملاقات با پیستونه به عنوان شریک روجیرو بود.
اما پیستونه نمی توانست به میلواکی برود زیرا در مسیر رفتن به فرودگاه همراه با همسرش دچار تصادفی مرگبار شده و نتوانست به دیدن بالیستریری برود. در طی ۱۱ روز شرایط پیستونه بسیار متغیر بود اما در نهایت زنده ماند و برای دیدار با بالیستریری به میلواکی رفت. این دو خیلی زود به توافق رسیده و با هم دوست شدند تا این که مدت کوتاهی بعد فاجعه رخ داد. هفته ها می گذشت و پیستونه و روجیرو خبری از رییس مافیای میلواکی نشنیده بودند. آن ها سعی کردند با او تماس بگیرند اما بالیستریری هیچگاه پاسخ آن ها را نداد. بدون شک اتفاقی افتاده بود.
در واقع بالیستریری فهمیده بود که کونته مامور اف بی آی است اما این موضوع را به اطلاع روسای خانواده بونانو و روجیرو نرسانده بود. با از دست رفتن معامله توافق شده، خانواده بونانو دنبال کسی می گشتند که او را مقصر جلوه دهند. این موضوع اشتباهی بسیار بزرگ برای پیستونه بود که می توانست مجازات مرگ را برای وی در پی داشته باشد. روجیرو و پیستونه برای قرار ملاقاتی رو در رو با روسای خانواده بونانو احضار شدند. از آن جا که پیستونه از افرات تحت حمایت مافیا نبود به وی اجازه داده شد که از گروه خارج شود و روجیرو نیز هشدارهایی را در مورد خطاهای بعدی دریافت کرد. در چند ماه آینده، این دو هیچ ارتباطی با سران خانواده بونانو نداشتند.
از این رو اف بی آی پیستونه را به فلوریدا فرستاد تا به یک مامور مخفی دیگر که برای از بین بردن سانتو ترافیکانته، رییس مافیای فلوریدا، وارد این گروه شده بود کمک کند. چند ماه بعد روجیرو نیز به فلوریدا نقل مکان کرد. در دورانی که پیستونه در فلوریدا بود، کارمین گالانته، رییس مافیای بونانو در حیاط یک رستوران در بروکلین به قتل رسید. جنازه او در حالی که سیگار برگ مخصوصش را هنوز بین دندان هایش داشت پیدا شد. بدون رهبر، خانواده بونانو دچار بحران و از هم پاشیدگی شده بود. در سطوح پایین تشکیلات نیز تغییرات قابل توجهی در میان روسا شکل گرفت که برای پیستونه و روجیرو بسیار مهم بود. رییس سابق آن ها به دلیل افتضاح میلواکی تنزل درجه پیدا کرده و اکنون این دو به دومینیک «سانی بلک» ناپولیتانو گزارش می دادند.
عملیات های فلوریدا
در فلوریدا، جوزف پیستونه که در نقش دانی براسکو فرو رفته بود، با تایید ناپولیتانو توانست روجیرو را به خرید یک کلوب شبانه به نام تالار شوالیه ها راضی کند. ماه ها قبل اف بی آی توانسته بود این ساختمان را خریداری کرده و بدین ترتیب این کافه به مکانی بی نقص برای ترتیب دادن یک قرار ملاقات بین خانواده های بونانو ترافیکانته تبدیل شده بود. در سال ۱۹۷۹، دانی براسکو جعلی در حال سپری کردن چهارمین سال فعالیت خود به عنوان یک مامور مخفی نفوذ کرده در مافیا بود. او به کمک یک مامور مخفی دیگر به نام ادگار راب توانست این کافه را بازسازی کرده و با کار گذاشتن ابزار شنود و دوربین پشت دیوارها همه چیز را برای فرصتی تاریخی آماده سازند. این کافه به مرکز قرض دادن پول با بهره بالا، خرید و فروش اجناس دزدی، شرط بندی در مسابقات ورزشی و یک مرکز قمار به سبک لاس وگاس بود.
پولیتانو که از کسب و کار کافه رضایت کافی داشت بخشی از این عملیات را به ترافیکانته پیشنهاد کرد و او نیز پذیرفت. نه تنها این کار مانند دوشیدن یک گاو شیرده بود بلکه لازم نبود که مردان وی نیز به صورت روزانه در عملیات شرکت مستقیم داشته باشند. اما در ژانویه ۱۹۸۱،در شبی که قمار به سبک لاس وگاس برزگرا می شد، پلیس به این کافه هجوم برد. آن ها هزاران دلار پول نقد کشف کرده و برای ناپولیتانو و راب که خود مامور مخفی اف بی آی بود به دلیل مقاوم در برابر دستگیری، پرونده تشکیل شد. ناپولیتانو بسیار خشمگین بوده و راب را تهدید به مرگ کرد. بعد از مدتی ناپولیتانو کمی آرام شده و از تصمیم قبلی خود برای کشتن راب صرف نظر کرد.
این دو قرار بود در دادگاه حاضر شوند که اف بی آی دخالت کرده و دادگاه را لغو کرد زیرا هنوز به ناپولیتانو برای پیشبرد نقشه های دانی براسکو قلابی نیاز داشت. کافه تالار شوالیه ها هنوز هم از طریق نزول دادن پول و قمار درآمد بسیار خوبی داشت. از این رو علیرغم حمله پلیس به این کافه، ناپولیتانو به راب و پیستونه اعلام کرد که در جلسه با سران مافیا عضویت این دو در سازمان را پیشنهاد خواهد کرد. اکنون که پیستونه ششمین سال حضور خود در دنیای مافیا با نام دانی براسکو را سپری می کرد بیش از هر مامور مخفی دیگری در سازمان مافیا نفوذ کرده بود. اما موفقیت او با یک مشکل مرگبار همراه شد. اولین مرشد مافیایی او، تونی میرا، تازه از زندان آزاد شده و خیلی زود دریافت که پیستونه تحت نظارت ناپولیتانو پول بسیار خوبی کسب می کند.
میرا به روسای خانواده بونانو اعلام کرد که وی نیز شایستگی دریافت بخشی از درآمد پیستونه را دارد زیرا او بوده که پیستونه را با مافیای مذکور آشنا کرده است. همچنین وی به دروغ به روسای خود گفت که پیستونه در یک معامله هرویین بیش از ۲۵۰.۰۰۰ دلار به جیب زده و پول آن را با خانواده مافیا شریک نشده است. زندگی پیستونه اکنون به شدت تهدید می شد و در صورتی که گناهکار شناخته می شد مرگ او حتمی بود. پیستونه فرصت دفاع از خود را نداشت زیرا هنوز به عضویت کامل مافیا درنیامده بود. به جای او، روجیرو نقش وکیل مدافع را بر عهده گرفت و در ۲ ماه آینده ملاقات هایی بین روجیرو به نمایندگی از پیستونه و روسای خانواده مافیا برگزار شد. در همین دوران درگیری های زیادی در خانواده بونانو شکل گرفته بود.
ناپولیتانو ارتقای درجه یافته و به سمت دستیار رییس رسیده بود که پس از رییس خانواده بونانو، راستی رستلی، او را در مقام دوم قدرت و اعتبار قرار می داد. در همین زمان ۳ نفر از روسای مافیا تصمیم گرفتند که ناپولیتانو و رستلی را کشته و خود ریاست خانواده مافیا را بدست بگیرند. اما ناپولیتانو از ماجرا مطلع شده و پیشدستی کرد. در نهایت ۳ رییس شورشی کشته شده و جنگ داخلی به سرعت به اتمام رسید. به لطف روجیرو، پیستونه تبرئه شده و میرا از مافیا اخراج شد.
پایان دانی براسکو
علیرغم خواست پیستونه برای این که همچنان به ماموریت خود ادامه دهد تا به یکی از افراد تحت حمایت مافیا تبدیل شود اما اف بی آی این کار را بسیار خطرناک دانسته و در ژوئن ۱۹۸۱ دستور توفق عملیات داده شد. در چند هفته آینده، پیستونه اطلاعات مور نیاز در مورد مافیا را از روجیرو و ناپولیتانو کسب کرد. در روز یکشنبه ۲۴ جولای ۱۹۸۱، پیستونه برای آخرین بار کافه تالار شوالیه ها را ترک کرد. او روزهای آخر را در کنار روجیرو و ناپولیتانو گذرانده و این آخرین باری بود که آن ها را می دید. وی از فلوریدا به میلواکی پرواز کرده و در ان جا بر علیه رییس مافیای میلواکی، بالیستریری، و دو پسرش شهادت داد.
روز بعد اف بی آی در نیویورک با ناپولیتانو دیدار و پرده از هویت واقعی دانی براسکو برداشتند و عکس هایی از پیستونه با نشان اف بی آی را در کنار تعدادی از همکارانش به او نشان دادند. ناپولیتانو در ابتدا باور نمی کرد و از رابطه با چنین مردی اظهار بی اطلاعی می نمود. خانواده بونانو، ناپولیتانو و روجیرو را در راه دادن یک مامور مخفی نفوذی به درون تشکیلات مقصر می دانستند. در سپتامبر ۱۹۸۱، ناپولیتانو بعد از ملاقات با روسای خود ناپدید شده و جسد او حدود یک سال بعد پیدا شد. روجیرو نیز به ملاقات سران مافیا فرا خوانده شد اما در بین راه، مامورین اف بی آی او را سوار ماشین کرده و به مکانی امن منتقل کردند. پیستونه صدها ساعت صدا از مافیا و فعالیت های آن تهیه کرده بود.
شهادت او به هیئت ژوری دادگاه عالی فدرال کمک کرد که ۱۷ سال برای روجیرو، ناپولیتانو و دیگر اعضای مافیای آمریکا زندان صادر کنند. به لطف صحبت های او با روجیرو و ناپولیتانو، دنی براسکو داستان ما توانست ۱۲۰ نفر از اعضای مافیا را به پشت میله های زندان بفرستد. همچنین وی توانست حلقه توزیع مواد مخدر مافیا را شناسایی کند که به طور مخفی در پیتزافروشی ها و دیگر مغازه های نیویورک به طور مخفیانه فعالیت می کرد. در سال و پس از ۱۲ سال زندانی بودن، روجیرو به دلیل بیماری از زندان آزاد شد و در سال ۱۹۴۴ به دلیل سرطان بیضه جانش را از دست داد.
ژوزف پیستونه بعد از متوقف شدن عملیات دانی براسکو از اف بی آی بازنشسته شده و به خاطر خدماتش یک چک ۵۰۰ دلاری دریافت کرد. وی بعدها کتاب «دانی براسکو: زندگی مخفی من در مافیا» در مورد فعالیت های خود نوشت که بعدها برای ساخت فیلم «دانی براسکو» (Donnie Brasco) با بازی جانی دپ در نقش پیستونه و آل پاچینو در نقش لفتی روجیرو استفاده شد. پیستونه هنوز هم با نام مستعار و تغییر چهره به سفر می رود و همچنان به نیروهای پلیس در زمینه مبارزه با گروه های خلافکار مافیایی مشاوره می دهد.
با مخوف ترین گروه های مافیایی و تبهکاری در سراسر جهان آشنا شوید [قسمت اول]
۵ مورد از بهترین سکانسهایی که نبوغ آل پاچینو را در دنیای بازیگری نشان میدهند
آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
با ۱۰ مورد از شوکه کننده ترین خیانت ها در تاریخ سینما آشنا شوید
سلام عالی ترین مقاله که خوندم
جالب بود، بعد از دیدن فیلم خوندن این اطلاعات حس جالبی به آدم میده،،