«چیزی غیر از این» عنوان نمایشگاه نقاشی نگار قربانی در پلتفرم داربست واقع در گالری محسن است که از ۱۲ مرداد پذیرای هنردوستان بوده و تا فردا ۱۷ مرداد ادامه خواهد داشت.
نگار قربانی شاید برای بسیاری از اهالی هنر و علاقهمندان به نقاشی چندان شناخته شده نباشد. اما او فردی است که در نتیجه سهلانگاری مسئولین شهربازی تهران مسیر زندگیاش تغییر کرد و سالهای زیادی از عمر خود را در بیمارستانها و مراکز فیزیوتراپی گذراند، روزهایی که میتوانست در کنار دوستان خود به تفریح، طراحی و نقاشی بگذراند.
نگار قربانی، قربانی ترنهوایی تهران در سال ۱۳۹۳ خورشیدی است.
او به دلیل سانحه در پارک ارم دچار قطع نخاع شد و قادر نیست پاهای خود را تکان دهد.
داستان قربانیِ شادیهای جوانی به یکی از شبهای اردیبهشت سال ١٣٩٣ بازمیگردد؛ نگار و دوستانش پس از گرفتن مدرک کارشناسی و بهدنبال آن شرکت در آزمون کارشناسی ارشد تصمیم میگیرند جشنی کوچک در پارک ارم برای خودشان ترتیب دهند، تا شبی خاطرهانگیز را بگذرانند. اما آن شب نه به خاطرهای دلچسب، بلکه به نقطهی سیاهی در زندگی آنها تبدیل میشود که سرنوشت نگار و خانوادهاش را بهطور کلی تغییر میدهد.
سنگینیِ سقوطِ کابین ترنهوایی، دست و پاهای نگار را از کار انداخت و کمر خانواده را زیر بار غم دخترشان شکست. سقوط دستگاه، وحشت، ترس، اضطراب و دست و پاهایی که دیگر کار نمیکردند؛ به همین تلخی! نگار قطع نخاع شد.
کسی که تا چند دقیقه قبل روی پاهایش راه میرفت و با هیجان با دوستانش شادی میکرد، حالا در بُهتی سنگین از آیندهای نامعلوم در کابینی گیر کرده بود تا مامورین آتشنشانی او را از دستگاه خارج کنند و پزشکان برای آیندهاش تصمیمگیری.
بعد از سانحه سقوط از ترن هوایی، اورژانس نگار را به بیمارستان حضرت رسولاکرم منتقل کرد و به دلیل آسیبدیدگی زیاد مهره پنجم ستون مهره تحت عمل جراحی قرار گرفت. پزشک معالج معتقد بود این مهره آسیب کلی دیده و باید به جای آن پروتز گذاشته شود.
در آن زمان پزشکان به خانواده نگار امیدواری دادند که او خیلی زود به زندگی عادی بازخواهد گشت. همین موج امیدواری سبب شد تا پدر و مادر نگار از کرج روانه تهران شوند و خانهای نزدیک مراکز درمانی اجاره کنند تا رفتوآمدشان به مراکز درمانی راحت باشد.
اما امیدبخشی پزشکان چندان کارساز نبود چون نگار که قرار بود در عرض دو ماه بهبود بیابد، دو سال پس از این سانحه دلخراش هنوز قادر نبود بنشیند و از دستها و پاهای خود استفاده کند. اگرچه اکنون دکترهای فیزیوتراپ معتقدند پیشرفتهای زیادی در تمام بدن و تکتک عضلات نگار بهوجود آمده و این را میتوان در تابلوهای نقاشی اکریلیک او مشاهده کرد.
نگار قربانی که پس از سالها درمان توانسته دستان خود را تا حدی حرکت دهد، به ترسیم پرتره هنرمندانی همچون رامبد جوان، نوید محمدزاده، رضا کیانیان، اشکان خطیبی، نگار جواهریان و … پرداخته تا به ما بیاموزد که همیشه باید به زندگی و زیباییهای آن امید داشت و دست از مبارزه برنداشت.
زندگی فقط یک انتخاب است. چه خوب که شادی، امید و سفیدی را انتخاب کنیم و با قدرت و انرژی مضاعف موانع را پشتسر گذاشته و به سوی اهداف قلبی خود پیش برویم. این درسی است که در تکتک تابلوهای نقاشی نگار قابل لمس است. رنگها و صورتهایی که یادمان میآورد با ممارست و پشتکار میتوان حتی جسم را هم مغلوب خود کرد و به سوی نور و روشنایی تاخت و تازاند.
برای اینکه با روحیه به قول خودش جنگجوی نگار قربانی بیشتر آشنا بشوید و متوجه شوید این دختر جوان چه مشقتهایی را پشتسر گذاشته تا امروز چنین نمایشگاهی را برپا کند، از شما دعوت میکنم تا مصاحبه من با نگار را در ادامه بخوانید.
اما پیش از آن بد نیست اشاره کنم دیروز سه تن از اعضای گروه موسیقی بمرانی هم در پلتفرم داربست حضور داشتند تا برای نگاری بخوانند که روزگاری با صبر و حوصله زیاد، حضور آنها را در خانه خود پذیرا بود تا آنها امروز به جایگاه خوبی در عرصه موسیقی کشور برسند و از زیرزمین به روی استیجهای پرمخاطب صعود کنند.
بهزاد عمرانی خواننده و نوازنده گیتار ریتم پیش از اجرای چند قطعه از گروه بمرانی با لحنی صمیمانه تعریف کرد وقتی هنوز در عرصه موسیقی شناخته شده نبودند، تمام وقت خود را در خانه جهان و نگار به تمرین و تفریح در کنار هم میپرداختند و نگار با صبر و حوصله زیاد همه کارهای آنها را تاب میآورده و همراهشان بوده.
منظور بهزاد عمرانی از جهان، جهانیار قربانی برادر نگار است؛ بمرانی گروه موسیقی بلوز و کانتری ایرانی است که در سال ۱۳۸۸ با همکاری بهزاد و جهان شکل گرفت و فعالیت خود را از فضای مجازی و کافهها شروع کرد و چنان مشهور شد که هماکنون بمرانی یکی از محبوبترین گروههای موسیقی غیرمتعارف در داخل ایران به شمار میرود.
آلبومهای رسمی بمرانی شامل اتوبوس قرمز (۱۳۹۳ نشر چکه)، مخرج مشترک (۱۳۹۴ نشر نوفه) و گذشتن و رفتن پیوسته (۱۳۹۵ نشر نوفه) است.
مصاحبه روزیاتو با نگار قربانی
نگار قربانی در ابتدای مصاحبه گفت پیش از سقوط از ترنهوایی، در زمینه طراحی لباس مشغول فعالیت بوده و سالانه چندین شو برگزار میکرده است. در شرکتهای خصوصی هم به صورت پروژهای طراحی و تبلیغات انجام میداده.
نگار از ابتدا علاقه شدیدی به هنر داشت و به همین خاطر از همان دوران دانشجویی گاهوبیگاه نقاشی آکریلیک هم انجام میداد. اما پس از حادثه دلخراش سقوط از ترن و قطع نخاع شدن، با تمام سختیها و فشارهایی که داشت با تشویقهای دوستی به نام آرام حکاک نقاشی کشیدن را دوباره از سر گرفت تا امروز اولین نمایشگاه نقاشی آکریلیک خود را در گالری محسن برگزار کند.
خانم قربانی در مورد احساس و نگاهتون به زندگی قبل و بعد از سانحه برامون بگید
قبل از سانحه روحیه من کمتر جنگنده بود. مثلا اگر شویی برپا میکردم و استقبال خوبی از اون نمیشد ممکن بود دو ماه وقفه بیفته بین اون و شو بعدیم. تقریبا دستم به کار نمیرفت.
اما الان روحیه جنگندهتری دارم و سعیم اینه که این ناتوانی جسمی رو پشتسر بذارم که البته کار چندان آسونی نیست. مثلا فرض کنید شما نمیتونید بهراحتی قلم دست بگیرید. یا فکر میکنید که من ۲۴ سال میتونستم این کار رو انجام بدم و الان نمیتونم! خب این ممکنه یک شکست محسوب بشه. اما من چون خیلی هنر رو دوست داشتم سعی کردم این نامیدیها رو بزارم کنار، شاید یه وقتایی بیاد سراغم اما تلاشم اینه که بزارمشون کنار و با همین نقاشی سرم رو گرم کنم.
سعی میکنم ارتباطم با رنگها باشه، با هنر باشه با فضایی باشه که همیشه دوست داشتم و دارم.
خیلی ها در این زمینه کمکم کردند. همین نمایشگاه رو مدیون «مارال اشکواری» (از مسئولین گالری محسن) هستم. استارت اولیه این کار رو یکی از دوستانم به نام «آرام حکاک» زد. این انرژی رو به من داد که تو میتونی.
این روند دو سال طول کشید اما شد.
من اون موقع تو خلوتم به درختانی فکر میکردم که یهجا ساکن هستند، اما به زندگیشون ادامه میدهند و رشد میکنن. بنابراین این موضوع هم بخشی از نمایشگاه من رو تشکیل داد و ۱۲ تا ۱۴ اثر رو با محوریت طبیعت و درختان به نمایش گذاشتم.
البته باید بگم که همه این مسیرها و امیدها و موفقیتها رو مدیون مادرم هستم. اگر ایشون نبودن هیچی به سرانجام نمیرسید.
خانم قربانی آیا شما با نقاشی از قبل آشنایی داشتید یا بعد از حادثه این هنر رو آموختید؟
بله من از اول با تکنیک آکریلیک آشنا بودم. قبلا کلاژ و نقاشی کمتر انجام میدادم. بیشتر تمرکزم روی طراحی پارچه بود. اما با پیشزمینهای که از هنر و گرافیک داشتم (رنگ و ارزش خطی) کمک گرفتم.
البته قبل از این ماجرا فقط برای هدیه دادن نقاشی میکردم. اما بعد از حادثه مشخصا به آکریلیک روی اوردم. من برای نقاشی و طراحی نیاز داشتم زیر دستم سفت باشه به همین خاطر نقاشی روی بوم رو انتخاب کردم. طراحی پارچه برام چندان آسون نبود.
تکنیکی که الان کار میکنم آکریلیک هست. در ابتدای کار قلم دست گرفتن برای من سخت بود. رنگ به صورت لکه روی بوم مینشست و همین باعث شد تا نقاشیهام سبک خاص پیدا کنه و بهصورت لکههای رنگی اونها رو ترسیم کنم.
شما رشته کارشناسی ارشد قبول شده بودید و نشد که ادامه بدید درسته؟
بله. پدرم حتی یک سال از دانشگاه برای من مرخصی تحصیلی رد کردن. اما من هنوز هم نمیتونم حرکت کنم.
در مورد هزینههای فیزیوتراپی بگید؟ آیا خودتون این هزینهها رو پرداخت میکنید یا سازمانی که مقصر این اتفاق بوده؟
هزینه داروها و فیزیوتراپی من بسیار گرون هست. در روزی که من هیچ کاری انجام ندم و فقط برم فیزیوتراپی و دارو بخورم حداقل مبلغی بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومن به طور روزانه هزینه دارم.
الان حدود یک ساله که مقصران اصلی این حادثه حتی حال منو نمیپرسند و نمیدونن من کجا هستم. اونها هنور به من بدهکار هستند و حتی همون حقی که موظف به پرداختش بودند رو هم ندادن.
همه هزینهها در یک سال اخیر از جیب خانواده و خودم بوده و متاسفانه مسئولین خیلی راحت خودشون رو کنار کشیدن. یکی از دلایل برگزاری این نمایشگاه این هست که به عنوان تریبونی از اون استفاده کنم تا مسئولین صدای منو بشنون.
مسئولین در مورد عدم پرداخت هزینهها چه جوابی دارند؟
هیچی. دادگاه اعلام کرده که پرونده بسته شده، اما آیا پرونده زندگی من هم بسته شده؟!
جالب اینه که هنوز هزینهای که باید پرداخت میشده هم به من پرداخت نشده. در یک سال اخیر هم بهطور کلی هیچ خبری از من نگرفتند و ادعاشون اینه که دیگه پروندهی من مختومه اعلام شده.
خانم قربانی شما پرستار ندارید؟
نه کارهای من خیلی سنگینه. مامانم نمیپذیره که من پرستار داشته باشم. اون اوایل داشتم اما چون مشکلات جسمانی به اون چیزی که بود اضافه میشد و بهداشت رو رعایت نمیکردند، دیگه مادرم الان قبول نمیکنن که دوباره پرستار بگیریم.
الان خانواده من همشون درد گردن و کمر و دست دارند. چون بلند کردن و زمین گذاشتن من خیلی براشون سخته.
در آخر با این سوال که آیا مقصران اصلی این حادثه که با سهلانگاری و بیتدبیری خود زندگی یک دختر جوان که در ابتدای مسیر موفقیتهای هنری خود قرار داشت را با به باد سپردهاند آیا شبها راحت سر بر بالشت میگذارند؟ آیا کوچکترین کاری که در راستای جبران این خسارت عظیم میتوانند انجام دهند، یعنی پرداخت هزینههای گزاف درمان را نباید به عهده بگیرند؟
بدون نظر