شاید تصور اینکه بتوان در یک نمایش ژانر علمی تخیلی را به تصویر کشید کمی سخت باشد اما این کاری بوده که عوامل گروه تئاتر وقتی خروس غلط می خواند انجام دادهاند. آنها آمیختهای از ژانرهای مختلف را در داستان خود با یکدیگر ترکیب کردهاند و حاصل کارشان نمایشی است که هم ترسناک است، هم حالت سایبرپانکی دارد و هم به نوبهای علمی تخیلی است. در مطلب نقد نمایش وقتی خروس غلط میخواند بیشتر این موضوع را کنکاش خواهیم کرد.
هیچ وقت با خود فکر کردهاید که اگر هیتلر در کنکور هنر قبول میشد و هنر نقاشیاش از طرف اساتید پس زده نمیشد، چه اتفاقی میتوانست بیفتد؟ یا اگر صدام حسین در دوران کودکیاش در یک چاه میافتاد و یا حتی چنگیزخان مغول در همان دوران جنینی، بند نافش دور گردنش میافتاد و او را خفه میکرد. تاریخ پر است از لحظاتی که میتوانست به یک آن تغییر پیدا کند و زندگیها در آن دگرگون شود. شاید اگر چنگیزخان مغولی نبود، جنگی بین مغولها و ایرانیان در نمیگرفت و یا شاید با وجود برقراری جنگ، این ایرانیان بودند که پیروز میدان میشدند. در ان صورت تاریخ کشورمان چه تغییری پیدا میکرد؟ آیا دقیقا به همین سمت کنونی پیش میرفت یا همه چیز تغییر مییافت؟ اگر جنگ جهانی دوم صورت نمیگرفت، دنیا الان در چه حالتی بود و کشورهایی چون آلمان یا ژاپن کجا قرار داشتند؟ اصلا اگر کریستف کلمب دختر به دنیا میآمد و اجازه سفرهای طولانی با کشتی خود را نداشت و آمریکا پنجاه سال دیرتر کشف میشد چه؟
از این قبیل سوالات بارها و بارها میتواند در ذهن تکرار شود، چه دیکتاتورها و چه پادشاهها و حتی چه هنرمندان بزرگی که میشد به یک آن در جهان هستی نباشند و یا طور دیگری حضور پیدا کنند. حتی همین زن یا مرد بودن و جنسیت افراد، فطعا در تاریخ بشریت تاثیر میگذاشت. بعید بود که مثلا اگر مری شلی، نویسنده کتاب فرانکشتاین در کالبد یک مرد به دنیا میآمد، میتوانست اثرش را به این زیبایی بنویسد. شاید این بحثها کمی جنسیت زده به نظر بیاید اما واقعیت امر در تاریخ اینست که زنان و مردان در هر برههای از زمان، تفاوتهایی در جامعه داشتند و زنان سرکوب شده در برخی مناطق، کمتر راهی را پیش میبردند.
اما نویسنده و کارگردان نمایش وقتی خروس غلط میخواند، علی شمس، دقیقا میخواهد چه بگوید؟ او با چنین نگرشی داستان یک دیکتاتور را برای ما به تصویر میکشد و روایت زندگانی او را از دورانی که نطفهاش تشکیل شده تا آینده و لحظه سقوطش پیش میبرد. این دیکتاتور که جوانی مبارز در حزب بوده، ذره ذره پیشرفت میکند و تبدیل به پادشاهی میشود که دنیا را ویران میکند و برای همین خودش تصمیم میگیرد که همه چیز را راست و ریست کند. پادشاهی که کشورها را مثل زنان زیبا میبیند و تصمیم میگیرد آنها را «فتح» کند و «کشور گشایی» کند؛ پادشاهی که از خودش میپرسد چطور میتوان با یک کشور خوابید.
نمایش وقتی خروس غلط میخواند در همین روایتهای ناموازی در خط زمان پیش میرود و داستان دیکتاتور را در مکانهای مختلفی همچون رحم مادرش، آیندهای که در آن همه چیز از هم فروپاشیده، دوران جوانیاش که چریکی هست و حتی مواجهه با کالبد زن خود روایت میکند. این روایتهای ناموازی در خط زمان، پیچیدگیهایی دارند که رفته رفته به یک جمع بندی میرسند و شاید این جمع بندی و سیگنال دادن به مخاطب، کمی دیر اتفاق بیفتد و کمی هم گنگ اما ضربه کوبندهای است که بعید است مخاطب تا مدتها فراموش کند.
بانیپال شومون (که شاید او را از فیلم تنگه ابوقریب به یاد بیاورید) نقش اول این نمایش را بازی میکند و در همان صحنه آغازین نمایش که تماشاگران وارد سالن میشوند خودش را به عنوان ستاره نمایش رو میکند، البته اگر بتوان به آن برچسب نقش اول اطلاق کرد چرا که در وقتی خروس غلط میخواند، همه بازیگران ستارگان نمایش هستند؛ حتی مهدی پاکدل که فضای بازی و جنس بازیاش کاملا با دیگر بازیگران تفاوت دارد و وقتی وارد نمایش میشود، حال و هوای آن را کاملا تغییر میدهد. حضور مهدی پاکدل در دقایق آخر نمایش شاید در نگاه اول کمی روی اعصاب باشد و تصور این شود که ریتم داستان از دور خارج شده، اما با کمی صبر و شکیبایی میتوان متوجه شد که هیچکس جز پاکدل نمیتوانست این نقش مهم را بازی کند و لحن بیان او با اینکه در تضاد کامل با سایر نقشها به سر میبرد، اما در این صحنهها واجب است.
طراحی دکوری که برای خروس غلط میخواند در نظر گرفته شده دقیقا سازگار با فضای آیندهنگر و به اصطلاح فریکی Freaky نمایش است. تمام صحنه و بازیگران انگار در یک قفسه بزرگ شیشهای قرار دارند که دو درب در دو سمت آن قرار دارد و کاراکترها به واسطه باز و بسته شدن آنها در صحنه حاضر میشوند. نورپردازی و موسیقی نمایش همخوانی بسیار عجیب و دقیقی دارد و با اینکه کمی چشم بینندگان را آزار میدهد، اما بازی هماهنگ نور صحنه با موسیقی عجیب و غریب کار چشمنواز است.
برای طراحی دکور وقتی خورس غلط میخواند، زحمت زیادی کشیده شده و در کنار آن، طراحی لباس و گریم کاراکترها نیز دقیقا همان چیزی را تداعی میکند که باید از یک فضای آینده تاریک انتظار داشت.
ایده جالبی که به ذهن علی شمس خطور کرده هم نشان دادن فیلمهایی از پیش ضبط شده در پیش زمینه سن تئاتر در هنگام تغییر دکور صحنه است، این موضوع باعث شده که این تغییرات دکور حوصله سر بر نباشند و حتی بخشی از داستان تئاتر را به نوبهای بر دوش بکشند.
مضامین اروتیک و سادومازوخیستی که در بطن نمایش جاری است، فراتر از متن رفته و در بازی بازیگران هم کاملا مشهود است. دو دلداده را داریم که همدیگر را شکنجه میکنند و اتوی داغ به پوست لخت کمر مرد میزنند و یا کفش همدیگر را میبوسند. این مفاهیم در راستای فضای تئاتر پیش میرود و نمیخواهد از مسائل جنسی سواستفاده کند بلکه اشاره به مشکلات جنسی کاراکترها، باعث میشود که بیشتر و بیشتر با فضای محزون و تنهایی که برای خود رقم زدهاند آشنا شویم. تاکید دیکتاتور بر سلامت جنسیاش، در هنگامی که مانند یک تراجنسیتی لباس پوشیده و یا بوییده شدن کف پایش توسط نوکرش و… از دیگر مواردی است که روی خط قرمز سانسور حرکت میکند و به زیبایی پیام اصلی خود را به مخاطب باهوش میرساند.
البته باید اعتراف کرد که داستان در نمایش وقتی خروس غلط میخواند در برخی مواقع به بیراهه کشیده میشود و نمایش ترجیح میدهد روی پرفرومنس خود بیشتر تمرکز کند تا بیان یک قصه. این اتفاق تا لحظات پایانی نمایش و دیالوگهای پایانی آن به وفور به چشم میخورد و میتوان ادعا کرد که برخی قسمتها عملا خارج از داستان پیش میرود. طرح سوالی که علی شمس انجام میدهد، کمی بیش از حد دچار پیچیدگیها میشود و بیشتر از آنکه به محتوای خود توجه کند، به فرم سر و سامان میدهد و محتوا تا حد زیادی فدای فرم میشود. تغییر شخصیت دیکتاتور در بین صحنههای مختلف به چشم نمیخورد و اینکه این تحولات شخصیتی او چگونه به وجود میآید، پاسخی برایش داده نمیشود.
نمایش وقتی خروس غلط میخواند تا بهمن ماه در سالن استاد سمندریان در مجموعه نمایشی ایرانشهر واقع در بوستان هنرمندان روی سن میرود و بازیگران آن عبارتند از بانیپال شومون، سام کبودوند، امیر باباشهابی، آناهیتا درگاهی، مارال فرجاد، زری محتشم و حسین پاکدل دیدن این نمایش خاص را از دست ندهید؛ نمایشی که بعد از اتمام آن بیشتر و بیشتر به داستان و مفاهیم مطرح شده در آن میتوان فکر کرد و از خلاقیت نویسنده در بهت ماند.
بدون نظر