داستان دردناک زنان ونزوئلا؛ فرار با آرزوی زندگی بهتر اما گرفتار در گرداب تن فروشی

داستان دردناک زنان ونزوئلا؛ فرار با آرزوی زندگی بهتر اما گرفتار در گرداب تن فروشی

در سال های اخیر بحران اقتصادی در ونزوئلا تاثیر بسیار بدی بر روی زندگی روزمره مردم کشور داشته به نحوی که بیش از ۳ میلیون نفر از مردم کشور را وادار به فرار و مهاجرت به کشورهای مجاور و به خصوص کلمبیا کرده است. از همه بیشتر این بحران را می توان در چهره زنان ونزوئلایی مشاهده کرد که بیش از مردان کشور عواقب ناشی از فروپاشی اقتصادی در کشور را متحمل شده اند. این زنان با درد در صدا و غم در چشم هایشان صحبت می کنند. در ابتدا با خویشتنداری صحبت می کنند اما رفته رفته با هق هق و اشک هایی که سرازیر می شود شروع به حرف زدن می کنند و از شرایط کنونی خود و چگونگی رسیدن به حالی که هرگز تصور آن را نمی کردند می گویند: تن فروشی برای بدست آوردن مایحتاج روزانه.

زنان ونزوئلا

ماریزا، که یک پرستار دارای مدرک دانشگاهی و معتبر است، دو سال پیش از طریق مرز خود را به کلمبیا رساند و مادر و سه فرزندش را در ونزوئلا جا گذاشت. مانند بسیاری از مهاجران دارای مهارت و شغل های حرفه ای، او انتظار داشت که شغلی در حوزه کاری و تحصیلی خودش در کلمبیا بدست آورد اما پس از این که درهای بدست آوردن شغل مناسب یکی پس از دیگری به روی او بسته شده و حتی شغل های خدماتی و تمیزکاری نیز برای وی دست نیافتنی شد، ماریزا خود را با یک تصمیم دردناک روبرو دید. او در مورد داستان روی آوردن خود به تن فروشی می گوید و این که چنین کاری در کلمبیا نه تنها ساده نیست بلکه بسیار خطرناک نیز هست.

زنان ونزوئلا

اما ماریزا می گوید که به عنوان یک مادر دیگر به این چیزها فکر نمی کند زیرا او اکنون کاری را می کند که مجبور به انجام آن است. ناامیدی و درماندگی را می توان در صدای او حس کرد، به خصوص زمانی که از دوران تحصیل و اینکه اکنون قادر نیست به عنوان یک پرستار کار کند سخن می گوید. وی در حالی که اشک از چشم هایش سرازیر می شود چنین ادامه می دهد: «ناامید کننده است زیرا می فهمید که زحمت کشیده اید. ۵ سال از عمرم را به تحصیل و آماده شدن گذراندم. اکنون فکر می کنم که این ۵ سال را به بطالت گذرانده ام زیرا نمی توانم در این حوزه کار کنم». در ونزوئلا او زنی بود که کار می کرد و رویاهایی برای خود داشت، اما بحران اقتصادی در ونزوئلا باعث ایجاد گردابی در زندگی او شد که ماریزا توان کنترل آن را نداشت.

زنان ونزوئلا

به عنوان یک پرستار دارای مدرک دانشگاهی و باتجربه، ۱۵ روز کار در ماه تنها آنقدر برای وی درآمد داشت که بتواند یک کیسه آرد بخرد. یک خرید ساده از فروشگاه برای وی به دردسری به مدت دو روز تبدیل شده بود و حتی شرایط به جایی رسید که هیچ تضمینی برای بدست آوردن اقلام مورد نیازش وجود نداشت، اقلامی مانند پوشک برای نوزادش. به گفته ماریزا، مردم ونزوئلا شب ها را پشت در فروشگاه ها می خوابیدند تا صبح روز بعد بتوانند تعداد اندکی پوشک دریافت کنند. با بلیطی در دست، آن ها باید منتظر می ماندند تا صبح روز بعد به اقلامی که در فروشگاه وجود داشت برسند، بدین ترتیب هیچ انتخابی در خرید اقلام مورد نیاز وجود نداشت. او می گوید: «شما هیچ انتخابی نداشتید جز این که آن چیزهایی را بخرید که در فروشگاه وجود داشت».

بیشتر بخوانید: دلبرکان غمگین شهر من، روسپی‌ های تهران چه می‌گویند؟ [بخش چهارم]

ما همیشه به چاوز رأی می دادیم

زنان ونزوئلا

برای سال ها، ونزوئلایی ها از نیکلاس مادورو حمایت می کردند، رییس جمهور کشور که مانند هوگو چاوز، از ثروت سرشار ناشی از فروش نفت برای انجام برنامه های انقلابی اجتماعی استفاده می کرد. اما با کاهش شدید قیمت نفت و به نفس نفس افتادن اقتصاد کشور که کاملاً متکی به فروش نفت خام بود، ونزوئلایی ها علیه دست هایی که تاکنون به آن ها غذا داده بود دست به اعتراض و شورش زدند. ماریزا نیز یکی از این معترضان بود. تمام خانواده او از حامیان هوگو چاوز و جانشین او به شمار می آمدند. او می گوید: «ما همیشه به چاوز رأی می دادیم» اما در ادامه چاوز و مادورو را به خاطر شرایط کنونی مردم کشورش مورد انتقاد قرار می دهد. ماریزا در توضیح حرف هایش می گوید که در گذشته و در شرایطی که اوضاع کشور خوب بود «گرسنگی نبود، کمبودی نبود و برای تعطیلات و نه به خاطر ضرورت از کشور خارج می شدیم».

زنان ونزوئلا

نیازهای اساسی خانواده اش باعث شد که ماریزا به تن فروشسی روی بیاورد. او خود را به شهر مرزی کاکوتا در کلمبیا که یکی از بالاترین نرخ های بیکاری کشور را دارد رفت و در آنجا برای تامین نیازهای روزانه خانواده اش مانند غذا، پوشک و اقلام اساسی دست به تن فروشی زد. وقتی از او پرسیده می شود که آیا مادرش از کاری که می کند باخبر است یا اگر بفهمد دخترش دست به تن فروشی می زند چه واکنشی نشان خواهد داد، ماریزا در حالی که بار دیگر صدایش خرد شدنش را به نمایش می گذارد، چنین می گوید: «مادر من بهترین مادر است. مادرم همه چیز من است و می دانم روزی که بفهمد، به هر دلیلی که این کار را کرده باشم او ناراحت خواهد شد اما مرا قضاوت نخواهد کرد».

کارهایی را انجام می دهم که برای زنده ماندن هم جالب نیستند

زنان ونزوئلا

بحران اقتصادی و کمبود مواد غذایی که به قحطی رسیده است باعث شده که بسیاری از ونزوئلایی ها از هر طبقه ای در جستجوی غذا، دارو و زندگی بهتر از کشورشان فرار کنند و کلمبیا اثرات این مهاجرت گسترده را حس می کند. بیش از ۳ میلیون ونزوئلایی در سال های اخیر خانه و کاشانه خود را تر کرده اند که از این میان بیش از یک میلیون نفر آن ها به کلمبیا رفته اند. مالسیا که در ونزوئلا یک وکیل خبره و باتجربه بوده هفته گذشته خود را به کلمبیا رسانده و دو بچه اش را نزد والدین سالخورده اش جا گذاشته است. او می گوید که کنار آمدن با زندگی دردناک جدیدش برای وی بسیار دشوار است: «تنها می توانستم به آن ها [خانواده اش] صبحانه بدهم، گاهی اوقات تنها نهار و گاهی اوقات با شکم خالی به رختخواب می رفتند. آن ها به مدرسه می روند. کاری که من برایشان می کردم تقریبا غیرممکن بود».

بیشتر بخوانید: خوان گوایدو ؛ جوانی ۳۵ ساله که خود را رییس جمهور موقت ونزوئلا خوانده کیست؟

زنان ونزوئلا

او به کلمبیا آمد با این امید که به عنوان خدمتکار یا پرستار بچه کاری برای خود پیدا کند یا به قول خودش «هر کاری». حتی زمانی که تمامی درها را به روی خود بسته دید هم فکر نمی کرد که به سخت ترین گزینه پیش رویش دست بزند. در حالی که اشک هایش را پاک می کند، مالیسا می گوید: «وقتی در ونزوئلا بودم در مرحه دیوانه شدن قرار داشتم و اینجا هم در حال دیوانه شدن هستم زیرا کارهایی انجام می دهم که برای زنده ماندن نیز درست نیستند. هر شب در برابر خداوند زانو می زنم و برای طلب بخشش از او به کلیسا می روم زیرا به صورت های کوچک فرزندانم فکر می کنم، پدر و مادرم… ساده نیست، ساده نیست».

بچه ای هستم که بچه ای دیگر را بزرگ می کنم

زنان ونزوئلا

در ونزوئلا تنها زنان دارای مهارت کاری نیستند که چنین سرنوشت دردناکی دارند. در دریای هزاران مهاجر، با زنان جوانی مانند اریکا نیز روبرو می شویم که شغلی برای خود پیدا نکرده است. او تنها ۱۷ سال سن دارد و برای تامین نیازهای پسر هفت ماهه اش به تن فروشی روی آورده است. او که همراه با نوزادش خود را به کلمبیا رسانده، در کاکوتا به دنبال کار می گشت و در شهری که آمار بیکاری در آن بسیار بالاست، پیدا کردن کار برای او با توجه به صغر سنی که داشت بسیار سخت تر از دیگران بود و بدین ترتیب بود که بدترین و تنها گزینه ای که موجود بود را انتخاب کرد. او می گوید که دوست داشته دامپزشک شود اما می گوید اکنون دست از رویایش برداشته و به عنوان یک مادر، برای تامین نیازهای کودکش دست به هر کاری که لازم باشد می زند. اریکا می گوید: «نمی توانستم بگذارم بچه ام بدون شیرخشک و پوشک باشد. من یک مادرم اما خودم را کودکی می بینم که در حال بزرگ کردن کودکی دیگر است».

بیشتر بخوانید: رونمایی «نیکلاس مادورو» از کارت شناسایی هوشمند چینی برای کنترل شهروندان ونزوئلایی

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
۷ نظر

ورود

  • صالح بهمن ۲۵, ۱۳۹۷

    یه سری کشور دیکتاتور که پسرها و اشغال زاده هاشون تو غرب و اروپا و امریکا و کانادا زندگی میکنن و میچرخن و دم راه میرن گرونترین استیک فروشی دنیا تو استانبول بعدم همینا مردم رو با شعار برابری و کشورداری گول میزنن
    خداییش یه نگاه به این کشورا بکنین. چرا یه امریکایی نمیاد ونزوئلا پناهنده بشه؟ ولی ماشالله همه ونزوئلاییایی ها فراری ان به کشورای دیگه
    کوچیک بودیم معلموون میگفت کشورای غربی میلیاردها تومن خرج میکنن موشک و هواپیما میسازن. بعد رو تخته برامون حساب کتاب میکرد اگه موشک و هواپیما نسازن با پولش میتونن تو فلان کشور افریقایی کلی بیمارستان بسازن ولی نمیسازن پس ادمای بدی هستن. اما معلممون نمیگفت کشورای غربی اون موشک و هواپیماها رو با پول خیلی خیلی کمی میسازن در مقایسه با درامدشون. معلممون نمیگفت اون کشورا همشون نخبه هستن اگه کسی تو یه کشور غربی مهندس بشه کسی به به چه چه نمیکنه چون سیستمشون مهندس پرورش میده. تو این کشورا ساخت موشک باعث گرسنه موندن مردمش نمیشه.
    تو این کشورا هیچوقت شعار تسخیر دنیا و حسینیه کردن بقیه کشورا رو نمیدن. این کشورا هرگز دنبال مسیحی کردن یا هندو کردن بقیه کشورا نیستن و نبودن. شما تو کشورای اسلامی دیدی یه مبلغ مسیحی بیاد بگه مسیحیت خوبه و بیایین مسیحی بشین؟ نه ندیدین چون تو همین ایران طرف رو اعدام میکنن. اما برین کشورای خارج ببینین چقدر مسلمونا شعار میدن بدونه اینکه از اعدام شدن بترسن ولی با این همه هزینه ایی که میکنن ببینین چقدر اونور مسلمون میشن. یکی میگفت تو غرب مردم دینشون رو هر روزه عوض میکنن و اصلا براشون مهم نیست مسلمونه طرف یا مسیحی
    خداییش چی شد اخرش؟ چرا ماها اینطوریم؟ چرا ما مثل ونزوئلا نمیتونیم چیزی که بر خلاف انسانیت و خودمونه رو باهاش مخالفت کنیم؟
    خاک بر سرمان

    • dariush بهمن ۲۷, ۱۳۹۷

      خدا قوت ، دست مریزاد
      حرف حق رو زدی

  • رضا نوری بهمن ۲۶, ۱۳۹۷

    کل درد ونزویلا در همان یک جمله هست ما همیشه به چاوز رای می دادیم!!!! سوسیالیسم صورتی هم به پایان راه خود رسید.

    • alian بهمن ۲۷, ۱۳۹۷

      ظلمت بنفش و سبز و .. دی ایرانم تموم میشه، با هماهنگی ملت.

  • محمد بهمن ۲۷, ۱۳۹۷

    کشور ما هم ۴۰ساله درگیره مشکلات متعدده….. خدا خودش ما رو از ظالم آزاد کنه چون این مردمی که میبینیم کاری نمیکنن …

  • Ali بهمن ۲۷, ۱۳۹۷

    وضعیت استان های بزرگ ما بدتره بلکه بهتره بگم تمام شهر های ما دچار تن فروشی هستن

  • علی بهمن ۲۷, ۱۳۹۷

    وقتی راننده اتوبوس بدون تخصص و فقط به خاطر انقلابی بودن رئیس جمهور میشه معلومه چنین مسائلی پیش میاد.