بیژن مفید را اهل فرهنگ و هنر بخاطر زبردستیاش در نمایشنامه نویسی میشناسند؛ او نمایشنامه شهر قصه را نوشته که میتواند به تنهایی تک ستاره ماندگار کارنامه هنری او باشد. نمایشی که چندین و چندین بار روی صحنه رفته و حتی تبدیل به تله تئاتر و انیمیشن هم شده است. او بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی نیز نوشته ولیکن معروفترین کار شاخص او همانا نمایش شهر قصه است. اما اگر شهر قصه را از کارنامه هنری او فاکتور بگیریم؛ به یک نمایشنامه کمتر دیده شده میرسیم: نمایش شاپرک خانوم.
خاندان مفید خاندان فعال در عرصه هنر بودند و هستند و تعدادی از آنها کماکان در این عرصه فعالیت میکنند. بیژن مفید برادر بهمن مفید، اردوان مفید، هومن مفید و هنگامه مفید است که هر یک دستی در عرصه هنر دارند. او در دهه ۵۰ به استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در آمد و در طول مدت کاریاش در این سازمان آثاری چون «ترب»، «کوتی و موتی»، «شاپرک خانوم» و «بزک نمیر، بهار میاد» را نوشت و روی صحنه برد. شاپرک خانوم برای اولین بار در سال ۱۳۵۰ اجرا شد و حالا بعد از گذشت نزدیک به چهل سال، بار دیگر توسط تیمی جدید در همان جایی که داستانش زاده شد، یعنی سالن کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، روی صحنه رفته است.
نمایشنامههای بیژن مفید، بخصوص آن دسته از آثاری که برای کودکان نوشته شده است، مفاهیم عممیق روانشناسانه و گاه نگاه نقادانه اجتماعی تند و تیزی به جامعه دارد. بیژن مفید از آن دسته هنرمندانی بود که قلمش را به سادگی روی کاغذ به رقص در نمیآورد و در پس پرده کلماتش سیلی از مفاهیم جاری بود. بسیاری از نمایشهایی که توسط او نگاشته شده، در زمانه خود با ممیزی و برخوردهایی از سوی حاکمیت روبرو شدند و امروزه هم تعداد زیادی از آثارش در کشور ما غیر قانونی است. شاپرک خانوم از معدود کارهای قوی بیژن مفید است که در قبل و پس از انقلاب مورد توجه قرار گرفته و مردم نیز از آن استقبال کردند.
شاپرک خانوم برعکس شهر قصه که نگاهی تند و سیاسی دارد، یک نگاه نقادانه اجتماعی به خود ما مردم دارد و در لایههای زیرین نمایشنامه نیز حرفهایی روانشناسانه و فلسفی را به مخاطب اهدا می کند. داستان شاپرک خانوم از یک نظر با قصه ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی همخوانی دارد چرا که در هر دو داستان، اولا با وجود عناصر کودکانه با یک مفهوم عمیق بزرگسالانه روبرو هستیم و ثانیا قهرمان هر دو قصه افرادی هستند که میخواهند دنیایی جدید کشف کنند و دیگران دائما در این مسیر به آنها سرکوفت میزنند.
شاپرک خانوم، قهرمان قصه نمایشنامه روزی از روزها از دست تندباد و باران فرار کرده و سر از جایی برآورده که نمیداند کجاست. او که همیشه با آفتاب و درختان بازی میکرده و روزگار خوشی را سپری میکرده، حالا در دخمهای تاریک و چسبناک گیر کرده که به زودی مشخص میشود لانه یک عنکبوت در یک غار است. عنکبوت قصه که هفتههای متمادی است چیزی نوش جان نکرده، تصمیم میگیرد که شاپرک خانوم را یک لقمه چپ کند و میخواهد او را بخورد. شاپرک اما به گریه و زاری و التماس میافتد و از آنجا که سیرت و طینت زیبایی دارد، عنکبوت دلش به رحم آمده و به یک شرط او را آزاد میکند: که برود در غار و برایش غذا بیاورد. در حقیقت شاپرک باید حشرات دیگر داخل این سرزمین تاریک و بی نور را فریب داده و آنها را به سمت لانه عنکبوت ببرد، لانهای که پشت آن روزنهای به بیرون (آزادی) قرار دارد.
ملخ نجار، خاله سوسکه قصه گو، شب تاب فرنگی و زنبور عسل نگهبان از جمله ساکنین این سرزمین متروک هستند که شاپرک با یکایک آنها برخورد میکند. هر یک از این کاراکترها قصهای برای خود دارند که برخی از آنها بهتر پرداخته شده و برخی از آنها داستانکهایی کلیشهای را در بر میگیرد. برای مثال قصه ملخ نجار تا حد زیادی نیمهکاره به نظر میرسد و با اینکه میتوان از دل آن قصهای عاشقانه و درام بیرون کشید، ولی نمایشنامه به گفتن یک سری نکات کلیدی بسنده میکند. و یا داستان خاله سوسکه که چنگی به دل نمیزند و با وجود اجرای خوب فریبا متخصص (که یک سر و گردن از باقی بازیگران اجرای جدید قویتر ظاهر میشود)
متاسفانه هیچ ویدئویی از اجرای سال ۱۳۵۰ نمایش شاپرک خانوم که خود بیژن مفید روی صحنه برده بود در هیچ آرشیوی موجود نیست و تنها کسانی که بخت و اقبال دیدن این نمایش را در آن سالها به دست آوردهاند میتوانند اجراهای دیگر را با اجرای اصلی مقایسه کنند. یکی از این عزیزان در گفتگو با من میگوید که اجرای جدید شاپرک خانوم با آنکه از سایر اجراهای بعد از انقلاب بهتر است اما فرسنگها با اجرای اصلی فرق دارد. او جوان نبودن بازیگران را یکی از مشکلات کار میداند و تاکید دارد که عنکبوت در اجرای سال ۱۳۵۰ کارهای آکروباتیک زیادی با تارها انجام میداد.
با این وجود برگ برنده اجرای جدید شاپرک خانوم را همانا نمایشنامه قوی آن باید دانست چرا که دیالوگهای پرمغزی در آن وجود دارد. صحنه رو در رو شدن شاپرک با شب تاب فرنگی از جمله بهترین صحنههای نمایش است و دیالوگهای رد و بدل شده در آن، بیشتر از همیشه به ایران امروزی ما میآید. شب تاب فرنگی نمادی از خارجه است که برای ما تبدیل به یک بت شده و همه از دیدن آن مسروریم. شب تاب یک شهر فرنگ را به دوش میکشد و از روشنایی واهمه دارد چرا که به قول خودش «اگر روز باشد و نور باشد دیگر چه کسی به نور مصنوعی او نگاه میکند؟» شب تاب از نور میترسد چرا که در ظلمات شب میتواند با درخشندگی مصنوعی و نور دروغین خود، مردم غار را سرگرم کند و به آنها صحنههایی نشان دهد و آنها را جذاب قلمداد کند؛ حتی صحنهای مثل جنگ را بگوید قشنگ و به صحنه شکار فیل توسط تفنگ نیز باشکوه بگوید. دروغهایی که شب تاب میگوید و تاجی که از شاپرک برای نمایش این دروغها به تاراج میبرد، از جمله عمیقترین صحنههای نمایش شاپرک خانوم است.
شاپرک خانوم در راهی که پیش رو دارد، کم کم رو به مرگ میرود و مجبور میشود که بخشندگی زیادی انجام دهد. شاپرک خانوم دختری است مهربان و بخشنده که حتی دل دیکتاتور عالم را هم نرم میکند. زنبور عسل با اینکه میخواهد با او دوست باشد و تفکراتی شبیه به شاپرک دارد، ولی آن بخشندگی شاپرک خانوم را در خود ندارد چرا که در طول مدت زندانی شدنش در این تاریکی، از همگی بدش آمده و خودش را بیشتر و بیشتر محبوس این ظلمات کرده است. او با وجود اینکه گرایش به نور و آزادی دارد، ولی در پایان نمیتواند از آزمون زندگی سربلند بیرون بیاید و عنکبوت دیکتاتور به او رحم نمیکند.
نمایش شاپرک خانوم پر از شخصیتهای خاکستری است که هیچ کدام آن مهربانی و شفافیتی که باید داشته باشند را ندارند. حتی ملخ نجار که با وجود پای زخمیاش پا به پای شاپرک میرود تا آشیانه او را مرمت کند، چندان شخصیت سفیدی ندارد و رگههایی از روزگار خاکستری در روزگارش پیدا میشود. تمام حشرات این غار تاریک، به تاریک بودن و تنگ بودن و کثیف بودن این غار عادت کردهاند و عدهای از آنها کلا نور و درختان را فراموش کرده و برخی از آنها هم یک رویای تیره را از این عناصر زندگی بخش به یا دارند. شاپرک خانوم تنها شخصیتی است که بعد از یک طوفان بارانی، وارد این شهر تاریک شده و در به در به دنبال آزادی است. او آزادی را در نهایت به دست میآورد اما زنبور شمشیر به دست به کام مرگ میرود؛ اینجاست که مفید حرف از مصامحه و صلح و بخشندگی در همه جا، حتی سیاهترین لحظات زندگی میزند.
نمایش شاپرک خانوم تا اوایل خردادماه با تخفیف ویژه ماه رمضان در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در خیابان خالد اسلامبولی (وزرا، کمی بالاتر از سینما آزادی) روی صحنه میرود و حیف است که توسط هنردوستان دیده نشود. شاپرک خانوم میتواند برای بچههای ده دوازده سال به بالا یک درس آموزنده و رویایی شیرین باشد (خوشبختانه بازیگران علی رغم علم بر اینکه بطن نمایشنامه یک اثر سنگین است، هوای کودکان سالن را در حین اجرا دارند) و برای بزرگترها هم یک حس خوب را بیافریند. یادمان باشد قویترین مفاهیم در سادهترین شکل بهتر و کاربردیتر خودشان را نشان میدهند و جادوی شاپرک خانوم نیز در همین سادگی نهفته است.
سلام
دوست عزیز از نمایشنامه شاپرک خانوم ۲ نسخه نوشته شده است . یک نسخه برای صحنه و یک نسخه هم برای تکثیر نوار قصه در کانون. پرورش فکری . این دو نسخه تفاوت قابل توجهی دارد . در نسخه ای که بیژن مفید برای صحنه نوشته ، شاپرک خانوم هرگز نزد عنکبوت برنمیگردد و از طریق مگس از انباری خارج میشود و تا جاییکه من اطلاع دارم اجراهای متنی که برای صحنه نوشته شد ، موفق از آب در نیامد .اما نسخه ای که چند سال بعد برای تولید کاست توسط بیژن مفید تنظیم شد ، موفقیت بدست آورد چون شاپرک دوباره بسوی عنکبوت برمیگردد و این قسمت نمایش را حذاب میکند . در مصاحبه ای که ایرج گرگین با بیژن مفید پس از انقلاب در آمریکا ضبط کرده ، بیژن مفید با صراحت می گوید ، من نمیدانم چرا مردم از نمایش روی صحنه شاپرک خانوم ( نمایشنامه ای که برای صحنه نوشته ) هرگز استقبال نکردند . این مصاحبه در برنامه صوتی رادیویی که پس از فوت بیژن مفید تهیه شد موجود است و در اینترنت میتوانید به آن دسترسی داشته باشید . ارادتمند
سلام. بله و نمایشنامه فعلی بر اساس نسخه رادیویی اون هست که به نظرم بهتره ولی بازم مشکلاتی داره
مگس چرا نگفتیم منم این رو اجرا کردم و مگس بودم