چرا زن بودن در جامعه تا به این اندازه سخت و دشوار است؟ چرا زنان در اکثر مواقع به عنوان جنس دوم در نظر گرفته میشوند؟ چرا حقوق آنها از مردان همرده خود همیشه کمتر است؟ چرا زنها برای انجام برخی امور ساده زندگی خود باید اجازه مردان را داشته باشند؟ چرا یک زن به تنهایی و بدون پشتوانهی یک مرد در جامعه پذیرفته نیست و چرا جامعه برای او، دستاوردها و استعدادهایش ارزشی که باید را قایل نیست؟
در دنیای مدرن امروزی وضعیت زنان بسیار بهتر از دههای قبل است. اما همچنان قابل پذیرش نیست که برخی مردها نگاه جنسیتی به زن دارند.
چه عاملی سبب میشود اغلب مردم، حتی خود زنان، زن را صرف اینکه جسم و طرزفکر متفاوت از مرد دارد، ضعیف یا درجه دو تصور کنند؟
شاید پاسخ به این سوالات بتواند دلیل بسیاری از خشونتها علیه زنان را نیز روشن کند.
اما به صورت کلی باید گفت اگر یک مرد به عنوان همسر، نگاه برابر به زن خود داشته باشد، بدون شک او را مورد تحقیر، تفحص و خشونت خانگی قرار نخواهد داد.
وقتی یک مرد به عنوان پدر، نگاه برابر به دخترش داشته باشد او را ملزم به اطاعت از دستورات خود نمیکند.
وقتی یک مرد به عنوان مدیر، کارمند را فارغ از جنسیتش نگاه کند، موقعیت و حقوق برابر با مردها برای او در نظر خواهد گرفت و حتی وقتی یک مرد در جایگاه برادر نگاه غیرجنسیتی به خواهر خود داشته باشد مانع از آزادیهای او در چارچوب فعالیتهای انسانی و قانونی نمیشود.
این باورهای انسانی در هیچ مذهب و عرفی انکارپذیر نیستند چراکه خداوند زنان و مردان را به عنوان دو بخش اصلی یک پازل دو قسمتی به منظور تکمیل یکدیگر و ساخت قابی زیبا از زندگی آفریده است و هیچ یک را بر دیگری برتر اعلام نکرده است.
جنسیتزدگی اغلب در قالب سلطهجویی مردسالارانه و باورهای تحقیر آمیز خود را نشان میدهد. شاید همین رفتارها سبب شکلگیری فمینیسم شد. پیروان این جنبش برای برقراری فرصتهای برابر برای زنان در اشتغال و برابری حقوق مادی به ازای کار برابر با مردان تلاش میکنند و به این قایل هستند که حقوق زنان در زمینههای سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی باید با مردان برابر باشد.
فعالینِ حقوقِ زنان (فمنیستها) باور دارند که جنسیت در زندگی انسانها نباید عاملی تعیینکننده برای جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها باشد. اعتقادی که کاملا عادی به نظر میرسد و معلوم نیست چرا مردان به آن واکنش نشان میدهند! باید پذیرفت که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب میشوند.
نگاه جنسیتی معضلی است که از قرنها پیش در جوامع انسانی وجود داشته و بنابراین برای زدودن آن از افکار عمومی سالهای متمادی زمان نیاز است و به راحتی نمیتوان این باور اشتباه را از بین برد. رفع خشونت علیه زنان بسیار بلند پروازانه است اما آرزو میکنیم این اتفاق به وقوع بپیوندد.
در این راستا قصد داریم در این مقاله نگاهی داشته باشیم به انواع خشونتها علیه زنان در طول تاریخ که زنان را بهصرف زن بودن در شرایط ناگواری قرار دادهاند. همراهمان باشید.
خشونت علیه زنان چیست؟
در اولین قدم بهتر است «خشونت علیه زنان» را تعریف کنیم. کتک زدن، فریاد کشیدن، فحش دادن، سوءاستفاده جنسی، متلک گفتن، قاچاق زنان یا ناقص کردن دستگاه تناسلی زنان را غالبا از مصادیق روشن خشونت میدانند. اما بد نیست بدانید رفتار آمرانه و حسادت آمیز، پیامک فرستادن پشت سر هم به قصد چک کردن و یا دور نگه داشتن زن از دوستان و اعضای فامیلش هم همه از مصادیق خشونت علیه زنان است.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونتآمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی، جنسی یا روانی زنان بشود» تعریف کردهاست. این موارد شامل تهدید به این کارها، اعمال اجبار، یا سلب مستبدانه آزادی نیز میشوند.
خشونت علیه زنان ممکن است از طرف زنی دیگر یا اشخاص عادی، اعضای خانوادهها یا دولتها اعمال شود.
چه عواملی بر خشونت علیه زنان تاثیر میگذارند؟
عوامل مؤثر بر خشونت علیه زنان را میتوان به چند دسته تقسیم کرد؛ از عوامل فرهنگی و خانوادگی تا اجتماعی و اقتصادی. در زیر به طور مجزا این موارد را توضیح دادهایم:
- عوامل زمینهای: همچون سن، تعداد فرزندان، محل تولد
- عوامل اجتماعی: همچون میزان تحصیلات، اعتیاد و نوع شغل همسر
- عوامل فرهنگی: همچون قومیت زوجین، اعتقادات و باورهای دینی، خودبرتربینی مرد، تربیت خانوادگی، فرهنگ محل زیست
- عوامل خانوادگی: همچون پدرسالاری در خانواده همسر، مشاهده خشونت در خانواده همسر، تجربه خشونت در خانواده همسر
- عوامل اقتصادی: همچون میزان درآمد، میزان ثروت و دارایی، مسکن
آشنایی با مصادیق خشونت علیه زنان در طول تاریخ
ازدواج اجباری
ازدواج اجباری مصداق بارز تضییع حقوق بشر است و خشونتی است که اغلب علیه زنان اعمال میشود. این پدیده به ویژه در کشوری همچون افغانستان بسیار رواج دارد. قربانیان این پدیده اکثرا دختران خردسال از سن ۸ به بعد هستند. البته در بسیاری از مناطق محروم کشورمان نیز شاهد ازدواج اجباری کودکان هستیم که بسیار تاسفبار است.
بر اساس قوانین ایران، سن ازدواج برای دختران ۱۳ سال و برای پسران ۱۵ سال است ولی قانون این اجازه را به پدر یا جد پدری دختر داده که به تشخیص خود و با مصلحت کودک، او را قبل از ۱۳ سالگی نیز به عقد ازدواج درآورد. این در حالی است که بر اساس کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک که ایران نیز آن را امضا کرده، تمامی افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشوند.
بیشتر بخوانید: ازدواج زیر ۱۸ سال بر سلامت جنسی کودکان چه تاثیری میگذارد؟
البته باید اشاره کنیم که این شکل از ازدواج منحصر به محدوده خاصی از جهان نیست و در کشورهای پیشرفته دنیا نیز میتوان نمونههای آن را دید. در انگلستان برآورد شدهاست سالانه هزاران دختر و زن جوان در انگلستان و ولز مجبور به ازدواج میشوند که بیشتر آنها از کشورهای جنوب آسیا مانند پاکستان و هند آمدهاند. این در حالیست که در سال ۲۰۱۴ قانونی در انگلستان به اجرا در آمد که به موجب آن، والدینی که فرزندانشان را مجبور به ازدواج کنند، مجرم شناخته میشوند.
چرا ازدواج اجباری مصداق خشونت علیه زنان است؟ زیرا این کار باعث افسردگی و ترس در قربانیان این پدیده میشود و این زنان دچار مشکلات روحی و جسمی مختلفی میشوند. به طوری که ممکن است به خودشان صدمه وارد کنند. بعلاوه، برخی از زنانی که قصد فرار از ازدواجهای اجباری را داشتهاند یا قربانی جرایم ناموسی شدهاند یا خودکشی کردهاند.
بیشتر بخوانید: کودک همسری ؛ آزار جنسی کودکان زیر لباس عروسی
اسیدپاشی
از دیگر مصادیق خشونت علیه زنان اسیدپاشی است که ممکن است در مواردی به مرگ قربانی منجر شود. این حملهی غیرانسانی اغلب به قصد انتقام و نابودی زندگی اجتماعی و آینده قربانی انجام میشود و هدف آن قتل نیست.
بریدن آلت تناسلی زنان یا ختنه زنان
ختنه کردن از جمله مصادیق شکنجه زنان است که متاسفانه در کشورمان ایران هم رواج گستردهای دارد. برخی اقوام بر این باور هستند که با بریدن آلت تناسلی زنان میتوانند باکرگی زن را تضمین کنند و بیقاعدگی در امور جنسی را از بین ببرند.
در استانهای جنوبی ایران همچون استانهای بوشهر و هرمزگان و استانهای غربی همچون کردستان، خوزستان، لرستان، و مناطق کردنشین آذربایجان این رسم همچنان اجرا میشود. شاید عجیب باشد بدانید که میزان ختنه زنان در میناب حدود ۷۰٪ است، یا عربهای سوسنگرد دخترانشان را در سن هفت یا هشت سالگی ختنه میکردند، و بخش بریده شده را نگاه میداشتند تا اینکه دختر عروسی کند و در روز عروسی آن را به دور گردن دختر میپوشاندند.
سنیهای کردستان نیز دختران خود را در سنین بین ۹ تا ۱۵ سال ختنه میکنند. این رسم در بندر کنگ «تیغ سنت و فرهنگ» خوانده میشود و ۷۰درصد برآورد میشود که اغلب در ۴۰ روزگی نوزادان و با روشهای کاملا غیربهداشتی توسط قابلههای محلی انجام میشود.
ضعیف بودن آگاهی و نگرش مردم و خانوادهها سبب بروز چنین خشونت شدیدی علیه زنان میشود. این در حالیست که سازمان ملل متحد بریدن آلت جنسی زنان تحت عنوان «سنت و آیین» را مردود و عمل ناقصسازی اندام جنسی زن را مصداق بارز «شکنجه» میداند.
قتل ناموسی
جنایتهای ناموسی صورتی از خشونت علیه زنان محسوب میشوند. باید بدانید به گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل، هر سال به طور متوسط ۵ هزار زن در قتلهای ناموسی کشته میشوند. اغلب قتلهای ناموسی در میان ساکنین غرب آسیا، شمال آفریقا و بخشهایی از جنوب آسیا انجام میگیرد.
قتل ناموسی یعنی زنان به علت «ننگین کردن شرافت خانواده» توسط مردان خویشاوند خود کشته میشوند. تعریف ننگ از نظر چنین مردانی بسیار گسترده است و از جمله میتوان به خودداری از ازدواج اجباری، قربانی یک تجاوز جنسی بودن، طلاق گرفتن (حتی از یک شوهر ناشایست)، رابطه با جنس مخالف، یا ارتکاب زنا اشاره کرد.
اغلب زنان که بدین واسطه کشته میشوند فقط به گمان اینکه آبروی خانواده را بر باد دادهاند جان خود را از دست میدهند.
اتو کردن پستان
یکی از خشونتهای تاریخی علیه زنان، اتو کردن پستان است. این عمل خشونتبار معمولا علیه دختران خردسال صورت میگیرد و هدف از آن هم کاهش جذابیت جنسی دختران است. تصور افرادی که این کار را انجام میدهند این است که با این کار زن کمتر در معرض تجاوز و ازدواج زودهنگام قرار میگیرد.
بستن پا
پاهای عروسکی که در حال حاضر بسیار زشت دیده میشود، زمانی در کشور چین نماد زیبایی و وجه تمایز زنان طبقه بالای جامعه از زنان عادی بوده است. پاهایی که با شکنجه مادامالعمر زنان شکل میگرفتند تا زنان «کفشهای نیلوفری» به پا کنند.
«بستن پاها»ی زنان یکی از رسومی بود که در چین باستان اجرا میشد. این عمل باعث تغییر شکل و کوچک شدن پاها تقریبا به اندازه پاهای یک عروسک میشد. عوارض این رسم دشواری و دردناک شدن راه رفتن و بیماری به نام اوستئوپروسیس (شکنندگی استخوانها) بود. قربانیان این سنت در زندگی به ناتواناییهای همیشگی دچار میشدهاند.
بعد از گذشت دو یا سه سال پاهای کودک آنقدر کوچک میشدند که در کفشهایی که تنها ۷.۵ سانتیمتر طول داشتند جای میگرفتند. این کفشهای کوچک که «کفشهای نیلوفری» نامیده میشدند از جنس ابریشم بودند و با قلابدوزیهای زیبا تزیین میشدند. در نتیجه این محدود کردن و بستن، پاها بشدت از فرم افتاده و راه رفتن با آنها بسیار دردناک میشد. در بسیاری از مواقع نیز انگشتان پا قطع میشدند زیرا بانداژ آنچنان محکم بسته شده بود که مانع از رسیدن خون به انگشتان میشد.
یکی از اهداف بستن پاها، جلوگیری از «انحراف» زنان بود!
این رسم که مصداق بارز خشونت علیه زنان بود سرانجام پس از گذشت یک هزار سال، در سال ۱۹۱۱ غیرقانونی اعلام شد.
من هرمزگان هستم. در مورد ختنه دختران، در میناب نمیدونم و اطلاعی ندارم. ولی بندر کنگ به این صورت که نوشتین نیست !!! اگر هم باشه امروزه دیگه خیلی کمه و تا این حد زیاد ک نوشتین نیست!!
در مورد کردستان و هرمزگان این رسم ها به جا نمیاد…این رسم و رسوم غلط که ناشی از عدم آگاهی و خرافه بوده شاید ۵۰ سال پیش انجام میشده!!!