زمانی که فصل هشتم و پایانی سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) نامزد دریافت جایزه امی شد، طرفداران این سریال با بخش هایی از سناریو دیوید بنیاف و دی بی وایز برای اپیزود پایانی با عنوان «تخت آهنین» (The Iron Throne) آشنا شدند. در این سناریو دیالوگ ها، سکانس ها یا حتی مسیرهای داستانی متعددی وجود دارد که در دوران تدوین و پخش فصل و اپیزود پایانی سریال دچار تغییر شده یا به کلی حذف شدند. اگر چه نمی توانیم با اطمینان در مورد علت این تغییرات صحبت کنیم اما مرور تعدادی از اصلی ترین و بحث برانگیزترین سکانس های حذف شده که درک ما از واقعیات کلی سریال را بهبود می بخشند خالی از لطف نخواهد بود. برای مثال دیالوگ هایی از دنریس تارگرین در هنگام روبرو شدن با جان اسنو که در آن ها می گوید اشتراک خونی شان برایش حال به هم زن است می تواند تصویر بهتری از عشق تراژیکشان در اپیزود پایانی ارائه دهد.
۱- مکالمه بین فرمانده گردان طلایی و یورون گریجوی در مورد نقشه های یورون
در اولین اپیزود از فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت با عنوان «وینترفل»، با هری استریکلند، فرمانده گردان طلایی آشنا می شویم که همراه با یورون گریجوی وارد کینگز لندینگ می شود. بر اساس سناریو منتشر شده از این اپیزود، قرار بود این دو گفتگویی با هم داشته باشند که در آن یورون از نقشه خود برای ایجاد رابطه جنسی با ملکه سرسی می گوید. هری استریکلند نیز در گفتگوها به یورون می گوید که جیمی لنیستر از این کار خوشش نخواهد آمد. یورون نیز در ادامه می گوید :«وقتی در حال برقراری رابطه با او هستم [سرسی] می تواند به او [جیمی] فکر کند، برایم اهمیتی ندارد»، صحبت هایی که با این پاسخ استریکلند مواجه می شود: «تو مرد عجیبی هستی، گریجوی». سپس یورون از عرشه پایین رفته و با برادرزاده اش که به دکل کابین بسته شده صحبت می کند.
یورون در ابتدا کمی او را اذیت کرده و می ترساند و در ادامه بر اساس چیزی که در سناریو آمده که از نقشه خود برای رابطه با ملکه گفته و در ادامه خواهرزاده اش را به شکل حال بهم زنی می بوسد. پیش از ترک برادرزاده اش، یورون به یارا می گوید: «اینجا بشین و مانند یک دختر کوچولوی خوب خودت را خراب کن». در نسخه پایانی این اپیزود اما هیچ خبری از استریکلند نمی شنویم تا اینکه برای ملاقات با سرسی وارد بارگاه ملکه می شود. همچنین مکالمه بین یورون و یارا در نسخه منتشر شده بسیار ملایم تر از آن چیزی است که در سناریو آمده و این دو در مورد اتحاد یورون با سرسی صحبت می کنند. در ادامه یورون بدون اینکه خواهرزاده اش را ببوسد و صحبتی از نشستن او و خراب کردن خودش بزند از آنجا برود.
۲- آلیس کارستارک در نبرد وینترفل نقش بسیار بزرگ تری داشت
در سناریو اپیزود دوم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت با عنوان «شوالیه هفت قلمرو»، بعد از اینکه ثیون داوطلب می شود در جنگل خدایان و در طی نبرد پیش رو از برن استارک محافظت کند، جان اسنو می گوید که مردان کافی در اختیار ندارد. در همین موقع است که آلیس کارستارک می گوید که او نیز به ثیون کمک خواهد کرد و در کنار وی خواهد بود. در سناریو، آلیس به جان می گوید: «من هم با او خواهم رفت. کارستارک ها به خانواده تو خیانت کردند. اجازه بده اعتماد تو را بار دیگر به دست آوریم». کارستارک ها خاندانی بودند که در طی نبرد حرامزادگان طرف رمزی بولتون را گرفتند. جان اسنو بعد از نبرد و به عنوان نشانه آشتی با تمام خاندان های جنوبی آلیس کارستارک و ند اومبر کوچک را مورد عفو خود قرار داد.
در سناریو آمده است: «جان از شرافت دخترک در این سکانس تشکر می کند» و به نشانه پذیرش خواسته او سرش را تکان می دهد. این دیالوگ ها به طور کامل در اپیزود منتشر شده حذف شدند. همچنین در اپیزود سوم در حالی که نبرد وینترفل در حال آغاز شدن است می توانیم آلیس و مردان کارستارکی را ببینیم که پشت سر ثیون و برن حرکت می کنند. در سناریو این اپیزود، آلیس بار دیگر دیالوگ های کلیدی را به زبان می آورد. وقتی مردگان متحرک شروع به حمله به جنگل خدایان می کنند، در سناریو چنین می آید: «آلیس وحشت کرده اما بر خود مسلط می شود. او مردانش را به سمتی که صدا از آنجا می آید فرا می خواند و می گوید: دنبالم بیایید». این سکانس با آلیس و مردانش که در میان درختان جنگل خدایان راه می روند و ردپاها را دنبال می کنند ادامه می یابد.
این ردپاها آن ها را به یک بچه وایت واکر می رساند. آن ها در ادامه به دنبال راهی برای فرار از جنگل می گردند اما موجودات کوچکی را می بینند که در میان درختان با آن ها حرکت می کنند که همان بچه وایت واکرها هستند. در یکی از این لحظات وایت واکرهای کوچک یکی از سربازان کارستارکی را گرفتار می کنند و آلیس برگشته و پا به فرار می گذارد. این آخرین باری است که آلیس کارستارک را در سناریو فصل پایانی سریال بازی تاج و تخت می بینیم. در آنچه منتشر شد، آلیس را در جنگل خدایان در کنار ثیون می بینیم اما هیچ سکانسی در طی نبرد به طور خاص به او اختصاص داده نمی شود و پس از پایان نبرد او مرده انگاشته می شود.
۳- تیریون و سانسا در سرداب های وینترفل برای نجات میساندی، گیلی و پسرش با مردگان زنده شده درگیر می شوند
در اپیزود «شب طولانی» نیز یک سکانس پر اکشن از تیریون لنیستر و سانسا استارک حذف شده است. در سناریو مربوط به سکانس سرداب های وینترفل، سانسا و تیریون با هم پشت مجسمه ند استارک پنهان می شوند، دست های همدیگر را می گیرند، خنجرهای ساخت شده از شیشه اژدها را بیرون کشیده و در مقابل مردگان می ایستند. در ادامه این سکانس شاهد مخفی شدن میساندی، گیلی و سم کوچولو در پشت مجسمه لیانا استارک هستیم. گیلی سعی دارد جلوی دهان سم را بگیرد اما او گریه می کند. دو مرده زنده شده که در سناریو با عنوان «مردگان استارک» از آن ها یاد شده به سمت آن ها می روند.
درست زمانی که شمشیرهایشان با برای کشتن گیلی و فرزندش بالا می برند: «جیغ زده و روی زمین می افتند. تیریون و ساناس پشت سر مرده های بی تحرک ایستاده اند در حالی که خنجرهای شیشه اژدها در دست دارند. سانسا با نوک تیز خنجر یکی از آن ها را زده است». در نسخه منتشر شده از این سکانس اما این ماجرا زمانی که سانسا و تیریون از پشت مجسمه بلند می شوند به پایان می رسد و شاهد هیچ سکانس مبارزه ای از آن ها با لشگر مردگان نیستیم. شاید بسیاری از تماشاگران از قبل می دانستند که چنین سکانسی حذف شده زیرا در ویدیو پشت صحنه شبکه HBO می توان سوفی ترنر و پیتر دینکلیج را دید که در حال بازی این سکانس هستند.
۴- میساندی و کرم خاکستری دو سکانس بسیار مهم بازی کردند که آن ها نیز حذف شد
در اپیزود اول فصل هشتم بازی تاج و تخت با عنوان «وینترفل»، در حالی که نیروهای دنریس تارگرین وارد پناهگاه شمالی ها می شوند، میساندی و کرم خاکستری دیالوگ های جالبی دارند. در سناریو این اپیزود، میساندی به کرم خاکستری می گوید که فرمانده سپاه انگار دارد یخ می زند. کرم خاکستری در ابتدا تلاش می کند خود را سرسخت نشان دهد اما لبخندی زده و می گوید :«سردم شده است». میساندی نیز لبخند او را جواب می دهد و این تاییدی دیگر بر عشق این دوست. اگر چه این سکانس بسیار کوتاه است اما می توانست مرگ تراژیک میساندی در اپیزودهای بعدی را دردناک تر سازد.
در ادامه فصل، هم میساندی و هم کرم خاکستری قرار بود در جشن پیروزی در وینترفل حضور داشته و عشق و رابطه این دو باعث شود دنریس بیشتر احساس تنهایی کند. در سناریو آمده که میساندی و کرم خاکستری کنار دنی نشسته اند و یک لحظه میساندی نوشیدنی اش را بلند کرده و زیرچشمی به کرم خاکستری نگاه می کند. وقتی میساندی لبخند می زند، دنریس متوجه می شود و ناگهان میساندی می بیند که ملکه اش دارد به او نگاه می کند. در ادامه سناریو در مورد میساندی چنین می آید :«وقتی متوجه می شود که دنریس به او نگاه می کند، لبخندش را متوقف کرده و به سمت جلو نگاه می کند طوری که باوقار به نظر برسد». سپس در حالی که میساندی مقابلش را نگاه می کند دنریس لبخند کوتاهی می زند. او به وضوح برای میساندی و کرم خاکستری خوشحال است و سپس به جان اسنو خیره می شود.
اما جان اسنو «در افکار خودش غرق شده و لبخند دنریس رنگ می بازد». در ادامه جشن، دنریس به کرم خاکستری اجازه می دهد مهمانی را ترک کند زیرا ظاهراً علاقه ای به مهمانی نداشته و بسیار مراقب و مشکوک اطراف را نگاه می کند. ملکه به او می گوید که خوب جنگیده و او در سالن بزرگ وینترفل در امان است پس می تواند برود و استراحت کند. وقتی کرم خاکستری می رود، میساندی نیز به دروغ می گوید که حالش خوب نیست و از دنریس می خواهد به او اجازه رفتن از مهمانی را بدهد. دنریس از او می پرسد که آیا شکمش درد می کند و با رفتنش موافقت می کند. در ادامه سناریو این سکانس آمده است: «میساندی، دروغگویی افتضاح، سعی می کند پاسخی بیابد، در حالی که دنریس که می داند دروغ می گوید به پیچ و تاب خوردن دروغین او از درد نگاه می کند».
در نهایت میساندی علت را سردرد اعلام می کند و دنریس با آرزوی بهتر شدن به او اجازه رفتن می دهد. در ادامه سکانسی کلیدی در سناریو می آید: «دنریس برای دوستش بسیار خوشحال است . اما او نیز می داند که همه به غیر از او در حال خوشگذرانی هستند. او تنهاست و واریس به خوبی تنها شدنش را مشاهده می کند». بعد از آن نوبت به سکانسی می رسد که در نسخه منتشر شده وجود دارد، سکانسی که تورموند از جان اسنو تمجید می کند در حالی که دنریس نظاره گر است. در حالی که تنهایی و انزوای دنریس در تمام فصل هشتم بازی تاج و تخت به نمایش در می آید، این لحظات نادیده گرفته شده به خوبی درماندگی و غم او در روزهای پیش از تصمیمش برای نابودی کینگز لندینگ را نشان می دهد.
با مرگ جوراه و دستگیری و کشته شدن میساندی، همچنین بی اعتمادی روزافزونش به جان اسنو و تیریون، دنرییس در حالی که به سمت کینگز لندینگ می رفت در واقع کاملاً تنها بود. با خواندن سناریو می توان بهتر سقوط او به تنهایی تلخ و تصمیمش برای سرنوشت کینگز لندینگ و بقیه وستروس را درک کرد.
۵- تیریون و واریس در مورد اینکه آیا تاکنون کسی خارج از خاندان تارگرین توانسته بر اژدها سوار شود صحبت می کنند
وقتی تیریون و واریس در مورد دودمان جان اسنو برای اولین بار با هم صحبت می کنند، واریس در مورد واقعیت این ماجرا ابراز تشکیک می کند. تیریون در سناریو این سکانس می گوید: «او سوار اژدها شد. آیا تاکنون یک غیرتارگرینی توانسته سوار از اژدها سواری بگیرد؟». توانایی جان اسنو در سوار شدن بر اژدها اغلب مورد بحث طرفداران کتاب های اورجینال مارتین بوده زیرا در تمام داستان به نظر می رسید این تنها تارگرین ها بوده اند که توانسته اند از اژدهایان سواری بگیرند. به همین دلیل بود که چگونگی فراهم شدن شرایط برای اولین اژدها سواری جان اسنو برای طرفداران کتاب های مارتین ناامید کننده بود، زیرا چنین سکانس مهم و جدی به یک سکانس ساده و نه چندان دراماتیک تقلیل یافت.
۶- وقتی جان برای اولین بار بعد از کشتن واریس با دنریس صحبت می کند، دیالوگ های سناریو بیشتر بوده و به رابطه نامشروعشان اشاره دارد
در این سکانس که در سناریو به آن اشاره شده، جان اسنو وارد اتاق می شود و اولین کاری که دنریس می کند سوال کردن از او در مورد صحبت هایش در ساحل با واریس قبل از مرگ است. او می پرسد که این دو در چه مورد صحبت می کردند. در ادامه این سکانس چنین می آید: «جان از تایید بی اعتمادی و شک های در حال افزایش و همه جایی دنریس متنفر است اما از دروغ گفتن بیشتر بدش می آید». سعی می کند بگوید :«فکر می کنم می دانی در مورد چه صحبت کردیم» اما دنریس قانع نمی شود و جان پاسخ می دهد: «او همه چیز را در مورد من می داند. و از من خواست که مدعی تاج و تخت باشم». سپس سناریو به دیالوگ موجود در اپیزود موجود و منتشر شده می رود که در آن دنریس به جان اسنو در مورد گفتن واقعیت به سانسا هشدار می دهد.
وقتی سکانس به جایی می رسد که دنریس از نداشتن عشق در وستروس شکایت می کند و می گوید که اینجا ترس در انتظارش است، جان به او می گوید که دوستش دارد و دنریس ملکه اوست. اما در سناریو به روایتی متفاوت اشاره می شود. دنریس به جان نزدیک شده و می گوید: «این [ملکه بودن] تنها چیزی است که من برایت هستم؟ ملکه ات؟» و جان پاسخ می دهد: «نه». آن ها همدیگر را می بوسند و در ادامه سناریو چنین می آید :«دنریس برای ارتباط برقرار کردن با جان بی قرار است؛ او نمی تواند زمانی را به یاد بیاورد که تا به این اندازه تنها بوده است. او از جان فاصله گرفته و نگاهش می کند. رابطه عاشقانه دیگر برای جان پیچیده شده است. او دنریس را دوست دارد. اما به شدت مخالف چیزی است که او انجام می دهد. به شدت شیفته اوست اما از او می ترسد و دنریس این احساس دوگانه او را حس می کند».
در ادامه دنریس در مورد حس جان به رابطه اش با خود می گوید: «حالت را به هم می زند». جان می گوید :«دنی…» و می خواهد صحبت کند اما نمی تواند صحبتش را ادامه دهد. این زمانی است که «حالت صحبت و چهره دنریس سخت تر و خشن تر می شود» و می گوید: «باشه پس، بگذار ترس باشد». در اپیزود منتشر شده توسط HBO، جان وقتی دنریس از او می پرسد که آیا چیزی جز ملکه در نگاه او نیست، پاسخی نمی دهد. جان به دنریس اجازه می دهد او را ببوسد و به طور خلاصه و با بی میلی او را می بوسد اما بعد از چند ثانیه عقب می کشد. این همان زمانی است که دنریس از این حرکت احساس بدی پیدا کرده، عقب می رود، با غمی عمیق به او خیره می شود و می گوید: «بگذار ترس باشد». همانند سکانس مهمانی با میساندی، تغییرات در دیالوگ این سکانس نیز می توانست احساس تنهایی و انزوای دنریس را بیش از پیش برای مخاطب مشهود سازد.
۷- در سناریو، بعد از سوزاندن کینگز لندینگ یک بار دیگر دنریس را سوار بر دروگون می بینیم
تصمیم نشان ندادن دنریس سوار بر اژدهایش بعد از تصمیم ویرانگرش برای گرفتن جان هزاران یا شاید میلیون ها نفر در کینگز لندینگ تصمیم بسیار بحث برانگیزی بود. برای برخی بینندگان سریال بازی تاج و تخت، نشان دادن دنریس به عنوان کسی که به اژدهایش دستور می دهد شهر و مردمش را خاکستر کند تصمیم خوبی بود اما برخی دیگر بر این باورند که ارائه چهره ای غیرانسانی از او در این برهه اشتباه بود. در سناریو یک سکانس حذف شده وجود دارد که کلیدی است هر چند دیالوگی در آن ادا نمی شود. این سکانس پس از آن است که آریا تصمیم می گیرد رد کیپ را ترک کند.
در این سکانس دنریس سوار بر اژدهای خود به نمای خارجی سالن تخت آهنین خیره می شود، سالنی که نیاکانش ساخته بودند. او از پنجره ها نشان شیر خاندان لنیستر را می بیند، جایی که روزگاری ستاره هفت ضلعی قرار داشت و این صحنه را «نماد تمام چیزهایی که از او گرفته شده بود می داند» و این موضوع «او را خشمگین می سازد». این همان زمانی است که دروگون با اژدهای خود به رد کیپ حمله می کند و همه شاهد آن بودیم. این آخرین لحظه مهمی است که در سناریو بازی تاج و تخت وجود داشت اما در نسخه منتشر شده حذف گردید.
بیشتر بخوانید: افشاگری بازیگر بازی تاج و تخت : قرار بود شخص دیگری پادشاه شب را به قتل برساند
تاریخچه خاندان تارگرین در سریال بازی تاج و تخت ؛ از والیریا تا آخرین اژدها [قسمت اول]
بدون نظر