جان اسنو یکی از محبوب ترین- و شاید محبوب ترین- شخصیت سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) است و اگر در نهایت به پادشاهی هفت اقلیم می رسید می توانست بهترین اتفاق از دید طرفداران این سریال رخ دهد. او یک سرباز بی باک، شرافتمند و متواضع بود که تنها برای عدالت مبارزه می کرد. در جریان سریال بازی تاج و تخت او مسیری پرفراز و نشیب و دیوانه وار را پیمود و قبل و بعد از یافتن هویت واقعی اش نیز همواره در خط مقدم نبردهای دراماتیک در وستروس قرار داشت.
اما یک قهرمان واقعی همیشه سخت ترین و بزرگ ترین دشواری ها و رنج ها را متحمل شده و با سخت ترین انتخاب ها مواجه می شود که باعث می شود او به نام عدالت و شرافت، شادی های شخصی خود را قربانی کند. در مورد شخصیت جان اسنو نیز دقیقاً همین اتفاق افتاد. در داستان دشوار جان اسنو لحظات غم انگیز و کلیدی بسیاری وجود داشت که همه چیز را تغییر می داد، نه تنها برای خود او بلکه برای مسیر کلی داستان سریال بازی تاج و تخت. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ دلیل برای این که جان اسنو غم انگیزترین و تراژیک ترین شخصیت بازی تاج و تخت بود آشنا کنیم.
۱۰- همواره به خاطر حرامزاده بودن مورد تحقیر قرار می گرفت
هر کسی که خود را طرفدار سریال بازی تاج و تخت به عنوان پربیننده ترین سریال تاریخ شبکه HBO بداند خوب می داند که جان اسنو بخش عمده زندگی خود را با لقب پسر حرامزاده ند استارک گذرانده بود. و مخاطب نیز در فصول اول سریال به طور کامل به حرامزادگی او باور داشت. اما در واقعیت، وقتی که مشخص شد جان اسنو وارث قانونی تاج و تخت و فرزند قانونی تارگرین هاست بسیاری از مخاطبان سریال غافلگیر شده و البته بعد از مدت ها برای این شخصیت خوشحال شدند. این افشاگری پایانی بر اذیت و آزارهایی بود که در تمام طول سریال با تهمت حرامزادگی و در هر بحثی نسبت به اسنو انجام می شد. از یک حرامزاده تا وارث قانونی تاج و تخت، جای تردید وجود ندارد که جان اسنو مسیری طولانی و پرفراز و نشیب را در سریال بازی تاج و تخت طی کرد.
۹- جدایی اش از گرگ مورد علاقه اش (گوست)
اگر یک چیز در مورد جان اسنو دل طرفداران سریال بازی تاج و تخت را آب می کرد رابطه او با گرگ مورد علاقه اش، گوست، بود. این دو رابطه بسیار عمیقی داشته و از همان روز اول وفاداری او به جان اسنو یکی از درس های بزرگ سریال بود: اینکه با حیوانات خانگی تان مهربان باشید و قدر آن ها را بدانید. وقتی پادشاه شمال در فصل هشتم، وینترفل را بدون گوست ترک کرد، بسیاری از طرفداران سریال و شخصیت جان اسنو اندوهناک شدند. لحظه خداحافظی اسنو با گوست بسیار غم انگیز بود، در شرایطی که او به تورموند و دیگر وایلدلینگ ها گفت که گرگش را به شمال واقعی بازگردانند. در واقع جان اسنو و گرگ محبوبش برای مدت های طولانی در سریال بازی تاج و تخت از هم دور بودند.
۸- شرافت قابل تحسین جان اسنو، او و اطرافیانش را در خطر قرار می داد
اگر چه جان اسنو شخصیت بسیار باشرافتی بود، اما در لحظات متعددی در سریال بازی تاج و تخت ، طرفداران سریال به خاطر عدم توانایی او در دروغ گفتن از وی متنفر می شدند. این موضوع در جریان آتش بس بین طرفین در کینگز لندینگ بیشتر نمود پیدا کرد وقتی جان نتوانست یک دروغ کوچک به سرسی لنیستر در مورد وفاداری به او گفته و وی را با خود و دیگر چهره های اصلی برای مقابله با سپاهیان پادشاه شب همراه سازد. در آن زمان سرسی اطلاع نداشت که جان اسنو به دنریس تارگرین اعلام وفاداری کرده است اما شرافت اسنو باعث شد که وی خود اعتراف کند قبلاً به یک ملکه دیگر اعلام وفاداری کرده است. این تصمیم اسنو هر گونه احتمالی برای حمایت سرسی از جبهه مدافعان وستروس در برابر پادشاه شب را از بین برد.
۷- از دست دادن عشق اول در میدان نبرد
رابطه بین جان اسنو و ییگریت یک دینامیک واقعی، جذاب و دوست داشتنی داشت اگر چه این رابطه با تنفر این دو از هم آغاز شده بود. طرفداران سرسخت بازی تاج و تخت و اسنو سکانسی که در آن این شخصیت به طور رسمی سوگند نگهبانی در دیوار یخی را یاد کرد و رابطه عاشقانه این دو در غار را به یاد دارند. مدت کوتاهی پس از این ماجرا بود که اسنو به خاطر ادای وظیفه نگهبانی، ناچار به کشتن برخی از وایلدلینگ ها شد و در نهایت به اعتمادی که ییگریت به او کرده بود خیانت کرد. اما علیرغم این اتفاقات، اسنو و ییگریت به وضوح همچنان همدیگر را دوست داشته و می خواستند با هم باشند و به همین دلیل کشته شدن ییگریت در برابر چشم های اسنو و در آغوش او به یکی از تراژیک ترین سکانس های کل سریال تبدیل شد. ییگریت در آغوش اسنو جان سپرد و این پایان داستان تراژیک عشق این دو بود.
۶- کشته شدن به دست دوستانش در نگهبانی شب
زمانی که جان اسنو در انتهای فصل پنجم سریال بازی تاج و تخت زنده شد، بسیاری از طرفداران سریال نمی توانستند این موضوع را باور کنند. او بعد از اینکه توسط گروهی از برادرانش در نگهبانی شب کشته شده و بسیاری از طرفداران سریال را شوکه کرد، به زندگی بازگشت. اما بازگشت اسنو به زندگی نیز باعث نشد طرفداران سریال خیانت برادرانش به او را به آن شکل رذیلانه فراموش کنند. کشته شدن او نیز بسیار تکان دهنده و با بیرحمی تمام بود و آن ها آنقدر به او خنجر زدند تا جان دهند. این سکانس یکی از مشهورترین سکانس های سریال بوده و بسیاری را در آستانه ترک تماشای ادامه سریال قرار داد. اما به لطف جادوگری های زن سرخ، جان در نهایت چشم هایش را باز کرده و نفس کشیدن را از سر گرفت.
۵- افشا شدن دیرهنگام دودمان واقعی اش
پیچش داستانی اصلی در مورد شخصیت جان اسنو و دودمان واقعی او یکی از اسرار دیرپای سریال بازی تاج و تخت بود که مدت ها انتظارش را می کشیدیم. زمانی که جان خود از هویت واقعی اش باخبر شد، دیگر برای حفظ شرافت خیلی دیر شده بود زیرا او از قبل با زنی که در واقع عمه اش بود وارد رابطه شده بود. جان اسنو از قبل نیز رنج ها و بی عدالتی های بسیاری را متحمل شده بود و تماشای عاشق شدن دوباره این شخصیت مثبت و ساده بسیار جذاب بود. بدین ترتیب کمتر کسی را می توان پیدا کرد که با شوکه شدن اسنو بعد از افشای هویت واقعی اش شوکه و غمگین نشده باشد. علاوه بر این، او به عنوان تنها وارث قانونی تاج و تخت علاقه ای به فرمانروایی بر هفت قلمرو نداشت.
۴- جان اسنو حقیقتاً هیچ نمی دانست، دستکم در مورد سیاست
وقتی ییگریت به جان اسنو گفت که چیزی نمی داند، این دیالوگ به یکی از محبوب ترین دیالوگ های کل سریال بازی تاج و تخت در میان کاربران شبکه های اجتماعی تبدیل شد. در حالی که ییگریت احتمالاً وسعت این گفته خود را نمی دانست اما با گذشت زمان درستی صحبت های او در مورد خامی جان اسنو بارها و بارها ثابت شد. برای مثال، وقتی جان اسنو به عنوان پادشاه شمال انتخاب شد، آشکار شد که اگر چه او نهایت تلاشش را انجام داد اما در مورد سیاست و برنامه ریزی سیاسی چیزی نمی دانست. دلیل این بود که اسنو همیشه حقیقت و راستی را پیشه ساخته و ارزش های انسانی اش را ارج می نهاد و همانند ند استارک هیچگاه دروغ نمی گفت.
۳- بازگشت دوباره دنریس به او و ناامیدی مطلق
وفادار، شرافمتند و راستگو… از صفات خوب جان اسنو بسیار می توان گفت. اگر چه شخصیت او از ابتدای سریال تا انتهای آن چیزهای زیادی یاد گرفته و تغییرات بسیاری کرده بود اما بهترین ویژگی شخصیتی او هیچگاه دچار تغییر نشد. وقتی پای وفاداری او به دنریس و نقشه هایش به میان می آمد نیز طرفداران چیزی جز وفاداری و تعهد مطلق را انتظار نداشتند. با این وجود پس از اینکه جان اسنو به دلیل تمایل به مستقل ماندن شمال از زانو زدن در برابر دنریس خودداری کرد رابطه این دو به سمت خطرناکی پیش می رفت. اما بعد از اینکه اسنو پذیرفت دنریس ملکه او باشد، جان برای دیدن ملکه خود روی آیرون ثرون از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. اما دنریس، متاسفانه، به شدت تغییر کرده و در انتها برای رسیدن به تاج و تخت بیش از حد ستمگری کرده و همین موضوع باعث شد جان اسنو به این باور برسد که او دیگر لیاقت و شایستگی ملکه هفت قلمرو را ندارد.
۲- مرگ دومین عشق در آغوش
جان اسنو در سکانسی بسیار دردناک عمه، معشوقه و ملکه خود را به قتل رساند اما مخاطبان به خوبی درک می کردند که او برای متقاعد کردن خود به کشتن دنریس عذاب فراوانی را متحمل شده بود. این شاید تراژیک ترین و غم انگیزترین بخش سریال در مورد شخصیت و زندگی اسنو بود. بار دیگر ثابت شد که ایجاد رابطه عاطفی با یک زن تصمیم اشتباهی برای اسنو بوده و این باور را تقویت کرد که اسنو در زمینه عشق و عاشقی نیز چیزی نمی دانست. نکته جالب اینکه مرگ عشق دوم او نیز بسیار شبیه عشق اولش بوده و هر دو در آغوش او رخ داد. دو شانس جان اسنو برای شاد بودن و دوست داشتن و دوست داشته شدن توسط یک زن با تراژدی به پایان رسیدند.
۱- سرنوشت او: پیوستن به مردمان آزاد
در انتهای سریال بازی تاج و تخت، کشتن دنریس تارگرین باعث شد که جان اسنو حق قانونی خود برای نشستن بر تاج و تخت وستروس را از دست بدهد. همانطور که بسیاری از طرفداران این سریال دوست داشتند، او نیز انتخاب مناسبی برای رهبری وستروس نبود و نمی توانست در این راه موفق باشد. همچنین جان اسنو علاقه ای به پادشاهی نداشت. از این رو بود که جان بعد از قتل دنریس دستگیر شده و سرنوشتش اعلام شد. او در کنار مردمان آزاد زندگی بهتری داشت و همواره خود را متعلق به این مردمان و سبک زندگی آن ها می دانست. این پایان برای شخصیت جان اسنو اما بسیار دردناک و تراژیک بود زیرا نه تنها تلاش ها و فداکاری هایش به قدردانی که باید منجر نشد بلکه در نهایت به جایی فرستاده شد که به قول تیریون لنیستر، برای «چلاقان، حرامزادگاه و انسان های خرد شده» در نظر گرفته شده بود
بیشتر بخوانید: ۱۰ لحظه ناامید کننده از سریال بازی تاج و تخت که فرسنگ ها با انتظارتمان فاصله داشتند
در کل خوب بود
هرکی این مقاله رو نوشته نه این سریال رو دیده نه حتی کتابهاش رو خونده و نه حتی از فیلم و سریال چیزی سرش میشه، واقعا کی این چرت و پرت ها رو منتشر کرده؟؟
از چه لحاظ داری این حرفو میزنی عزیز ؟ میشه یه توضیحی بدی؟
ای کاش مرگ برادر جلوی چشماش رو هم می نوشتید
یا مرگ دوستانش در نبرد دیوار
همیشه از اول سریال در حق جان بدی شد کمترین خوبیای که میشد در حقش انجام داد دنریس رو زنده نگه میداشتن با جان ازدواج میکرد و خوشبخت میشدن واقعا توقع کمیه برای جان اسنو بعد از تمام سختیهایی که کشید
چرا دنریس خون اژدها داشت و در آتش نمی سوخت اما جان که از خاندان تارگرین بود خون اژدها نداشت
طبق معمول اون ها که حق داشتند یا شایستگی، کشته و تبعید شدند تا حرامزادههای واقعی به حکومت برسند و کوتوله های اخلاقی به شورای رهبری ۷ کشور