در روزهای اخیر خبر اخراج بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران شمال یکی از آن خبرهای پرسروصدا بود که گمانه زنی ها و شایعات بسیاری را در پی داشت. پیش از آن و در سال های اخیر دستکم یک مورد صحبت های این استاد دانشگاه در یک برنامه مناظره در شبکه چهارم سیما به نام «زاویه» با واکنش های زیادی مواجه شده بود، صحبت هایی که به هیچ عنوان با گفتمان صدا و سیما همخوانی نداشته و با گفتمان کلی حکومتی نیز زاویه داشت. پس از اخراج عبدالکریمی از دانشگاه آزاد، بسیاری علت را به آن صحبت ها و برخی دیگر به صحبت هایش در کلاس های درس نسبت دادند اما اکنون این استاد دانشگاه روایت دیگری از ماجرا را نقل می کند.
بیژن عبدالکریمی در صحبت هایی در مورد علت اخراج شدنش از دانشگاه آزاد اسلامی چنین گفته است: «ابتدا می خواهم تصریح کنم که به دلایل صرفا فردی در اینجا حضور پیدا نکردم بلکه نگرانم، نگرانم و نگرانم. بیشتر از آنچه که فکر کنید نگرانم. اصل ماجرا این بود که من توسط یکی از دانشجویانم در مقطع دکترا معاونت سیاسی فرمانداری شمیرانات و لواسانات دعوت شدم که در روز نهم اردیبهشت سال۱۳۹۸، به مناسبت سالگرد صدور فرمان آقای (امام) خمینی(ره) برای تأسیس شوراهای شهری و روستایی سخنرانی کنم. من نسبت به این سخنرانی امتناع داشتم. دلیلش هم این بود که من یک معلم فلسفه و مرد سخن برای دانشجوها هستم؛ اما برای محافل عمومی فرد شایستهای نیستم اگرچه در کلاس میدرخشم».
این استاد دانشگاه در ادامه صحبت هایش تصریح می کند: «استدلال من برای دانشجوی عزیزم این بود که من زبان بروکراسی را بلد نیستم و ادبیات بروکراتیک ندارم. زبان من، زبان فلسفه است. منتها این دوست من که یکی از بزرگواران و اصحاب جبهه و جنگ و از جانبازان و نیروهای صدیق انقلاب است، در مقام دانشجو بر من واجب کرد حرفهای تو را باید مسئولان کشور بشنوند. بنابراین من به دعوت معاونت سیاسی فرمانداری که یکی از مهمترین و کلیدیترین معاونتها است، در حضور بخشدارها، شهردارها، کارمندان وزارت کشور و چند نفر از نمایندگان مجلس سخنرانی کردم. پیش از ادامه سخنانم تاکید می کنم که «دور از اخلاق است که مهمان دعوت کنند و برایش پاپوش بدوزند».
عبدالکریمی به خطرات این رویه اشاره کرده و می گوید: « این به آن معنا است که دیگر هیچ صاحب اندیشهای جرأت نکند به مراکز نظامی، سیاسی، لشکری، کشوری و امنیتی کشور برود و این به معنای تهی شدن مراکز و نهادهای کشور است. از نظر اخلاقی هم خیلی زشت است که شما مهمان دعوت کنید و چتر امنیتی برای او ایجاد نکنید. در آن سخنرانی تمام حرف من این بود که مشارکت نباید مشارکت صوری باشد بلکه این مشارکت باید مشارکت حقیقی باشد و گفتم درست است بچههای جبهه و جنگ در ایام جنگ ۸ ساله و دفاع مقدس خیلی فداکاریها کردند و من همه اینها را به رسمیت میشناسم اما اگر مشارکت مردم نبود، امکان مقاومت ما در برابر نظام سلطه جهانی نبود. تمام جهان در برابر ما ایستادند و فقط با مشارکت مردم بود که ما توانستیم؛از آن روستایی که برای رزمندگان تخممرغ میآورد تا آن خانوادههایی که چند فرزندشان را در جنگ از دست دادند.مشارکت مردم یک امر صوری نبود».
عبدالکریمی در مورد صحبت های خود در آن سخنرانی می گوید: «و گفتم امروز دوباره آن جنگ ادامه دارد چراکه ما در برابر شدیدترین فشارهای نظام سلطه جهانی هستیم. این تحریمها بسیار سنگین هستند و کشور ما از همه جهت تحت فشار است. امروز نیز اگر قرار است ما در برابر نظام سلطه سر تعظیم فرود نیاوریم و تحریمها روی ما اثر نداشته باشد، اگر قرار است از بحرانهایمان بگذریم، گریزی نداریم جز آنکه مشارکت مردم را به رسمیت بشناسیم. اما وقتی مردم میآیند با آرا و سلیقههای خودشان میآیند. مردم یک ماشین نیستند، یک دکمه روشن و خاموش داشته باشند که به بتوانیم به آنها بگوییم بیا،نیا.بیا،برو و…و در مقام یک استاد فلسفه یک تحلیل تاریخی کردم. گفتم از زمانی که ما با مدرنیته و تمدن جدید غربی مواجه شدیم، وجدان اجتماعی و تاریخیمان شکاف برداشت و یک ملت دو پارچه و دو تکه شدیم. بخشی از این ملت، در عالم و فضای سنت و با اسطورههای دینی و مذهبی زندگی میکند؛ در تعطیلات به عتبات عالیات میرود و با امام رضا(ع)و کربلا عشق میورزد. اما بخش دیگری از مردم، در زیستِ جهانِ مدرن زندگی میکنند و به غرب چشم دوختهاند».
بیژن عبدالکریمی در مورد دیدگاهش نسبت به تکرار وقایع تاریخی و وضعیت دوران پهلوی نیز چنین می گوید: «آنها در تعطیلات به آنتالیا میروند و مرجع خبریشان را نه صدا و سیمای ما، بلکه بیبیسی و من و تو میداند. اینها یک واقعیت است و اگر از من عبدالکریم بپرسند بزرگترین معضل این کشور چیست؟ میگویم غلبه بر این شکاف و دوگانگی. مسأله اصلی ما نه عدالت، نه آزادی و نه امپریالیسم است. و گفتم نهضت مشروطه شکست خورد زیرا ملت ما یک دست نبود و مشروطهخواه در برابر مشروعهخواه قرار گرفت. شیخ فضلالله نوری را به دار کشیدند و بعد از آن نهضت مشروطه هم شکست خورد. نهضت بزرگ ملی ما شکست خورد زیرا کاشانی و مصدق دست در دست هم ندادند و در روبهروی هم قرار گرفتند و از دل آن کودتا بیرون آمد».
او در ادامه سخنرانی خود به دوگانگی اجتماعی و نظری در جامعه اشاره کرده و گفته بود: «نظام پهلوی هم خواست برنامه توسعهاش را پیش ببرد و فقط نوگرایان را به حساب آورد اما بخش سنتی جامعه را خس و خاشاک محسوب کرد. بخش سنتی جامعه با برنامه توسعه نظام پهلوی سازگار نشد، چوب لای چرخش گذاشت و سرنگونش کرد. امروز قدرت سیاسی در کشور من دوباره همان اشتباه را تکرار میکند. امروز انگار بخش سنتی جامعه ما شهروند درجه یک هستند و ما به آن دختری که کاکلش را بیرون میاندازد، بچههای نوگرا و بچههایی که در عالم غرب هستند، آن بچههایی که نه براساس فرهنگ شیعی و فرهنگ سنتی بلکه براساس ارزشهای جهانی خودشان را تعریف میکنند، وقعی نمینهیم درحالیکه همانطور که سردار شهید سلیمانی گفت آن دختری هم که کاکلش را بیرون میاندازد، بچه ما است».
عبدالکریمی می گوید که به او تهمت دفاع از فتنه و نظام سلطنت زده شد: «همچنین گفتم امیدوارم حوادثی مثل حوادث سال ۱۳۹۶،۱۳۹۸و ۱۳۸۸در این کشور تکرار نشود و برادر در برابر برادر و بخشی از ملت در برابر بخش دیگری از ملت قرار نگیرد.حالا در این میان یک تجربهای را هم گفتم که من در سال ۱۳۸۸برای آنکه بچههایم را کنترل کنم که کار اشتباهی نکنند، در میان جمعیت و شاهد این دوگانگی بودم. این حرف من تأئیدی شد بر دفاع از فتنه. این چیزی بود که گفتم اما از دل این حرفهای من دفاع از نظام سلطنت درآمد! که فکر میکنم بد فهمی کلمه ضعیفی برای توصیف این ماجرا است بلکه فکر میکنم اینجا اتفاق دیگری افتاده که بعدا خواهم گفت. من تاکید کردم ما امروز یک کشتی در گل نشسته داریم؛ این کشتی در گل نشسته را هیچ نیرویی نمیتواند از گل بیرون بیاورد جز در پرتو وفاق ملی. هنوز هم که هنوز است بر سر این حرفهایم هستم. اگر قرار است در برابر نظام سلطه مقاومت کنیم، جز وفاق و وحدت راه دیگری نداریم. اگر این جرم است، از دانشگاه بیرون میروم».
این استاد دانشگاه همچنین به پرداخت نشدن حقوق ۶ ماهه خود اشاره کرده و می گوید: « این کل فضای بحث آن روز من است و براساس آنچه که گفتم دیگر حوادث تکرار نشود و اینکه خودم شکاف را لمس کرده ام، حمل بر دفاع از اصحاب فتنه شد. به خاطر این جمله ۶ ماه من را اخراج کردند و ۶ ماه به من حقوق نداند و تمام شد. من به دادگاه رجوع کردم و دادگاه حق را به من داد و حکمی داد که حکمش همراه من است که براساس آن باید آنها حقوق من را پس میدادند، اما گویی حکم دادگاه حرمت نداشت و آنها در برابر حکم دادگاه ایستادند. بعد از ۲سال، در ۱۵مرداد ماه سال جاری جلسه تجدید نظری گذاشته شد و برای آن که رویم کم شود،حکم اخراجم صادر شد. جلسه تجدید نظر به درخواست همان شاکی اول برگزار شد و من نمیدانم او چه کسی بود».
عبدالکریمی در پایان به این موضوع اشاره می کند که اخراجش از دانشگاه ارتباطی به صحبت هایش در سر کلاس درس نداشته است: «اینکه گفتهاند عبدالکریمی به خاطر زدن حرفهای خارج از حیطه درس در کلاس، از دانشگاه اخراج شد، دروغ محض است. امروز نیروهایی در پشت پشتوانههای انقلاب جمع شدهاند که به راحتی دروغ میگویند و این خیلی زشت است».
بدون نظر