شاهرخ غلامرضاپور بازیکن فوتبالی که در تیم ایرانجوان بوشهر سابقه همبازی شدن با مهدی طارمی را داشت و در تیم هایی مانند نفت مسجد سلیمان، فجر شهید سپاسی، آلومینیوم اراک، خوشه طلایی ساوه و مس کرمان نیز بازی کرده بود، در اتفاقی باورنکردنی دست به خودکشی زد و جانش را از دست داد. غلامرضاپور اخیراً در تیم خوشه طلایی بازی می کرد و به دلیل مصدومین شکم و محرومیت چهار ماهه ای که به خاطر دوپینگ گریبانگیرش شده بود، نتوانست آنطور که می خواست به بازی در سطح اول فوتبال ایران ادامه دهد. وی در ماه های اخیر به محل زندگی والدینش، برازجان، بازگشته بود تا در کنار پدر و مادرش زندگی کند. شاهرخ غلامرضاپور با انتشار پستی در اینستاگرام که در واقع خداحافظی او بود به زندگی اش پایان داد.
وی پس از انتشار این پست اینستاگرامی و بی توجهی اطرافیانش به وخامت حال روحی اش، از دکل روشنایی استادیوم تختی شهر برازجان خود را به پایین پرت کرده و به زندگی اش پایان داد. غلامرضاپور از دوستان صمیمی محمد دانشگر و حسین پورامینی بوده و از بازیکنان شاخص برازجان به شمار می آمد و در دوران همبازی بودن با مهدی طارمی در ایرانجوان بوشهر جزو استعدادهای تیمش به شمار می آمد. همبازی های غلامرضاپور او را بازیکنی بسیار آرام و مهربان توصیف کرده اند که آزارش به کسی نمی رسید و به مطالعه کتاب های صادق هدایت علاقه ویژه ای داشته است. شاهرخ غلامرضاپور متولد ۹ بهمن ۱۳۶۹ در دشستان، بوشهر، بود و بازی حرفه ای خود را با تیم ایرانجوان در کنار مهدی طارمی و به عنوان مهاجم آغاز کرد و یک بازیکن راست پای ۱۷۶ سانتیمتری بسیار خوش آتیه و کوشا بود. او در نوجوانی به تیم های کشاورز و پرسپولیس برازجان پیوسته و در سال ۱۳۹۲ به تیم ایرانجوان بوشهر پیوست.
در دوران همبازی شدن با مهدی طارمی، بسیاری به آینده این دو امیدوار بودند. در سال ۱۳۹۴ بود که غلامرضاپور برای خدمت سربازی به تیم فجر سپاسی شیراز منتقل شده و دو سال در این تیم ماند و یکی از بهترین بازیکنان تیمش بود. بعد از پایان خدمت سربازی، غلامرضاپور به تیم مس کرمان پیوست و یکسال بعد راهی مسجد سلیمان شد. یک سال بعد او به تیم آلومینیوم اراک پیوست و در نهایت سال ۱۳۹۸ بود که نوبت به بازی او در تیم خوشه طلایی ساوه رسید. او در هنگام مرگ تنها ۳۰ سال داشت و شب پیش از خودکشی نیز در پستی اینستاگرامی نوشته بود: «ما رفتیم و دل خیلی ها را شکستیم، دیدار به قیامت».
اگه بدونین دارین با خودتون چه کار میکنین هرگز حتی فکرشم نمیکنین که دست به همچین کاری بزنین .وقتی بدونی که شاید فقط یک جلد کتاب ، شاید فقط برگی از دفتری ، شاید فقط جمله ای کفایت کنه که زندگی کنی اونوقت شاید بفهمی که سراسر فقط درگیر جملات بودی . حیف و صد حیف .