محمد کاسبی، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون، این روزها به خاطر مشکلات قلبی و تنفسی در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است. او اخیراً در مصاحبه ای ویدیویی، به شرح مشکل جسمی خود و نیز دغدغه اش از وضع کشور سخن گفته است.
او می گوید که از مهرماه ۱۳۹۹ و پس از پایان کار «دادستان» اثر مسعود ده نمکی تا الآن بستری بوده و از این وضعیت خسته شده است. او می گوید در اواخر بهار عمل جراحی بزرگی بر روی دیسک و نخاعش انجام شده و مدتی پس از آن نیز جراحی قلب باز انجام داده است. اما کمتر از ۴۸ ساعت بعد دچار تپش قلب و مشکلات تنفسی شده و این حالت از حدود ۷۰ روز قبل تا کنون ادامه پیدا کرده است.
او سپس درباره ی وضع مملکت اظهار نگرانی و ناراحتی می کند و می گوید دلش از مشاهده ی وضع کنونی به درد می آید و اشک در چشمانش جمع می شود.
محمد کاسبی در پایان با بیانی زیبا از همسرش تشکر می کند و می گوید ۴۴ سال است در کنار همسرش زندگی کرده و اگر یک بار دیگر به دنیا بیاید دوست دارد تنها با او ازدواج کند.
ساعد باقری نیز روز قبل دلنوشته ای را برای محمد کاسبی منتشر کرد:
«محمدآقا.. سرور من!.. قهرمان بچگی ها و نوجوونی های من؛ قبل از ورودت به سینما؛ همون روزها که برادران رحمانی و برادران فتاحی و محسن علیجانی و کی و کی از بچه های میدون چمن نازی آباد رو می بردی با خودت تمرین تئاتر.
میدون چمن، اسمش میدون چمن بود، زمین فوتبال نبود، اما بچه ها از بعد از ظهر تا آخر شب، درست پشت پنجره خونه ات گل کوچیک می زدن، اغلب با داد و هوار و سر و صدا. گاه شاکی بیرون می اومدی که “خب، نمی شه بیسروصدا؟.. بابا فکر نمی کنین مردم ممکنه مریض داشته باشن، در حال استراحت باشن؟ یه خورده هم کتاب بخونین.” گاهی توپ رو که برمی داشتی، درست همون موقعی که فکر می کردیم الآنه که پارهش کنی؛ خنده مهربونت که هم الان هم بد دلبری می کنه، از پشت اون عظمت و ابهت، و سبیل پرپشت پهنی که به قیافه ی مردونه ات جلال و جبروت خاص می داد، می اومد بیرون: “خب راستم می گین، کجا بازی کنین پس؟!.. بازی کنین بابا» و بچهها خودشون ادامه می دادن: “ولی بی جیغ و داد.”
محمدآقا… سرور من.. تا همیشه قهرمان من! فاصله سن شما با من ده سال هم نبود، پس چرا اون روز که از خونه زدی بیرون و به من که دل تو دلم نبود که توپو شوت کرده بودم روی پنجرهٔ خونهٔ شما اما فرار نکرده بودم، دروازه رو نشون دادی و گفتی شوت کن اونجا، نه اینجا! و توپو دادی دست من و برگشتی به داخل خونه، فکر می کردم که جایگاه پدری پیدا کردی برام. یا هروقت روی سکوی مقابل مغازهٔ حاج حسین زارع، یا نیمپلههای میدون چمن مشغول گپوگفت و خوش و بش با خلایق بودی، وقتی سلام می کردم بهت، خیلی فرق می کرد برام که در جوابم به علیک سلام قناعت کنی، یا بگی علیک سلام پهلوون، یا «آ» آقا رو بکشی بعد از علیکسلام.
بیست ساله که شدم، اومدم جلسه های شعر حوزه اندیشه و هنر اون روز؛ پیش سید و قیصر. سلام که می کردم، متوجه می شدم که چیزکی به یادتون میاد و نمیاد از چهرهم.. خجالت می کشیدم بگم ساعدم، بچه محل شما. باید حدوداً سی ساله می بودین، ولی باز هنوز پدر بودین انگار. پدری با ده سال فاصلهٔ سنی از پسرش! بعدها که با شعرخونی و اجرای برنامه های ادبی در تلویزیون مثلاً اسمی درکرده بودم و چهرهمو خلایق می شناختند، باز هم وقتی به شما می رسیدم، خیلی برام فرق می کرد که چه جوری جواب سلامم رو بدین. همون ابهت و همون عظمت و همون مهربونی در چهرهتون بود و شک ندارم که تا هم الان هم، اگر باهاتون مواجه بشم، خنده و اخم شما مثل یک دوتا از معلم های دورهٔ تحصیلم خیلی خیلی برام مهمه.
سرور من! قهرمان همیشگی عمر من… فیلم روی تخت بیمارستانت رو دیدم و کاش نمیدیدم؛ نفسم به نفست بسته بود، وقتی بریده بریده گله می کردی و می دونم دردت درد مردم بود: “کش شلوار مملکت پاره شده، پیژامهش از پاش افتاده” (اشاره به صحبت های محمد کاسبی در ویدیوی منتشر شده)
تصویری بود از نگرانیت برای آبروی وطن، که آبروی مردم بود.
محمد آقای کاسبی؛ سرور من؛ سرور و سالار بچه محل های من در خیابون بوعلی که خیابون های نیاکان و جنگل رو قطع می کرد؛ باش و سروری کن تو رو به علی. چشم من و امثال من در این سرما و ظلمات زمستون که کسی به کسی نیست، به منظم شدن تپش های قلب مهربان و گرم توست.»
محمد کاسبی متولد خرداد ۱۳۳۰ در خیابان ری است و دوران کودکی و نوجوانی خود را در نازی آباد گذرانده است. برخی از مهم ترین آثاری که وی در آن ها به ایفای نقش پرداخته عبارتند از: «پدر»، «توبه نصوح»، «مریم مقدس»، «خوش رکاب»، «بچه مهندس ۱» و…
بیشتر بخوانید:
سلامتی و شفای هنرمند خوب کشور محمد کاسبی از خدای متعال ، خدایا همه مریضها خصوصا کودکان و محمد کاسبی عزیز را به عزت و جلالت شفا بده ، الهی آمین
بیجامه مملکت افتاده