تقریباً می توان با اطمینان گفت که اکثر افراد به دنیای پس از ظهور زامبی ها فکر کرده و نقشه خود را برای بقا در این دوران کشیده اند، یا دستکم لحظاتی به تفکر در مورد کارهایی که بعد از ظهور زامبی ها خواهند کرد پرداخته اند. چه شامل مسدود کردن درها و پنجره های خانه باشد و چه رفتن به نزدیک ترین سوپرمارکت یا رفتن به زیرزمین و انتظار برای اتمام آخرالزمان زامبی ها، همه ما فکر می کنیم که هر آنچه برای بقا در دوران ظهور زامبی ها می خواهیم را داریم. اما آیا اگر یک تنه و به تنهایی با آخرالزمان زامبی ها روبرو شویم آیا می توانیم زنده بمانیم؟ شک داریم! برخی شخصیت های فیلم های زامبی محور شکی در این تردید ندارند زیرا مجبور می شوند یک تنه با توده های بزرگی از زامبی ها مقابله کنند. برخی داستانشان زمانی آغاز می شود که خانواده و دوستانشان در کنارشان هستند اما به هر دلیلی، در آخر تنها آن ها هستند که باید با دنیای ترسناک زامبی زده کنار بیایند.
قبل از رفتن به سراغ این فیلم ها باید بگوییم که تقریباً غیرممکن است فیلمی زامبی محور را یافت که در آن شخصیت اصلی با هیچ انسان (و نه زامبی) دیگری تعامل نداشته باشد زیرا نه کسی می خواهد چنین فیلمی بسازد و نه کسی می خواهد چنین فیلمی ببیند. بدین ترتیب شخصیت اصلی تمام فیلم هایی که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد به شکلی و به اندازه ای، در برخی از لحظات داستان با انسان های اندکی روبرو می شوند اما تمرکز اصلی داستان همواره بر این شخصیت اصلی است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم بی نقص در ژانر زامبی محور آشنا کنیم که در آن ها تنها یک نفر باید با مردگان متحرک مقابله کند.
۱۰- The Last Man On Earth
وینسنت پرایس هنوز هم یکی از ماندگارترین چهره های ژانر وحشت است و آن چهره ذاتاً همان چیزی است که بعد از تماشای فیلم The Last Man On Earth ساخته سال ۱۹۶۴ در ذهن شما نقش می بندد. همانطور که عنوان فیلم نشان می دهد، پرایس نقش تنها بازمانده بشریت بعد از ظهور زامبی ها را بازی می کند، هر چند در اینجا شاهد ترکیبی از زامبی و خون آشام هستیم. آن ها شبیه زامبی ها حرکت می کنند اما همانند خون آشام ها نمی توانند با سیر خوراکی و آینه کنار بیایند. دکتر رابرت مورگان (پرایس) مردی است که در اکثر زمان فیلم تنهاست و در خانه قدیمی اش زندگی می کند و اکثر غروب ها را به گوش دادن به موسیقی و میگساری می گذراند.
مورگان در نهایت بر گوشه گیری خود فائق آمده و زنی به نام روث را نجات داده و به خانه می برد. اگر چه او شخصیت اصلی نیست اما این زن بُعدی جدید به شخصیت مورگان اضافه می کند، در فیلمی بسیار دیدنی که بر اساس رمانی که نامش را فعلاً نمی بریم (به دلیل اسپویل ادامه فهرست!) نوشته سال ۱۹۵۴ ساخته شده است.
۹- The Dead
با نامی که باعث می شود جستجوی آنلاین فیلم بدون دانستن تاریخ انتشارش غیرممکن شود، جای تردیدی ندارد که کسی تاکنون نام فیلم The Dead ساخته سال ۲۰۱۰ را نشنیده باشد. اصلاً انگار که تیم سازنده این فیلم چیزی در مورد سئو نمی دانسته اند! اگر این فیلم را دیده اید، حتماً می دانید که داستان فیلم در مورد یک ستوان نیروی هوایی ایالات متحده به نام برایان مورفی است که خود را در غرب آفریقا و در جریان شیوع ویروس زامبی کننده می یابد. در شرایطی که این ویروس اطرافیانش را به زامبی تبدیل کرده، برایان با درماندگی تلاش دارد زنده مانده و به فرودگاه برسد، جایی که فکر می کند رهایی و آزادی از این جهنم در انتظارش است.
یک سرباز محلی به نام دانیل دمبله، برایان را همراهی می کند اما کاملاً مشخص است که ستوان مورفی شخصیت اصلی داستان است. دانیل نیز عمدتاً برای پر کردن شکاف های داستانی و افزودن بار عاطفی به فیلم اضافه شده و به همین خاطر یک شخصیت فرعی است. فضای آفریقایی فیلم باعث می شود که The Dead متفاوت از هر فیلم دیگری باشد که در ژانر زامبی دیده اید، هر چند دیدن اینکه یک قهرمان آفریقایی نقش اول را بازی می کرد بسیار جذاب تر می بود. اما سازندگان این فیلم نیز همان کلیشه همیشگی را ادامه داده و تمرکز را روی یک سرباز آمریکایی قرار داده اند.
۸- Exit Humanity
اگر سعی دارید یک داستان علمی تخیلی بنویسید و ایده ای ندارید، سعی کنید برهه ای از تاریخ را انتخاب کرده و تعدادی زامبی در آن رها کنید. این همان کاری است که تیم سازنده فیلم Exit Humanity انجام دادند و نتیجه نیز فیلم خوبی بود. فیلم Exit Humanity که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، یک روایت جذاب و اورجینال از یک سرباز دوران جنگ داخلی آمریکا به نام ادوارد یانگ است که از جنگ به خانه بازگشته و در می یابد که همسر و فرزندش توسط یک زامبی کشته شده اند. یانگ مجبور می شود به تنهایی در شرایطی که زامبی ها همه جا را فرا گرفته اند، برای پیدا کردن تنها پسر بازمانده اش تلاش کند.
در این مسیر، او با انسان های متفاوتی مواجه شده و برای کنترل این سرزمین زامبی زده با یکی از ژنرال های سابق نیروهای کنفدراسیون درگیر می شود. بار دیگر، قهرمان داستان کاملاً تنها نیست و در برهه ای از دستان فیلم با برخی از زندانیان همراه می شود. اما تردیدی نیست که داستان صد در صد در مورد ادوارد یانگ است. ماموریت او برای پیدا کردن پسرش، موتوری است که داستان را پیش می برد. افراد دیگری نیز در داستان هستند اما در این وسترن زامبی محور تنها جای کافی برای یک شخصیت قهرمان وجود دارد.
۷- Here Alone
در این فیلم ترسناک بقامحور ساخته شده در سال ۲۰۱۷، لوسی والترز نقش آن را بازی می کند، زنی تنها که باید هر روز خود را در دنیایی سپری کند که زامبی ها بر آن حکمرانی می کنند. اگر چه اکثر شخصیت های اصلی در چنین فیلم هایی معمولاً در یک خانه متروکه پنهان می شوند، آن مجبور می شود در فضای باز زندگی کند زیرا پنهان شدن در خانه ها بدترین کاری است که در این دنیای جدید می توان کرد. بدین ترتیب او هیچ شانسی برای کمی استراحت در پایان روز زیر یک سقف ندارد. برای بخش اعظم فیلم، آن تنهاست و تنها همراه او دو بازمانده دیگر و خاطراتی است که از شوهر و دخترِ اکنون درگذشته اش دارد.
بعد از پرستاری از یکی از این بازماندگان، آن به یکی از آن ها به نام کریس علاقمند می شود اما این موضوع به نارضایتی دخترخوانده کریس که الیویا نام دارد منجر می شود. داستانی که بین این سه شخصیت روایت می شود شبیه یک درام خانوادگی است، جایی که دو شخصیت زن به شدت به هم بدبین می شوند. کریس و الیویا بیشتر ابزارهایی داستانی برای شخصیت آن هستند تا شخصیت هایی با داستان های مستقل که باعث می شوند زندگیِ تنهایی اما ایمن او دچار اختلال شود. روایت داستان همچنان بر شخصیت آن تمرکز دارد که بیش از پیش مورد نارضایتی شخصیت الیویا می شود!
۶- Cargo
شخصیت مارتین فریمن در فیلم Cargo ساخته سال ۲۰۱۷ در واقع هرگز تنها نیست زیرا تقریباً در تمام مدت فیلم نوزادی دارد که به پشت او بسته شده است. او در این فیلم نقش اندی رُز را بازی می کند، مردی که زن زامبی شده اش در همان ابتدای داستان او را گاز می گیرد و فریمن باید تا پیش از زامبی شدن، نوزادش را به یک جای امن برساند. اندی و رُزی (دخترش) در بیابان های استرالیا باید راهشان را پیدا کنند و در این میان با یک دختر بومی به نام ثومی آشنا می شوند که سعی دارد از پدر زامبی شده اش مراقبت کند. او بر این باور است که هنوز راهی برای درمان زامبی ها وجود دارد اما اندی به او می گوید که هیچ درمانی در کار نیست.
داستان های اندی و ثومی بسیار شبیه هم است اما این مارتین فریمن است که ستاره اصلی فیلم است. عزم رسوخ ناپذیر او برای نجات دادن دخترش پیش از مرگ به شدت تکان دهنده است و باعث می شود که قهرمان داستان علیرغم تمام بدشانسی هایی که می آورد یک قهرمان بی نقص و دوست داشتنی باشد. Cargo یک پیچش ترسناک در فرمول همیشگی ژانر زامبی است که تماشای آن برای کسانی که بچه دارند ساده نیست اما ایمانتان را به انسانیت باز خواهد گرداند وقتی می بینید که یک پدر برای نجات فرزندش حاضر است دست به چه کارهایی بزند.
۵- The Omega Man
فیلم The Omega Man نیز بر اساس همان رمانی ساخته شده است که در ابتدای این مطلب به آن اشاره کردیم و اگر هنوز نام این رمان را نمی دانید ترجیح می دهیم در اینجا نیز به نام آن اشاره نکنیم تا بعدتر! این فیلم که در سال ۱۹۷۱ ساخته شده چارلتون هیوستون را در نقش وینسنت پرایس دارد اما این بار به جای انسان های زامبی شده از میمون های باهوش استفاده می کند. «زامبی های» این فیلم در واقع انسان هایی جهش یافته با حس قوی تر سازماندهی نسبت به مردگان متحرک و بی مغز فیلم پرایس هستند. آن ها خود را «خانواده» نامیده و قصد شکار شخصیت هیوستون را دارند، دانشمندی که نسبت به این جهش ویرانگر ایمن بوده و انسان های جهش یافته بر این باورند که او مسئول بیماری است که آن ها را به خود مبتلا کرده است.
شخصیت هیوستون بخش زیادی از فیلم را در تنهایی می گذراند، در حالی که با خود حرف می زند و با مجسمه جولیوس سزار شطرنج بازی می کند. او در نهایت توسط گروهی از بازماندگان که می خواهند از خونش برای پیدا کردن درمان این بیماری استفاده کنند پذیرفته می شود. پس بازماندگان دیگری نیز در داستان وجود دارند اما واضح است که این دانشمند شخصیت اصلی و تمرکز عمده داستان است. هیوستون به اندازه کافی بازیگر بزرگی هست که بتواند تمام بار فیلم را به دوش بکشد و دوستان جدید او نیز نمی تواند کاری غیر از فراهم کردن شرایط برای کارهای اکشن قهرمان داستان انجام دهند.
۴- The Night Eats The World
با زامبی های سریع World War Z، سکوت ترسناک A Quiet Place و فضای پاریسی Ratatouille، فیلم The Night Eats the World ساخته سال ۲۰۱۸ ترکیبی بی نقص از همه این فیلم هاست. این فیلم فرانسوی در مورد شخصیت سم است، موسیقیدان جوانی که یک روز از خواب بیدار شده و در می یابد که شهر محبوبش به کنترل هیولاهایی بوگندو و شیطان صفت درآمده است. سَم خود را در آپارتمانش حبس کرده و با بستن تمام ورودی ها به خانه اش سعی می کند نه تنها با زامبی ها بجنگد بلکه با سلامت روانی رو به زوالش نیز کنار بیاید. او با تنهایی، افسردگی و افکار خودکشی روبرو می شود در شرایطی که انتظار تیم نجاتی را می کشد که شاید هرگز از راه نرسد.
تنها همراه این مرد جوان، زنی به نام سارا است که در انتهای فیلم به او می پیوندد و یک مرد پیر زامبی شده که سم او را در قفس زندانی کرده و نام آلفرد را برایش انتخاب کرده است. در شرایطی که در ظاهر زامبی ها عنصر منفی داستان هستند، این تنهایی و عزلت است که باید بیش از همه از آن بترسیم. The Night Eats the World تمثیلی برای کسانی است که در جامعه به حاشیه رانده شده اند و اتفاقی که ممکن است برای آن ها رخ دهد وقتی گوشه گیری به درماندگی و ناامیدی منجر شود.
۳- #Alive
در فیلم #Alive ساخته سال ۲۰۲۰، با فاصله ای ۵,۵۰۰ مایلی از فضای فیلم قبلی در پاریس، شرایط مشابهی برای مرد جوانی در سئول فراهم می شود و ظاهراً این بدان معناست که در صورت ظهور زامبی ها بهتر است در پایتخت ها نباشیم! اوه جون وو یک گیمر دوآتشه است که بعد از شیوع ویروسی ترسناک که باعث می شود مردم دست به خشونت هایی هولناک بزنند، در آپارتمانش گرفتار شده است. شرط می بندیم که بعد از تماشای این فیلم، تمام کسانی که می گفتند با بازی کردن (بازی های ویدیویی) به هیچ جایی نمی توان رسید خوشحال نخواهند بود!
با شیوع ویروس زامبی کننده در سراسر شهر، بیش از پیش آشکار می شود که فضای بیرون از خانه جای مناسبی برای زنده ماندن نیست. جون وون بر زامبی هایی که قصد ورود به آپارتمانش را دارند، توهماتی که در اثر گرسنگی می بیند و تنهایی اش پیروز می شود، بعد از اینکه موفق می شود با دختری که در ساختمان روبرو سنگر گرفته آشنا شود. اگر همه چیز برایتان آشناست باید بدانید که داستان فیلم به شدت مشابه The Night Eats the World است. از آنجایی که می توان مسیرهای بی شماری برای داستان شخصی یافت که در دوران شیوع بیماری زامبی ها در آپارتمانی گرفتار شده، باید بدانید که آنچه در #Alive دیده می شود، در فیلمی دیگر به نام Alone برای شخصیتی به نام پیت تکرار می شود. در پایان هر کدام که می خواهید را انتخاب کنید و بعد از آن می توانید دیگری را نیز تماشا کنید.
۲- It Stains The Sands Red
یکی از ترسناک ترین چیزها در مورد زامبی ها این است که همیشه به شکل دسته جمعی حرکت می کنند. هیچ چیز به اندازه تماشای گروهی بزرگ از زامبی های گرسنه که به آرامی به سمت شخصیت های قهرمان فیلم ما می روند هولناک نیست، به ویژه وقتی مشخص شود همه چیز بر علیه آن هاست و شانس زیادی برای زنده ماندن ندارند. اما اگر تنها یک زامبی وجود داشت، باز هم به همین اندازه ترسناک می بود؟ خب اگر فیلم It Stains The Sands Red را دیده اید در خواهید یافت که برخلاف انتظارتان، پاسخ مثبت است. این فیلم کانادایی-آمریکایی در سال ۲۰۱۶ با بازی بریتانی آلن و مروین موندسیر در نقش زوجی که در حال فرار از آخرالزمان زامبی ها هستند منتشر شد.
خوشبختانه موندسیر دستمزد چندانی برای بازی در این فیلم دریافت نمی کند زیرا تقریباً در همان ابتدای داستان کشته می شود. شخصیت مالی با بازی آلن، شاهد کشته شدن شوهرش توسط یک زامبی در همان ابتدای فیلم است. او در ادامه فیلم تلاش می کند از دست این زامبی فرار کند، در شرایطی که این زامبی سمج، بعد از کشتن شوهرش، در بیابان های نوآدا او را تعقیب می کند. برای ژانری که نوآوری در آن دشوار است، It Stains The Sands Red حقیقتاً یک مفهوم زامبی محور اورجینال است. این فیلم به اندازه کافی ترسناک هست بدون اینکه نیازی به تمرکز و اتکای بیش از حد روی کلیشه های تکراری داشته باشد و ثابت می کند که وقتی پای غول های آدمخوار در میان باشد، جمعیت و اندازه همه چیز نیست.
۱- I Am Legend
فیلم I Am Legend سومین و آخرین فیلم این فهرست است که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است. ویل اسمیت در این فیلم نقش رابرت نویل را بازی می کند- که البته نام شخصیت چارلتون هیوستون در فیلم دیگر این مطلب نیز هست- یک ویروس شناس ارتش که از آخرالزمان زامبی ها جان سالم به در برده و همراه با سگش، سَم، به تنهایی در نیویورک زندگی می کند. او هر روز برای پیدا کردن غذا و زنده ماندن باید با انسان های بازمانده و زامبی هایی که با نام جستجوگران تاریکی شناخته می شوند بحنگد. بعد از اینکه سگ محبوبش را از دست می دهد (که مخاطب را به گریه می اندازد)، نویل در صدد انتقام از جستجوگران تاریکی است اما به جای رویارویی با آن ها، با دو انسان بازمانده روبرو می شود.
او موفق می شود درمانی که مدت هاست رویش کار می کند را به این دو بدهد اما خود را فدا می کند تا این مادر و پسر بتوانند با دارویی که او درست کرده فرار کنند. بازی اسمیت در نقش یک شخصیت تنها و آسیب دیده باعث می شود با فیلم بسیار باکیفیت و تاثیرگذاری مواجه باشید که همزمان تصویر هولناک از دنیایی می سازد که در اثر دخالت انسان نابود شده است. واکنش او به مرگ سگش ثابت می کند که تا چه اندازه این سگ برایش مهم بوده است، زیرا سَم تنها چیزی بود که باعث شده بود او در این دنیای دیوانه کننده زنده مانده و سلامت روانی اش را حفظ کند.
بدون نظر