سیلوستر استالونه برای حدود ۵۰ سال بخشی از فرهنگ عامه بوده است و همه چیز با فیلم راکی (Rocky) شروع شد که یکی از بزرگ ترین داستان های موفقیت هالیوود بود و البته این بزرگنمایی واقعیت نیست. استالونه سناریو فیلمی را نوشت که او را از گمنامی به بازیگر و نویسنده ای نامزد اسکار با قدرت ستارگی فوری و چند میلیون دلار پول در بانک تبدیل کرد. در همان دوران امیدها در مورد آینده استالونه بالا بود. راجر ایبرت منتقد فقید سینما نوشته بود که این بازیگر جوان او را به یاد مارلون براندو می اندازد، کسی که در فیلم On The Waterfront نقش یک بوکسور ماجراجو را بازی کرده بود. اما به لطف فیلم های بی معنی و بی کیفیتی مانند Cobra و Rambo: First Blood Part II بود که این امیدها محقق نشده و خیلی زود این مقایسه رنگ باخت.
با این وجود، طرفداران دنیای سینمای اکشن و رزمی نباید فراموش کنند که چه چیزی بین سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۲ باعث موفقیت سیلوستر استالونه شد، دوره ای که در آن استالونه خود را به عنوان بازیگری باهوش، طبیعت گرا و جذاب به تصویر کشید. ترکیبی از غرور شخصیتی و تجاری سازی دهه ۸۰ در ادامه این دهه مسیر دراماتیک حرفه ای او را تغییر داد اما این بدان معنا نیست که استعدادهای استالونه چندان قابل توجه نیست. از این رو، از فیلم Rocky تا Rambo و تمام فیلم های برجسته ای که وی در بیش از ۵ دهه در آن ها حضور یافته، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم برتر کارنامه هنری سیلوستر استالونه آشنا کنیم.
۱۰- Cliffhanger
چیز زیادی در مورد جزییات داستان این فیلم نمی تواند گفت، جز اینکه آن را جان سخت در کوهستان بنامیم. اصلاً مشخص نیست که فیلم Cliffhanger در مورد چیست، جز سکانس های اکشن بسیار باکیفیت و قوی. در واقع اکشن این فیلم چنان بالا و قابل توجه است که به یکی از موفق ترین فیلم های استالونه، در خارج از فرانچایزهای راکی و رمبو تبدیل شد. تماشای Cliffhanger شما را به یاد دورانی می اندازد که فیلم های اکشن بر باکس آفیس حکمرانی می کردند و هنوز نوبت به صنعت مارول با جلوه های بصری پیچیده و کامپیوتری اش نرسیده بود.
برای آن دسته از شما که علاقه ویژه ای به سینمای خشونت دارید که اکثر طرفداران استالونه را در بر می گیرد، فیلم Cliffhanger فیلمی مملو از سکانس های خشن و درگیری است. البته شواهد نشان می دهد که رنی هارلین به عنوان کارگردان فیلم، می خواست که نسخه نهایی دارای ۱۰ دقیقه سکانس های مبارزه بیشتر باشد. اما نسخه منتشر شده در سینماها مملو از درگیری های فیزیکی، انفجارها و سکانس های بدلکاری است. شاید سادیستی ترین آن ها لحظه ای است که دلمار، فوتبالیست سابق بریتانیایی که نقش او را کریگ فیربرس بازی می کند، با قوی ترین ضرباتی که می تواند به شخصیت مایکل روکر ضربه می زند.
۹- Expendables 2
اولین فیلم فرانچایز Expendables تلاش خوبی برای کنار هم قرار دادن گروهی از بازیگران فیلم های اکشن بود. سیلوستر استالونه مجموعه ای از قهرمانان ۴۰ سال اخیر سینمای اکشن را دور هم جمع کرده بود، همانطور که در پوسترهای فیلم می توانید ببینید، و خود را در مرکز این مجموعه قرار داد. طرفداران ژانر اکشن انتظار زیادی از این فیلم نداشتند و به همین خاطر هنگام تماشای این فیلم لحظات خوشی را تجربه کردند زیرا کیفیت فیلم بیشتر از آن چیزی بود که گمانش می رفت. اما تا دنباله این فیلم، آن چیزی که استالونه در ذهن داشت محقق نشد. او کارگردانی فیلم دوم را به سایمون وست کارگردان بریتانیایی داد که تجربه کارگردانی فیلم های Con Air، Lara Croft: Tomb Raider و مهم تر از همه موزیک ویدیو Never Gonna Give You Up از ریک استلی را در کارنامه خود می دید.
آن ها حتی بازیگران بیشتری را نیز در قسمت دوم داشتند و از بازی های بیشتر چاک نوریس، ژان کلود ون دام و آرنولد شوارتزنگر بهره بردند که در قسمت اول حضورهایی بسیار کوتاه داشتند. در مورد The Expendables 2 نیز داستان منسجم تری وجود داشت، مانند بحث پلوتونیوم، پایگاه های دوران جنگ سرد و چیزهای مشابه. اما نقطه قوت اصلی فیلم به بزرگی و وسعت لوکیشن و فضاها، اکشن و اتفاقات باز می گردد و نه داستان و این به معنای پیرمردهایی با سلاح هایی گنده است که تعدادی از دشمنان بدون چهره خود را به سختی تنبیه می کنند. در طی مدت زمان نه چندان زیاد ۱۰۳ دقیقه ای فیلم، با سکانس های اکشن خیره کننده ای مواجه می شویم، از جمله سکانس درگیری در فرودگاه که در آن استالونه، شوارتزنگر و بروس ویلیس به عنوان شخصیت های اصلی داستان با هم وارد نبرد می شوند. برای طرفداران سینمایی که با فیلم های اکشن این سه نفر بزرگ شده بودند، این سکانس در واقع رویایی بود که به حقیقت می پیوست.
۸- Rocky IV
فیلم Rocky IV اولین فیلم در فرانچایز راکی بود که به شدت توسط منتقدان مورد انتقاد قرار گرفت اما سینماروها از فیلم خوششان آمده بود و برای درک این موضوع تنها کافی است به آمار بینندگان و فروش فیلم نگاه کنید. موسیقی متن فیلم نیز بسیار مورد توجه قرار گرفت. اگر چه در اینجا با یک فیلم پروپاگاندایی مواجه هستیم اما به خاطر همین پروپاگاندایی بودن است که فیلم لذت بخش بوده و ساعات خوشی را برای مخاطب رقم می زند. بدون شک داستان فیلم را می دانید. آپولو کرید در جریان نبرد با ایوان دراگو که یک بوکسور بیرحم قوی هیکل و ظاهراً شکست ناپذیر اهل اتحاد جماهیر شوروی است، در داخل رینگ می میرد در حالی که نسبت به مرگ کرید بسیار بی تفاوت است. راکی که از مرگ کرید و بیرحمی رقیب روس خشمگین است، از همه چیز دست می کشد، از جمله کمربند قهرمانی و به مبارزه با دراگو می پردازد.
البته اتهامات در مورد نداشتن یک داستان باکیفیت کاملاً صحیح است. اگر چه قرار است که مبارزه بین راکی و دراگو اصلی ترین اتفاق داستان باشد اما سکانس های تمرین تعریف کننده این فیلم است، فیلمی پاپ کورنی که مورد علاقه توده ی سینماروها بود. این فیلم با بیدار شدن راکی و دراگو در اوایل روزهای تمرین آغاز شده که کاملاً متفاوت هستند. دراگو از ماشین بالابر استفاده می کند اما راکی یک سبد پر از سنگ را بلند می کند، دراگو از تردمیل شیب دار استفاده می کند و راکی از کوهستان بالا می رود، دراگو در آزمایشگاه استرویید تزریق می کند در حالی که با تیمی از مدیران احاطه شده است و راکی در محاصره برف، آتش، چوب و دوستانش است. پیام فیلم واضح است، آمریکا در اینجا نیروی بشریت است.
۷- Rocky Balboa
بعد از فیلم Rocky که بی بی سی آن را شبیه « تماشای مرگ یکی از عزیزان» توصیف کرده بود، به نظر می رسید که این مبارز قوی هیکل و پا به سن گذاشته اهل فیلادلفیا بالاخره دستکش هایش را آویزان کرده است. اما در سال ۲۰۰۶، استالونه موفق شد یک سناریو دیگر تهیه کرده و با یک نیروی رضایت بخش آن را آماده ساخت فیلم دیگری در فرانچایز راکی کند. او برای این فیلم از «ابرمبارزه» الهام گرفت، مبارزه ای نمایشی بین راکی مارسیانو و محمد علی که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. هر دو مبارز در فیلم حضور داشتند و سکانس های مختلفی از نبرد را برای بازیگران فیلم اجرا کردند. اما هیچ روایت قابل توجهی در کار نبود زیرا نتیجه این بازی را انسان تعیین نمی کرد بلکه یک ماشین تعیین می کرد، کامپیوتر NCR 315. در واقع، NCR 315 می توانست تمام نتایج مبارزه این دو را بررسی کرده و نتیجه گرفت که مارسیانو برنده این نبرد است.
در Rocky Balboa، شبکه HBO یک شبیه سازی دیجیتالی از راکی را در حال کتک زدن میسون دیکسون منتشر می کند، قهرمان جدید سنگین وزن که نمی تواند یک قهرمان آسیب پذیر را شکست دهد. اگر چه بسیار ساختگی است اما درگیری این دو آغاز شده و قراردادها امضا می شود. اگر چه راکی حدود ۳۰ سال از او بزرگ تر است اما مبارزه رخ می دهد. داستان فیلم بامزه است اما قلب اصلی ماجرا از بازی استالونه می آید که راکی را به روی زمین باز می گرداند. این فیلم دیگر حال و هوای تجاری دو فیلم قبلی فرانچایز راکی را ندارد و ما را دوباره با همان قهرمان سرسخت فیلم اول آشنا می سازد. نوستالژی های بسیاری در این فیلم وجود دارد؛ مانند تمرین با زنجیر، اتو و تخم مرغ خام.
۶- Rambo
فاصله بسیاری بین First Blood و Rambo به عنوان چهارمین فیلم این فرانچایز وجود داشت. در حالی که اولین خون یک درام به شدت و به شکل غیرمنتظره ای حساس در مورد اختلال استرسی پس از آسیب روانی است، Rambo یک فیلم تجاری مطلق است که برخی از شدیدترین خشونت های روی پرده سینما را دارد. این فیلم نیز همانند فیلم سوم فرانچایز رمبو آغاز می شود، در حالی که رمبو زندگی ساده ای در مناطق روستایی تایلند دارد. اما خطر همیشه در اطراف او پرسه می زند و این بار انقلاب زعفرانی در کشور همسایه، برمه است که او را تهدید می کند. رمبو نمی خواهد هیچ ارتباطی با این انقلاب داشته باشد اما یک سری امدادگر مسیحی او را قانع می کنند که از طریق رودخانه سالوین آن ها را به درون برمه ببرد.
این امدادگران از خشونت دوری کرده و برنامه از جز کمک به مردم برمه ندارند اما در یک عملیات نسل کشی به رهبری سروان تینت گرفتار می شوند. طبیعتاً بدنبال آن عملیات نجات آغاز می شود اما همه چیز اکشن و بی معنی نیست. نقدی در داستان وجود دارد که تضاد بین خشونت رئال پلتیک رمبو و دینداری مطلق امدادگران مذهبی آن را برجسته می سازد. وقتی در نهایت در پایان فیلم و بعد از ۹۱ دقیقه خشونت، لوله تفنگ ها سرد می شود، فلسفه حق با قدرت فیزیکی است برنده می شود. با وجود تمام ضعف ها، یک چیز وجود دارد که Rambo خیلی خوب انجام می دهد و آن به تصویر کشیدن واقعیت بیرحم خشونت نسل کشی است. در واقع این فیلم ترکیبی از Rambo از یک طرف و Saving Private Ryan و Men Behind the Sun است.
۵- Demolition Man
Demolition Man یک فیلم علمی تخیلی پادآرمانشهری کمتر دیده شده است. به جای شرکتی سازی بیرحمانه به سبک Robocop یا میلیتاریسم فاشیستی Starship Troopers، این فیلم آینده ای از امنیت گرایی تکنوکراتیک را به تصویر می کشد. سال ۲۰۳۲ است و لنینا هاکسلی با بازی ساندرا بولاک در مجموعه مسکونی عظیم سن آنجلس زندگی می کند، که یک ابرشهر بوده و از سانتا باربارا تا سن دیگو کشیده شده است. او برای اداره پلیس شهر کار می کد اگر چه کار زیادی برای انجام ندارد زیرا آخرین قتل ۱۶ سال پیش رخ داده است. اما جرایم واقعی با یک سری جنایت های عجیب جایگزین شده اند زیرا تقریباً هر کاری جرم محسوب شده و توسط دیکتاتوری امنیت گرای سن آنجلس کنترل می شود.
کافئین، الکل، گوشت، ورزش های تماسی و رابطه جنسی بدون مجوز همگی ممنوع است. همانطور که افسر هاکسلی می گوید: «تصمیم گرفته شده که هر چیزی که برایتان خوب نیست، بد است و به همین خاطر غیرقانونی». تمامی این بشردوستی افراطی و تهاجمی باعث خلق جامعه ای ضعیف شده که خلاقیت و انگیزه اش را از دست داده و این موضوع به مشکلی بزرگ تبدیل می شود وقتی سایمون فینیکس با بازی وسلی اسنایپس، که یک تبهکار است و در دهه ۱۹۹۰ منجمد و زندانی شده، از زندان فرار می کند. او بعد از کشتن تعداد زیادی از مردم در خیابان ها جولان می دهد اما وقتی تکنولوژی نظارتی او را به دام می اندازد، به محاصره پلیس در می آید. اما واکنش بی فایده است زیرا پلیس نمی داند که چطور این تهدید واقعی و فیزیکی را سرکوب کند. خوشبختانه کسی هست که خوب این کار را بلد است و آن گروهبان جان اسپارتان با بازی استالونه است که باید شرایطی مشابه فینیکس را تجربه کند.
۴- Nighthawks
اگر Nighthawks را در تلویزیون دیده اید شاید به خاطر تصویر تاریک و کثیف نیویورک سیتی، آن را با The French Connection اشتباه بگیرید. همچنین با ریش، کاپشن چرمی و عینک های دودی خلبانی، استالونه چیزی در حال و هوای سر پیکو است. Nighthawks به کیفیت این فیلم ها نمی رسد اما هنوز هم یک فیلم پلیسی نیویورکی خوب است اما چرا با دیگر فیلم های استالونه متفاوت است. به نظر می رسد اولین دلیل بازی استالونه باشد که مثل دیگر نقش های او نمایشی نیست. این موضوع خوب است زیرا استالونه بهترین بازی هایش را زمانی انجام می دهد که غرور ورزشکاری اش را دم در جا می گذارد. مشکل این است که استالونه زمانی بیشترین تاثیرش را بر مخاطب می گذارد که لباسش را در می آورد و بدنش لخت باقی می ماند.
دوم اینکه فیلم بسیار سرگرم کننده است اما چندان قابل توجه نیست. همه چیز شبیه یک تریلر پلیسی باکیفیت نیویورکی پیش می رود اما کلیشه ها تکراری هستند و سکانس های متمایزی را شاهد نیستیم. اما اجازه ندهید که این موضوعات شما را از تماشای این فیلم دلسرد کنند. Nighthawks همچنان هم یک فیلم کالت سرگرم کننده و یکی از بهترین فیلم های استالونه است. روتگر هاور در اولین فیلم آمریکایی خود، شرارت همیشگی اش را در نقش وولفگار رینهارت به تصویر می کشد، یک بمبگذار تروریست که اغلب برای خوشگذرانی آدم می کشد تا اینکه به خاطر عقاید سیاسی واقعی اش دست به کشتار بزند. خطرناک بودن او با آسیب پذیری استالونه در نقش کارآگاه داسیلوا بیشتر جلوه می کند، داسیلوایی که در خیابان ها بسیار باهوش است اما در کشیدن ماشه مشکل دارد. در یکی از بهترین گفتگوهای فیلم، داسیلوا با یک کارشناس تروریسم بریتانیایی درگیری لفظی پیدا می کند، کسی که نرم و نازک بودن داسیلوا را تقبیح کرده و با بیرحمی بریتانیایی مآبانه خود او را به تمسخر می گیرد.
۳- Cop Land
مشکل بازی در نقش یک مرد قهرمان تحت تاثیر غرور این است که ممکن است در سازگار شدن با یک تیم بازیگری برای یک فیلم دراماتیک مشکل پیدا کنید. استالونه چندان به بازی در فیلم Cop Land رضایت نداشت و کاملاً برعکس/ او می خواست که خودش را از نقش های قهرمانان کلیشه ای دور کند و نقش شخصیتی را در پشت پرده بازی کند. این شخصیت فردی هفلین بود، کلانتر سربراه یک کلانتری در نیوجرسی. او برای بازی در نقش هفلین حدود ۱۵ کیلوگرم به وزن خود اضافه می کند، مردی که ظاهراً از جایگاه خود راضی است و می داند که چه نقشی در کلانتری دارد. شهر در کنترل گروهی از پلیس های فاسد است که رهبری آن ها را ری دونلان با بازی هاروی کیتل بر عهده دارد. سناریو جیمز منگولد هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف این فیلم نئونوآر جاه طلبانه است. این سناریو حس قوی مکانی داشته و دینامیک قدرت شیطانی بین نیروهای دونلان، روابط داخلی تیمی که آن ها را مورد بررسی قرار می دهند و شخصیت بیچاره کلانتر هفلین در این میان را به خوبی منتقل می کند، کسی که بله قربان گویی غم انگیزش، قلب داستان را تشکیل می دهد.
مشکل این است که اتفاقات زیادی در حال وقوع هستند و اگر چه فیلم به اندازه ای که منتقدان می گویند ضعیف نیست اما تعداد شخصیت ها و روایت های Cop Land بسیار زیاد است. خوشبختانه مدت زمان فیلم را تحت کنترل دارد (۱۰۵ دقیقه) و با یکی از بهترین تیم های بازیگری دهه ۹۰ بر نقاط ضعف سناریو فائق می آید. نه تنها در این فیلم شاهد حضور استالونه، کیتل، رابرت دنیرو، ری لیوتا و رابرت پاتریک هستیم، بلکه Cop Land پیش از اینکه دیوید چیس دست به کار شود، تیم سوپرانوها را دور هم جمع می کند. ادی فالکو، فرانک وینسنت، آنابل اسکیورا، آرتور ناسکارلا، جان ونتیمیگلیا همگی از بازیگران فیلم هستند.
۲- Rocky
Rocky یکی از بهترین داستان های موفقیت در هالیوود است. استالونه بازیگری کاملاً ناشناخته بود که در طی سه روز یک سناریو در مورد بوکس نوشت و نتیجه پرفروش ترین فیلم سال ۱۹۷۶ بود که جایزه اسکار بهترین فیلم را نیز دریافت کرد. این شبیه یک داستان غیرواقعی و افسانه ای است اما این همان اتفاقی بود که برای استالونه رخ داد. خلاقیت لحظه ای به اندازه کافی تاثیرگذار است اما این دور اندیشی استالونه است که ارزشمندترین درس این ماجراست. ایروین وینکلر و رابرت چارتوف به او پیشنهادی ۳۵,۰۰۰۰ دلاری برای حق ساخت سناریو کردند که معادل ۲ میلیون دلار در سال ۲۰۲۳ است که در آن زمان پیشنهاد بسیار خوبی برای یک بازیگر ناشناخته بود.
اما استالونه تصویر بزرگ تر را می دید. او این پیشنهاد را در کرد و اصرار داشت که به جای رابرت ردفورد یا برت رینولدز که قرار بود در این نقش بازی کنند، خود در فیلم بازی کند. فیلمی که ساخته شده یک پیروزی بزرگ از لحاظ بازیگری، احساسات، موسیقی و لوکیشن است. کمتر فیلم هایی توانسته اند چنین تاثیر ماندگاری روی فرهنگ عامه داشته باشند و اندک افرادی می دانند که استالونه به عنوان بازیگری که رابطه خوبی با منتقدان نداشت، تنها سومین انسانی بود که در طی یک سال برای بازیگری و نویسندگی نامزد جایزه اسکار شدند، اولین نفر چارلی چاپلین برای The Great Dictator و دومین نفر نیز اورسون ولز برای Citizen Kane بود.
۱- First Blood
مردم فراموش کرده اند که فیلم First Blood چقدر خوب بود. اولین فیلم فرانچایز Rambo که بسیار متفاوت از خونریزی ها و کشتارهای فیلم های بعدی بود. با این وجود که همه چیز بر مدار اکشن و مردانگی استالونه ساخته شده، عناصر دراماتیک قوی نیز در داستان وجود دارد. وحشت زده از جنگ ویتنام، جان رمبور به یک آواره و پوچ گرا تبدیل شده است. تنها انگیزه او دیدار با دیگر تنها بازمانده گروه همقطارانش است اما در همان ابتدای فیلم در می یابد که او نیز در اثر سرطان درگذشته است. سپس وقتی توسط کلانتر فاسد شهر به ناحق متهم می شود و مورد اذیت و آزار قرار می گیرد، رمبو از مهارت هایش برای انتقامی سخت استفاده می کند. این مرد خطرناک تا کجا پیش می رود.
جان رمبو که شخصیت کنونی اش بر اثر رنج ها و تروماهایش شکل گرفته و هیچ چیز نظر او را عوض نمی کند، یک شخصیت نوآری است که وارد نسیان خشونت اخلاقی می شود. فروپاشی نهایی رمبو بهترین بازی کارنامه هنری استالونه است. هیچ تک گویی، هیچ سکانسی از شجاعت نیست و همه چیز احساسات آشفته و از روی درماندگی است. او به تنفری که بعد از جنگ ویتنام دریافت کرده اشاره می کند و از همقطارانی می گوید که به هولناک ترین شکل ممکن از دست داده است. ریچارد کرینا نیز به خوبی این صحنه را پشتیبانی می کند و صورتش در اندوه فرو می رود، بعد از اینکه برای اولین بار می بیند که یک جنگ طولانی چه تاثیر هولناکی بر سرباز مورد علاقه اش گذاشته است. استالونه و هیچ کس دیگری نمی توانست بهتر از این، سکانس پایانی فیلم را بازی کند. اگر چه غرور و خود بزرگ بینی در آینده او را مغلوب خود کرد اما این لحظه یادآور قدرت بازیگری بود که استالونه می توانست ارائه دهد.
فیلمراکیعالیبینضیروتکرارنشدنیبود
سیلوستر استالونه اسطوره فیلم های اکشن هستند به نوعی میشه گفت یک برند منحصر بفرد .
جالبه بدونید سیلوستر استالونه رکورد جایزه بدترین بازیگری رو توی دنیا داره با ده تا جایزه تمشک طلایی که هرسال به بدترین ها داده میشه.تقریبا حکم جمشید هاشم پور مارو داره