فیلم هایی هستند که می توانند یک بعدازظهر یا شب شما را پر کنند، فیلم هایی که برای ساعاتی سرگرمی تماشایشان کرده و به سرعت فراموششان می کنیم. اما فیلم هایی نیز هستند که کمی از این تجربه فراتر می روند. سینمای درست و مناسب مملو از تم ها و معناهاست و تمام چیزهایی که چیزی فراتر از یک سرگرم کنندگی صرف در اختیار مخاطب قرار می دهند. این ها فیلم هایی هستند که به گفته منتقدان از سراسر جهان، باید قبل از مرگ ببینیم. البته منظورمان این نیست که تماشای این فیلم ها همانند یک تکلیف یا دستورالعمل برای درک سینماست و تماشایشان برای ما خوب است، بلکه شاید منظور منتقدان از پیشنهاد این فیلم ها این است که درک آن ها دشوار و فیلم هایی تاثیرگذار هستند. فیلم هایی که در این فهرست آمده اند، اگر چه ضرورتاً دلگرم کننده نیستند، اما قطعاً فیلم هایی تاثیرگذار بوده و علاوه بر اینکه شما را به فکر فرو می برند بلکه برای مدت ها ذهن تان را به خود مشغول خواهند کرد.
با این وجود، این فیلم ها ضرورتاً فیلم هایی نیستند که بسیار آشنا و مشهور باشند. برخی از آن ها بعد از پیدا کردن مخاطب در اولین اکران خود، دور از رادار مخاطبان سینما باقی ماندند و برخی دیگر همچنان جزو مشهورترین فیلم های تاریخ سینما هستند. این ها فیلم هایی هستند که هر علاقمندی به دنیای سینما برای درک معنای واقعی و نسبی سینما باید آن ها را تماشا کند. اگر چه این فیلم ها زندگی تان را تغییر نمی دهند اما بدون شک از تماشای آن ها لذت خواهید برد. می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم جذاب و باکیفیتی آشنا کنیم که باید هر چه زودتر از فهرست فیلم های ندیده تان خط بخورند.
۱۰- The Insider
مایکل مان بیشتر به خاطر برخی از فیلم های مردانه و خشنش مانند Heat و Last Of The Mohicans شناخته می شود اما درامی که در سال ۱۹۹۹ بر اساس یک داستان واقعی ساخت از بهترین آثار او به شمار می آید. فیلم The Insider داستان واقعی یک افشاگر حوزه صنعت سیگار به نام جفری ویگاند را روایت می کند، که یک داستان باکیفیت و جذاب در مورد قهرمانی های کمتر شناخته شده یک انسان شریف و قدرت ترسناک شرکت های حوزه دخانیات در غرب است. بار اصلی داستان مان روی دوش دو شخصیت اصلی با بازی راسل کرو و آل پاچینو است. هر دو به شکل غیرمنتظره ای بازی هایی پرجزییات از خود ارائه می دهند، به ویژه در مورد راسل کرو که یکی از خاص ترین و منحصربفردترین بازی هایش را ارائه می کند.
یک سال پیش از موفقیت با گلادیاتور، کرو در این نقش بسیار متفاوت ظاهر شده و از لحاظ فیزیکی نیز فاصله زیادی با آنچه دارد که در گلادیاتور دیدیم. او شجاعت بی سروصدای ویگاند را به خوبی به نمایش می گذارد، مردی که در نهایت علیه صنعت مسموم کننده دخانیات شهادت داد، صنعتی که وی سال ها از آن حقوق گرفته و سود برده بود. همانند بسیاری از دیگر آثار مان، این فیلم نیز طولانی است اما توجه فوق العاده کارگردان به جزییات بدین معناست که هیچ ابهامی در جزییات داستان باقی نمی ماند و بازگویی دقیق و کاملی از روایت ویگاند رخ می دهد. اگر چه هر دو بازیگر نقش اصلی فیلم های بسیار مشهورتری دارند اما The Insider قدرت بازیگری این دو در نقش هایی کاملاً متفاوت با تنش بسیار بالا را به تصویر می کشد.
۹- The Vanishing
The Vanishing فیلمی مناسب یک شب لذت بخش و عاشقانه نیست اما یکی از رعب آور ترین و سیاه ترین فیلم هایی است که تاکنون ساخته شده است. داستان فیلم در مورد زوجی جوان به نام رکس و ساسکیا در یک سفر جاده ای در فرانسه است که پس از توقف در یک پمپ بنزین، ساسکیا ناپدید می شود. این اتفاق به کابوسی برای رکس تبدیل می شود که تلاش هایش برای فراموشی این موضوع بیفایده است اما سال ها بعد نیز نمی توان آن سفر کذایی و مفقود شدن همسرش را فراموش کند. البته دلیل اصلی نابودی زندگی او بیشتر رازآلودگی مفقود شدن همسرش است تا خودِ مفقود شدن او. وقتی مردی که ظاهراً رباینده ساسکیا است به سراغش می آید، رکس چاره ای جز ورود دوباره به این کابوس ندارد، در حالی که خوب می داند عواقب این کار چقدر بد خواهد بود.
The Vanishing فیلمی به شدت تاریک است، همانند تماشای صحنه تصادف دو خودرو به صورت اسلوموشن. می توانیم به وضوح نسبی ببینیم که در نهایت چه اتفاقی می افتد و رکس نیز شرایط مشابهی دارد اما کاری جز ورود دوباره به این خطر نمی توند بکند. این فیلم یک فیلم بسیار پرتنش و خفه کننده است که یکی از بهترین پایان بندی های تاریخ سینما را دارد، فیلمی که داستان آن تا مدت ها با شما خواهد ماند. اما به شما توصیه می کنیم که نسخه اورجینال را تماشا کرده و از تماشای نسخه بازسازی شده هالیوودی آن دوری کنید.
۸- Portrait Of A Lady On Fire
روابط ممنوعه در دنیای سینما بسیار مورد بررسی قرار گرفته اند اما به ندرت فیلمی توانسته به خوبی فیلم Portrait Of A Lady On Fire ساخته سلین سیاما در سال ۲۰۱۹ این موضوع را به تصویر بکشد. با بازی نویمی مرلان و ادل هینل در نقش های ماریین و هلوا، این فیلم در مورد یک نقاش و یک زن نجیب زاده است که به اجبار باید با مردی که دوستش ندارد ازدواج کند، فیلمی با بازی های قوی و یک درام تاریخی بسیار دقیق که همزمان یکی از زیباترین فیلم های تاریخ اخیر سینما از لحاظ تصاویر است. داستان فیلم بسیار آرام و بدون عجله روایت می شود: ماریان توسط یک خانواده ثروتمند استخدام می شود تا پرتره ای از هلوا بکشد تا نامزد میلانی او بتواند پیش از ازدواج برنامه ریزی شده شان، وی را ببیند.
هلوا علاقه ای به ازدواج نداشته و از اینکه پرتره اش را بکشند خودداری می کند. به همین خاطر به ماریان گفته می شود که اول با او دوست شده و سپس به صورت پنهانی پرتره را تکمیل کند. در اینجا با فیلمی غمناک و افسرده کننده مواجه هستیم که از همان ابتدا می دانیم پایانی خوش ندارد اما همزمان جذابیت های خاص خود را دارد. در واقع اینکه می دانیم پایان فیلم خوش نیست باعث نمی شود که ماجراجویی های طول داستان جذابیتشان را از دست بدهند. کشش جذاب بین شخصیت ها بسیار منحصربفرد بوده و رویکرد کارگردان نیز زندگی تازه ای به روایت کلیشه ای و آزمایش شده این ژانر می دهد.
۷- High Life
ژانر علمی تخیلی ژانر بسیار پرباری است که همیشه در اوج بوده است اما کمتر فیلمی در دوران مدرن بوده که بتواند چیزهای زیادی را با هم ترکیب کند، اتفاقی که در اولین فیلم انگلیسی زبان کلر دنیس در سال ۲۰۱۸ با نام High Life رخ می دهد. مشهورترین فیلم این کارگردان فرانسوی بسیار شجاعانه، رازآلود و گاهی اوقات به شدت تاریک است و در نهایت چیزی که حالتان را عوض می کند. با ادامه بازنمایی خود به عنوان یک بازیگر هنرمند، رابرت پتینسون یکی از بهترین بازی هایش تاکنون را در نقش مونته بازی می کند، یکی از خلافکارانی که محکوم به کار اجباری در یک فضاپیمای آزمایشی می شود. ژولیت بینوش نیز که از دیرباز با دنیس همکاری داشته، در نقش پزشک این سفینه با گذشته ای تاریک، نقشی بسیار شرورانه از خود ارائه می دهد.
این فیلم با روایت غیرخطی خود گاهی اوقات شبیه دیگر فیلم های علمی تخیلی می شود اما تصویری که از آینده بین سیاره ای ارائه می کند کاملاً اورجینال، تاثیرگذار و خلاقانه است. لحظاتی از خشونت و ترس در فیلم وجود دارد اما به همان اندازه شاهد لحظاتی زیبا در فیلم نیز هستیم. در هر صورت تماشای این فیلم ساده نیست و به طور ویژه لحظاتی از فیلم از لحاظ روانشناختی، تماشای فیلم را برای مخاطب دشوار می سازد اما جدای از آن لحظات، در High Life مرزهای کارهای خارق العاده ای که می توان با ژانر علمی تخیلی انجام داد جابجا می شوند.
۶- All That Jazz
موزیکال باب فاسی در سال ۱۹۷۹ یکی از لذت طلبانه ترین فیلم های تاریخ سینماست و در این مورد، منظورمان تعریف از فیلم است تا یک توصیف منفی. کارگردان برنده اسکار فیلم Cabaret، شخصیت اصلی فیلم را بر اساس شخصیت خودش ساخته که مشهورترین و بااستعدادترین فرد در حوزه رقص و حرکات موزون بود هر چند زندگی شخصی ناموفق و فاجعه باری داشت و به خوبی این موضوع را در فیلم خود به نمایش می گذارد. روی شیدر نقش جو گیدیون را بازی می کند، رقصنده ای که به فیلمسازی روی آورده که در هر دو حوزه زیاده روی می کند. او همزمان در حال اجرا و کارگردانی یک نمایش موزیکال و تدوین تازه ترین فیلمش است (بر اساس کار همزمان فاسی روی پروژه های Cabaret و Lenny). گیدیون به کار کردن معتاد بوده و یک نابغه هنری است که در مورد همه چیز حق با اوست و دیدگاه و نگاهی دارد که فراتر از هر تصور هر هنرمند و منتقدی است.
اما همه این ها خوب نیست زیرا کار با فوسی بسیار دشوار بود، نابغه ای که کیفیت کارهایش بسیار نادر بود. تعداد ترانه ها و رقص ها ما را به این باور می رساند که گیدیون دقیقاً به همان چیزی دست یافته که می خواهد و فوسی نیز در دوران اوج خود شرایط مشابهی داشت. All That Jazz یک فیلم بسیار پرجنبش با بازی فوق العاده ترسناکی از شیدر در نقش اصلی است که نظر شما را به خود جلب خواهد کرد، حتی اگر از کسانی باشید که طرفدار موزیکال ها نباشید، چیزی در این فیلم برای دوست داشتن پیدا خواهید کرد.
۵- A New Leaf
این کالت کلاسیک یک کمدی تاریک بی نقص با نویسندگی، کارگردانی و بازی الن می است که در باکس آفیس شکست خورد و به ندرت توجهی که باید را دریافت کرده است اما A New Leaf به خاطر سکانس های به شدت خنده دار و احساسات اسیدی که به نمایش می گذارد جذابیت دارد. والتر متیو در این فیلم نقشی متفاوت از دیگر نقش هایش را بازی کرده و در نقش هنری گراهام بازی می کند. او که تقریباً همیشه در نقش شخصیتی ناخوشایند اما خشن و خوش قلب ظاهر می شود، در اینجا یک ولخرج نازپرورده است که پولش تمام می شود و نقشه ای می کشد تا با زنی ثروتمند ازدواج کرده و سپس به سرعت او را بکشد تا به ارثیه اش برسد.
می در نقش هنریتا لاول بسیار حیرت انگیز ظاهر می شود، یک استاد گیاه شناسی در حال بازنشستگی که هنری قصد دارد از دستش خلاص شود. همانطور که انتظار می رود، هیچ چیز طبق نقشه پیش نمی رود، اما با کمی وارونه سازی موقعیت: شخصیت متیو به ندرت تغییر می کند یا یاد می گیرد، اما رفته رفته کمتر و کمتر شیطانی می شود. اولین تجربه کارگردانی می یک فیلم بسیار باکیفیت و بی نقص است، یک کمدی که فیلم های کمدی موفق اخیر بدون شک از آن الهام گرفته اند. روایت داستان تند و کلیت ماجرا بسیار ساده اما به شدت بامزه است و هرگز وارد کلیشه ها نمی شود. کمتر کمدی رمانتیکی در قرن بیست و یکم توانسته به چنین جایگاهی برسد.
۴- Anatomy Of A Murder
فیلم های پرزرق و برق تر و شناخته شده تری در ژانر درام های دادگاهی وجود دارد، مانند ۱۲ Angry Men، اما شاید Anatomy Of A Murder بهترین و دقیق ترین آن ها باشد. این فیلم بحث برانگیز و جنجالی که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، به شکلی دقیق تحلیل سیستم قضایی ایالات متحده است و همزمان پرونده ای پیچیده و بحث برانگیز در مورد تجاوز و جنون موقتی را به تصویر می کشد. جیمز استوارت بهترین گزینه برای بازی در نقش یک وکیل تسخیری است که بسیار باهوش تر از آن چیزی است که فکر می کنیم، کسی که در مقابل دادستان مشهورتر شهر با بازی جرج سی اسکات قرار می گیرد. دادگاه در مورد سربازی است که مدعی می شود جنون موقتی و آنی باعث شده کسانی که به همسرش حمله کرده اند را به قتل برساند، اگر چه دادگاه طولانی و پرجزییات لایه های جدید و پیچیده ای از داستان را افشا می کند.
در دادگاه افشاگری هایی وجود دارد همراه با ارائه مدارکی که پیش تر از ارائه به دادگاه دریغ شده بود، اما هیچ یک از سکانس های نمایشی کلیشه ای این ژانر در این فیلم دیده نمی شود. به جای این کلیشه ها، این فیلم روی درام ذاتی یک مورد پیچیده و بحث برانگیز دادگاهی واقعی تمرکز دارد، جایی که وکلای دو طرف در نبردی پرتنش از هوش و استعداد گرفتار شده اند. بسیار جذاب است که در این فیلم نظاره گر پرداختن به موضوعات سنگینی هستیم و همزمان داستانی کاملاً خالی از ملودرام داریم و البته پیچیدگی و نکته بینی که در فیلم های این ژانر معمولاً دیده نمی شود. این فیلم کمتر دیده شده یکی از بهترین بازی های جیمز استوارت را در خود دارد که تعداد بسیاری از سینماروها موفق به دیدن آن شده اند.
۳- Hana-Bi
بسیاری از علاقمندان به سینمای ژاپن، تاکشی کیتانو را تنها به خاطر اینکه مالک یک شو مسابقه ای به نام قلعه است می شناسند. فراتر از آن شاید او را به خاطر فیلم تحسین شده و بی نقص Battle Royale بشناسند اما ورای این دو، کیتانو آثار بسیار تحسین برانگیز دیگری نیز دارد. برای ۳۰ سال گذشته، کیتانو یکی از بهترین فیلمسازان ژاپنی بوده است که فیلم هایی متنوع، تکان دهنده و اغلب جذابی ساخته که در سراسر جهان مورد تحسین قرار گرفته و ارزش تماشا دارند. فیلم Hana-bi ساخته سال ۱۹۹۷ که به معنای ترقه یا آتش بازی است را شاید بتوان بهترین و قابل درک ترین کار کیتانو دانست که تماشای آن مناسب کسانی است که تازه با او آشنا می شوند. کیتانو در این فیلم نقش یک پلیس سابق با اخلاقی بسیار تند و شرایط زندگی ناخوشایند به نام نیشی را بازی می کند که دنیایش در حال نابودی است. همکاری او به تازگی فلج شده، همسرش یک بیماری لاعلاج گرفته و خود او نیز به شدت به یاکوزا بدهکار است.
سبک کاری کیتانو بسیار واقع گرایانه و تاریک اما از لحاظ بصری به شدت جذاب است. Hana-bi به شکلی با زمان بازی می کند که گاهی اوقات درک آن دشوار است اما این موضوع بر تنش داستان می افزاید در شرایطی که ما بین زمان حال و گذشته در نوسان هستیم، که در نهایت به اتفاقی بزرگ منجر می شود که دنیای نیشی را دگرگون می کند. همانند بسیاری از دیگر فیلم های کیتانو، در اینجا با فیلمی پلیسی در ظاهر مواجهیم که چیزهای زیادی در مورد افسردگی و چیزی که زندگی را ارزشمند می سازد در خود دارد. فیلم های معدودی شبیه Hana-bi وجود دارند که چنان پر از المان ها و تم هایی را با هم ترکیب می کنند که قرار دادن آن ها در یک دسته بندی ژانری خاص دشوار و حتی غیرممکن می شود. این فیلم بهترین گزینه برای آشنایی با یک کارگردان برجسته ژاپنی با آثاری تحسین برانگیز است.
۲- Mulholland Drive
به عنوان یکی از پیچیده ترین و خاص ترین فیلم های دیوید لینچ و همزمان یکی از لذت بخش ترین و سرگرم کننده ترین آن ها، Mulholland Drive فیلمی نیست که از شما می خواهد بفهمید تک تک اتفاقات و روایت های داستان چه معنایی دارند. شروع تماشای این فیلم با این ذهنیت که باید یک معمای پیچیده را حل کنید، ساده ترین و کمترین تعریفی است که می توانیم از این فیلم کنیم. تماشای این فیلم به همان اندازه که تماشای یک روایت است، تجربه داستان نیز هست، تجربه ای که ارزشش را دارد. نائومی واتس و لارا الینا هاردینگ در نقش بازیگران و نسخه های آینه های خودشان بازی می کنند. این فیلم یک داستان عاشقانه، یک تحلیل و نقب به نیمه تاریک هالیوود و مقدار زیادی سمبولیسم است که در داخل رویاها پنهان شده است.
تلاش برای تشریح و توصیف فیلم Mulholland Drive منطقی نیست، جز اینکه بگوییم این فیلم لینچی ترین فیلم دیوید لینچ است. این فیلم در ابتدا قرار بود به عنوان یک سریال ساخته شده و اپیزود آزمایشی باشد اما وقتی پیشنهاد لینچ توسط شبکه های تلویزیونی رد شد، او کاری که مجبور بود را کرده و آن را به نسخه ای سینمایی کرد که به اندازه نسخه سریالی محقق نشده اش حیرت انگیز و سرگرم کننده است. با بازی های بی نقص و خیره کننده از تمام بازیگران، به ویژه واتس، و حال و هوایی به شدت ناخوشایند که تنها لینچ از توان ایجاد آن برخوردار است، در اینجا با فیلمی مواجه هستید که کمتر کارگردانی توان ساختش را دارد. دوستش داشته باشید یا نه، بدون شک بعد از تماشای فیلم Mulholland Drive حس متفاوتی نسبت به قبل از تماشای آن خواهید داشت.
۱- La Haine
La Haine که در زبان فرانسوی به معنای تنفر است، یک فیلم نیشدار، تکان دهنده است که تماشای آن بر هر علاقمندی به سینما واجب بوده و داستان آن هنوز هم قابل درک است. داستان فیلم در حاشیه های شهر پاریس رخ می دهد و یک روز پس از شورشی را روایت می کند که به بستری شدن مردی جوان پس از دستگیری توسط پلیس منجر شده است. سه مرد جوان از خانواده هایی مهاجر در شهری قدم می زنند که به خاطر تبعیضی که فقرای عمدتاً مهاجر و اقلیت ها حس می کنند به هرج و مرج کشیده شده است. اخیراً شورش بزرگی رخ داده و یکی از این مردان به نام وینز، یک تپانچه متعلق به پلیس را پیدا می کند و با آن به سمت پلیس شلیک می کند در حالی که دو دوست دیگرش، سعید و هوبرت تلاش دارند او را آرام کنند.
داستان فیلم در یک روز روایت می شود و این دوستان در شرایطی که پاریس از خشونت شب گذشته دور می شود، در شهر چرخ می زنند اما به نظر می رسد که با وخیم تر شدن شرایط معترض بستری شده، خشونت بیشتری در راه خواهد بود. با تصاویر سیاه و سفید، این فیلم به شکلی شجاعانه روابط بین نژادها و سیکل خشونت و همچنین اثرات سیاست های تندروانه و خشن پلیس را به نمایش می گذارد که همین امروز هم به اندازه سال انتشار فیلم در ۱۹۹۵ قابل درک و مرتبط است. فیلم La Haine که برنده جایزه بهترین فیلم کن شد بدون ترس به موضوعات مهمی پرداخته و هرگز سعی نمی کند شعار بدهد، نصیحت کند یا زیاده روی نماید. La Haine بدون شک یک فیلم بسیار مهم و خلاقانه است که تماشای آن به هر سینمادوستی توصیه می شود.
منتقدان غلط کردن
داداش Fight club کجاست؟؟؟
چرا نام فیلمها رو فارسی اعلام نمیکنین