محسن آرمین: «۴۰ درصد خواهان اصلاح امور و ۴۵ درصد خواهان اصلاحات اساسی هستند»

محسن آرمین: «۴۰ درصد خواهان اصلاح امور و ۴۵ درصد خواهان اصلاحات اساسی هستند»

محسن آرمین، سیاستمدار اصلاح طلب در جریان یک نشست گفت بر اساس نظرسنجی ایسپا، حدود ۷ درصد مردم، موافق وضع موجود هستند، ۴۸ درصد خواهان اصلاح امور و ۴۵ درصد خواهان اصلاحات اساسی هستند. این آمارها در شبکه های اجتماعی بحث برانگیز شده است.

به گزارش هم‌میهن «ایران، اصلاح‌طلبان، منافع ملی» عنوان نشستی بود که توسط جبهه اصلاحات استان اصفهان و با سخنرانی محسن آرمین، نایب‌رئیس جبهه اصلاحات ایران برگزار شد. آرمین در این نشست با طرح چند سوال محوری، توضیحاتی درباره شرایط کنونی ایران، جامعه و حاکمیت و اصلاح‌طلب‌ها ارائه کرد که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:

تشخیص اشتباه مسئله کلیدی کشور

بحثی که می‌خواهم ارائه دهم بیش از هر چیز طرح مسئله و ارائه پاره‌ای از ایده‌هاست. اصلاحات به تعبیری دوران عزلت خود را طی می‌کند و در حال حاضر در محافل سیاسی و اصلاح‌طلبان سخن از «چه باید کرد؟» است. البته که این موضوع تنها مختص اصلاح‌طلبان نیست و اوضاع کشور آنقدر نابسامان هست که جریان‌های سیاسی دیگر هم همین سوال را از خود می‌پرسند، اما این سوال برای ما اصلاح‌طلب‌ها موضوعیت ویژه‌ای دارد. رسیدن به این نقطه که چه باید کرد، نیازمند همفکری و طوفان فکری و گفت‎گو در عرصه عمومی و به اشتراک گذاشتن آراء و نظرات است تا از دل آن، راهکار‌ها درآید. اما مشکل کجاست و مسئله چیست؟

پیدا کردن مسئله و تشخیص مسئله خود نیمی از راه‌حل است. تجربه نشان می‌دهد کسانی که در فهم مسئله توفیقی دارند، استعداد کشف مسئله یا طرح درست مسئله را دارند و در حل مشکل و ارائه راه‌حل نیز توفیق بیشتری خواهند داشت. ویژگی یک روشنفکر آگاه و مسئول، تشخیص یا کشف مسئله اصلی جامعه است. این حقیقتی بود که مرحوم شریعتی بر آن تاکید زیادی داشت. اگر هم بخواهیم نقشی برای روشنفکران و کنشگران آگاه سیاسی قائل باشیم، مهمترین آن تشخیص درست مسئله است. بسیاری از روشنفکران ما در طول تاریخ معاصر به علت عدم درک مسئله اصلی به بیراهه رفتند. ممکن است یک پژوهشگر مسائلی را برای خود تعریف کند و به حل آن‌ها نیز بپردازد که هیچ اشکالی هم ندارد، اما آنچه مهم است، کشف حقیقت است. برای یک کنشگر و روشنفکر فعال در عرصه سیاسی پرداختن به هر مسئله‌ای در هر عرصه‌ای جالب نیست، بلکه باید تشخیص دهد که مسئله (problem، نه به معنی مشکل) جامعه چیست و اگر به این نتیجه برسد، راه‌حل‌ها نیز خود را نشان می‌دهند.

ما در دوران انقلاب فکر می‌کردیم مسئله صرفاً شاه است و اگر او برود و جای او یک فقیه عالم و عادل بیاید، مشکل کشور حل می‌شود. ما مسئله را درست تشخیص نداده بودیم، مسئله در ساختار استبدادی رژیم سابق بود. ما در دوره انقلاب به جای اینکه نگاه‌مان به پایین باشد، به بالا بود و فکر می‌کردیم با یک تغییر مشکل حل خواهد شد و می‌توانیم مطمئن شویم که تمام خواسته‌ها و آرزو‌ها محقق می‌شود. همین‌ عدم درک مسئله باعث شد تا بهترین و مغتنم‌ترین فرصت تاریخی ملت ایران یعنی انقلاب اسلامی مغفول واقع شود و یا درست از آن استفاده نشود.

امروز اصلاح‌طلب‌ها دقیقاً با این سوال مواجه‌اند که مسئله چیست؟ آیا مسئله ما دوگانه استبداد-آزادی است؟ آیا مسئله ما دوگانه توسعه-عدم توسعه است؟ آیا مسئله اصلی ما نسبت دین و سیاست و نحوه تعامل این دو است؟

البته که ما راجع به همه این مسائل فکر کرده‌ایم، گفتگو هم داشتیم، اما هیچ‌وقت تشخیص ندادیم و به نتیجه‌ای نرسیدیم. دشواری در اینجاست که احتمالاً ما با پاسخ‌هایی روبه‌رو می‌شویم که لزوماً غلط نیستند و عموماً درست هم هستند. اما عرصه سیاسی تابع منطق عملی است. درستی و نادرستی پاسخ‌ها تابع فرصت‌ها، تهدیدها، محدودیت‌ها و امکانات، هزینه‌ها و فایده‌ها، موانع و… است. ممکن است پاسخ‌های خوبی هم باشند، اما هیچ تاثیری در عرصه عمل ندارند. اگر هم در عرصه سیاست از صحیح، ناصحیح، درست و غلط سخن می‌گوییم، مقصود ما این است که کدام‌یک از این سرمشق‌هایی که شاید همگی هم درست به نظر برسند، به نتیجه خواهند رسید.

در این گفتار در تحلیل وضعیت موجود به دو بخش ساختار سیاسی و جامعه مرور مختصری خواهم داشت. ایران طی سال‌های اخیر چه در سطح حاکمیت و چه در سطح جامعه دستخوش تغییرات و تحولات بنیادین شده است. نقطه عطف تحول در سطح حاکمیت را می‌شود از انتخابات مجلس یازدهم دانست که تحت عنوان اسلامی کردن به‌سوی حاکمیت و ساختن جامعه با تمدن نوین اسلامی که لازمه آن ستیز با تمدن غربی است و با وعده سقوط قریب‌الوقوع تمدن غربی همراه بوده است.

این یکپارچه‌سازی و یکدست‌سازی قدرت، ویژه‌گزینی، بی‌معنا کردن انتخابات و… همگی با شعار اسلامی کردن حاکمیت در حال انجام است. متحد شدن و در کنار روسیه قرار گرفتن در طی جنگ اوکراین و در برابر غرب نیز که طرف مقابل آن غرب و آمریکا هستند، تعلل در امضای توافقات انجام‌شده برجامی دولت قبل همگی در جهت وجه دیگر این گفتمان حاکم یعنی مبارزه با تمدن غرب است چراکه تصور این است که غرب و تمدن غربی عامل اصلی جلوگیری از ایجاد تمدن اسلامی است. اما با توجه به قدرت غیرقابل انکار تکنولوژی غرب و وجه غالب این رویارویی، در حال حاضر مسئله ساختار، مقاومت در برابر غرب است نه تهاجم. در نتیجه مبارزه با غرب و طرح اقتصاد مقاومتی و عدم موافقت با برقراری روابط با کشور‌های پیشرفته به منظور توانمندسازی اقتصاد کشور در چارچوب مقاومت در برابر غرب و در صورت امکان ضربه زدن به غرب تعریف می‌شود.

محسن آرمین: ۵۰ تا ۶۰ درصد جامعه آمادگی شنیدن سخن اصلاح‌طلبانه را دارد

استراتژی بقا و فساد سیستمی

بر این اساس سرمشق حاکم بر مدیریت کشور تا رسیدن به موازنه واقعی قوا سرمشق مقاومت و راهبرد بقا است. برای اینکه عمق این راهبرد را بفهمیم، می‌توانیم به برخی از اظهارنظر‌ها توجه کنیم. زمانی که آن آقای روحانی با قاطعیت می‌گوید، برای حفظ نظام جان امام زمان را هم می‌شود فدا کرد [حسین جلالی، نماینده مردم در مجلس خطاب به شمخانی گفت: «حفظ نظام از اوجب واجبات است حتی از حفظ جان امام‌زمان (عج) هم مقدم‌تر است.»]این حرف چه مضمون و پیامی دارد؟ وقتی مسئله اصلی دغدغه ما بقا می‌شود، همه چیز حتی ایدئولوژی هم رنگ می‌بازد چراکه موضوعِ بقا مطرح است.

این نگرانی برای بقا تنها چیزی است که می‌فهمیم، مواجه و مقابله با غرب با شعار‌های ایدئولوژیک شروع می‌شود، اما چون این موازنه در رویارویی وجود ندارد و طرف مقابل دارای برتری تکنولوژیک، علمی و نظامی است و تولیدات فرهنگی بیشتری دارد، بنابراین در ادامه به مسئله بقا تبدیل می‌شود. البته شعار‌هایی هم داده می‌شود که مثلاً غرب در حال سقوط است تا انگیزه مبارزه در بدنه وفادار تقویت شود، اما واقعیت این است که غرب هم قدرت نظامی برتر دارد و هم قدرت اقتصادی و هم تولیدات کالا‌های فکری و فرهنگی بالایی دارد. در نتیجه مبارزه با غرب به دفاع در برابر تهاجم غرب تبدیل می‌شود.

البته این ادعای ما هم نیست و به صراحت می‌گویند غرب دیگر نمی‌تواند به ما حمله نظامی کند، اما صحنه رویارویی نفوذ غرب به صف‌های نفوذ انقلاب و ایجاد بحران در کشور برای ضربه زدن و ایجاد بحران هر چند سال یکبار شیفت شده است. به صراحت می‌گویند غرب کاری کرده است که ما هر چند سال یکبار با بحران روبه‌رو شویم. اگر این را بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم نگرانی و دغدغه بقا! لازمه راهبرد بقا حساسیت نسبت به هر حرکت و جریانی است که می‌تواند به‌نوعی به تضعیف وضع موجود در این رویارویی ختم شود. البته برخورد سخت با هر حرکت و جریان اعتراضی به‌دنبال آن در اولویت قرار می‌گیرد.

یکی از مدافعان ادامه این وضعیت می‌گفت که جریان حاکم بدنه‎ای از طرفدار برخی دیدگاه‌های خاص دارد که اگر اجرای این دیدگاه‌‎ها مثلاً درباره حجاب را حفظ نکند این هسته و بخش محدود و وفادار را از دست خواهد داد. لازمه استراتژی بقا البته یکپارچه‌سازی بستن همه مجاری حضور نیرو‌هایی است که به این راهبرد در حاکمیت اعتقادی ندارند. در سطح امنیتی رویکرد توطئه‌نگر به این نیرو‌ها مطرح است و می‌گوید باید از حضور و نفوذ نیرو‌هایی که باوری به این اصول ندارند کاملاً جلوگیری شود و با وجود شرایط بحرانی اقتصادی بخش مهمی از بودجه کشور صرف نهاد‌های امنیتی و نظامی می‌شود.

باقی ماندن و برقرار بودن علی‌القاعده دستاورد نیست، اما برای آن ذهنیتی که دغدغه‌اش مسئله بقا است، باقی ماندن دستاورد حساب می‌شود. اما این یکپارچه‌سازی قدرت که از تبعات استراتژی و راهبرد بقا است، پیامد‌ها و تبعات اجتناب‌ناپذیری هم برای کشور به همراه دارد.

از جمله ناکارآمدی نظام در حل بحران‌ها و حل مشکلات، فساد‌های بی‌سابقه در تاریخ کشور که نمونه آن فساد چای دبش است. سخنگوی قوه قضائیه بعد از کشف این اختلاس گفت: «گرچه نفس پدیدار شدن این فساد در تخصیص ارز و منابع ملی امری نگران‌کننده است، اما اهتمام قوه قضائیه و سایر دستگاه‌ها در کشف و جلوگیری از ادامه آن و بستن گلوگاه‌های دیگر، امری پسندیده است، مقابله با فساد در کشور به صورت سیستمی و همه‌جانبه صورت خواهد گرفت.»

این صحبت ایشان که دیگر گلوگاه‌های فساد و سیستمی را می‌بندیم من را یاد دوره ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد می‌اندازد. آن زمان در مجلس هفتم یا هشتم بود فکر می‌کنم که مدیرکل ریاست‌جمهوری پول‌هایی را به نماینده‌ها داده بود که این موضوع افشا شد و سروصدای زیادی هم کرد. آقای احمدی‌نژاد مصاحبه‌ای کرد و گفت، ما تمام راه‌های سوءاستفاده را بستیم و یک منفذ کوچک باز بود که جلوی آن منفذ را هم گرفتیم.

الان آن اختلاس‌های کوچک تبدیل به این اختلاس‌های بزرگ شده است و باز از سخنگوی قوه قضائیه می‌شنویم که جلوی این گلوگاه‌ها را می‌گیریم و می‌بندیم. ایشان نمی‌توانند به این وعده عمل کنند، نه اینکه نخواهند، بلکه نمی‌توانند اینگونه عمل کنند چراکه آنچه رخ داده واقعیت این امر است که ما با یک فساد سیستمی مواجه هستیم.

این یک فساد فردی نیست که بگوییم سوءاستفاده شده و بتوانیم جلوی آن را بگیریم. سیستمی که راهبرد آن بقا است و فکر می‌کند باید خالص‌سازی و یکپارچه‌سازی کند، مسئله‌اش نمی‌تواند این باشد که افراد کارآمد را باید سرکار بیاورم. اینکه اولویت اول و برترین شاخص‌ها چقدر می‌شود مسئله نیست، استراتژی و راهبرد فرد را قبول دارد و اینکه چقدر وفادار است. در واقع وفاداری جای کارآمدی و تخصص را می‌گیرد. نتیجه می‌شود همین که زمینه برای حضور فرصت‌طلب‌ها فراهم می‌شود و بعد سیستم به جایی می‌رسد که فساد در آن، سیستمی می‌شود.

فساد سیستمی محصول سیستم ناکارآمد و رویکرد‌های غلط کلان در اداره کشور، استقبال از تحریم، مقاومت در امضای FATF و آتش زدن برجام، سیاست‌های تنش‌آفرین در سیاست خارجی و قرار گرفتن در کنار روسیه در مقابل غرب است. تا اینجا شمایی از تحولی که در سطح حاکمیت با آن مواجه هستیم را گفتم. به هر حال مشکل ما الان در سطح کلان به دلیل رویکرد‌های موجود است. الان همه دوربین‌ها در خیابان فعال هستند تا موضوع حجاب را مورد پیگرد قرار دهند، اما در مناسبات و ساختار‌های دولتی هیچ دوربینی وجود ندارد که جلوی اختلاس را بگیرد، اختلاس چای را داشتیم، منتظر مسایل مشابه در حوزه‌های دیگر هم باشید.

محسن آرمین: ۵۰ تا ۶۰ درصد جامعه آمادگی شنیدن سخن اصلاح‌طلبانه را دارد

گوش شنوا برای رویکرد‌های اصلاح‎طلبانه

اگر تا پیش از سال گذشته به دلیل اتفاقات سال‌های قبل رویکرد‌های مسالمت‌جویانه و اصلاح‌طلبانه همیشه با پاسخ و یا ذهنیت منفی روبه‌رو می‌شد، به نظر می‌رسد که بعد از اتفاقات سال گذشته این ظرفیت به وجود آمده که در جامعه گوش شنوایی برای شنیدن رویکرد‌ها و راهبرد‌های مسالمت‌جویانه و اصلاح‌طلبانه فراهم شود.

ایسپا یک نظرسنجی انجام داده است؛ (معمولاً نظرسنجی‌های ایسپا تا حدود زیادی درست و قابل اعتنا است) در این نظرسنجی ظاهراً حدود ۷ درصد، موافقان وضع موجود هستند، ۴۸ درصد خواهان اصلاح امور هستند، ۴۵ درصد خواهان اصلاحات اساسی هستند. البته در جریان سوالات مطرح‌شده نیستم، به نظر می‌رسد که اصلاحات اساسی شاید تعریف مشخصی نداشته باشد و می‌تواند از اصلاح قانون اساسی شروع شود و تا اصلاحات ساختاری از جمله ترکیب مجلس خبرگان و بازگشت نیرو‌های نظامی به پادگان‌ها و سیاست خارجی به‌طور کلی باشد و در این صورت می‌توانیم احتمال دهیم بخشی از آن ۴۵ درصد هم به حساب آن ۴۸ درصد ریخته شوند. در واقع می‌توانیم مطمئن باشیم که حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد جامعه آمادگی شنیدن سخن اصلاح‌طلبانه و رویکرد‌های اصلاح‌طلبانه را دارد.

نمی‌گویم که الان شنونده است چراکه بخشی از این ماجرا به خود ما باز می‌گردد که تا چه حد می‌توانیم از این فرصت استفاده کنیم، گفتمان خود را نوسازی کنیم تا اینکه با این جامعه بتوانیم ارتباط برقرار کنیم. اما به هر حال اصلاح‌طلبان می‌توانند امیدوار باشند که اگر گفتمان خود را اصلاح کنند و اصلاح نوسازی گفتمانی انجام دهند، متناسب با تحولاتی که در جامعه رخ داده، گوش‌های شنوایی پیدا می‌کنند.

البته معتقدم اینگونه هم نیست که اتفاق سال ۷۵ یا ۷۶ تکرار شود، اما اصلاح‌طلبان به‌عنوان یکی از نیرو‌های تاثیرگذار در آینده این کشور می‌توانند در کنار نیرو‌های دیگر مطرح شوند؛ تازه اگر خیلی خوب عمل کنیم. باید ببینیم چه کار‌هایی را باید انجام دهیم و به گمان من اولین قدم خارج شدن از این حالت انفعالی است که اصلاح‌طلبان دچار آن شده‌اند.

ما الان به این دلیل که صدای اصلاح‌طلبان بلند نیست، رسانه‌های محدودی دارند، جامعه‌ای که درصد بسیار بالایی از آن زیر خط فقر رفته و درگیر مسائل و مشکلات زندگی است، دیگر واکنش چندانی نشان نمی‌دهیم و مسئله اول آن نان است و طبیعی است که مسئله اول این جامعه سیاست نباشد و به موضوعات سیاسی حساسیت چندانی نشان ندهد.

در بین نیرو‌هایی هم که به مسائل سیاسی توجه دارند وفاق و اتفاق نظری وجود ندارد. فضای مجازی هم عمدتاً دست دو جریان ضداصلاحات در دو طرف ماجرا است. دو طرفی که در واقع اصلاحات را آلترناتیو خود می‌دانند. صدای اصلاح‌طلبان هم خیلی ضعیف است. همه این موارد باعث شده است که به یک نوع خودباختگی، یا انفعال گرفتار شویم. نتیجه چنین حالت انفعالی این است که ما به جز ابراز گله و نگرانی در جمع‌های خود و اظهارنظر‌های مأیوسانه و نهایتاً این دست اظهارات که چیزی درست نمی‌شود و از اساس باید همه چیز عوض شود، کلی‌گویی‌هایی می‌کنیم و هیچ نتیجه و اثر عملی ندارد و گرفتار چنین وضعیتی می‌شویم.

اولین و ضروری‌ترین مسئله این است که از این حالت خارج شویم و شرایط جامعه و واقعیت‌ها را ببینیم و احساس کنیم آنقدر‌ها هم غریب نیستیم و حداقل می‌توانیم تلاش کنیم و با لایه‌هایی از این جامعه ارتباط برقرار کنیم.

محسن آرمین: ۵۰ تا ۶۰ درصد جامعه آمادگی شنیدن سخن اصلاح‌طلبانه را دارد

ضرورت ارائه تعریفی روشن از اصلاحات 

تداوم این خودکم‌بینی آفت اصلاح‌طلبان است. جریان اصلاح‌طلبی را با تمام جریان‌های رقیب موجود؛ از جریان‌های طرفدار جریان حاکم گرفته تا جریان‌های اپوزیسیون و برانداز هیچ‌کدام از این جریان‌ها، کارنامه‌ای درخشان‌تر از کارنامه اصلاحات ندارند. یک جریان را نشان دهید که به اندازه جریان اصلاح‌طلب کارنامه روشنی در اداره کشور داشته باشد.

در طول دوران چهل و اندی سال بعد از انقلاب بهترین شاخص‌ها در حوزه‌های مختلف، از اقتصادی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی و سیاست خارجی، همه مختص به همین دوره اصلاحات است. هیچ جریانی را نمی‌توانید سراغ بگیرید که چنین تجربه و کارنامه عملی داشته باشد و توانمندی خود را در عمل نشان دهد. شما هیچ جریانی را نمی‌توانید پیدا کنید که به اندازه اصلاح‌طلبان سند و مانیفست برای حل مشکلات کشور داشته باشد؛ سندی که آقای خاتمی برای مسئله حجاب دادند، سندی که برای مسئله آموزش و پرورش منتشر کردند، سند‌هایی که مجموعه‌های کارشناسی ماه‌ها روی آن کار کردند، در زمینه‌های مختلف از جمله حجاب و آموزش و پرورش و… ارائه دادند. الان هم سندی در زمینه آموزش عالی دانشگاه‌ها در دستور دارند که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.

هیچ جریانی را پیدا نمی‌کنید که اسناد بالادستی مدون داشته باشند که بگویند مردم، دیدگاه ما این است و مملکت را اینگونه می‌توانیم اداره کنیم؛ بنابراین خیلی دچار خودکم‌بینی نشویم و فکر نکنیم جریان‌های دیگر حرف‌های خاص دیگری دارند. بله حرف‌های کلی برای گفتن دارند، اما همانطور که گفتم عرصه سیاست عرصه حرف‌های کلی نیست. حرف‌هایی که باید به صورت ملموس در جامعه منشأ تحول و تغییر باشد و هم هزینه کمی داشته باشد و هم امکان اجرا داشته باشد.

اگر این مجموعه را در نظر بگیریم، من نمی‌خواهم بگویم اصلاح‌طلبان اشکال ندارند، نقص‌هایی هست، فرصت‌طلبی‌ها، فرصت‌سوزی‌ها، همه این‌ها در اصلاح‌طلبان بوده، اما وقتی در مقایسه با دیگر جریان‌ها نگاه می‌کنید، می‌بینید جریان اصلاح‌طلبی یک سر و گردن بالاتر است. اگر در این تردید دارید در جهان خود فکر کنید و بررسی کنید که آیا واقعاً اینگونه است یا اینکه از خودمان تعریف می‌کنیم؟ به نظر من اینگونه نیست و منصفانه باید گفت که ما در مقایسه با بخش‌های دیگر جامعه حرف بیشتری برای گفتن داریم.

ما باید هرچه سریع‌تر برای اینکه بتوانیم از این شرایط تحول‌یافته جدید استفاده کنیم به تعریف روشنی از اصلاحات برسیم. نه اینکه تعاریف وجود نداشته باشند؛ وجود دارند، اما وفاق، اتحاد و اجماع بر آن‌ها مهم است و جریان‌های سیاسی باید بر روی این‌ها توافق و اجماع داشته باشند.

مطالب مرتبط
دیجیاتو
بدون نظر

ورود