علیرضا مجلل را شاید بسیاری به اسم نشناسند اما وقتی نام میرزا کوچک خان جنگلی می آید ناخودآگاه چهره این بازیگر در نقش کوچک جنگلی مجسم میشود. نقش آفرینی که با گذشت نزدیک به سه دهه همچنان در یادها مانده و خود این بازیگر هم آن را بزرگترین شانس زندگیاش میداند.
مجلل که بعد از فیلم «شاید وقتی دیگر» در سال ۶۷ از کشور مهاجرت کرده سالهاست در سوئد مشغول فعالیت هنری است و پیشنهادات بازیگری از ایران را هم بررسی می کند تا شاید پس از مدتها با نقش مناسبی به سینمای ایران برگردد.
علیرضا مجلل سال ۱۳۲۷ در شهر رشت متولد شد و دارای مدرک کارشناسی تئاتر از دانشکدهی هنرهای زیبا است.
مجلل در تئاترهای گوناگونی ایفای نقش کرده و آثاری را هم کارگردانی کرده است. او همچنین در برههای در اوایل انقلاب رئیس تئاتر شهر بود که از جمله تئاترهای اجرا شده در زمان او میتوان به پاتریس لومومبا اثر هوشنگ توکلی اشاره کرد.
در ادامه متن گفتوگویی که سال ۹۴ با علیرضا مجلل انجام شده را میخوانید:
ابتدا با مهاجرت شما شروع می کنم؛ سوالی که در ذهن خیلیها وجود دارد و مشخص نشد چرا ایران را ترک کردید؟
مشکلی با صداوسیما که کارمندش بودم پدید آمد که باعث دلگیریام شد، آن هم درست در زمانی که با همه توانم برای صداوسیما و حرفهام کار میکردم… مشغول ساخت «کوچک جنگلی» بودیم… البته بعدها گفتند اشتباهی رخ داده اما دیگر دیر شده بود.
جریان چه بود؟
با عنوان تهیه کننده، کارمند با سابقه و رسمی سازمان بودم ولی برای بازی در مجموعه مذکور وادار شدم به مدت یک سال مرخصی بدون حقوق بگیرم، مشروط بر این که بر مبنای قولی که داده بودند بعد از اتمام کار فیلمبرداری به گروه فیلم و سریال، به محل خدمتم برگردم. لیکن در خلال کار مطلع شدم که به بهانه این که: «حضورشان در تئاتر و فیلم و سینما مورد نیاز ضروری است و هر وقت که لازم بود با ایشان قرارداد خواهیم بست »… مرا به عنوان مازاد بر نیاز همراه با تعدادی دیگر در اختیار امور اداری گذاشته و بیش از پانزده سال سوابق خدمتیام را نادیده گرفته و زیر پا گذاشتند! این اقدام نسنجیده برایم بسیار شکننده و دور از انتظار بود.
پیش از «کوچک جنگلی» در سریال «افسانه سلطان و شبان» هم با تلویزیون کار کرده بودید؟
بله، تهیه کننده آن سریال بودم؛ ضمن آنکه بازی نقشی را هم بر عهده داشتم… و اساسا مشکلات و برخوردهای ناسازگارانه از همان زمان شکل گرفته بود. ناگزیر در وضعیت پیش آمده شرط برگشت به ادامه کار را موافقت با تقاضای بازخریدم از خدمت در سازمان اعلام کردم! و این شد که در نهایت پس از توقفی در فیلمبرداری سریال «کوچک جنگلی»… که شوربختانه برای همیشه ناتمام ماند، و پایان فیلم «شاید وقتی دیگر»، ایران را علیرغم میل و عشق باطنیام ترک کردم. فکر میکردم با نگاه غیردوستانه و خصمانهای که نسبت به من در میان برخی از کارگزاران اداری هست،.. ماندن و کار کردن خالی از اشکال و دشواری نخواهد بود.
به حضورتان در «کوچک جنگلی» برگردیم. من فکر می کنم ایفای نقش شخصیتهای معاصر که در ذهن مخاطب به عنوان یک اسطوره جا افتاده باشند برای یک بازیگر شانس ویژهای باشد؟
صد در صد… بی تردید بازی در نقش « میرزا » بزرگترین بخت و شانس و تقدیرم در کارنامهی هنریام بود. برای کمتر بازیگری اتفاق میافتد که بتواند بازسازی یک چهرهی ملی و مقبول تاریخی را که هنوز زوایای تازهای از شخصیت بارز او روشن میشود و دارای نبضی زنده است، بر عهده بگیرد. در آثار گوناگونی شرکت داشتم که بسیار هم از حضور در آنها لذت بردم، اما ایفای نقش «میرزا» از همهی آنها مجزا و از بخت یاری و تقدیر بلندم بوده است.
این نقش چه ویژگیهایی برایتان داشت؟
همیشه میرزا را به عنوان کسی که سمبل ملی خطه شمال ایران و زادگاهم بوده، عاشقانه دوست داشتم. ضمن آنکه با ایشان نسبت فامیلی هم داشتم.
چه نسبتی؟
پدربزرگم نوه خاله ایشان بودند. از دوران خردسالی با کهنسالترین دوست دوران کودکیام، یعنی با پدربزرگ شریف و بزرگوارم، دو سه بار در سال به مناسبتهای گونهگون سر مزار « میرزا » میرفتیم. جایی که ابتدا سر «میرزا» را از تهران آوردند و دفن کردند و بعدها هم بدن بدون سرشان را به آنجا منتقل کرده بودند.
گورستان «سلیمان داراب» در قلب جنگلی در حاشیهی شهر رشت، آرامگاه پدر و مادر پدربزرگم… جائی که پدر بزرگم میگفت: پدرم شبهای جمعه با فانوس و قرآنی به آنجا میرفت و تا پاسی از شب در مقبرهای در جوار خاندان «میرزا» و برادران مینشست و قرآن میخواند تا…خویش از خوف مرگ برهاند! جائی که سرشار از رمز و راز و ناشناختههای دوران خردسالیام بود. در آلبوم عکسهای خانوادگی هم تصاویر«میرزا» را داشتیم. پدر مادربزرگم هم آشپز مخصوص ایشان بود و وقتی به رشت میآمدند همیشه همراه «میرزا» بودند. همه اینها و حماسهای پرشوری که از «میرزا» شنیده بودیم جذابیتهایی در من ایجاد کرده بود. بعدها که جوانتر شدیم هم یکی از میعادگاههای ما… با معنای پایگاه پایداری و ایثار…سرخاک «میرزا» ی بزرگ بود.
ناصر تقوایی از نسبت شما با میرزا خبر داشت؟
بعید میدانم. البته در ابتدا قرار نبود من نقش «میرزا» را بازی کنم. وقتی ناصر تقوایی عزیز قرار شد این کار را بسازند، من به عنوان تهیهکننده و بازیگر مشغول تولید سریال تلویزیونی «افسانه سلطان و شبان» بودم… بازی در نقش احسان اللهخان به من پیشنهاد شد و بعد از صحبت با آقای تقوایی برای تست گریم به شمال رفتم. چون بازی این نقش دیرتر شروع میشد و من زمان کافی داشتم کار «سلطان و شبان» را به پایان برسانم. اما در نهایت با توقف کار «کوچک جنگلی» و تغییراتی که در کادر تولید آن به وجود آمد، یکباره این اقبال به سراغم آمد و نقش «میرزا» به من پیشنهاد شد… مرغ اقبال به سویم پرکشید، آرزو بر دلم نگذاشت و بر شانههایم نشست و تا همیشه مرا در سایهی آن بزرگ مرد تاریخ باقی گذارد. کاری که به دلایل گوناگون از موضوع ومحتوا تا ساخت، اعتبار تاریخی، ارتباط نسبی و ریشه قومی برای من از اهمیت والائی برخوردار است.
ظاهرا قرار بود این کار ادامه پیدا کند
بله، به دلیل کمبود بودجه و ادامهی جنگ که کشور را دچار بحران ساخته بود بعد از یک سال و نیم فیلم برداری، دوازده قسمت از سریال به عنوان بخش یا کتاب اول آماده شد و قرار بود پس از توقفی چند ماهه با تأمین بودجهی تکمیلی بقیه کار ساخته شود. اما تعطیل موقت به طول انجامید… و ادامهی ساخت شوربختانه برای همیشه متوقف ماند.
بعد از رفتن تان برای ادامه کار با شما صحبت نشد؟
با تلفیق و تدوینی از قسمتهای سریال فیلمی سینمائی به عنوان «تفنگهای سحرگاهان» آماده شد تا در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شود. با من که در سوئد بودم تماس گرفتند و خواستند به ایران بیایم تا دامنهی شایعات پناهندگی بازیگر به کشور دیگر فروکش کند، حتی قول پرداخت هزینهی سفر را هم به من دادند. با هزینه خودم آمدم، و در شب نمایش فیلم در تالار وحدت حضور داشتم اما متأسفانه هیچ حالی از من پرسیده نشد و صحبتی هم درباره ادامه کار نشد… اگر میشد، قطعا به عنوان مکمل بخت بزرگ دوران کاریام، استقبال میکردم.
بازتابهای پخش کار چطور بود؟
من قبل از پخش کار ایران را ترک کرده بودم و هنوز هم سریال را کامل ندیدهام. اخیرا یکی از دوستانم نسخهای کامل برایم فرستاد. البته نسخه سینمایی را دیدم، که با توجه به کوتاه شدن بخشهای زیادی از سریال، راضی کننده نبود.
بیش از یک دهه فعالیت بازیگری داشتید اما تعداد آثار سینماییتان اندک است. چرا؟
همیشه در انتخاب کار وسواس داشتم و تلاش میکردم بگزینم تا آنکه گزیده شوم. از محتوا تا کادر سازنده، تعیین کننده بود. ما نسلی بودیم که تا پیش از انقلاب نگاهی باریک بین و انتقاد آمیز نسبت به سیاست فرهنگی و سینمای موجود داشتیم. یک جور اپوزسیون. نگاه ما انتقادی بود و ورود به سینمای رایج را بد میدانستیم و گرایشی به سوی آن نداشتیم… یا شاید راهمان نمیدادند… بیشتر تئاتر کار میکردیم. البته بخشی از فیلمسازان پیشرو ایرانی مانند بیضایی، مهرجویی، کیمیائی، شیردل و بزرگانی دیگر بودند که کارهای ارزشمندی میساختند. بعد از انقلاب هم چون کارمند تهیه کننده تلویزیون بودم، بیشترین تلاش من در جهت تولید تئاتر تلویزیونی بود اما با مناسب شدن فضا برای تولید سریالها و فیلمهای تلویزیونی و سینمایی، رویکرد ما به دنیای تصویر رو به افزایش داشت. از ۵۷ تا ۶۷ ده سال فعال بودم که چند سال اول در تئاتر سپری شد و دو سال برای تولید سریال کمدی تاریخی «افسانه سلطان و شبان»، دو سال هم مجموعه تلویزیونی «کوچک جنگلی» و فیلم سینمائی «شاید وقتی دیگر» و بعد هم مهاجرت کردم. زمانی که ایران را ترک میکردم علیرغم آنکه هنوز «میرزا» مونتاژ نشده بود، چندین پروژه پیشنهادی داشتم، که ناگزیر به بخت خودم پشت پا زده و از کشور خارج شدم.
بعد از مهاجرت چه کردید؟
در چهار پنج سال اولی که به این جا (سوئد) آمده بودم، هدف اصلی این بود با کسانی که از ایران خارج شدیم مانند سوسن تسلیمی، محمد مطیع، سعید اویسی، داریوش فرهنگ و … با توجه به حضور آقای بیضایی دور هم جمع شویم و شروع به کارهای ایرانی بکنیم و چهره دیگری از آثار هنری ایرانی عرضه بداریم. بویژه در برابر آثار نازلی که از دیگر نقاط جهان به عنوان تئاتر و فیلم ایرانیان عرضه میشد. اما شرایطی که در سوئد وجود داشت این اجازه را نمیداد که بتوانیم به عنوان گروهی در کنار یا نزدیک به هم باشیم. این پراکندگیها هم آثار مخرب خود را داشت. اگر از همان ابتدا به دنبال کارهائی به زبان مادری نمیرفتیم، شاید خیلی زودتر از این ها وارد کادرهای سوئدی میشدیم.
شما از معدود بازیگرانی هستید که بعد از خروج از ایران هم فعالیت بازیگریتان را ادامه دادید؟
در اینجا هم فعالیت فیلم و هم تئاتر دارم. بعد از چهار، پنج سال حضور در سوئد و آموزش زبان با جامعه سوئدی وارد کار شدم و از سال ۱۹۹۳ با گروههای سوئدی کار میکنم. سال گذشته هم به مدت یک سال با یک سازمان تئاتری در شمال سوئد قرارداد داشتم و نمایشی را به صورت تور در شهرهای مختلف اجرا کردیم و چندین کار مشابه با سازمان های گوناگون فرهنگی/هنری و تئاتری سوئد داشتهام. اخیرا هم فیلمی سینمایی کار کردم که در حال آماده شدن است. اولین فیلم زامبی سوئدی با عنوان «زوم ۲۶۱» که با شعر شناخته شده و جهانی از سعدی شروع و بیتی از حافظ به پایان میرسد و من نقش پدر یک خانواده مهاجر ایرانی را دارم. در حال حاضر پس از اتمام بازی «در انتظار گودو» در حال تمرین «شاه لیر» از شکسپیر هستیم. البته همهی کارها با گروه های سوئدی و به زبان سوئدی است.
از فعالیتتان راضی هستید؟
تا زمانی که در ایران بودم از فعالیت بازیگریام رضایت داشتم. اینجا هم رضایتبخش است. اما آن بازتابی که آدم مایل است و انعکاسی که آدم انتظار دارد، اتفاق نمیافتد. تماشاگر سوئدی کار را میبیند، لذت میبرد و تشویق هم میکند، اما آنچه که مطرح میشود مسئله من و مردم من نیست، پس بازتابی که دریافت میشود نمیتواند راضی کننده باشد و از لطف و گرمای کافی برخوردار باشد. اما همین که در حرفهی خودم هستم و در فضای فرهنگی و هنری نفس میکشم، خوب است.
وضعیت سینمای سوئد چگونه است؟
در اینجا سالیانه حدودا ۴۰ فیلم سینمایی ساخته میشود. فیلمهای سوئدی در چارچوب همین ۶، ۷ میلیون جمعیت سوئد قابل عرضه است و در نهایت مخاطبینی در نروژ و دانمارک… به همین خاطر تهیهکنندگان به سختی سرمایهگذاری میکنند. با این تعداد مخاطبان سرمایه برنمیگردد و تهیهکنندگان بیشتر ترجیح میدهند سرمایه را بیرون و به سمت هالیوود ببرند. در سوئد با کمک دولت کارهایی ساخته میشود و بد نیست. موضوع فیلمها نزدیک به هم است و کم اتفاق میافتد که طعم تازهای احساس شود.
سینمای سوئد چه تفاوتی با سینمای ایران دارد؟
از نظر تکنیکی چیزی بیشتر از ایران نیست اما نظم و برنامهریزی متفاوت است و تقریبا محال است یا بسیار کم اتفاق میافتد که فیلمی از زمان برنامه ریزی شده عدول کند.
مسعود رایگان هم در سوئد فعالیت هنری داشت؟
بله. مسعود رایگان بازیگر فوقالعاده خوبی است که با هم در سوئد تئاتر کار میکردیم. سابقهی آشنائی من با او به زمانی برمی گردد که در تهران اولین نمایش در ارتباط با جنگ را با گروهی کار کرده بودند. کار موفقی بود که برای اجرا در تئاتر شهر انتخاب شد و در اجرای تلویزیونی من تهیه کننده آن بودم. او هم سال ها در سوئد کار کرد اما در نهایت تصمیم گرفت بازگردد و تن به دریا بزند… خوشحالم جزو بازیگران مطرح سینما و تئاتر ایران محسوب میشود.
سوسن تسلیمی هم همچنان فعال است؟
خانم تسلیمی هم به عنوان بازیگر جزو موفقها هستند و یک فیلم سینمایی هم ساختند و هنوز هم مشغول به کار هستند.
سینمای ایران را دنبال میکنید؟
تا آنجا که میتوانم وقایع سینما و تئاتر ایران را دنبال میکنم و گاهی کارهایی هم میبینم. مانند فیلمهای فرهادی، پناهی، پوراحمد، مهرجویی یا در جشنوارهها میبینم و یا نسخهای به دستم میرسد. کارهایی که نسبت به قبل بسیار متفاوت است. البته گاهی کارهایی هم دیدم که بسیار نازل بودند.
به ایران هم که میآیید پیگیر هستید؟
خیلی کم به ایران سفر میکنم، در طول این سالها دو یا سه بار بوده است. اما هر بار که آمدم دوستان هنرمند و کارهایشان را دیدهام.
همچنان علاقهمند به حضور در سینمای ایران هستید؟
بعد از گذشت ۲۷ سال از «کوچک جنگلی» سایه میرزا هنوز روی دوشم سنگینی میکند و علیرغم پیشنهادات زیادی که داشتم هرگز نتوانستم هیچ کار ایرانی دیگری را بپذیرم. همین سال گذشته سه فیلم پیشنهاد شد اما هرگز هیچ نقشی به دلم ننشست تا بازی کنم و نمیخواهم تصویری که از این بزرگمرد ارائه دادم مخدوش شود.
دوست دارم اگر در کاری بخت ظاهر شدن پیدا کنم ارزشی در آن حدود باشد. در طول این سالیان در سوئد کارهای مختلفی کردم اما در کارهای ایرانی حاضر نیستم هر کاری بکنم. دوست دارم یک شخصیت تاریخی یا یک فیلم سنگین باشد.اگر نقش شخصیتی که جای کار داشته باشد پیشنهاد شود حتما قبول خواهم کرد اما تاکنون چنین موقعیتی پیش نیامده است.
و حرف پایانی؟
این یکی از اولین گفتوگوهای حضوری من بعد از مهاجرتم است و از خبرگزاری معتبر شما ممنونم که فرصت این ارتباط با هموطنانم را فراهم کرد. آرزو دارم با نقش مناسبی که به اصطلاح ما بازیگران، جای کشتی گرفتن با نقش وجود داشته باشد، به کشورم بازگردم. البته اگر عمر و نیرویی برای کشتی گرفتن و عرض اندام در مقابل آن همه استعداد جوان و درخشان سینما و تئاتر ایران که این جا و آن جا شاهدش هستم، باقی بماند. اگر باشد سعادتی است و امیدوارم پیش آید. سپاسگزارم.
علیرضا مجلل در زمینهی تهیهکنندگی، مدیریت تولید، بازی در تئاتر و گویندگی در رادیو نیز سابقهی فعالیت دارد.
علیرضا مجلل در مجموعههایی نظیر؛ «کوچک جنگلی»در نقش میرزا کوچکخان (۱۳۶۶-۱۳۶۳)، «همشهری» (۱۳۶۱)، «افسانهی سلطان و شبان» (۱۳۶۳-۱۳۶۰) و «سربداران» (۱۳۶۳)، بازی کرده است.
وی همچنین در فیلمهایی نظیر؛ «مادر» (۱۳۶۳)، «شایدوقتیدیگر» (۱۳۶۶) و «تفنگهایسحرگاه» (۱۳۶۷)، به نقشآفرینی پرداختهاست.
سلام استاد علیرضا مجلل ، باید ماند و جنگید تا بتونی حقت را بگیری . انشاا… شرایطی ایجاد بشه تا دانشجویان و هنرمندان جدید بتونن از علم شما استفاده کنند .
چه خوش خیالند این گروه افراد که جدایی طلبان سرزمین ایران را در لباس خادم به ما معرفی می کردند و هنوز هم به آن تفکر سخیف پای بند هستند… آخی؛ چه ناز… بازخرید کرده کشور را ترک کرده در سوید مشغول هنر نمایی است. هیچ هم دغدغه وطن و مردم را ندارد.
قضاوت منصفانه و عادلانه و برادرانه و
نه عجولانه و ناعادلانه
موفق باشید
مردای قدیمی هم خوشتیپتر بودن .هم مرد بود
علیرضا مجلل را دوست دارم به خاطر نقش حماسی و بسیار زیبا و دلنشین و عالی در میرزا کوچک خان جنگلی.سپاسگزارم
چرا نرفت روسیه؟کشور مورد علاقه میرزاکوچیکوف
آقای لاهوتی،اینطورکه پیداست،شمانمیتوانیدشرایط بعضی ازهنرمندان رادرک کنید!شادروان فردین را آنقدرموردآزارقراردادندکه دق کرد!بااینکه درزمان شاه کوچکترین بازی مستحجنی نداشت،اوراممنوع التصویرکردند،اماسعیدرادوبخصوص ایرج قادری باآن پیشینه سیاه گذشته رااجازه فعالیت دادند!شما جای فردین بودیدنمیسوختید!؟
شما جز خراب کردن نام آوران و بزرگ مردان ایران ، کار دیگر هم بلدی !
تو خیلی غلط میکنی که به اسطوره گیلان توهین میکنی.
هروقت وهر زمانی دشمن کثیف این آب وخاک ،انگلیس وحالا آمریکا علیه غارتگری آنها قیام کردند ،برای توهین تحقیر وصله مزدوری روس به آنها زدند.امروز همان خط هنوز ادامه دارد .کسانیکه برای خاکشان میجنگند برچسب تروریست می زنند..
میرزا با روسیه تزاری جنگید و بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ کمونیستی روسیه تعدادی از اطرافیان میرزا بلشویک شدند ولی میرزا هرچند اشتباهاتی داشت ولی تجزیه طلب نبود
شعر نگو
آقای لاهوتی،اینطورکه پیداست،شمانمیتوانیدشرایط بعضی ازهنرمندان رادرک کنید!شادروان فردین را آنقدرموردآزارقراردادندکه دق کرد!بااینکه درزمان شاه کوچکترین بازی مستحجنی نداشت،اوراممنوع التصویرکردند،اماسعیدرادوبخصوص ایرج قادری باآن پیشینه سیاه گذشته رااجازه فعالیت دادند!شما جای فردین بودیدنمیسوختید!؟
چی چی را میخواهد بیاره ایران چهل سال از بهترین سالهای عمر را انور دنیا بوده حالا که به آخر خط رسیده میخواهد بیاید ایران برای چی،کفگیر به ته رسیده همه هنرمندان و مهاجرین در سالهای آخر عمر دلشون یاد وطن میکنه از آنوقت تاا حالا کجا بودید
اخر عمرشه دیگه. انرژی و عمر و سرمایه و مالشو تو سوعد خرج کرد. عشق و حال کرد. الان اخر عمرشه میخواد حسابی بخوره بخوابه. الانم بازنشست شده و با بازنشستگی که میگیره میتونه مثل پادشاه تو ایران زندگی کنه. یکی از دوستای نزدیکم عمو یا داییش سالها تو فرانسه بود. کارشم فروشنده ی سوپرمارکت بود. نه سواد داشت نه درس خونده. ۳۰ سال تو فرانسه زندگی کرده بود. حتی زبان فرانسوی رو نمیتونه خوب حرف بزنه. بازنشست میشه تو فرانسه و میاد ایران زندگی میکنه. به قول دوستم تو فرانسه با حقوق بازنشستگی حتی زندگی نمیتونست بکنه. ولی تو ایران با همون حقوق بازنشستگی همیشه در حال سفر و گشتن داخل ایران بود. ۱۰ سالی هم زندگی میکنه تو ایران. یکم مریض میشه و برمیگرده فرانسه و بعد چندماه هم فوت میکنه. هر سال هم یکی دو بار میرفته فرانسه تا حقوق بازنشستگی شو از حسابش بکشه و بیاره ایران عشق و حال کنه.
کدام وطن ؟وقتی یک عده ..به دست میگیرند مگه وطنی میمانه پیامبر هم وقتی با مشت نادان طرف شد مجبور شد به مدینه مهاجرت کنه
میرزا تمام تلاشش و مبارزاتش علیه روسیه بود .وقتی شما این حرفو می زنی یعنی حتی یه سر سوزن هم تاریخ نخوندی و اطلاعاتت صفره.
مخالفان میرزا میگن با روسیه تزاری جنگید ولی با شوروی خوب بود
این صدا وسیما به عادل فردوسی که عشق همه ملت بود هم رحم نکرد البته ما خیلی وقته قید صدا و سیما رو زدیم
من عاشق بازی شما بودم با آنکه آن زمان سنی نداشتم اما منتظر میموندم تا سریال شروع شود قسمتهای آخر سریال کع تنها بودید و در برف به شهادت رسیدید خیلی برام غم انگیز بود امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید
اونقدر از این حق خوری ها تو ملکت شده خدا میدونه .میبینی بعد شاه چه فیلم های میسازن در مورد شاه .من میگم مثلا کی یکی دیگه اومد .در مورد اینا چه فیلم ها میسازن..ولی اونقدر درک دارم که میفهم قانون بد بهتر از بی قانونی الان شک نکنید مردم عراق میگن زمان صدام باز مملکت قدرت داشت کی ترکیه توان داشت خاک عراق برداره..الان مردم لیبی میگن چه غلطی کردیم .کاش غزافی بود .باز یک کشور نسبتا خوب بود الان تو ارزوی این هستن شیر اب باز کنن اب بیاد .همین الان.بازار برده فروشی دارن ناموس مردم میدزدن میبرن میفروشن…خیلی ها واسه مملکت خون دادن .الان چند دهه شد جانبازن زجر میکشن یک بجش دانشگاه با سهمیه بره چه داد وبیدای..مطمئن باشید واسه خانواده اونا یک حقوق معمولی .دزد اونای هستن رنگ جبهه ندیدن..مهر داغ زده پیشونیش.هم خودش دزد هم ..زاده های خارج نشینش..نبود رهبری نبود نیروهای مسلح تحت امرش..الا ماهم لیبی بودیم ..باز تو خوبی .قهر کردی رفتی.طرف فرمانده جنگ بوده ۸سال جبهه داره .بعد جنگ حتی تو سپاه استخدام نشده یک بیمه هم نداره .قهرم نکرده .تو مملکتش هست
جناب مجلل قبول کن که اشتباه کردی و دچار غرور شدی وگرنه صداوسیما کار مغرضانه ای نکرده بود ، شما رو از کار اداری منفک کرده بود تا در سریالها و فیلم های آن زمان نقش آفرینی داشته باشید. شما جوان بودید و مغرور و متأسفانه سریال رو نیمه کاره رها کردید و رفتید فکر می کردید باید شما را طلا بگیرند. واقعا جای تأسف داره
ایشان هم خوش تیپ هستند و هم خوش نقش و سریال میرزاکوچک را خوب بازی کردند ، همه جوره ایشان را دوست دارم اما حیف که هنر و نقشش را صرف میرزا کوچک متوهم و مخل نظم و امنیت کشور کرده ، قطعا میرزا کوچک سودای خودش را داشت نه وطن را ، لطفا دوستان تاریخ رو درست و با اسناد و مدارک صحیح و محکم مطالعه کنند .
سلام استاد پن هنوز وهنوز عاشق سریال کوچک جنگلی بازیتون خیلی دوست دارم ایکاش و ایکاش میموندی و بجنگید برای زندکی باید جنگید اینجا اگر بعضیا اذیت نیکنتد ولی مردم ما بسیار قد شناس هستن و دوستون دارن اقلا بخاطر ما و وطن میموندی آرزوی سلامتی شما دارم آمین
سلام استاد من هنوز وهنوز عاشق سریال کوچک جنگلی بازیتون خیلی دوست دارم ایکاش و ایکاش میموندی و بجنگید برای زندکی باید جنگید اینجا اگر بعضیا اذیت نیکنتد ولی مردم ما بسیار قد شناس هستن و دوستون دارن اقلا بخاطر ما و وطن میموندی آرزوی سلامتی شما دارم آمین
کوچیک جنلی اسمش روشه هم کوچولو بوده هم منفور خود همین عاقا
دیگه گذشته اون زمانی که مزدوران روسی را به مرد اسطوره بخورانید
به گمانم میرزا کوچک خان جنگلی فرزند ارشد پسر خلف میرزا ملکم خان اصفهانی بوده است و گرایش به انگلستان داشته است.