نقش طیب حاج رضایی لات معروف تهران در وقایع تاریخ معاصر ایران

نقش طیب حاج رضایی لات معروف تهران در وقایع تاریخ معاصر ایران

یکی از بازیگران اصلی تاریخ معاصر ایران، اوباش و نیرو‌های چماقدار دولتی بوده اند. در زمان قاجار قشری در میان اقشار اجتماع پدید آمد که به آن‌ها «لوطی» می‌گفتند. این گروه اغلب آدم‌های بزن‌بهادری بودند که از طریق خفت‌گیری و راهزنی ادامه حیات می‌دادند. مردم آنها را با نام‌هایی، چون «جاهل» و «لات» نیز خطابشان می‌کردند. در همان زمان، واژه لوطی به اوباش ساکن در محلات نیز اطلاق می‌شد. گروهی‌هایی که با توجه به فقدان دولت قدرتمند مرکزی و عدم توان دولت برای اجرای قانون، همه کاره‌ی محلات می‌شدند و دست به هر عملی که توان داشتند می‌زدند. تنها عامل بازدارنده این گروه، ریش‌سفیدان و پهلوانان خود محلات بودند. دولت توان و اراده کنترل آن‌ها را نداشت که هیچ، بلکه در مواقع ضرورت آن‌ها را به کار می‌گرفت و اجیر می‌کرد.

امیرهوشنگ کشاورز درباره جایگاه ممتاز اوباش در کتاب تاریخ معاصر ایران اینگونه می‌نویسد: «کشور ما ایران، بهشت طفیلی‌هاست و این به سبب ضعف و عقب‌ماندگی تاریخی در پای‌گیری، عمر کوتاه و استخوانبندی طبقات اجتماعی و همچنین فقر تولید از یکسو و خصلت فوق طبقه‌ای دولت از دیگرسوست. چنین فضائی معمول فضای اوج عزت طفیلی و طفیلی گری و حضیض ذلت تولید و طبقات اجتماعی است، چرا که طفیلی نه تنها با ماشین حکومتی در معارضه نیست بلکه در بی اعتنائی به تولید با دستگاه حکومتی در وحدت است.»

یکی از معروفترین الواط تاریخ معاصر ایران طیب حاج رضایی است. طیب حاج رضایی از لات‌های معروف تهران بود که به ورزش باستانی علاقه داشت و مانند رمضان یخی و شعبان جعفری و هفت کچلون و … شهرتی فراگیر داشت. طیب سوابق خشونت و نزاع‌های بسیاری در کارنامه خود داشت. حتی در چند مورد از نزاع‌های خیابانی افرادی به دست طیب کشته شدند. او ظاهرا هر بار به علت نفوذش در میان مقامات از مجازات سخت فرار کرد و مجازاتش به زندان و تبعید محدود شد.

زندگی و شهرت طیب حاج رضایی 

طیب متولد محله «صابون‌پزخانه» تهران بود. پدرش از روستا‌های نزدیک قزوین به تهران آمد و به جمع‌آوری بوته خشک برای نانوایی‌ها مشغول بود. این تبار قزوینی باعث شد که هنوز هم در این استان مراسمی برای بزرگداشت او با حمایت استانداری انجام شود.

طیب از کودکی به ورزش باستانی روی آورد و از همین راه بود که با شعبان جعفری هم آشنا شد. او مثل خیلی دیگر از چهره‌های این رشته، از اول شخصیت «لاتی» و «لوطی» داشت و بار‌ها با قانون درگیر شده بود. سال ۱۳۱۶ به دلیل زد و خورد با پاسبان‌های شهربانی، به دو سال زندان انفرادی محکوم شد. در سال‌های بعدی بار‌ها حکم‌های مشابهی گرفت و مدتی حتی به بندرعباس تبعید شد.

در پی پایان سال‌های زندان و در دهه ۱۳۳۰ بود که میدان تره‌بار تهران رفت و آن‌جا به جایگاهی قابل توجه رسید. مثل خیلی لوطی‌های دیگر، او مذهبی بودن را حفظ کرده و در کنار عرق‌خوری و نزاع‌های دست جمعی گاه به مناسک مذهبی توجه می‌کرد. حتی وقتی در زندان قصر که آخرین روز‌های زندگی خود را می‌گذراند، وصیت‌نامه‌اش را نوشت و مدعی شد که هیچ نماز و روزه عقب‌مانده‌ای ندارد و لازم نیست کسی در این زمینه برایش خیرات کند.

خدمات طیب به حکومت پهلوی

طیب حاج رضایی نیز که در سال ۱۳۳۲ به جرم قتل در زندان بود، ده روز پیش از کودتا از زندان آزاد شد و در روز کودتا با نوچه‌هایش به سازمان رادیو و دفتر دکتر مصدق حمله کرد. یرواند آبراهامیان برجسته تاریخ در این‌باره می‌نویسد: «مرداد ماه سال ۱۳۳۲، طیب به دوستان و همکاران خود پیام داد که فردا در بازار میوه و تره‌بار جمع شوند. فردا نزدیک سیصد نفر دور هم آمدند. همه‌شان هم مجهز به سلاح سرد بودند. طیب پولی را که از گروه سه نفره برادران بانکدار یعنی همان مجرا‌های انتقال پول دریافت کرده بود بین آن‌ها توزیع کرد و جمعیت از میدان تره بار به سمت مرکز شهر حرکت کرد.»

جالب است که اغلب اراذل و اوباش معروف تهران در جریان کودتا حضور داشتند و همه از منافع دربار بهره‌مند شدند. شاه پس از تثبیت قدرت خود و کنار زدن جبهه ملی، امتیازات چشمگیری به اوباش لباس‌شخصی داد. مثلا به شعبان جعفری یک وام بیست میلیون تومانی داده شد تا زورخانه خود را توسعه دهد و تزیین کند! به «حسین رمضون یخی» تعدادی زمین در منطقه جنت‌آباد تهران داده شد. همچنین برادران هفت کچلون با پول کودتا تعدادی رستوران و نانوایی تاسیس کردند. طیب حاج‌رضایی نیز انحصار خرید و فروش هندوانه در میدان میوه و تره بار را پیدا کرد.

نفوذ اوباش در حکومت پهلوی

پس از کودتا، نفوذ اوباش در حکومت پهلوی به حدی رسید که طیب حاج‌رضایی با نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک اختلاف داشت. مشخص نبود که یک فرد بدون هیچ صمت رسمی و دولتی چرا باید با رئیس ساواک اختلاف داشته باشد! شعبان جعفری نیز مستقیما با شاه و افسران ارتش مراوده داشت و اغلب میهمانان خارجی دولت را برای تفرج به زورخانه خود می‌برد. وی مکرر مورد لطف و تمجید دربار قرار گرفت. پس از کودتا روی مجله‌ای عکسش را چاپ کردند که زیر آن اعلام کرده بود: «تا شش نفر توده‌ای را نکشم کشته نخواهم شد.»

نقش اوباش به قدری حیاتی بود که وقتی بین دو تن از آنها، یعنی طیب و رمضون یخی و نوچه‌هایشان نزاعی خونین درگرفت، تیمور بختیار برای پادرمیانی رفت و آن‌ها را آشتی داد. اما طیب نیز مانند بسیاری از اوباش نهایتا با حکومت به اختلاف برخورد و حذف شد. دلیل اختلاف این بود که حکومت چک ضمانت یک و نیم میلیون تومانی طیب را به اجرا گذاشت و وی را برای مدت کوتاهی به خاطر برگشت خوردن چک به زندان انداخت. پس از آن رابطه طیب و حکومت رو به سردی گرایید و جایی پیش رفت که طیب و نوچه‌هایش در تظاهرات پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ علیه حکومت پهلوی شعار دادند و حکومت نیز به همین خاطر پرونده‌های پیشین طیب را دوباره گشود.

محاکمه طیب

در دوران زندان و محاکمه طیب، روزنامه‌های وقت جریان را از نزدیک پوشش می‌دادند؛ مثلا روزنامه اطلاعات در روز ۱۳ مرداد ۱۳۴۲ با تیتری بزرگ در صفحه اول از آغاز «محاکمه متهمین حادثه ۱۵ خرداد» خبر داد و عکس طیب به همراه نامش در صفحه اول نقش بست. همین روزنامه در روز۱۵ مرداد تصویری از دادگاه منتشر و گفته‌های وکیل طیب را تیتر صفحه کرد که گفته بود: «موکل من نفعی در مخالفت با اصلاحات ارضی ندارد.»

در ادامه از وکیل می‌شنویم که طیب دلیلی نداشته است در تظاهرات‌ها شرکت کند و او می‌افزاید: «در کیفرخواست گفته شد که طیب برای ایجاد بلوا پول گرفته است. باید به عرض برسانم که طیب بی‌نیازتر از آن است که برای بلوا از کسی پول بگیرد.» روزنامه‌ی اطلاعات نیز در ۱۹ مرداد به دومین جلسه دادگاه پرداخت و این جمله دادستان را تیتر کرد: «خدمت به کشور وظیفه هر ایرانی است و در مقابل نباید انتظار پاداش داشت.»

این مطلب مشخصا اشاره‌ای به طیب حاج‌رضایی بود و این که نباید به خاطر «خدماتی» که در ۲۸ مرداد به دربار کرده است، انتظار بخشش داشته باشد. دادستان در این دادگاه که البته از موازین دادرسی منصفانه برخوردار نبود، افزود: «اتهامی سیاسی است که هدف متهم از ارتکاب آن سیاسی باشد، در حالی که دادرسان محترم به خوبی استحضار دارند که این متهمین منظورشان فقط قتل و غارت و تخریب و آتش‌سوزی بوده و با در نظر گرفتن بی‌سوادی بعضی از آن‌ها و حرفه و سوابق بعضی دیگر به خوبی آشکار است که نمی‌توانند دارای منظور سیاسی… باشند.»

باز شدن پرونده های قبلی

روزنامه‌ی اطلاعات در این گزارش مدعی شد که طیب یک میلیون ریال از دیگر چهره درگیر، حاج اسماعیل رضایی گرفته بود: «تا دسته‌هایی تشکیل و در شهر حرکت دهد تا هر چه سر راه خود ببینند، نابود کنند، بسوزانند و از بین ببرند و به مامورین مسلح دولتی حمله نمایند و اسلحه آن‌ها را بگیرند و مردم را به جنگ و قتل با یک‌دیگر تحریک نمایند.» با این اوصاف، تعجبی نبود که پرونده‌ی پیشین طیب باز شود.

در روز ۲۱ مهر شرح مفصلی از جلسات دادگاه ارائه شد که در آن فهرست خراب‌کاری‌های طیب ذکر شد: از «حمله به کتابخانه پارک تا آتش زدن ورزشگاه «پارک‌شهر» و از حمله به بانوان بدون حجاب و مجروح کردن آن‌ها تا خراب کردن و سوزاندن سینما‌ها و تاسیسات عمومی و عام‌المنفعه». طیب در دادگاه سعی کرد به واسطه ارادت سابقش به حکومت پهلوی تبرئه شود. چندبار خالکوبی تصویر رضاشاه بر روی شکمش را به دادگاه نشان داد. نهایتا دادگاه طیب و چهار نفر از نوچه‌های او را به اعدام محکوم کرد و در یازده آبان ماه ۱۳۴۲ حکم اعدام وی اجرا شد.

لمپن و فرهنگ لمپنیستی

طیب را می‌توان نمونه بارز لمپن‌هایی دانست که در تاریخ معاصر ایران نقش موثری بازی کرده‌اند. جنبش‌های مترقی و رهایی‌بخش بسیاری در تاریخ معاصر ایران وجود داشته‌اند. از انقلاب مشروطه تا جنبش‌های معاصر که همگی توسط نیرو‌های امنیتی و اراذل و اوباش سرکوب شده‌اند. اما این مسئله منحصر به تاریخ ایران نبوده است. در اکثر دولت-ملت‌های مدرن اراذل و اوباش بازوی امنیتی رژیم‌های استبدادی و توتالیتر بوده‌اند.

کارل مارکس و فردریش انگلس در قرن نوزدهم کتابی تحت عنوان ایدئولوژی آلمانی نوشتند و این گروه از اوباش را «لمپن پرولتاریا» نامیدند. طبقه‌ای از انسان‌های بی‌فرهنگ و بیسواد که به غایت خشن و شرورند و به واسطه کار‌هایی مانند دلالی و کلاهبرداری امور خود می‌گذرانند. «لمپن پرولتاریا» طبقه جیره‌خوار اشراف و سرمایه‌داران است که اقدامات فراقانونی آن‌ها را انجام می‌دهند و جایگاه اقتصادی‌شان را تثبیت می‌کنند.

در ایران نیز قشر «لمپن پرولتاریا» بسیار بوده و عملا سرکوب نیرو‌های ترقی‌خواه صد سال اخیر ایران به عهده آن‌ها بوده است. اما چرا قدرت‌های معاصر ایران برای سرکوب دست به دامن اوباش شده‌اند؟ دلیل این نکته فقط خشونت و بی‌پروایی آنان در سرکوب و استفاده خشونت نیست؛ بلکه کارکرد نمادینی دارند که بواسطه آن سرکوب را می‌توان خودجوش و مردمی جلوه داد. همانطور که کودتای ۲۸ مرداد را «قیام شاه و مردم» خواندند. برخی از سرکوب‌هایی که در تاریخ معاصر انجام شد، به عنوان «حماسه مردمی» نامگذاری شده است. لمپن‌ها در پروپاگاندای قدرت‌ها «مردم» نامیده می‌شوند و طبقات ترقی‌خواه و انقلابی «اقلیت» بی‌اهمیتی هستند که مقابله با «حکومت مردم» مجوزی برای سرکوبشان است.

مطالب مرتبط
بدون نظر

ورود