تحلیل قسمت چهارم «وحشی»؛ جایی که دوربین هیچ رحمی به مخاطب نمی‌کند! + ویدیو

تحلیل قسمت چهارم «وحشی»؛ جایی که دوربین هیچ رحمی به مخاطب نمی‌کند! + ویدیو

سریال وحشی ساخته هومن سیدی طوفانی شروع کرد و حالا هم با همان شدت جلو می‌رود. با تماشای چهار قسمت اول این سریال، کم‌کم می‌شود فهمید که هومن سیدی این بار تصمیم گرفته بی‌محابا وارد عمق تاریکی شود؛ با قصه‌ای که از دل ترس و دلهره برمی‌خیزد و به هیچ‌کس امان نمی‌دهد. در سینما و تلویزیون ایران، زندان همیشه موضوعی پرتکرار بوده، اما گاهی چیزی که از این فضا می‌بینیم، بیشتر شبیه نسخه‌ای تعدیل‌شده از واقعیت است؛ گویی دوربین می‌خواهد مراعات حال ما را بکند یا واقعیت را جور دیگری به تصویر بکشد.

سریال وحشی با بازی جواد عزتی

اما قسمت چهارم وحشی انگار یک تغییر بزرگ در این رویه ایجاد می‌کند؛ جایی که دوربین سیدی ما را به دل یک جهان ناآشنا می‌فرستد: یک فضای تاریک با دیوارهای بلند زندان. در صحنه‌ای که داوود (با بازی جواد عزتی) پا به این فضا می‌گذارد، گویی دوربین هم از خواب بیدار می‌شود. ابتدا فکر می‌کنیم با یک ورود ساده به محیطی تازه روبه‌رو هستیم، اما خیلی زود درمیابیم که همه چیز پیچیده‌تر از آن است. صداها گم می‌شوند، تپش نفس‌ها بالا می‌رود و اضطرابی غریب همه‌جا را پر می‌کند.

ترسی که حس می‌کنیم، با ترس داوود یکی نیست. او پیشتر گفته بود که تجربه‌ی زندان دارد. پس دلیل ترسش نه ناآشنایی فضا، بلکه شناخت عمیق از خطرات پنهان آنجاست. این هراس آگاهانه را چنان خوب به تماشاگر منتقل می‌کند که حتی ما که بیرون از داستان هستیم نیز دچار اضطراب می‌شویم.

آیا داوود اشرف در سریال «وحشی» از قاتلان زنجیره ای واقعی الهام گرفته شده است؟

سریال وحشی با بازی جواد عزتی

اولین ضربه‌ جدی زمانی است که تماشای رنج آدمی، مثل سیلی، ما را از خواب بیدار می‌کند. کاش هیچ‌وقت با چنین فلاکتی روبه‌رو نمی‌شدیم؛ کاش حتی نمی‌دانستیم پشت درهای زندان، فقط چند لحظه بعد از ورود، چه اتفاقی انتظارمان را می‌کشد. داوود لباس از تن درمی‌آورد و با درماندگی محض، مقابل نگهبان، پشت میله‌ها، حرکات تحقیرآمیز «بشین پاشو» را انجام می‌دهد. همان‌جا که نگهبان با سردی می‌خواهد که داود کامل بنشیند و عمیق سرفه کند. در همین لحظه است که شاید بخواهیم چشم برگردانیم، قصه را رها کنیم و از این حجم سیاهی فاصله بگیریم. اما هومن سیدی دقیقاً همین‌جا ما را غافلگیر می‌کند.

او دوربین را پشت سر داوود می‌گذارد؛ تا به‌جای نگاه کردن، با او راه برویم. تجربه‌اش کنیم. نفسش را حس کنیم. از یک درِ میله‌ای رد می‌شویم، بعدی را هم می‌گذرانیم، تا بالاخره به جایی برسیم که گویی از اول در انتظارمان بود: فضای داخل بند زندان.

آغاز آشنایی با آن محیط، دقیقاً یک شاهکار است:

سریال وحشی با بازی جواد عزتی

البرز کوشیار: «جواد عزتی در وحشی سویه خاصی از قدرت بازیگری‌اش را به رخ کشیده»

«هر کاری داشتی، به خودم بگو. وکیل‌بندت منم. یه وقت نبینم سر خود، سرتو انداختی پایین واسه خودت رفتی کاری انجام دادی!».

نمی‌دانیم این جملات تهدیدند یا حمایت. دلسوزی‌اند یا کنترل؟ فقط می‌دانیم از آن لحظه به بعد، همه چیز تنگ‌تر می‌شود. نورها می‌میرند، رنگ‌ها محو می‌شوند و سایه‌ی آدم‌هایی که نمی‌شناسیم، ترسناک‌تر از همیشه روی دیوارها می‌افتند. اینجاست که ضربه‌ی اصلی زده می‌شود؛ همان‌جایی که داوود بی‌حرکت می‌ایستد، و دل ما هم با این اضطراب فرو می‌ریزد. اینجا دیگر فقط یک داستان نیست؛ این واقعیت زندان است و ما ناخواسته زیر لب می‌گوییم: کاش دشمن هم گرفتار این کابوس نشود.

سریال وحشی با بازی جواد عزتی

با این حال، دیگر خیلی دیر شده. ما هم مثل داوود در این زندان گیر افتاده‌ایم. تنها فرقش این است که او باید بیشتر از ما درد بکشد. سرنوشتش از همان لحظه‌ی ورود، گویی مهر شده. بن‌بستی که حتی خودش هم شاید پیشتر آن را حس کرده بود.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود