
درست مانند سینما، تلویزیون نیز به بستری غنی برای کاوش در فلسفههای پیچیده تبدیل شده است؛ از اگزیستانسیالیسم با تأکید بر انتخاب و معنا گرفته تا نیهیلیسم، یعنی این باور که زندگی در نهایت بیهدف و فاقد ارزش ذاتی است. چه کارآگاهانی که به ورطهی پوچیمینگرند، چه دانشمندان انیمیشنی که در آغوش خلأ فرو میروند، این سریالها فقط با تاریکی بازی نمیکنند؛ بلکه در عمق آن شیرجه میزنند. برخی کورسویی از امید نشان میدهند و برخی دیگر ما را به تشکیک درباره هرآنچه فکر میکردیم میدانیم و باور داشتیم، وا میدارند. بدون مقدمهی بیشتر، این شما و این ۱۰ سریال برتر درباره نیهیلیسم که به قلب این جهانبینی تاریک نفوذ میکنند.
بهترین سریالهای خارجی با موضوع نهیلیسم
- ۱۰ – The Sopranos (۱۹۹۹–۲۰۰۷)
- ۹ – The End of the Fing World (۲۰۱۷–۲۰۱۹)*
- ۸ – Seinfeld (۱۹۸۹–۱۹۹۸)
- ۷ – It’s Always Sunny in Philadelphia (۲۰۰۵– )
- ۶ – Neon Genesis Evangelion (۱۹۹۵–۱۹۹۶)
- ۵ – Mr. Robot (۲۰۱۵–۲۰۱۹)
- ۴ – BoJack Horseman (۲۰۱۴–۲۰۲۰)
- ۳ – Rick and Morty (۲۰۱۳– )
- ۲ – The Boys (۲۰۱۹– )
- ۱ – True Detective – فصل اول (۲۰۱۴)

۱۰. The Sopranos (۱۹۹۹–۲۰۰۷)
سریال پیشگامانهی دیوید چیس، که از نگاه بسیاری یکی از بهترین درامهای تلویزیونی تاریخ شناخته میشود، تأملی عمیق بر نیهیلیسم ارائه میدهد. داستان درباره یک رئیس مافیا به نام تونی سوپرانو است که نقش او را به شکل تحسینبرانگیزی جیمز گاندولفینی فقید بازی کرده و داستانی چندلایه را در دل دنیای جنایت و درگیریهای روانی او کاوش میکند.
با شخصیتهای اصلی ماندگارش- از جمله ضدقهرمانی اورجینال که بینندگان بهناچار با او همذات پنداری میکنند و برایش دل میسوزانند- سوپرانوز فراتر از یک داستان مافیایی ساده پیش میرود. این سریال نوعی واکاوی عمیق است از معنای زیستن در جهانی که از هدف تهی شده. سریال از ارائهی پاسخهای ساده طفره میرود و در عوض خوراکی برای اندیشه فراهم میآورد. در پسِ جذابیتهای جنایی و طنز سیاه بامزهاش، سوپرانوز کاوشی فلسفی، جذاب و عمیق در خلأ وجودی و جستوجو برای معنا در جهانیست که چیز زیادی برای ارائه ندارد.

۹. The End of the F*ing World (۲۰۱۷–۲۰۱۹)**
این کمدی-درام تاریک و چشمنواز از لحاظ بصری، ساختهی جاناتان انتویسل، از زمان انتشار به یک پدیدهی کالت تبدیل شده است، و این محبوبیت را مدیون ترکیب منحصربهفردی از شوخطبعی و احساسات واقعی است. سریال برگرفته از رمان گرافیکی نیهیلیستی چارلز فورسمن است و داستان دو نوجوان مشکلدار به نامهای جیمز (با بازی الکس لاوتر) که فکر میکند یک روانپریش است، و آلیسا (با بازی جسیکا باردن)، همکلاسی یاغیاش را دنبال میکند که راهی یک سفر جادهای میشوند؛ سفری که بهتدریج وارد قلمرو جرم، خشونت و حتی خودشناسی میشود.
نیهیلیسم در فضای تیره و تار اما به شدت سرگرمکنندهی پایان دنیای لعنتی بهوضوح حضور دارد. نادیده گرفتن هنجارهای اجتماعی توسط شخصیتها، بیاعتناییشان به قدرت، خانواده و حتی مفهوم «آیندهای معنادار»، از تمهای کلیدی این سریال هستند. البته خشم و بیحسی جیمز و آلیسا گهگاه با لحظاتی از شفقت همراه میشود، اما این مجموعه هیچگاه بهطور کامل حال و هوای نیهیلیسم را رها نمیکند و در تمام مدتش روایتش، تأملی عمیق بر پوچی و بیمعنایی زندگی مدرن باقی میماند.

۸. Seinfeld (۱۹۸۹–۱۹۹۸)
سریال ساینفلد که از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۸ پخش میشد، جری ساینفلد را در نقش نسخهای خیالی از خودش به کار میگیرد، در کنار گروهی از دوستان عجیبوغریبش که شامل جورج عصبی (جیسن الکساندر)، الین بیپروا (جولیا لوئیس-دریفوس) و کازموی غیرقابلپیشبینی (مایکل ریچاردز) است. بیشتر ماجراها در آپارتمان جری در منهتن و نقاط مختلف نیویورک اتفاق میافتند و سریال به ماجراجوییها و گفتوگوهای این گروه میپردازد، با تمرکز بر جنبههای پوچ و خندهدار زندگی روزمره.
گرچه اغلب از آن بهعنوان «سریالی درباره هیچچیز» یاد میشود که شخصیتهایش رشدی ندارند، اما این کمدی مشاهدهمحور یکی از تأثیرگذارترین و بهترین کمدی موقعیتهای تاریخ تلویزیون محسوب میشود. ساینفلد بر پایه نوع خاصی از نیهیلیسم بنا شده که هم کمدی است و هم پیشپاافتاده. در هسته خود، سریال بهطرز طنزآمیزی بر فقدان معنا یا هدف عمیق در زندگی تأکید دارد، از طریق اعمال و اتفاقات بیاهمیت و ظاهراً بیهدف شخصیتهایش.

۷. It’s Always Sunny in Philadelphia (۲۰۰۵–)
یکی از طولانیترین سیتکامهای آمریکا حول محور «دار و دسته»ای از پنج دوست خودشیفته و فاقد هرگونه اصول اخلاقی (با بازی راب مکالهنی، چارلی دی، گلن هاورتون، کیتلین اولسن و دنی دویتو) میگردد که یک بار کمدرآمد و نه چندان محبوب به نام Paddy’s Pub را در فیلادلفیا اداره میکنند. با طنزی که دائماً مرزها را جابهجا میکند، هر قسمت از این سریال آنها را در حال رفتارهای خودویرانگرانه و نقشههای بیمارگونه جدید نشان میدهد.
فیلادلفیا همیشه آفتابی است نهتنها نگاهی طعنهآمیز به تابوهای اجتماعی و تهی بودن «رویای آمریکایی» دارد، بلکه بهخاطر لحن نیهیلیستیاش هم شناخته میشود؛ جایی که در پایان هر قسمت، شخصیتها به وضعیت اولیه بازمیگردند، هیچ درسی آموخته نمیشود و هیچ قوس اخلاقی طی نمیشود. همین ویژگیها و نگاه نیچهوار سریال، آن را به یک اثر کالت تبدیل کردهاند که بهویژه در دورانهای پر از ابهام و عدم قطعیت، طنین ویژهای دارد.

۶. Neon Genesis Evangelion (۱۹۹۵–۱۹۹۶)
رویدادهای این انیمه در پانزده سال پس از یک فاجعه جهانی موسوم به «ضربه دوم» میگذرد. نئون جنسیس اونگلیون داستان شینجی ایکاری، نوجوان ۱۴ سالهای را دنبال میکند که به شهر مستحکم توکیو-۳ احضار میشود. شینجی و سایر خلبانها باید نهتنها با تهدید اصلی منتسب بهموجودات مرموزی به نام «فرشتگان» روبهرو شوند، بلکه با تروماهای روانشناختی خودشان هم مقابله کنند.
این انیمه بهخاطر تمهای اگزیستانسیالیستیاش، بهویژه درباره هویت و انزوا، شناخته میشود. اما مسیر ماجراهای شینجی بهطور خاص نماد نیهیلیسم اگزیستانسیالیستی است: او بارها از خود میپرسد که آیا واقعاً چیزی اهمیت دارد یا نه. با روایتی همچنان درگیرکننده و تأملبرانگیز، اوانگلیون یکی از نقاط عطف دنیای انیمه به شمار میآید که از ژانر خود فراتر رفته و تحلیلی عمیق از نیهیلیسم در جهانی ارائه میدهد که پاسخ سادهای برای چیزها ندارد.

۵. Mr. Robot (۲۰۱۵–۲۰۱۹)
آقای ربات داستان یک مهندس امنیت سایبری نابغه و منزوی را روایت میکند که به اضطراب اجتماعی شدید مبتلاست و نقش او را رامی ملک در یکی از درخشانترین بازیهای دوران حرفهایاش ایفا میکند. این سریال به کارگردانی سم اسماعیل، روایتی را به تصویر میکشد که در آن شخصیت اصلی همزمان با چالشهای روانیاش، علیه نیروهای قدرتمند اقتصادی و اجتماعی میجنگد. در این بین، مرز میان واقعیت، ادراک و هویت نیز دائماً مخدوش میشود.
این سریال تحسینشده، شاهکاری در به تصویر کشیدن نیهیلیسم است. شخصیت اصلی که از ساختارهای اجتماعی ناامید شده و بیثمر بودن تغییرات سیستمی را باور میکند، در قلب این روایت قرار دارد. انزوای الیوت و بخش بخش بودن ذهنش در کنار فساد پیرامونی، این پرسش را پیش میآورد که آیا اصلاً مقاومت معنا دارد یا همه چیز در نهایت محکوم به شکست است. بدون شک، سریال آقای ربات، یک نقد اجتماعی درخشان است که به اثری کلیدی برای علاقهمندان به موضع فلسفی نیهیلیسم تبدیل شده است.

۴. Bojack Horseman (۲۰۱۴–۲۰۲۰)
این تراژی-کمدی انیمیشنی بزرگسالانه و تحسینشده در نسخهای خیالی از هالیوود معروف به «هالیوو» روایت میشود. داستان حول شخصیت اصلی، یک ستاره فراموششدهی سیتکامهای دهه ۹۰ میلادی میچرخد که سعی دارد با کمک نویسندهای به نام دایان نگوین، زندگینامهاش را نوشته و دوباره به دوران اوجش بازگردد.
در حالی که بوجک با شهرت، اعتیاد و خودویرانگری دستوپنجه نرم میکند، این سریال که از نیهیلیسم الهام گرفته، فلسفهای چون «آزادی افراطی» را به تصویر کشیده و بر این نکته تأکید میکند که انسانها خود باید معنای زندگیشان را بسازند. با اینحال، در کنار نگاه تیرهوتارش، این کمدی سیاه و دیدنی، میل عمیق انسان به معنا را نیز بررسی میکند. مهمترین کشمکش بوجک، خواستهی دیدهشدن و دوستداشتهشدن است؛ چیزی که تنش میان نیهیلیسم و جستوجوی معنا را بهزیبایی به تصویر میکشد.

۳. Rick and Morty (۲۰۱۳– )
این سریال پرطرفدار انیمیشنی، ماجراجوییهای پر از آشوب ریک سانچز به عنوان دانشمندی نابغه، الکلی و نیهیلیست و نوهی ۱۴ سالهی مضطربش، مورتی را دنبال میکند. آنها گاهبهگاه سایر اعضای خانواده را نیز وارد ماجراهایشان کرده و با استفاده از تفنگ پورتال و سفینهی ریک، در دنیاهای موازی سفر میکنند.
ریک و مورتی یکی از نافذترین بررسیهای نیهیلیسم در تلویزیون بهشمار میرود؛ ترکیبی از طنز تلخ، روایت علمی تخیلی و درونمایههای فلسفی برای به چالش کشیدن بیمعنایی هستی. در کانون داستان سریال، مورتی تحت تأثیر دیدگاه کیهانی نیهیلیستی ریک قرار میگیرد اما ماجرا فقط همین نیست. این مجموعه همچنین به ابزوردیسم (پوچگرایی فلسفی) میپردازد و شخصیتهایش را در موقعیتهایی عجیب و غیرقابلپیشبینی قرار میدهد تا پوچی جهان را برجسته کند. هرچند چندجهانی سریال بارها بیاهمیتی انتخابها را نشان میدهد، اما ریک و مورتی هرگز به ورطهی ناامیدی مطلق نمیافتد و بیننده را به تعمق و بازاندیشی در زندگیاش دعوت میکند.

۲. The Boys (۲۰۱۹– )
در جهانی که ابرقهرمانها (یا همان «سوپها») واقعی هستند، سریال تحسینشدهی پسران با رویکردی طنزآمیز، ژانر ابرقهرمانی را زیر و رو میکند. برخلاف روایتهای مرسوم، در اینجا قهرمانان نه نجاتدهندههایی شریف، بلکه سلبریتیهایی عمیقاً معیوب و گاه جامعهستیز هستند.
سریال پسران یک بررسی عمیق است بر تهیبودن قدرت افسارگسیخته و فساد، و از این طریق به تفسیری تأملبرانگیز از نیهیلیسم میرسد. شخصیتی چون هوملندر (با بازی آنتونی استار) خود بهتنهایی نمادی ترسناک از این جهانبینی فلسفی است. با زدودن خوشبینی و وضوح اخلاقی از داستانهای ابرقهرمانی، این سریال با حقایقی ناخوشایند روبهرو میشود و نشان میدهد که عدالت، اخلاق و قهرمانی چیزی جز نقابی شکننده نیستند که با طمع و فساد سیستماتیک بهراحتی از بین میروند.

۱. True Detective – فصل اول
اگرچه کل سریال کارآگاه حقیقی به نویسندگی نیک پیزولاتو، فضایی تیره دارد، اما فصل اول آن با بازی متیو مککانهی و وودی هارلسون بیش از سایر فصلها به نیهیلیسم آشکار میپردازد. داستان دربارهی دو کارآگاه لوییزیانایی، راستین و مارتین است که در جستوجوی قاتلی آیینی هستند که با یک فرقهی مرموز در ارتباط است.
هستهی نیهیلیستی فصل اول این سریال در مونولوگهای فلسفی شخصیت کول نمود پیدا میکند، که الهامگرفته از شوپنهاور و نیچه است. کول زندگی را «اشتباهی تراژیک در فرآیند تکامل» میداند و زمان را «دایرهای تخت» از تکرار بیپایان توصیف میکند. آنچه این سریال را جذابتر میکند، تقابل نگاه نیهیلیستی کول با اخلاقگرایی مسیحی هارت است. در اصل، کارآگاه حقیقی فراتر از یک سریال جنایی معمولی میرود و فلسفه را در تار و پود کابوسی گوتیک و جنوبی میتند.
بدون نظر