
به گزارش تسنیم، بهمن فرزانه (متولد سال ۱۳۷۲)، رانندهای که به قتل الهه حسیننژاد اعتراف کرده و دستگیر شده است، پس از انجام جنایت با ردیابیهای اطلاعاتی و مخابراتی توسط پلیس شناسایی و بازداشت شده و ابعاد پنهان این پرونده نمایان گردید. در اوایل خردادماه سال جاری، گزارشی مبنی بر ناپدید شدن دختری جوان به دست پلیس آگاهی رسید؛ در پی این گزارش، تیم جنایی تحقیقات خود را آغاز کرد. اعضای این تیم در مدت کوتاهی با استفاده از رصدهای اطلاعاتی موفق شدند تنها مظنون پرونده را شناسایی و دستگیر کنند. با اعترافات اولیه متهم، جسد قربانی نیز کشف شد. اما آنچه پس از ارتکاب قتل روی داد و نحوه دستگیری قاتل، جزئیاتی دارد که در ادامه آمده است.
الهه سوار بر خودروی سمند در میدان آزادی شده بود. ابتدا در صندلی عقب نشست، اما وقتی متوجه شد راننده قصد دارد مسافر دیگری را به سمت اسلامشهر سوار کند، برای راحتی بیشتر به صندلی جلو منتقل شد. پس از حدود ۲۰ دقیقه که مسافر دیگری پیدا نشد، از راننده خواست به دلیل عجلهای که داشت، سریعتر حرکت کند. در طول مسیر، الهه هزینه کرایه را به صورت اینترنتی از طریق موبایل خود برای راننده واریز کرد. خودروی قاتل بدون مسافر دیگر به اسلامشهر رسید و الهه از راننده خواست تا با دریافت مبلغی اضافه، او را به محله سکونتش در قائمیه برساند.
الهه در این مسیر مشغول مکالمه تلفنی با یکی از دوستانش بود. به گفته متهم، همین تماس منجر به آغاز گفتوگویی میان او و الهه شد که نهایتاً به درگیری رسید. در ادامه، قاتل با وارد کردن ضربات چاقو در محدوده قائمیه، مرتکب قتل شد و سپس به سمت بیابانهای اطراف فرودگاه حرکت نمود. جسد را در همان ناحیه رها کرده و چند متر دورتر، تلفن همراه مقتول را از خودرو بیرون انداخت و با سرعت محل را به سمت مخفیگاهش در خیابان نواب ترک کرد.

پس از بازگشت به مخفیگاه و در حالی که قصد داشت آثار جنایت را از خودرو پاک کند، متوجه وجود تلفن همراه دوم مقتول شد که در جریان درگیری زیر صندلی افتاده و همچنان روشن بود. روز قبل از بازداشت، متهم قصد داشت برای دیدار همسرش به خرمآباد برود. با گرفتن تاکسی به ترمینال رسید و پیش از سوار شدن، به سرویس بهداشتی رفت و گوشی دوم مقتول را داخل چاه فاضلاب انداخت تا ردی از خود باقی نگذارد. او که مدعی است موفق به یافتن وسیله نقلیه مناسب برای سفر نشد، از ادامه مسیر منصرف شده و به مخفیگاه خود بازگشت. اما ساعاتی بعد، با شناسایی محل اختفایش توسط پلیس بر اساس سرنخهای بهدستآمده، در عملیاتی غافلگیرانه بازداشت شد.
صبح روز گذشته (یکشنبه ۱۸ خرداد)، متهم جهت انجام مراحل قانونی به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و با دستور مقام قضایی برای تکمیل تحقیقات و روشن شدن جزئیات پرونده، در اختیار پلیس قرار گرفت. تحقیقات تخصصی برای بررسی سلامت روانی بهمن فرزانه متهم به قتل الهه حسیننژاد و تشکیل پرونده شخصیت برای او آغاز شد. در حالی که در روزهای گذشته از گوشی گرانقیمت و تجاوز به عنوان انگیزههای قاتل برای کشتن الهه حسین نژاد یاد شده بود، فرزانه در اعترافات جدید خود مدعی شده مقتول در خودروی او، با گفتار خود موجب برانگیختن خشم شدیدش شده، او لحظهای کنترل خود را از دست داده و با چاقو به مقتول ضربه زده است. این در حالی است که پیشتر همسر سابق این متهم به قتل ادعا کرده بود بارها از او کتک خورده و تهدید به مرگ شده است.
صبح روز شنبه مورخه ۱۷ خرداد، بهمن فرزانه به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. او پیش از این، ساعاتی پس از بازداشت، در برابر بازپرس احسان شکیبنژاد در شعبه دهم دادسرای جنایی، جزئیات این جنایت را شرح داده بود.

در دومین جلسه بازجویی که در دفتر سرپرست دادسرای امور جنایی برگزار شد، تیمی از روانشناسان نیز حضور داشتند تا وضعیت روانی متهم بررسی و روند تشکیل پرونده شخصیت او آغاز شود. قاتل الهه حسیننژاد در اظهارات تازهاش گفت: «قصدی برای قتل نداشتم. اما او در مسیر با حرفهایش مرا عصبانی و تحقیر کرد، طوری که خاطرات تحقیر شدن توسط همسرم دوباره زنده شد و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.»
مگر همسرت تو را تحقیر میکرد؟
من همسرم را دوست داشتم اما باهم خیلی اختلاف داشتیم. نمیتوانستیم کنار هم زندگی کنیم در این ۱۲ سالی که با هم بودیم بیش از ۵۰ بار از یکدیگر شکایت کردیم و کارمان به دادسرا و دادگاه کشیده شد. درنهایت هم که جدا شدیم. با اینکه من به این جدایی راضی نبودم و تنهایی خیلی برایم سخت بود. آن شب که مقتول در خودروام سوار بود طوری حرف زد که یاد حرفها و رفتار همسرم افتادم. شاید به این دلیل بود که ناخواسته دست به چاقو شدم. در آخرین لحظهها بود که با دیدن گوشی او وسوسه شدم گوشی را سرقت کنم. فکر میکردم با گرفتن گوشی میتوانم از او انتقام بگیرم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
همانطور که او روی صندلی عقب نشسته بود، چاقویی که به همراه داشتم را بیرون آوردم و چند ضربه به قفسه سینهاش زدم.
کجا او را زدی؟
زیر پل قائمیه در نزدیکی خانه مقتول.
چاقو که زدی، التماس نکرد؟
نه. فقط با پایش لگد به داشبورد خودرو زد و سعی داشت چاقو را از دستم بگیرد که من ضربه دوم را زدم.
همسرت مدعی شده از ترس تو به خرم آباد رفته است.
نه. باجناقم با پدر زنم شریکی مغازه نان فانتزی فروشی افتتاح کردهاند و در خرم آباد کار میکنند. چون پدر و مادر همسرم ساکن خرم آباد بودند، او به آنجا رفت.
بچه ندارید؟
نه، متأسفانه بچه دار نشدم.
چند خواهر و برادر داری؟
۸ فرزندیم، ۵ تا پسر و سه دختر. من آخرین فرزند هستم و چند سال قبل پدرم فوت کرد.

سابقه داری؟
سوابق متعددی دارم اما سرقت نبوده، درگیری و شرارت بوده است.
ولی سوابقت نشان میدهد یک مورد سابقه سرقت داری؟
من واقعاً اهل سرقت نبودم و دلم نمیخواست مال دزدی وارد زندگیام شود. تنها یک پرونده سرقت دارم که آن هم خانوادگی است. با یکی از اقوام درگیر شدم و برای انتقامگیری دو گوسفند او را دزدیدم.
پیشتر همسر سابق بهمن فرزانه گفته بود که شوهر سابقش شکاک بوده و تا حد مرگ او را کتک میزده، تا جایی که مجبور به فرار و رفتن نزد خانواده اش در خرم آباد شده است: «من را تهدید به مرگ میکرد، اجازه نداشتم حتی خانوادم را ببینم. قبلاً هم یک زن از ماشینش فرار کرده بود! به خاطر الهه خیلی ناراحت شدم اما لیاقت همسر سابقم مرگ است.»
به گزارش همشهری آنلاین، بهمن فرزانه صبح روز شنبه مورخه ۱۷ خرداد، با حاضر شدن در دادسرای جنایی تهران مقابل خبرنگاران ادعاهای جدیدی را مطرح کرد که در ادامه آنها را میخوانید.

دیروز گفتی که از حرفهای الهه عصبانی شدی و به همین دلیل کنترلت را از دست دادی و او را به قتل رساندی. آخرین جملهای که الهه قبل از مرگ گفت، چه بود؟
گفت چرا افسردهای و در لحظه حال زندگی نمیکنی؟ نمیدانم چرا حرف هایش مرا به یاد همسرم انداخت. الهه هم مثل همسرم میگفت از زندگی لذت ببر.
خب کجای این جمله بد بود؟
با خنده و تمسخر به من گفت. حتی عکسهای داخل گوشیاش و تفریحاتش را به من نشان داد و گفت از زندگیات لذت ببر، چرا افسردهای؟ من یاد همسرم افتادم. خیلی عاشقش بودم و او ترکم کرده بود. همه درگیریها و حرفهای همسرم در ذهنم تداعی شد. او با من بد کرد اما من هنوز دوستش داشتم. در یک لحظه دچار جنون شدم و ناگهان چاقویی که پایین در ماشین گذاشته بودم را برداشتم و به او ضربه زدم.
الهه صندلی جلو نشسته بود؟
بله.
چرا اینقدر گریه می کنی؟
چون خیلی عذاب وجدان دارم. در مسیر اشتباهی قرار گرفتم و بدشانسی آوردم. ای کاش می شد زمان به عقب برمی گشت.
بعد از قتل عذاب وجدان داشتی؟
از حال و روزم مشخص نیست؟ یک روانشناس که روز شنبه مرا دید، اول گفت باید شدیدترین مجازات را برایت در نظر بگیرند، اما وقتی حرفهایم را شنید، گفت قاتل و مقتول بدشانسی آوردهاند. من به قدری عذاب وجدان داشتم که تصمیم گرفتم نزد خانواده همسرم بروم و بعد از دیدن همسرم با خوردن دو قرص برنج خودکشی کنم.
چرا میخواستی آنها را ببینی؟
میخواستم به همسرم و مادرزنم بگویم حالا خیالتان راحت شد؟ این دنیا برای شما. شما باعث شدید من به اینجا برسم.
اگر زمان به عقب برمی گشت، چه می کردی؟
توقف میکردم و از الهه میخواستم از ماشین پیاده شود.
چه ساعتی الهه سوار ماشینت شد؟
فکر میکنم حدود ساعت ۷ بعدازظهر بود.
به نظرت رفتار مسافر ربطی به راننده دارد؟
من که او را اصلا نمیشناختم، اما به نظر من یک دختر نباید با کسی که هیچ آشنایی ندارد شروع به صحبت کند. سوار خودروی مسافری عبوری نشود و روی صندلی جلو ننشیند.

منتظر مسافر بودی که او را دیدی؟
کار من مسافرکشی است. الهه دور میدان آزادی بود که گفت اسلامشهر و منم تصمیم گرفتم مسافر برای اسلامشهر سوار کنم. وقتی سوار شد، حتی ۲۰ دقیقه هم منتظر مسافران دیگر ماندم. ای کاش مسافر پیدا میشد. شاید اگر مسافر پیدا میشد، سرنوشت من به اینجا کشیده نمی شد. اما باور کنید من جانی بالفطره نیستم. نه انگیزهام سرقت بود و نه جنایت. ببیند من شماره کارتم را به الهه دادم که کرایهام را واریز کرد. اگر قصد جنایت یا سرقت داشتم چنین سرنخی از خودم به جا میگذاشتم؟ یا چرا باید گوشیاش را رها میکردم و چرا آن را نفروختم؟ اصلا چرا طلاهایش را سرقت نکردم؟ مقتول همراهش طلا داشت؟ باور کنید همه چیز در یک لحظه رخ داد و من نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم.
چه شد که شماره کارت به او دادی؟
وقتی مقتول از من خواست حرکت کنم و گفت کرایه مسافران دیگر را هم میدهد، سوار شدم و راه افتادم. بعد انگار یک چیزی ته دلم گفت که نکند کرایه ندهد! برای همین در همان لحظه اولیه شماره کارتم را به او دادم و گفتم کرایه را واریز کن. او هم با موبایلش کرایه را به حسابم واریز کرد.
چقدر واریز کرد؟
نمیدانم. سیستم پیامک موبایلم هم خراب شده بود. فقط با گوشیاش، تراکنش را به من نشان داد و گفت پول را واریز کرده است.
از زمانی که الهه سوار ماشینت شد تا لحظه ای که جانش را گرفتی، چقدر زمان سپری شد؟
باتوجه به ترافیک، یک ساعتی طول کشید. اما ۱۰ دقیقه از سوار شدنش گذشته بود که با صدای بلند با تلفن صحبت میکرد؛ من به او تذکر دادم، اما گفت آنقدر سخت نگیر، شاد باش. بعد کم کم سر صحبت را باز کرد. وقتی دید من حال خوبی ندارم، سعی داشت با من همذاتپنداری کند و مرا از ناراحتی بیرون بیاورد. اما من عصبانیتر شدم.
گفتی گوشی موبایل مقتول را با جسدش در بیابان رها کردی؟
وقتی متوجه شدم او به قتل رسیده، ترسیدم و تصمیم گرفتم جسد را در جای خلوتی رها کنم. رفتم به سمت بیابان های فرودگاه امام و جسد را همانجا انداختم. موبایل را هم پرت کردم به سمت بیابان اما روز بعد که می خواستم خونی که روی صندلی، سقف و داشبورد ماشینم ریخته بود را تمیز کنم چشمم افتاد به یک گوشی موبایل که زیر صندلی ماشین افتاده بود. حدس زدم گوشی دوم مقتول باشد. چون در بین راه با گوشی موبایلش صحبت کرد و انتقال پول از حسابش را با گوشی دیگری انجام داد. البته من راننده اسنپ هستم و یک حدس هم زدم که ممکن است گوشی برای مسافران دیگر باشد. قبلا هرچه در ماشینم از مسافران جا میماند به پشتیبانی تحویل می دادم اما چون مرتکب قتل شده بودم، ترسیدم که مبادا گوشی برای مقتول باشد و گیر بیفتم.
با گوشی دوم الهه چه کردی؟
تا ۸ یا ۹ روز پیشم بود و بعد داخل سرویس بهداشتی انداختم.

چند وقت است که در اسنپ کار میکنی؟
حدود ۸ سال.
اما اسنپ، گواهی سوء پیشینه از رانندگان میگیرد در حالیکه تو سابقه داری؟
سوء پیشینه را ۸ سال قبل گرفتم. زمانی که برای اسنپ ثبت نام کردم، سابقهای نداشتم. البته من مجرم حرفهای نیستم. سوابقم برمی گردد به تهدید و درگیری که اغلب خانوادگی بود. به همین دلیل به عنوان سوءسابقه ثبت نشده بود.
چند وقت زندان بودی؟
زمان زیادی نبودم. به زندان میرفتم و بعد آزاد می شدم. اغلب همسرم از من شکایت می کرد. دو سه مورد هم شکایت خانوادگی دارم چون با برخی از اعضای خانواده ام بر سر زمین اختلاف ملکی داشتیم.
همیشه با خودت چاقو حمل می کنی؟
از ۷، ۸ سال قبل که در دام زورگیران خشن گرفتار شدم، تصمیم گرفتم چاقو با خودم حمل کنم. در آن زمان راننده اسنپ بودم که در بین راه، مسافر گذری سوار کردم. دو نفر بودند که خفتم کردند و با تهدید از من خواستند به سمت بیابان های واوان بروم. خفت گیران، کرایه ۳۰ هزارتومانی ام را پرداخت نکردند و با تهدید اموالم را به سرقت بردند. از آن زمان به بعد، یک چاقو داخل ماشینم قرار دادم برای محافظت از خودم اما نمی دانستم با آن مرتکب جنایتی جنجالی خواهم شد.
برگردیم به زندگی شخصیات، از اختلافاتت با همسرت بگو؟
من عاشقش بودم و خیلی دوستش داشتم. او اما خیلی عاشق من نبود و به راحتی ترکم کرد.
همسرت گفته که شکاک و بدبین بوده ای و حتی بارها او را کتک زدی و تهدید به قتل کرده ای؟
امکان ندارد که همسرم چنین حرفهایی زده باشد!
پس چرا او ترکت کرد و رفت؟
چون عاشقم نبود. آن شب وقتی الهه شبیه او حرف زد، تمام تنم لرزید. یاد همسرم افتادم و از خود بی خود شدم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
همشهری ماست. نزدیک روستای ما زندگی می کرد. مادرم او را دیده و خواستگاری کرده بود. من هم چون مادرم انتخاب کرده بود، رفتم ببینمش. یک ماه بعد از آشنایی، عقد کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد. بعد از ازدواج، عاشقش شدم. من خیلی عاشقش بودم او اما کم مرا دوست داشت. البته هنوزم عاشقشم با اینکه می دانم او مرا دوست ندارد. حتما الان که شنیده من قاتلم، بیشتر از قبل از من متنفر شده است.
چند سال با او زندگی کردی؟
۱۲ سال. من آنقدر عاشقش بودم که آخر هفته ها می رفتم خرمآباد. پنهانی از او فیلم می گرفتم و ساعتها تماشایش می کردم. آنقدری که خوابم می برد. حتی وقتی از او فیلم می گرفت برایش می فرستادم و می گفتم ببین چقدر عاشقتم، کاش برگردی.
او چه میگفت؟
حرفی نمی زد. بعد از مدتی هم بلاکم کرد تا دیگر پیامی از طرف من دریافت نکند اما من همچنان عاشقش بودم و به هیچ زن دیگری جز او فکر نمی کردم. بزرگترین آرزویم این بود که او برگردد به زندگی با من.
آخرین باری که همسرت را دیدی چه زمانی بود؟
دو ماهی میشود، میرفتم خرمآباد از بالای درختی که نزدیک خانهاش بود با گوشی از او عکس میگرفتم و برایش میفرستادم که بفهمد من آنجا هستم. اما او بلاکم کرده بود و هیچ کدام به دستش نمیرسید. گاهی اوقات مقابل خانهشان خوابم میبرد. آنها مرا میدیدند، اما توجهی به من نمیکردند. من همه داراییام را به نام همسرم کرده بودم برایش مغازه خریدم، اما مرا ترک کرد و رفت.
بچهدار نشدی؟
نه. نمی توانستیم بچه دار شویم. تحت درمان قرار گرفته بودیم. همسرم چند بار به مراکز ناباروری رفته بودم اما نتوانستیم بچه دار شویم.
چند وقت بود که تو را ترک کرده بود؟
دو سالی می شد که ترکم کرده بود و از ۶ ماه قبل گفت باید طلاق بگیریم. البته فکر می کنم هنوز طلاق ثبت نشده است.
همسرت گفته که از ترس تو به خرم آباد فرار کرده است؟
نه اینطور نیست. پدرزنم و باجناقم سالها قبل در خرم آباد یک نان فانتزی افتتاح کردند. البته من هم با آنها شریک شده بودم. همسرم رفت که کنار خانواده اش باشد.
تو هم خرم آباد زندگی می کردی؟
۸ سالی بود که خرم آباد زندگی کردم چون باجناقم اهل آنجاست. ما هم به خاطر شرایط کاری آنجا بودیم. البته قبل از آن، من و همسرم تصمیم گرفته بودیم تهران زندگی کنیم.
ظاهرا اسلامشهر زندگی می کردی؟
درسته. قبلا برای همسرم آنجا خانه خریدم اما بعد گفت خانه را بفروش و در کار نان فانتزی پدرزنم سرمایه گذاری کن که من چون عاشقش بودم قبول کردم.
چقدر درس خوانده ای؟
تا دیپلم. البته دلم می خواست به دانشگاه بروم اما شرایطش را نداشتم.
قبلا چه کاره بودی؟
قبلا کشاورز بودم. البته در تهران در مغازه های ساندویچی کار می کردم.
برگردیم به پرونده جنایت هولناکی که مرتکب شدی، بعد از قتل عکس های الهه را در فضای مجازی دیدی و متوجه شدی که همه منتظر خبری از سرنوشت او بودند؟
داخل قهوه خانه که نشسته بودم، از دیگران شنیدم که می گفتند دختری به نام الهه گم شده است. آنجا بود که فهمیدم پلیس در جست و جوی ردی از دختر گمشده است. اما نمی توانستم به کسی حرفی بزنم. احساس خفه گی داشتم.
چرا خودت را معرفی نکردی؟
می خواستم بروم خرم آباد و به خانواده همسرم بگویم که ببینید با من چه کرده اید؟ به آنها بگویم آدم کشته ام و بعد خودکشی کنم. می خواستم به آنها بگویم که من می روم اما شما در این دنیا می مانید اما نتوانستم بروم.
چرا نرفتی؟
چون تعطیلات بود و بلیط گیرم نیامد.
تصمیم نداشتی فرار کنی؟
نه. نمیتوانستم با عذاب وجدان زندگی کنم.
الان آرزویت چیست؟
تنها آرزویم این است که مادرم را ببینم و بعد بمیرم.
قبل از جنایت آرزویت چه بود؟
میخواستم همسرم برگردد و آشتی کنیم.
حرف آخر؟
از اولیای دم طلب بخشش می کنم؛ اگر زمان به عقب برمی گشت، الهه را از ماشین پیاده می کردم و هرگز این اتفاق هولناک رقم نمی خورد. او با گریه ادامه می دهد: دلم می خواهد قبل از اینکه اعدامم کنند، مادرم را ببینم، می ترسم او سکته کند از شنیدن این خبر…
روحش شاد
واقعا انتظار دارید زن سابق طرف که جدا شده چی در موردش بگه؟! زنه جدا شده ، انتظار دارید بیاد ازش تعریف کنه؟!