۱۰ فیلم پیچیده‌ای که برای درک داستان آن‌ها باید نابغه باشید؛ از The Lobster تا Primer

۱۰ فیلم پیچیده‌ای که برای درک داستان آن‌ها باید نابغه باشید؛ از The Lobster تا Primer

درحالی‌که تماشای فیلم‌هایی که هوش ما را به چالش می‌کشند همیشه رضایت‌بخش است، برخی فیلم‌ها وجود دارند که فقط یک نابغه می‌تواند به طور کامل آن‌ها را درک کند. در دورانی که فیلم‌های بلاک‌باستری با داستان ساده، اکشن‌های خالی از عقلانیت یا داستان‌های ساده‌ی ابرقهرمانی بر صنعت سینما مسلط شده‌اند، برخورد با فیلم‌هایی که از نظر ذهنی ما را به چالش می‌کشند بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد. برخی فیلم‌ها آن‌قدر گیج‌کننده‌اند که باید چندین بار آن‌ها را تماشا کرد تا به‌طور کامل آن‌ها را درک کنید. فیلم‌های دیگری نیز آن‌قدر رمزی و پیچیده‌اند که حتی بعد از چند بار دیدن نیز ممکن است نفهمید حرف حسابشان چیست. در ادامه این مطلب شما را با ۱۰ فیلم پیچیده‌ای آشنا می‌کنیم که فقط نابغه‌ها آن‌ها را درک می‌کنند.

۱۰ فیلمی که برای درکشان باید نابغه باشید

۱۰ – Inception (۲۰۱۰)
۹ – Donnie Darko (۲۰۰۱)
۸ – The Lobster (۲۰۱۵)
۷ – Paprika (۲۰۰۶)
۶ – I’m Thinking of Ending Things (۲۰۲۰)
۵ – Solaris (۱۹۷۲)
۴ – Mulholland Drive (۲۰۰۱)
۳ – Tenet (۲۰۲۰)
۲ – Synecdoche, New York (۲۰۰۸)
۱ – Primer (۲۰۰۴)

فیلم تلقین ۲۰۱۰

۱۰. Inception (۲۰۱۰)

برای بسیاری، تلقین ساخته‌ی کریستوفر نولان اولین فیلمی است که هنگام فکر کردن به آثار رمزآلود و دشوار برای فهمیدن، به ذهن خطور می‌کند. این فیلم پرفروش با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، با پرداختن به موضوع سفر در رویاها، مخاطبان عادی را از منطقه‌ی امن‌شان بیرون کشید تا با ایده‌های فلسفی عمیقی درباره‌ی آگاهی و واقعیت مواجه شوند. تلقین داستانی درباره‌ی سرقت اطلاعات از طریق ورود به رویاهای دیگران بود؛ و همین باعث می‌شد هیچ‌وقت نتوانیم مطمئن باشیم که چه چیزی واقعی است و چه چیزی تنها در ذهن ناخودآگاه شخصیت‌ها می‌گذرد.

این فیلم که پروژه تحسین‌شده بعدی نولان پس از سه‌گانه‌ی شوالیه تاریکی بود، باعث شد نولان به‌عنوان یکی از باهوش‌ترین و بلندپروازترین کارگردان‌های هالیوود شناخته شود. در تلفیقی از ژانر علمی‌تخیلی، سرقت، و نئونوآر، تلقین نوعی ماجراجویی سینمایی بود که مخاطبان را وادار می‌کرد برخلاف تجربه‌ای که هنگام تماشای اکثر فیلم‌های اکشن داشتند، کاملاً حواس‌شان را جمع کنند و بیندیشند. گرچه نولان فیلم‌های دیگری دارد که حتی از تلقین هم ثقیل‌تر هستند، اما منطق «رویا درون رویا» در این فیلم نمونه‌ی درخشانی از سبک خاص، پیچیده و پرمایه از نظر ذهنی این کارگردان بود.

فیلم دانی دارکو ۲۰۰۱

۹. Donnie Darko (۲۰۰۱)

به‌عنوان داستان روان‌شناختی نوجوانی آشفته، بسیاری از تماشاگران جوان برای نخستین بار بعد از تماشای دانی دارکو با پتانسیل گیج‌کننده‌ی سینما آشنا شدند. این فیلم کالت با بازی جیک جیلنهال در نقش نوجوانی که در خواب راه می‌رود، شخصیت اصلی را در شرایطی نشان می‌دهد که با موجودی مرموز در لباس خرگوش به‌نام فرانک روبه‌رو می‌شود—کسی که به او می‌گوید دنیا در ۲۸ روز آینده پایان خواهد یافت. فیلمی مملو از معنا و نمادگرایی، بخشی از لذت تماشای این فیلم در تلاش برای مرتبط کردن تمام عناصر و یافتن معنای یکپارچه‌ی آن نهفته است.

بخشی از جذابیت‌های روایت دانی دارکو این بود که به عمقی پنهان در ورای روایت اشاره می‌کرد، و این حس را می‌داد که اگر بیننده به‌اندازه‌ی کافی درباره‌اش فکر کند، می‌تواند همه اجزای این پازل چیز را کنار هم بچیند. بااین‌حال، برخی نیز معتقد بودند که این فیلم تصور می‌کرد خیلی باهوش‌تر از چیزی‌ست که واقعاً هست، و تمام این معانی پنهان در واقع نوعی خودنمایی روشنفکرانه بود. فیلم‌های بعدی ریچارد کلی مانند Southland Tales و The Box نیز این روایت را تایید می‌کردند، چراکه نتوانستند به بینش جذابی برسند که دانی دارکو را چنین دیدنی کرده بود.

فیلم خرچنگ ۲۰۱۵

۸. The Lobster (2015)

پیش از آنکه یورگوس لانتیموس، کارگردان مشهور یونانی با آثاری مثل The Favourite وPoor Things با بازی اما استون به موفقیت در جریان اصلی سینما برسد، چندین فیلم عجیب و دشوار برای درک ساخت. یکی از نمونه‌های شاخص در این زمینه فیلم خرچنگ با بازی کالین فارل بود—کمدی عجیب و سیاهی درباره‌ی مردی مجرد که تنها ۴۵ روز وقت دارد تا شریک عاطفی‌اش را پیدا کند، وگرنه برای همیشه به حیوان تبدیل خواهد شد. به‌عنوان نقدی هوشمندانه بر وسواس فکری جامعه‌ی مدرن نسبت به روابط عاشقانه، این فیلم نگاهی بی‌رحمانه به طبیعت بی‌روح و تقریباً معاملاتی روابط عاشقانه امروزی داشت.

خرچنگ به‌خوبی نگاه غیرمعمول و متفاوت لانتیموس را به نمایش گذاشت و فیلمی بود سرشار از تصاویر شگفت‌انگیز از حیواناتی که آدم‌ها به آن‌ها تبدیل شده بودند. فارل در نقش دیوید، مردی که همسرش او را ترک کرده تا با مرد دیگری باشد، با بازی‌ای کاملاً کنترل‌شده ظاهر می‌شود، در حالی که تصمیم گرفته اگر موفق به یافتن عشق نشود، به یک خرچنگ تبدیل شود. خرچنگ فیلمی دیوانه‌وار است که معنای آن در نمادگرایی غنی‌اش نهفته بود، و اگر مخاطب نتواند ناباوری‌اش را معلق کند و جهان عجیب آن را بپذیرد، احتمالاً فقط گیج خواهد شد.

فیلم پاپریکا ۲۰۰۶

۷. Paprika (2006)

چهار سال پیش از آن‌که کریستوفر نولان با فیلم تلقین مخاطبان را با دنیایی رویاگونه سردرگم کند، ساتوشی کان، فیلمساز شهیر ژاپنی با پاپریکا موضوعاتی به‌شدت مشابه را مورد کاوش قرار داده بود. این اقتباس از رمان سال ۱۹۹۳ به همین نام نوشته یاسوتاکا تسوئی، یک روایت علمی-تخیلی سورئال بود درباره روان‌شناس-پژوهشگری به نام دکتر آتسوکو چیبا و کارآگاه رؤیاهای به نام پاپریکا، که با تروریست‌های رؤیایی مقابله می‌کنند—کسانی که دستگاهی را دزدیده‌اند که به آن‌ها امکان نفوذ به ناخودآگاه دیگران را می‌دهد.

پاپریکا با ترکیب انیمیشنی الهام‌گرفته از آثار استودیو جیبلی و داستانی عمیقاً روان‌شناسانه، بینندگانی را که با دقت تماشا می‌کردند پاداش می‌داد. به‌راحتی می‌توان در دنیای پاپریکا گم شد و تحت تأثیر پیچیدگی روایی و تصاویر بصری بی‌نظیرش قرار گرفت. بااین‌حال، برای کسانی که حاضرند وقت بگذارند و اسرار فیلم را رمزگشایی کنند، پاپریکا سفری ژرف و ارزشمند در کاوش ماهیت خودآگاهی و هویت بود.

فیلم من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم ۲۰۲۰

۶. I’m Thinking Of Ending Things (2020)

چارلی کافمن، نویسنده و کارگردان تحسین‌شده از جمله چهره‌هایی‌ست که در ساخت آثار دشوار برای درک و البته پرمایه از نظر فکری در هالیوود شناخته شده است. از فیلمنامه‌های ابتدایی‌اش مانند جان مالکوویچ بودن تا کارگردانی انیمیشن روان‌شناختی عجیب آنومالیسا، وقتی نام کافمن در تیتراژ ظاهر می‌شود، مخاطب می‌داند که با فیلمی برای «خاموش‌کردن مغز» یا تماشای تفننی بدون تفکر و دقت طرف نیست. با اقتباس از رمان من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم نوشته‌ی ایان رید، کافمن مخاطب را وارد دنیایی عجیب و سوررئال می‌کند که در آن هیچ چیز قطعی نیست.

به‌عنوان فیلمی به شدت پیچیده و مملو از نمادگرایی، این اثر داستان زن جوانی‌ست که به دیدار خانواده‌ی دوست‌پسرش می‌رود. درحالی‌که این روایت می‌تواند بستر یک کمدی سبک مثل آشنایی با والدین باشد، نتیجه سفر ماجراجویانه دیوانه‌واری به اعماق بی‌معنایی وجود است.

سولاریس ۱۹۷۲

۵. Solaris (1972)

آندری تارکوفسکی، فیلم‌ساز نامدار شوروی، به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین کارگردان‌های تمام دوران شناخته می‌شود؛ کسی که آثارش ما را مجبور می‌کنند با پیچیده‌ترین ابعاد وجود انسانی مواجه شویم. در سولاریس، تارکوفسکی به بررسی سوگواری، حافظه، هویت و ناشناختگی آگاهی‌های دیگر می‌پردازد؛ در روایتی از یک روانشنانس که با خدمه‌ای مواجه می‌شود که بر اثر قرار گرفتن در مدار سیاره‌ی سولاریس دچار بحران وجودی شده‌اند. این سیاره با ارسال فرکانس‌هایی روان انسان‌ها را به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد.

تارکوفسکی سولاریس را عامدانه برای بخشیدن عمقی احساسی به ژانر علمی‌تخیلی ساخت، چرا که او احساس می‌کرد بسیاری از آثار این ژانر فاقد حس واقعی احساس‌برانگیزی هستند. حتی آثاری تحسین‌شده مثل ۲۰۰۱: ادیسه فضایی ساخته استنلی کوبریک نیز از نظر تارکوفسکی سطحی بودند زیرا بیشتر بر نوآوری تکنولوژیکی تمرکز داشتند تا بینش روانشناختی واقعی. در مقام فیلمی که بی‌وقفه به کاوش مفاهیم اگزیستانسیالیستی می‌پردازد، سولاریس اثری عمیقاً پرمایه است که نیازمند توجه کامل و بی‌وقفه‌ی بیننده خواهد بود.

جاده مالهالند ۲۰۰۱

۴. Mulholland Drive (2001)

درحالی‌که برخی فیلم‌های هوشمندانه نیازمند تحلیل منطقی پیشرفته‌اند، آثار دیوید لینچ بیشتر اتمسفریک و رؤیاگون‌اند. به‌عنوان فیلم‌سازی با آثار عمیقاً روان‌شناختی که روی مرز باریکی بین واقعیت و سورئالیسم قدم می‌گذارند، برای درک و قدردانی کامل آثار لینچ، باید با بخش تاریک درون خود در ارتباط باشید. این امر در مورد جاده مالهالند کاملاً صادق است؛ فیلمی که اغلب از آن به‌عنوان شاهکار لینچ یاد می‌شود و در نظرسنجی BBC به‌عنوان بهترین فیلم قرن بیست‌و‌یکم برگزیده شد.

این فیلم با بازی نائومی واتس، درباره بازیگری جویای نام است که به لس‌آنجلس آمده و هویتش به‌تدریج دچار شکاف می‌شود. همچون بیشتر آثار لینچ، جاده مالهالند یک تجربه سینمایی عمیق و اندیشمندانه بود که بیش از آن‌که نیاز به درک کامل داشته باشد، باید تجربه شود. با منطق رؤیاگون خود، آن‌هایی که ادعا می‌کنند همه‌چیز را در این فیلم فهمیده‌اند، یا واقعاً نابغه‌اند یا دروغ می‌گویند.

فیلم Tenet (2020)

۳. Tenet (2020)

یکی از بهترین ویژگی‌های فیلم‌شناسی کریستوفر نولان این است که هرچند فهم روایت فیلم‌هایش همواره دشوار است، اما هیچ‌گاه غیرقابل‌درک نبوده‌اند. بااین‌حال، یک فیلم در کارنامه او از این قاعده مستثنی بود: انگاره یا انگاشته؛ تریلر سفر در زمان نولان، که آن‌قدر پیچیده بود که حتی رابرت پتینسون گفت نمی‌دانست چه اتفاقی در داستان می‌افتاد. به‌عنوان نمایشی بصری و درخشان از استعدادهای کارگردانی نولان، طبیعت پیچیده‌ی روایت انگاشته باعث شد هرچند تماشایش لذت‌بخش بود، بسیاری از تماشاگران سالن را ترک کنند، بدون اینکه بدانند داستان چیست.

انگاشته داستان یک مأمور سازمان سیا را روایت می‌کند که مأموریت دارد منشأ حمله‌ای از طریق زمان را ردگیری کند؛ و گرچه واضح است نولان فکر زیادی صرف ساختار درونی دنیای فیلم کرده، اما روایت آن برای بیشتر مخاطبان بیش از حد پیچیده بود. همین چالش‌برانگیز بودن آثار نولان است که باعث می‌شود فیلم‌های او از موردانتظارترین فیلم‌های جدید باشند، اما انگاشته گام اشتباه نادری بود که از مخاطب انتظار بیش از حدی داشت و پیچیده‌تر از آن بود که مخاطب عام را جذب خود کند.

فیلم نیویورک، جزء به کل ۲۰۰۸

۲. Synecdoche, New York (2008)

اولین تجربه کارگردانی چارلی کافمن، نیویورک، جزء به کل، شاید جاه‌طلبانه‌ترین فیلم اول یک نویسنده-کارگردان در تاریخ سینما باشد. هرچند کافمن با نگارش فیلمنامه‌هایی چون جان مالکوویچ بودن و اقتباس برای اسپایک جونز، اعتبار زیادی در هالیوود داشت، اما نیویورک، جزء به کل در سطح کاملاً جدیدی از پیچیدگی و هوشمندانگی بود؛ با حضور فیلیپ سیمور هافمن در نقش کارگردان تئاتری که می‌خواهد نمایشی عظیم درباره‌ی کل زندگی خود روی صحنه ببرد.

طرح داستانی نامنسجم فیلم باعث شد تلاش شخصیت کیدن کوتارد برای بازسازی زندگی‌اش روی صحنه از کنترل خارج شود. او نه تنها باید برای تمام افراد زندگی‌اش بازیگر انتخاب می‌کرد، بلکه باید بازیگرانی را نیز برای بازی در نقش آن بازیگران استخدام می‌نمود؛ چیزی شبیه عروسک‌های روسی بی‌پایان. با پرداختن به مفاهیمی چون زندگی، مرگ، معنا و عدم‌قطعیت، نیویورک، جزء به کل فیلمی باشکوه و حماسی بود که بیننده را وامی‌داشت کل زندگی‌اش را دوباره مرور کند.

فیلم آغازگر ۲۰۰۴

۱. Primer (2004)

آغازگر یک فیلم محبوب کالت درباره‌ی سفر در زمان است که پیچیدگی آن فراتر از درک معمول مخاطبان از فیلم‌های رمزآلود پیش می‌رود. توصیف این فیلم به‌عنوان اثری صرفاً گیج‌کننده، کم‌لطفی است زیرا با فیلمی مواجهیم که واقعاً باید نابغه باشید تا آن را کاملاً درک کنید. با فیلمنامه‌ای آن‌قدر متراکم و پیچیده که برای درک اولیه‌اش چندین‌بار تماشا نیاز است، سناریو فیلم آغازگر را شِین کاروث نوشت، کارگردانی کرد، و تهیه‌کنندگی و بازی در نقش اولش را نیز خود بر عهده داشت؛ و تمام این‌ها را با بودجه‌ای تنها ۷,۰۰۰ دلاری انجام داد.

کاروث با بهره‌گیری کامل از مدرک ریاضی و سابقه‌اش به‌عنوان مهندس، داستان دو مرد به‌نام‌های آرون و ایب را روایت می‌کند که در گاراژ خانه‌شان یک ماشین زمان می‌سازند. با پرداختن به مباحث علمی با استفاده از علم واقعی، تفاوت شگرف میان آغازگر و اکثر فیلم‌های علمی-تخیلی دیگر آشکار می‌شود؛آثاری که اغلب مفاهیم را ساده می‌کنند تا مخاطب گیج نشود. به‌عنوان موفقیتی شگفت‌انگیز، آغازگر در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۰۴ جایزه هیئت داوران بخش درام را کسب کرد و نشان داد که برای موفقیت در سینما، لازم نیست هوش مخاطب را دست‌کم بگیرید.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

ورود