رتبه‌بندی مرگ ۱۳ شخصیت اصلی فصل ۳ سریال «بازی مرکب» بر اساس میزان تراژیک بودن

رتبه‌بندی مرگ ۱۳ شخصیت اصلی فصل ۳ سریال «بازی مرکب» بر اساس میزان تراژیک بودن

زندگی و مرگ، تم اصلی سریال بازی مرکب (Squid Game) است؛ در حالی که در این رقابت، شرکت‌کنندگان به‌معنای واقعی کلمه برای زنده‌ماندن با هم و شرایط می‌جنگند. با اعلام اینکه فصل سوم پایان این سریال است، کاملاً روشن بود که تعداد زیادی از شخصیت‌ها زنده نخواهند ماند و مرگ‌هایی شوکه‌کننده و دلخراش در راه است. اما این‌بار، یک تفاوت مهم وجود داشت: اغلب شخصیت‌های فصل سوم از بازی‌های مرگبار فصل دوم باقی جان سالم به در برده بودند، و مخاطب از قبل با آن‌ها ارتباط عاطفی برقرار کرده بود؛ چیزی که در فصل‌های پیشین سابقه نداشت.

مادر و پسر فصل سوم سریال بازی مرکب

حتی با دانستن این واقعیت، فصل سوم بازی مرکب مرگ‌هایی را به تصویر کشید که از نظر احساسی، برخی از تلخ‌ترین و غیرمنتظره‌ترین لحظات تاریخ سریال را رقم زدند. خیانت‌ها و ضربه‌های عاطفی از هر طرف نازل می‌شدند و تماشای آن‌ها کار راحتی نبود. اما این همان چیزی‌ست که جوهره بازی مرکب را می‌سازد: سریالی تاریک با نگاهی بی‌رحمانه به طبیعت انسان؛ اینکه چگونه قدرت و رویارویی با مرگ، افراد را به سمت رفتارهای غیرمنطقی و غیرانسانی سوق می‌دهد. این سریال هیچ‌وقت ادعا نکرده که یک تجربه خوشایند یا سرگرم‌کننده ساده است، و در فصل خداحافظی‌اش، این تم‌ها را به اوج رساند. در این مطلب می‌خواهیم ۱۳ مرگ مربوط به شخصیت‌های اصلی فصل ۳ اسکوئید گیم را بر اساس میزان تراژیک بودن رتبه‌بندی کنیم.

بازیکن شماره ۱۰۰ بازی مرکب ۳

۱۳. ایم جونگ-دائه (بازیکن شماره ۱۰۰)

هیچ‌کس سزاوار مرگ در دنیایی شبیه بازی مرکب نیست، اما اگر قرار باشد برای «رضایت‌بخش‌ترین مرگ شخصیت منفی» در این سریال جایزه‌ای در نظر گرفت، بی‌شک باید آن را به بازیکن شماره ۱۰۰ داد. او در طول بازی‌ها، فقط به جایزه فکر می‌کند و دیگران را صرفاً به چشم پول نقدی می‌بیند که باید بدستش آورد. وقتی کسی از چالش‌ها جان سالم به در می‌برد، ناراحتی‌اش کاملاً آشکار است و با اینکه مستقیماً قاتل آن‌ها نیست، در مرگ چندین نفر نقش پررنگی دارد.

زمانی که در مرحله «بازی مرکب آسمانی» به پایین هل داده می‌شود و می‌میرد، نوعی احساس آسودگی به بیننده منتقل می‌شود؛ اینکه فردی با این همه نیت پلید، دیگر شانسی برای برنده‌شدن نخواهد داشت بسیار خوشایند است. شخصیت ایم جونگ‌-دائه نمادی‌ست از شیطانی‌ترین نوع واکنش انسان به موقعیت مرگ و زندگی: نادیده‌گرفتن ارزش اخلاقی دیگران و تبدیل‌کردن انسان‌ها به عدد و رقم.

کاپیتان پارک بازی مرکب ۳

۱۲. پارک یونگ-گیل

یونگ‌گیل که با عنوان «کاپیتان پارک» شناخته می‌شود، در یکی از خطوط فرعی داستان نقش کلیدی دارد؛ او به جون-هو کمک می‌کند تا مکان بازی‌ها را پیدا کند. اما در ادامه داستان فاش می‌شود که او در واقع یک خبرچین مخفی‌ست که وظیفه دارد مانع کشف موقعیت جزیره شود. پس از افشای نقش واقعی‌اش، یونگ گیل دست به یک قتل‌عام می‌زند و تقریباً تمام اعضای گروهش را به طرز فجیعی به قتل می‌رساند.

دردناک‌ترین جنبه مرگ او برای بیننده، واکنش احساسی جون-هو است؛ وقتی درمی‌یابد که تلاشش برای پیدا کردن گی-هون و افشای بازی‌ها از همان ابتدا محکوم به شکست بوده است. کاپیتان پارک به‌معنای واقعی کلمه از پشت خنجر می‌خورد؛ درست مانند خیانتی که جون-هو احساس می‌کند از طریق او تجربه کرده است. مرگ او برای تماشاگر چندان غم‌انگیز نیست، اما اهمیت روایی بالایی دارد و ابعاد پنهان داستان را آشکار می‌سازد.

بازیکن شماره ۲۰۳ فصل سوم بازی مرکب

۱۱. کیم گی-مین (بازیکن شماره ۲۰۳)

گی-مین در فصل سوم بازی مرکب نقش بسیار پررنگ‌تری پیدا می‌کند و مرگش نیز به‌شدت اهمیت دارد؛ چرا که آخرین بازیکنی‌ست که مستقیماً به دست گی-هون کشته می‌شود. با اینکه اطلاعات زیادی درباره او وجود ندارد، اما در مرحله «بازی مرکب آسمانی» مثل بسیاری از دیگر بازیکنان، هدف اصلی‌اش صرفاً زنده‌ماندن به هر قیمتی است. مهم‌ترین اقدام او در مرحله «قایم‌باشک» اتفاق می‌افتد؛ جایی که بازیکن ۱۷۲ را می‌کشد و ناخواسته باعث نجات یونگ‌سیک می‌شود؛ کسی که شجاعت کشتن کسی را نداشت و به مرگ نزدیک شده بود.

خوشحالی پیرامون مرگ او از تماشای خشونت اعمالش ناشی می‌شود؛ چیزی که گی-هون را کاملاً منقلب می‌کند و اشک به چشمانش می‌آورد. بیننده شاید با گی-مین رابطه‌ای برقرار نکرده باشد، اما در آن لحظه، گی-هون به‌وضوح درمی‌یابد که چقدر از آن مرد اول داستان فاصله گرفته و همه آن‌هایی را که به آن‌ها نزدیک شده بود، بار دیگر از دست داده است.

بازیکن شماره ۴۴ بازی مرکب ۳

۱۰. سئون-نیو (بازیکن شماره ۰۴۴)

سئون-نیو شخصیتی پیچیده دارد؛ نه لزوماً دوست‌داشتنی است و نه کاملاً شرور. حس اخلاق خاکستری او تا حد زیادی ناشی از میل شدیدش به بقاست، اما توانایی‌اش در پیش‌بینی رویدادها با استفاده از نیروهایی ناشناخته، شخصیتش را به‌طرز قابل‌توجهی پیچیده می‌کند. ایمان مذهبی‌ او باعث می‌شود بتواند در طول بازی برای خود پیروانی جمع کند و در میان این همه وحشت، نوید نجات ببخشد. این موضوع به‌ویژه در بازی «قایم‌ باشک» برجسته است، زمانی‌که به‌نظر می‌رسد دارد دیگران را به سوی رستگاری هدایت می‌کند.

با این حال، زمانی که گروه در کمین گرفتار می‌شود، سئون-نیو بدون لحظه‌ای تردید، دیگران را رها می‌کند و جان خود را نجات می‌دهد، در حالی‌که باقی به‌طرز فجیعی کشته می‌شوند. با وجود این خودخواهی، مرگ او حال و هوایی از اندوه دارد؛ چرا که بازیکن شماره ۱۰۰ را تا درِ خروجی هدایت می‌کند، اما او یکی از کلیدها را برمی‌دارد و در را به‌رویش می‌بندد. در نهایت، این زن توسط مین-سو که تحت تاثیر مواد و پریشان است و توهم می‌زند که او همان نام-گیو است، به قتل می‌رسد. اگرچه رفتار توهین‌آمیز سئون-نیو او را به مرز عصبانیت رسانده بود. در نهایت، تمرکز احساسی این مرگ نه روی خودش، بلکه روی سیر تحول شخصیتی مین-سو است.

بازیکن شماره ۳۳۳ فصل سوم بازی مرکب

۹. لی میونگ-گی (بازیکن شماره ۳۳۳)

میونگ‌-گی آدم بدی نیست و از برخی جهات شباهت‌هایی به سانگ-وو در فصل اول دارد: مردی که برای بقا به خشونت متوسل می‌شود، چون فکر می‌کند این تنها راه ممکن است. اما انگیزه‌ی دوم او چیزی فراتر از نجات خودش به نظر می‌رسد: او پدر فرزند جون-هی است. در طول بازی‌ها، زنده ماندن جون-هی در اولویت کامل او قرار دارد و با وجود همه موانع، موفق می‌شود تا مرحله «پریدن از روی طناب» او را زنده نگه دارد.

اما در آن مرحله، او به مرز جنون می‌رسد و حتی حاضر می‌شود فرزند خودش را فدا کند تا زنده بماند. تمام اعمال خوب میونگ گی ناگهان از هم می‌پاشد و بیننده به وضوح درمی‌یابد که چگونه بازی مرکب ذهن انسان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و تصمیم‌گیری‌های اخلاق محور را نابود می‌کند. میونگ‌-گی نمادی‌ست از حقیقت تلخ یک سیستم معیوب؛ سیستمی که اگر انسان مجال تفکر روشن داشت، شاید چنین پایانی نداشت.

بازیکن شماره ۱۲۴ فصل سوم بازی مرکب

۸. نام-گیو (بازیکن شماره ۱۲۴)

در ابتدا همیشه در کنار تانوس دیده می‌شود، اما مرگ نام-گیو در فصل سوم نشان‌دهنده‌ی خطرات و اجتناب‌ناپذیری اعتیاد است. پس از مرگ تانوس، نام-گیو به قرص‌هایی که در گردن‌آویز صلیب‌شکل معروفش نگه می‌دارد، وابسته می‌شود. این قرص‌ها او را به حالتی روانی و غیرقابل‌پیش‌بینی می‌رسانند، اما به او این توهم را می‌دهند که دیگر از چیزی نمی‌ترسد و می‌تواند در بازی‌ها بهتر عمل کند. با این حال، وقتی اثر قرص‌ها از بین می‌رود، اضطراب و ناپایداری جای آن حس اعتماد به نفس کاذب را می‌گیرد.

او با سوءاستفاده از ذهن وابسته و ضعیف مین-سو، سعی می‌کند کنترلش را حفظ کند؛ اما مین-سو گردن‌آویز صلیب را روی سکوی طناب پرت می‌کند و نام-گیو مجبور می‌شود برای برداشتن آن، خودش را در معرض خطر قرار دهد. اگرچه شخصیتش دائماً رو به شرارت بیشتر می‌رود، اما دیدن او در لحظه‌ای که صلیب خالی را باز می‌کند و با چشمان درمانده به پشت سرش نگاه می‌کند، اندوه‌بار است. او صرفاً محصول همان سیستمی‌ست که انسان را وادار می‌کند برای بقا تبدیل به هیولا شود؛ هیولایی که در نهایت، کنترل خود را به‌دلیل اعتیاد از دست می‌دهد. اگرچه مرگ این شخصیت به اندازه برخی شخصیت‌ها غم‌انگیز نیست، اما همچنان حس حسرت و افسوس در آن موج می‌زند.

بازیکن شماره ۰۰۷ بازی مرکب ۳

۷. پارک یونگ‌سیک (بازیکن شماره ۰۰۷)

یونگ‌سیک شخصیتی است که با ترس و بزدلی‌اش شناخته می‌شود؛ ویژگی‌ای که ریشه در وابستگی بیش‌ازحد او به دیگران دارد. همین ویژگی افراطی باعث شده بود بدهی سنگینی از قمار برایش به‌جا بماند، اما در عین حال، وفاداری شدید و عشق خالصانه‌اش به مادرش، گوم‌جا را نیز شکل داده بود. او در طول سریال فردی خوش‌قلب اما خودویرانگر به‌نظر می‌رسد؛ کسی که مدام به خود شک دارد و نمی‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد. این ضعف شخصیتی در نهایت زمینه‌ساز سقوط یونگ‌سیک شد: زمانی که در مرحله «قایم‌ باشک» جای مادرش را گرفت تا نقش تعقیب‌کننده را ایفا کند و دریافت که برای بقا باید یک نفر دیگر را بکشد.

برخلاف بازیکنان دیگر که اعتمادبه‌نفس بیشتری داشتند، یونگ‌سیک از فکرِ فروکردن چاقو در بدن انسانی دیگر به‌وضوح پریشان شده بود و درون هزارتو با ترس و دودلی قدم می‌زد. با نزدیک‌شدن به پایان زمان بازی، از ترس مرگ، تصمیم گرفت جون‌هی را هدف بگیرد؛ در حالی‌که مادرش با التماس از او می‌خواست که به‌جای جون‌هی، او را بکشد. اما پیش از آنکه بتواند ضربه نهایی را وارد کند، چاقویی را در پشتش احساس کرد. وقتی برگشت و دید مادرش قاتل است، اشک در چشمانش حلقه زد. گرچه مشخص بود که یونگ‌سیک شخصیت مناسبی برای بقا در بازی مرکب را ندارد، دیدن اینکه مادرش برای نجات یک مادر دیگر، ناخواسته باعث مرگ پسر خودش می‌شود، تکان‌دهنده بود. یونگ‌سیک در طول داستان رشد زیادی کرده بود، اما در نهایت، ضعف و نرمی شخصیتش بلای جان او شد.

بازیکن شماره ۱۲۵ فصل سوم بازی مرکب

۶. پارک مین-سو (بازیکن شماره ۱۲۵)

با وجود شخصیت بسیار مطیع، خجالتی و ترسویش، مین-سو موفق می‌شود خود را تا فینال بازی مرکب برساند. او در طول مسیر رشد قابل‌توجهی نشان می‌دهد، به‌ویژه در زمینه بلایی که بر سر نام-گیو آورد. با این حال، در بازی نهایی یعنی «بازی مرکب آسمانی»، بی‌تجربگی و ترس او کاملاً مشهود است؛ چرا که شروع به دیدن توهماتی از بازیکنان مرده مانند تانوس و نام-گیو می‌کند که از دنیای مردگان او را مسخره می‌کنند.

گرچه زمان حضور او در سریال نسبت به دیگران کمتر است، اما لحظات پایانی‌اش به‌شدت تراژیک هستند. درست پیش از مرگ، او در کنار لبه سکوی بازی بی‌دفاع ایستاده، بدنش می‌لرزد و نمی‌تواند کلمات را درست ادا کند. حتی پس از همه سختی‌هایی که پشت‌سر گذاشته، مین-سو همچنان در برابر خطر کاملاً بی‌پناه باقی مانده و از نظر دیگران هدف آسانی به‌شمار می‌آید. در آخرین لحظات زندگی‌اش، توهمی از سه-می را می‌بیند؛ نزدیک‌ترین دوستش در بازی که به‌خاطر ناتوانی مین-سو در دفاع از او، کشته شده بود. آن دختر نماد عذاب وجدان مین‌سو است و هنگام مرگ به او آرامش می‌بخشد و می‌بخشدش. این تصویر به مرگ مین-سو معنا و آرامش می‌بخشد.

بازیکن شماره ۳۸۸ فصل سوم بازی مرکب

۵. کانگ دائه-هو (بازیکن شماره ۳۸۸)

مسیر شخصیتی دائه-هو به‌شدت غم‌انگیز است؛ مسیری که تحمل مرگ او را برای بیننده به شدت دشوار می‌کند. در فصل دوم، او فردی آرام، منضبط و با قطب‌نمای اخلاقی روشن به تصویر کشیده می‌شود که تمایل به فداکاری برای خیر جمعی دارد؛ مثلاً زمانی‌که تصمیم می‌گیرد موضوع بازی دوم را به اطلاع همه بازیکنان برساند. اما در جریان شورش، تروماهای دوران کودکی‌اش به سراغش می‌آیند، مشخص می‌شود که احتمالاً از خانواده‌ای با پدری بدرفتار می‌آید، و دیدن یک جنازه باعث می‌شود به لاک دفاعی فرو برود.

دوستی و احترامی که نسبت به گی-هون داشت، ناگهان از بین می‌رود و گی-هون او را مقصر مرگ جونگ-به می‌داند. در مرحله «قایم‌ باشک»، دائه-هو توسط گی-هون تعقیب شده و در نهایت خفه می‌شود. در لحظات پیش از مرگ، دائه-هو سعی می‌کند به گی-هون بفهماند که شکست شورش تقصیر یک نفر نبوده، اما اگر قرار باشد کسی را مقصر دانست، آن فرد خود گی-هون است. دیدن اینکه شخصیتی صادق و وفادار چون دائه-هو به‌خاطر چیزی که در واقع تروما بوده، نه ترس، مجازات می‌شود، به‌قدر کافی دردناک است. اما اینکه گی-هون به‌راحتی یکی از نزدیک‌ترین دوستانش را می‌کشد، مرگ دائه-هو را چندبرابر سنگین‌تر می‌کند.

بازیکن شماره ۱۲۰ فصل سوم بازی مرکب

۴. چو هیون-جو (بازیکن شماره ۱۲۰)

هیون-جو یکی از فداکارترین و حمایت‌گرترین بازیکنان در دنیای بازی مرکب بود؛ ویژگی‌هایی که تا لحظه مرگش حفظ کرد. با وجود توانایی‌های فیزیکی آشکارش، که بخشی از آن‌ها به سابقه نظامی‌اش برمی‌گردد، تجربه شخصی‌اش از طردشدن به‌دلیل تبعیض‌هایی که پس از تغییر جنسیت متحمل شده بود، باعث می‌شد همواره حواسش به بازیکنان طردشده دیگر باشد؛ حتی بیش از امنیت خودش. این ذهنیت در نحوه مرگ هیون-جو نیز کاملاً آشکار است: زمانی‌که راه خروج از مرحله «قایم باشک» را پیدا می‌کند، اما برمی‌گردد تا به گوم‌جا و جون‌هی کمک کند؛ چون می‌داند آن‌ها برای مراقبت از خودشان بسیار ضعیفند.

در حالی‌که از نجات خود منصرف شده و برای کمک به دیگران بازمی‌گردد، غریزه بقا در او کمرنگ می‌شود. در این وضعیت احساسی، دقت و حواس جمعی‌اش را از دست می‌دهد و پشت به در خروجی می‌ایستد؛ همین باعث می‌شود که میونگ‌-گی، که تصور می‌کند او تهدیدی بالقوه است و نمی‌داند دارد از مادر فرزندش محافظت می‌کند، او را با چاقو بکشد.

هیون-جو در حالی می‌میرد که در حال نجات دیگران بود و این مرگ، گواهی بر ذات فداکارانه اوست. در طول سریال، او یکی از دوست‌داشتنی‌ترین بازیکنان بود؛ به‌خاطر همین تمایلش به انجام کار درست و اخلاقی. مرگ قهرمانانه‌ هیون-جو تصویری دلخراش از این حقیقت تلخ است که در دنیای بازی مرکب، انسانیت و نوع‌دوستی هرگز شانس بقا نخواهند داشت.

بازیکن شماره ۴۵۶ فصل سوم بازی مرکب

۳. سئونگ گی-هون (بازیکن شماره ۴۵۶)

در سریالی که انواعی از مرگ‌های دلخراش همیشه در کمین هستند، غیرقابل پیش‌بینی بودن یک مرگ، دشوار به نظر می‌رسد. در دنیای بازی مرکب، حتی مهربان‌ترین و پاک‌ترین بازیکنان نیز سرنوشتی تراژیک در انتظارشان است. اما مرگ گی-هون، یک پیچش بزرگ در پایان سریال محسوب می‌شود؛ به‌ویژه وقتی فاش می‌شود که دور نهایی «بازی مرکب آسمانی» اصلاً آغاز نشده بود و مرگ میونگ-گی پایان بازی نبود.

پایان کار شخصیتی که خود به نماد این سریال تبدیل شده، باید از نظر شماتیک معنا‌دار و ضروری باشد تا صرفاً شوکی کم‌اهمیت و سطحی به نظر نرسد. مرگ گی-هون دقیقاً همین ویژگی را دارد: یک پایان تلخ و شیرین که در آن، او خود را فدا می‌کند تا فرزند جون‌هی بتواند زنده بماند. او موفق می‌شود از شخصیت اعتیادآور و خودویرانگر خود عبور کند و در مواجهه با مسئولان بازی‌ها، بگوید که شرکت‌کننده‌ها «اسب» نیستند، بلکه انسان‌اند.

این جمله، ساده و صریح است اما جوهره اصلی بازی مرکب را نشان می‌دهد: اینکه در عمق ماجرا، این بازی همیشه درباره انسانیت بوده است. مرگ گی-هون تدریجی و آرام است، که فرصتی فراهم می‌کند تا تماشاگران تمام اتفاقات و رنج‌هایی که پشت‌سر گذاشته را مرور کنند. خداحافظی با او، به همان اندازه پایان یافتن سریال تاثیرگذار و احساسی است.

بازیکن شماره ۱۴۹ فصل سوم بازی مرکب

۲. جانگ گوم‌جا (بازیکن شماره ۱۴۹)

مرگ گوم‌جا ارتباطی جدایی‌ناپذیر با مرگ پسرش دارد. او در خوابگاه خودش را حلق‌آویز می‌کند؛ پس از اینکه تصمیم دردناکی گرفت که منجر به مرگ پسرش شد. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، گوم‌جا تصمیم گرفت با چاقو پسرش را بزند تا از مرگ جون‌هی – و به‌تبع آن، یتیم‌شدن نوزادش – جلوگیری کند.

این تصمیمی آنی بود، چراکه بلافاصله پس از آن، با فریاد از نگهبانان می‌خواهد پسرش را ببخشند. اما این موضوع بر نقش گوم‌جا در کل داستان تاکید دارد، جایی که نقش مادر را برای بسیاری از بازیکنان ایفا می‌کرد. گفت‌وگوی او با گی-هون پس از مرحله «قایم باشک» نیز به‌طرز دردناکی فاش می‌کند که این زن چطور تلاش می‌کند با مرگ پسرش کنار بیاید؛ و در حقیقت، تصویری نمادین از بی‌رحمی ساختار بازی‌ها ارائه می‌دهد.

او می‌میرد، چون دیگر دلیلی برای زندگی ندارد. او وارد بازی شد تا بدهی پسرش را پرداخت کند؛ اما حالا که او رفته، دیگر چیزی نمانده که براش بجنگد. خودکشی‌اش بی‌رحمانه، تکان‌دهنده و به‌دور از اغراق‌های معمول بازی است و بی‌شک، یکی از دلخراش‌ترین لحظات کل فصل سوم اسکوئید گیم به‌شمار می‌رود.

بازیکن شماره ۲۲۲ بازی مرکب فصل سوم

۱. کیم جون‌-هی (بازیکن شماره ۲۲۲)

سیر روایت و سرنوشت جون‌-هی در فصل سوم، به‌شدت بر بارداری او متمرکز است؛ ماجرایی که نهایتاً به تولد فرزندش در مرحله «قایم‌ باشک» ختم می‌شود. مشخص است که تنها خواسته‌ او، امنیت دخترش است. او هیچ‌گاه به‌طور مستقیم وارد خشونت نمی‌شود و تنها به کسانی اعتماد می‌کند که داوطلبانه حاضر به کمک شده‌اند، مثل گوم‌جا و هیون‌جو.

او شخصیتی آرام دارد که هیچ‌گاه توجه اضافه‌ای جلب نمی‌کند – تا زمانی که به مرگ نزدیک می‌شود. گی-هون پیشنهاد کمک می‌دهد و هدفی تازه در حفاظت از جون‌-هی و نوزادش پیدا می‌کند، اما جون‌-هی با گریه و التماس از او می‌خواهد که سر جایش بماند.

پس از آسیب‌دیدگی مچ پایش در مرحله «قایم باشک»، جون‌-هی می‌داند که شانس زیادی برای زنده‌ماندن ندارد. بنابراین از گی-هون می‌خواهد از کودک او مراقبت کند. این انفجار ناگهانی احساسات، دلخراش است؛ چراکه جون‌هی در واقع دارد با مرگ خود کنار می‌آید. دیدن زنی که مرگ خود را می‌پذیرد تا نجات فرزندش را تضمین کند، شکنجه‌ای عاطفی برای بیننده است.

برخلاف دیگر مرگ‌های سریال که معمولاً با خشونت و خونریزی همراه‌اند، مرگ جون‌هی با اندوه مطلق قاب‌بندی شده؛ در حالی که بدن او در کنار الگوهای گل روی زمین قرار می‌گیرد، درست مانند نوزادش که بر روی گل‌ها خوابیده است. این تصویر، مرگی شاعرانه و فراموش‌نشدنی را رقم می‌زند.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

ورود