
ابراهیم افشار، نویسنده و خبرنگار، مهمان سیوهفتمین قسمت برنامه اکنون به میزبانی سروش صحت بود و در بخشی از صحبتهای خود به ناصر حجازی، بازیکن و مربی فوتبال، اشاره کرد و گفت:
ناصر جزو دو سه قله باشگاه تاج و استقلاله ولی من در ناصر هم بیشتر از گلریش، عصیانگریشو دوست داشتم؛ دورهای که ناصر میره بنگلادش واقعا یه فیلمساز عجیبغریبی میخواد که ببینه میتونه اون دوره رو، آواره بنگلادش بشه که برای زنوبچهاش نونی تهیه کنه و وقتی از بنگلادش برگشت من دیدم وحشتناک لاغر شده، وحشتناک سوخته و سیاه شده.
بلایایی که سر ناصر در بنگلادش گذشته بود واقعاً نمیدونم آیا بر محنت کشیدهترین مردان این خاک گذشته؟ به دنبال یه پول مربیگری حلال در حالی که تو ایران تقریباً از فوتبال طرد شده؛ واقعاً این جملهش در گوشم زنگ میزنه که در تمام فامیل و دوستان و شاگردانم یک نفر نبود بهم ۵۰ تومن قرض بده.
ناصر وقتی میره در زیرزمینهای نموری که واقعاً به نظر من کرامت انسان زیر سوال میره و میخوابه پر از حشرات عجیبوغریب و آخرش اینو یک هندی پیدا میکنه که توی پارک نشسته و کشیهاش غرق شده و اون میگه چقدر شباهت داری به حجازی، گلر ایران… همون اتفاقات اتفاقی، ناصر رو میبره وصلش میکنه که به عنوان گلر از یه ناصری که باید میرفت گلر منچستریونایتد میشد، باید بره از کشوری که تهیترین فوتبال دنیا رو داره گلر بایسته و این داغ چطور در تاریخ فوتبال ایران بر ما قابل تحمل خواهد شد.
ویدیو مربوط به صحبتهای ابراهیم افشار را در ادامه میتوانید مشاهده کنید.
علت رفتن ناصر حجازی به بنگلادش چه بود؟
پیشتر نیز در یک گفتگو با کافه خبر خبرآنلاین، آتیلا حجازی پسر ناصر حجازی در مورد واکنش پدرش به کمک مالی محمود احمدی نژاد و ماجرای سفر او به بنگلادش صحبت کرده بود.

ناگفته نماند که خود ناصر حجازی پیش از فوت نیز درباره حضور خود در بنگلادش به عنوان بازیکن و مربی گفته بود:
خانواده من به جای اینکه به بنگلادش بیایند میتوانستند بازیهایم را در انگلیس تماشا کنند اما مجبور شدم به بنگلادش بروم. به کشوری که حتی همین الان هم کسی به آن کشور نمیرود چه برسد به اواسط دهه ۶۰. من به بنگلادش رفتم تا خانوادهام گرسنه نمانند.
حجازی در پایان دوران بازیکنی خود به بنگلادش رفت و پس از مدت کوتاهی دروازهبانی در تیم محمدان، سرمربی این تیم شد؛ نقطه اوج باشگاه محمدان در سال ۱۳۶۷ با پیروزی بر پرسپولیس و صعود به یک چهارم نهایی جام باشگاههای آسیا رقم خورد.

ماجرای لغو اکران فیلم «من ناصر حجازی هستم» بهخاطر حضور وریا غفوری چیست؟
بهناز شفیعی، همسر ناصر حجازی، درباره تصمیم اسطوره فوتبال ایران برای حضور در کشور بنگلادش و تیم محمدان پیشتر گفته بود:
یادم هست یک روز آمد خانه و نقشه جغرافیا را گذاشت جلوی من و بنگلادش را نشان داد و گفت میخواهم به اینجا بروم… گفتم اینجا کجاست ناصر؟ گفت آخر دنیا، داکا پایتخت بنگلادش که دو تیم دارد به نام آباهانی و محمدان و میخواهم بروم در یکی از این دو تیم به عنوان بازیکن و مربی کار کنم. هر روز ساعت شش صبح میرفت تا ساعت ۱۲ ظهر در جنگلهای شیان تمرین میکرد تا بدنش آماده شود. آن زمان یک خانه داشتیم ۱۶۰ متر و یک پیکان که ناصر پیکان را ۱۰۰ هزار تومان فروخت، ۵۰ هزار تومان داد به ما و ۵۰ هزار تومان خودش برداشت و رفت هند…. از هند پیشنهاد داشت اما به توافق نرسید و با قطار به بنگلادش رفت. در مسیر با یک فوتبالیستی به نام آمیکو آشنا شد که در محمدان بازی میکرد و رفت همین تیم. ناصر چند سال بنگلادش بود و من آتیلا و آتوسا هشت ماه بنگلادش کنار ناصر خان زندگی کردیم. واقعاً آخر دنیا بود. یک بار آتوسا داشت بستنی میخورد، آن موقع پنج سالش بود، همین که چوب بستنی را انداخت پایین ۲۰ تا بچه هجوم بردند برای لیس زدن چوب بستنی. آتوسا از آن روز به بعد پنج ماه داخل خانه ماند و بیرون نمیرفت. در داکا ماشین به صورت عمومی وجود نداشت و ما با «ریکشا» این طرف و آن طرف میرفتیم. یک صندلی بود که دو تا چرخ داشت و آدم ها آن را راه می بردند. آنهایی که ریکشا میراندند خوشحال بودند از اینکه داکا سرپایینی و سربالایی ندارد و صاف است.
بدون نظر