
گاهی بعضی فیلمها به جای آنکه تماشاگر را به دل قصه ببرند، او را با انبوهی از شلوغکاریها و وصلهپینههای بیجان روبهرو میکنند. در چنین شرایطی نقد کردن اثر نه کار آسانی است و نه لذتبخش، چون به جای جستوجوی معنا و کشف لایههای پنهان، باید مدام با این پرسش که «اصلاً این همه تکهپاره چرا کنار هم چیده شدهاند؟» دستوپنجه نرم کرد.

فیلم مرد عینکی از همین جنس تجربههاست؛ اثری که بیشتر از آنکه قصهای روشن و منسجم داشته باشد، به ملغمهای از ژانرها، شخصیتهای نیمهکاره و صحنههای پراکنده تبدیل شده است. بیتا جعفری در اعتماد مینویسد:
سالها پیش از استاد عزیزی یاد گرفتیم، اصلیترین معنای نقد یک اثر هنری این است که پیرنگ یا پلات اصلی را پیدا کرده، درونمایه را یافته و بتوانیم قصه چند خطی و سرراستی از اثر با بیانی ساده ارایه دهیم. به ما آموخت نقد یعنی اینکه به زوایای پنهان اثر نور بپاشانیم، نقطه قوتهای اثر را پررنگ کرده، دنبال موتیفهای احتمالی یا همراستایی عناصر سازنده فیلم و در نهایت تأثیرِ واحد باشیم.
کمکم یاد گرفتیم هر اثری هر قدر هم ضعیف و به دور از استانداردهای تعریف شده باشد، باز هم قابل نقد است و با عینک یا ذرهبین باید بگردیم دنبال نکات قابل تأمل. باید دنبال استاد بگردم و بپرسم اگر برای نقد فیلمی مثل مرد عینکی با عینک و ذرهبین که هیچ، بلکه با تلسکوپ هم نکته درخوری پیدا نشد چه باید کرد. چیزی که نیست، نیست و با هیچ جستنی پیدا نخواهد شد.
داستان مرد عینکی از روایت کاملا نمایشی برای معرفی مردی به نام حلیم رایگان همراه با بیانی به شدت کلیشهای و شعارزده، احتمالاً برای همراه کردن بخش بزرگی از جامعه که در بیعدالتیهای حاکم بر جامعه با تلاش به جایگاهی که استحقاق آن را دارند نرسیدهاند، شروع میشود.
در ادامه با چالشهای شغلش به عنوان مسوول سرویس بهداشتی عمومی، چالشهای نام و نام خانوادگیاش، و… روبهرو میشویم. همین مضمون تغییر اسم که به اندازه کافی موضوع قابل اعتنایی است و به دنبالش اشتباه گرفته شدن دو آدم که هیچ سنخیتی با هم ندارند اگر به درستی پرداخت میشد و قصه و موتیفهای منسجمی داشت در کنار دیگر عوامل فیلم میتوانست کار قابل قبولی از آب درآید.
اما پلات به قدری ضعیف است و چفت و بستش با هم جور درنمیآید که کریم امینی (کارگردان) مجبور میشود برای جمع کردن اثر دست به هزار ترفند بزند. او ژانر کمدی را با اکشن در هم آمیخته، از صحنههای اکشن، شوخیهای کلامی مبتذل و شوخیهای فیزیکی، خشونت و قتل، لوکیشنهای خارجی و متفاوت، بازیگرهای خارجی، زن بلوند با موهای باز، زیرنویس، بیانِ دردهای نسلی از جامعه به شکلی فراشعارزده، فساد مالی مدیران در هر سطحی از جامعه، سیاسی کردن ماجرا، آوردن اسم پنتاگون، چهره بازیگری مثل بهرام افشاری و… استفاده میکند تا حلیم که نه، بلکه یک آش پیتزا -قورمهسبزی- قیمه درهمبرهمی بار بگذارد و با ملاقه خوب هم بزند و به زورِ سس و ادویه و ترشی به خورد تماشاگر بدهد تا او یادش برود داستان فیلم چه بوده است.
از آنجا که جز عکس نقاشی شدهای از همسرِ مورد علاقه حلیم که نشانه بسیار ضعیف و کمرنگی است که حتی تقویت هم نمیشود، نشانههای پایان و توجیهپذیری پایانبندی از ابتدای داستان در فیلم مشاهده نمیشود، با قطعیت میتوان گفت داستان فیلم از لحاظ پیرنگ ایراد دارد و حمزه صالحی (نویسنده فیلم) برای پیشبردِ سلسله حوادث در این حلیم که نه، پساآبدوغخیار به هر چیزی چنگ انداخته و کاملا سلیقهای عمل کرده است تا بلکه بتواند فیلم را نجات بدهد.
ریتم فیلم به رغم تلاش برای کمدی بودن بسیار کند پیش رفته و سخت میتوان برای پایان فیلم صبوری کرد. ریتمِ کندِ فیلم به زورِ صحنههای اکشن هم هیچ تغییری نمیکند.
ژانر فیلم ملغمهای از کمدی، اکشن و درام است که این سه حتی به صورت سطحی هم در هم تنیده نمیشوند تا با یک کل واحد روبهرو باشیم. به زورِ رابطه عاشقانه تعریف نشدهای از همسر قبلی حلیم یا کامبوزیا یا داریوش که تمام گذشته این رابطه در دو – سه دیالوگ کوتاه خلاصه میشود هم فیلم عاشقانه نمیشود، بلکه پایانبندیاش به فیلمهای هندی شباهت زیادی پیدا میکند.
در این فیلم با هیچ شخصیتی مواجه نیستیم و همه آدمها از جمله حلیم رایگان، در حد تیپ باقی میمانند و حتی به شخصیت شدن نزدیک هم نمیشوند. همانگونه که گذشته ساده حلیم با ذکر سیرِ شغلهای پیشین و نوع روابطش با پدر و دیگران هیچگونه پیوندی با پیچیدگی تروریست بودنش ندارد، بعضی ویژگیهای رفتاری حلیم مثل «میو کردن» در داستان فیلم بدون پشتوانه و توجیه باقی میماند.
پرسشی که حقیقتا جای خالی جوابش مشخص است این است که «آیا پیش از ساخت فیلم، هیچکدام از عوامل سازنده سناریو را خوانده بودند؟»
دستپخت مشترک کریم امینی و حمزه صالحی حلیمی شده است که همه چیز در آن پیدا میشود. فقط کم مانده بود چند شعبدهباز و چند آکروباتباز و چند حیوان دستآموز سیرک هم وارد گود شوند تا معرکه کامل شود.
با در نظر گرفتن تمام موارد، مرد عینکی از همه جهت کاملا در سطح مانده است. در این فیلم فقط یک فاکتور برای تهیهکننده و کارگردان و نویسنده و بازیگر مهم بوده است: «فروش گیشه» و برای ویترین و نمای کار استفاده از هر چیزی مجاز بوده است. احتمالا شعارشان این بوده است: «لازم نیست به یک گام جلوتر بیندیشیم، مردم عینکهایشان را برداشتهاند و چیزی نمیبینند.»
خاطرنشان کنم: «به هوش باشید، مردم عینکهایشان را هم که بردارند باز هم ملغمهای را که بار گذاشتهاید میبینند، در خاطرشان بایگانی شده و پرونده شما بسته میشود.»

رقابت سه فیلم سینمایی روی پرده سینما؛ از «پیرپسر» و «زن و بچه» تا «مرد عینکی»
بدون نظر