۱۰ فیلمساز نابغه اما عاشق دردسری که همه فیلم‌هایشان جنجالی و بحث‌برانگیز شدند

۱۰ فیلمساز نابغه اما عاشق دردسری که همه فیلم‌هایشان جنجالی و بحث‌برانگیز شدند

بیشتر فیلم‌های امروز مسیر امنی را طی می‌کنند، به فرمول‌های امتحان‌شده و پایان‌های بازارپسند می‌چسبند. صنعت سینما یک کسب‌وکار است و معمولاً در جستجوی راضی‌کردن مخاطب حرکت می‌کند، و همان چیزی که به‌اصطلاح «فیلم چهار‌-بخشی» نامیده می‌شود همیشه مسیر اصلی خواهد بود. بااین‌حال، سینما همیشه دردسرسازهای خودش را داشته؛ هنرمندانی که روی اعصاب جامعه راه می‌روند، از برآشفتن مخاطبان لذت می‌برند و پرده‌ی سینما را همچون یک کوکتل مولوتوف به کار می‌گیرند.

این فهرست به برخی از بدنام‌ترین کارگردانان سینمای مدرن می‌پردازد، فیلمسازانی که با سر باز زدن از خوش‌خدمتی یا تبعیت از هر مجموعه قوانین مشخص سینمایی، نامشان را در تاریخ سینما حک کرده‌اند. گاهی آثار این فیلمسازان شوکه‌کننده، ناراحت‌کننده و حتی توهین‌آمیز است؛ گاهی خنده‌دار به شکلی تاریک، به شکلی آزاردهنده زیبا یا به‌طور غیرمنتظره‌ای تأثیرگذار. واقعیت این است که آن‌ها هیچ‌گاه امن و بی‌خطر نیستند، و شاید این همان جذابیتی است که همه از سینما انتظار دارند. در ادامه این مطلب شما را با ۱۰ فیلمسازی آشنا می‌کنیم که فیلم‌هایشان همیشه بحث‌برانگیز بوده و مخاطبان را به شکل موزیانه‌ای آزار می‌دهند.

فیلم Gummo

هارمونی کورین

کورین در ۲۲ سالگی و با نوشتن فیلمنامه‌ی Kids به شهرت رسید و خیلی زود به یک چهره‌ی کالت بدل شد، به‌خاطر رویکرد بی‌پروای کلاژگونه‌اش به روایت. فیلم‌های او در عدم انسجام روایی غوطه‌ورند؛ چه قطعات پراکنده و چندش‌آور Gummo، چه نیهیلیسم آرام Trash Humpers، یا اودیسه‌ی جنایی پر زرق‌وبرق Spring Breakers. به طور خاص، آثار کورین اغلب مرز بین رئالیسم مستند و اجرای سورئال را محو می‌کنند، و حسی می‌سازند که انگار وارد داستانی شده‌اید که نباید می‌دیدید.

به بیان دیگر، کورین در تنش میان هنر والا و فرهنگ سخیف به اوج قدرت خود می‌رسد؛ او تصاویر تاریک و موضوعات ناراحت‌کننده را با موسیقی‌های کوبنده، فیلمبرداری نئونی و ارجاعات غیرمعمول در هم می‌آمیزد، مثل استفاده از شخصیت‌های دیزنی و کاملاً وارونه‌کردن تصویر خانوادگی و بی‌خطر آن‌ها. اوج این بازی حسی غریب کارگردان در Gummo دیده می‌شود؛ عجیب‌ترین و چالش‌برانگیزترین پروژه‌اش. برای برخی، کورین یک آزارگر سینمایی بی‌هدف است؛ برای دیگران، او یک ثبت‌کننده‌ی حاشیه‌های عجیب فرهنگ آمریکایی.

فیلم Happiness

تاد سولوندز

تاد سولوندز قصه‌گویی است که احساس ناخوشایند را به سلاح تبدیل می‌کند. فیلم‌های او (بدنام‌ترینشان Happiness) یک درام خانوادگی حومه‌ی شهری را به میدان مین موضوعات تابو بدل می‌کنند: پدوفیلیا، تنهایی، تحقیر و بی‌رحمی‌های خاموش زندگی روزمره. بااین‌حال، سولوندز برای شوکه‌کردن صرف کار نمی‌کند؛ تحریک‌های او با طنز خشک و همدلیِ تقریباً دردناک با شخصیت‌های آسیب‌دیده و از نظر اخلاقی سازش‌پذیرش همراه است. او سازنده‌ی فیلم‌های استثمارگرانه نیست. در پروژه‌هایی مثل Welcome to the Dollhouse و Storytelling، سولوندز مخاطبان را وادار می‌کند با انسانیت افرادی که ترجیح می‌دادند در همان ابتدای داستان محکومشان کنند، دست‌وپنجه نرم کنند.

در حالی‌که بسیاری از کارگردانان شخصیت‌هایشان را تطهیر می‌کنند، سولوندز عمیق‌تر به زشتی‌ها فرو می‌رود و به صحنه‌هایی متوسل می‌شود که که واقعاً آزاردهنده و تماشای آن‌ها دشوار است (مشهورترین نمونه، گفت‌وگویی خاص در Happiness است). همچنین فیلم‌های سولوندز معمولاً از نظر ساختار روایی آزمایشی و تجربی‌اند؛ چه با استفاده از هشت بازیگر متفاوت برای نمایش یک شخصیت در هشت فصل از زندگی‌اش، یا استفاده از یک سگ سوسیسی (Wiener Dog) به‌عنوان چارچوب داستانی.

فیلم pink flamingos

جان واترز

فیلمساز ملقب به «پاپ آشغال» (Pope of Trash) بر پایه‌ی تبدیل «سلیقه‌ی بد» به چیزی غیرقابل مقاومت برای خود یک حرفه ساخته است. جان واترز همان ذهن عجیب‌وغریب پشت پلیدی بی‌پروا در Pink Flamingos و زیرورو کردن ابتذال هنری در Female Trouble و Hairspray است. آثار زیرزمینی اولیه‌ی او از شکستن هر تابوی قابل‌تصور لذت می‌بردند: از رابطه‌ با محارم گرفته تا آدم‌خواری و کوپروفاژیا (مدفوع‌خواری). بااین‌حال، واترز اغلب تیرگی و تباهی را با گرما و شخصیت‌پردازی‌های غنی متعادل می‌کرد. در نتیجه، برخی از فیلم‌های متأخر او کمک کردند تا سلیقه‌های اغراق‌آمیز و پرزرق‌وبرق به فرهنگ جریان اصلی راه پیدا کنند.

درواقع، پشت این زشتی‌ها و تخطی‌ از هنجارها، یک نامه‌ی عاشقانه‌ی عمیق و زیرکانه به «بیگانه‌ها» و «طردشدگان» نهفته است. واترز امپراتوری «ذائقه‌ی بد» خود را بر این باور بنا نهاد که قانون‌شکنی می‌تواند رهایی‌بخش باشد، نه صرفاً توهین‌آمیز. فیلم‌شناسی او سرشار از شادی، هرج‌ومرج و فراگیر بودن است. همچنین بسیاری از فیلم‌های واترز زیبایی‌شناسی‌ خاصی دارند که به وضوح از مواد روان‌گردان الهام گرفته، و خودش اعتراف کرده است که در ساخت فیلم‌های اولیه‌اش اغلب از این مواد مصرف می‌کرده: «من سر فیلم Multiple Maniacs تحت تاثیر LSD بودم، حتی یادم نیست [فیلمبرداری چقدر طول کشید]!»

فیلم Vagabond

اگنس واردا

اگرچه کمتر از بسیاری از دیگر نام‌های این فهرست آشکارا تحریک‌آمیز بود، اما اگنس واردا به‌دلیل رویکرد پیشگامانه و جسارت در به چالش کشیدن انتظارات مخاطب، شایسته‌ی یادآوری است. به‌عنوان «مادربزرگ موج نوی فرانسه»، او از کلیشه‌ها و قوانین مستقر سینمایی سر باز زد و اغلب مستند و داستان، هنر و کنشگری را در هم آمیخت. فیلم‌های ابتدایی واردا گرایشی فمینیستی داشتند که در زمان خود همیشه مورد استقبال قرار نمی‌گرفت. از Cléo from 5 to 7 تا Vagabond، واردا دیدگاه نسبت به زنان، چگونگی روایت داستان‎ها و چیزی که سینما می‌توانست باشد را به چالش می‌کشید.

افزون بر این، برخی از انتخاب‌های زیبایی‌شناختی و روایی او در زمان اکران فیلم‌هایش بسیار جسورانه یا شوکه‌کننده بودند. برای نمونه، در Kung Fu Master، او رابطه‌ی میان زنی چهل‌ساله و دوستِ دختر نوجوانش را بررسی کرد. همچنین پرتره‌ی بازیگوشانه اما ملموی از خودش در The Beaches of Agnès با تصاویری بی‌پرده تماشاگران را غافلگیر کرد؛ از جمله نمایی کوتاه از یک رفتار جنسی، که جایگاه واردا را به‌عنوان نیرویی منحصربه‌فرد در فیلمسازی تثبیت کرد.

فیلم Funny Games

میشائیل هانکه

کمتر فیلمسازی به اندازه‌ی میشائل هانکه توانسته است تحریک‌گری و آزار مخاطب را با چنین دقتی به کار گیرد. این استاد فیلمسازی اتریشی حرفه‌اش را وقف کالبدشکافی خشونت، رسانه و بی‌تفاوتی کرده و اغلب دوربین را مستقیماً به سوی تماشاگر گرفته است. Funny Games آشکارا با مخاطب سخن می‌گوید و او را در تعرض سادیستی‌ای که روی پرده در جریان است، شریک می‌کند. Caché نظارت را به کابوسی آرام‌سوز درباره‌ی گناه و تاریخ استعمار بدل می‌سازد (فیلمی که اکنون به‌طور گسترده در شمار بهترین فیلم‌های قرن بیست‌ویکم رتبه‌بندی می‌شود). The White Ribbon و Amour تماشاگر را به کنج‌های اخلاقی و عاطفی‌ای می‌رانند که راه گریزی آسان از آن‌ها نیست.

فیلم‌های هانکه به همان اندازه که زننده و شوک‌آورند، عقلانی و روشنفکرانه‌اند. او از تخلیه عاطفی و پایان‌های مرتب و اطمینان‌بخش پرهیز می‌کند، و هرگز نمی‌کوشد مخاطب را تسلی دهد. آثارش در مسائل اجتماعی، تنش‌های طبقاتی و تاریک‌ترین گوشه‌های روان انسان فرو می‌روند. او برای انتقال پیام‌هایش از تصاویری آزار دهنده بهره می‌گیرد. بااین‌حال، دقت و سخت‌گیری در کارش این فیلم‌ها را به جایگاه بیانیه‌های فلسفی تمام‌عیار ارتقا می‌دهد، که نه‌فقط شوکه‌کننده، بلکه تأمل برمی‌انگیزند.

Irréversible

گاسپار نوئه

اگر هانکه را بتوان جراح دانست، گاسپار نوئه بیشتر شبیه به یک ابزار جراحی کند و زمخت است؛ یک تحریک‌گر احساسات که با نورهای چشمک‌زن، ضرب‌آهنگ‌های کوبنده و یورش بی‌امان حسی به سراغ شما می‌آید. فیلم‌های او (Irréversible، Enter the Void و Climax) برای محاصره کرده روانی مخاطب ساخته شده‌اند؛ ترکیبی از آزمایش‌های فرمی با محتوای گرافیکی و شوک‌آور. استفاده‌ی نوئه از برداشت‌های طولانی، حرکات گیج‌کننده‌ی دوربین و جلوه‌های بصری پر از افکت شدید، تماشاگر را درون وضعیت‌های عاطفی شخصیت‌هایش به دام می‌اندازد. چه در مواجهه با خشونت جنسی، سرخوشی ناشی از مصرف مواد مخدر یا وحشت اگزیستانسیالیستی، این کارگردان مخاطب را وادار می‌کند «حس کند»؛ اغلب به شکلی ناراحت‌کننده.

منتقدان او را به افراط و خودنمایی بیش از حد متهم می‌کنند؛ هوادارانش، چشم‌انداز بی‌امان و سازش‌ناپذیرش را می‌ستایند. در هر صورت، کسی از یک فیلم گاسپار نوئه بی‌تفاوت بیرون نمی‌آید. بااین‌حال، برخی او را متهم به وارد شدن در حیطه «ذائقه بد» کرده‌اند. به طور خاص، Irréversible به‌خاطر نمایش بی‌رحمانه‌ی خشونت و تجاوز جنسی مورد انتقاد قرار گرفت؛ راجر ایبرت آن را «فیلمی چنان خشن و بی‌رحم که بیشتر مردم قادر به تماشای آن نخواهند بود» خواند. در واقع، صدها نفر در نخستین نمایش فیلم در جشنواره‌ی کن سالن را ترک کردند.

The Gospel According to St. Matthew

پیر پائولو پازولینی

پیر پائولو پازولینی همچنان یکی از رادیکال‌ترین و جنجالی‌ترین صداها در تاریخ سینما باقی مانده است. او شاعر، فیلسوف و معترضی سیاسی‌ بود که از سینما برای کندوکاو در مضامین کلان مانند دین، سرمایه‌داری و قدرت استفاده کرد. ایدئولوژی مارکسیستی، نمادنگاری کاتولیک و جسارت بی‌پرده‌ی جنسی همگی در فیلموگرافی او هم‌زیستی دارند. آثار ابتدایی‌اش مانند Accattone و The Gospel According to St. Matthew از همان آغاز اخلاقیات متعارف را به چالش کشیدند، اما این Salò, or the 120 Days of Sodom بود که بدنامی‌اش را تثبیت کرد.

این فیلم، با بازنمایی بی‌پرده‌ی تباهی و ابتذال فاشیستی، به یکی از آزار دهنده‌ترین فیلم‌های تاریخ شهرت یافته است. منتقدان هنوز درباره‌ی معنا و پیام بسیاری از آثار پازولینی بحث می‌کنند، و بسیاری از مواضع اجتماعی و سیاسی او در زمان خود بحث‌برانگیز یا متناقض بودند؛ بااین‌همه، شایسته‌ی تقدیر است که او بی‌پروا با مسائل اجتماعی کلیدی؛ از جمله رویارویی ایتالیا با سایه‌ی جنگ جهانی دوم روبرو شد. قتل پازولینی در سال ۱۹۷۵ کارنامه‌ای را کوتاه کرد که با شجاعت تعریف می‌شد و میراثی از «تابوشکنی به‌عنوان حقیقت‌گویی» به‌جا گذاشت.

Bad Lieutenant

آبل فرارا

کارگردان بعدی این فهرست در واقع یک زندگینامه سینمایی از پازولینی ساخت که شباهت‌های سبک داستان‌گویی آتشین و تحریک‌آمیز آن‌ها را برجسته می‌کرد. آبل فرارا کارگردان آثار کالت کلاسیک جمع‌وجور و تندوتیزی مثل Ms. 45، King of New York و Bad Lieutenant است؛ آثاری که همگی با تاریکی، خشونت، اعتیاد و انحطاط اخلاقی تعریف می‌شوند. کارنامه‌ی هنری او مجموعه‌ای از تضادهای تیز و برنده است: استثمار و ابتذال در کنار هنر والا، خشم اخلاقی و سقوط اخلاقی، گناه کاتولیکی و افراط در جنایت.

آنچه کار فرارا را جالب می‌کند (و فراتر از سرگرمی سطحی می‌برد) تمایل او به تامل عمیق بر روی گناه و رستگاری در یک لحظه است؛ جایی که اغلب مرز بین این دو را محو می‌کند. قهرمانان او تقریباً همیشه در مرز سقوط‌اند: خودویرانگر، تسخیرشده و در جستجوی نجات در شهری که هیچ نجاتی ارائه نمی‌دهد. فرارا از زشتی‌های انسانی روی‌گردان نیست، اما فیلم‌هایش کاملاً ناامیدکننده و نیهیلیستی هم نیستند. بعد از چندین دهه، او همچنان فعال است و در سال ۲۰۲۲ اثری زندگینامه‌ای در مورد کشیش پادره پیو منتشر کرد.

Basic Instinct

پل فرهوفن

پل فرهوفن از این جهت خاص است که کارنامه‌اش هم شامل پروژه‌های خاص و ساختارشکن است و هم بلاک‌باسترهای بزرگ. او با پیشینه‌ای در سینمای هلند وارد هالیوود شد و رشته‌ای از فیلم‌ها را روانه بازار کرد که به همان اندازه که موفقیت تجاری داشتند، هجو تلخ و انتقادی هم در دل خود پنهان کرده بودند. RoboCop و Starship Troopers اغلب به‌عنوان آثار ژانری سرراست و ساده در نظر گرفته می‌شوند، اما در زیر انفجارها و خون و خونریزی، انتقادهای تند و تیز از فاشیسم، قدرت شرکت‌های بزرگ و نظامی‌گری نهفته است. سپس به Basic Instinct و Showgirls می‌رسیم؛ تریلرهای جنسی که وحشت اخلاقی ایجاد کردند، در حالی که با اشتیاق تمام، افراط‌گرایی را در آغوش کشیده بودند.

در نهایت، فیلم تاریخی جسورانه و عجیب او، Flesh and Blood، بسیار جلوتر از زمان خود بود. حتی در آثار متأخرش مثل Elle یا Benedetta نیز فرهوفن همچنان جنجال‌برانگیز باقی مانده است و با بی‌پروایی به سراغ موضوعاتی چون خشونت جنسی، دین و کفرگویی می‌رود. تمام این پروژه‌های به‌ظاهر نامتجانس نشان‌دهنده توانایی فرهوفن در تبدیل استثمار به نوعی نقد اجتماعی هستند. فیلم‌های او تماشاگران را وادار می‌کنند از نمایش لذت ببرند، در حالی که درمی‌یابند خودشان سوژه‌ی طنز تلخ اثر بوده‌اند.

Breaking the Waves

لارس فون تریه

در صدر این فهرست نام لارس فون تریه قرار می‌گیرد؛ فیلمسازی که بارها با آثارش و همچنین با اظهارنظرهای عمومی‌اش جنجال‌آفرین شده است. او یکی از بنیان‌گذاران جنبش Dogme 95 است و به همان اندازه که به قواعد فیلم‌سازی علاقه دارد، به شکستن آن‌ها نیز دلبسته است. کارنامه‌ی هنری فون تریه شامل فهرستی بلند از آثار چالش‌برانگیز است: Breaking the Waves، Dancer in the Dark، Dogville، Antichrist و Nymphomaniac. همه‌ی این فیلم‌ها بازیگران را به سرحد تحمل‌شان می‌کشانند، مستقیماً به سراغ موضوعات تابو می‌روند و معمولاً مخاطبان را میان شگفتی و انزجار رها می‌کنند. تحریک‌گری‌های فون تریه به همان اندازه که زیباشناختی هستند، وجودی و فلسفی نیز هستند. داستان‌های او اغلب بر رنج، ایمان، بی‌رحمی و ضعف انسانی تمرکز دارند، آن هم به شیوه‌ای که گویی عمداً آزارگرانه است.

با این حال، در دل این تاریکی نوعی درخشش فرمی و همدلی عمیق – هرچند پیچیده و تحریف‌شده – نهفته است. فون تریه استاد هر دو وجه است: هم شکوه آخرالزمانی (نمونه‌اش در Melancholia) و هم مطالعه‌ی نزدیک و عمیق شخصیت. کارگردانان کمی هستند که چنین واکنش‌های دوقطبی و متضادی را در مخاطبان برمی‌انگیزند، اما این همان نقش ماندگار فون تریه است: یادآوری این نکته که گاهی فیلم‌ها باید آزاردهنده، حال بهم زن و رسواگرانه باشند.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

ورود