
الیزابت اسمارت، مشهورترین قربانی آدمربایی در آمریکا، امروز با چالشی تازه روبهرو است؛ حفاظت از فرزندانش در برابر همان خطراتی که خود تجربه کرده است. او پس از تحمل نه ماه اسارت و خشونت بیرحمانه، اکنون بهعنوان یک مادر و فعال اجتماعی میکوشد میان امنیت فرزندان و استقلال آنها تعادل برقرار کند. داستان او نمادی از امید، مقاومت و تلاش برای پایان دادن به چرخه خشونت است.
کودکی عادی و شبی سرنوشتساز
الیزابت در خانوادهای پرجمعیت و مذهبی در یوتا بزرگ شد. او یکی از شش فرزند خانوادهای صمیمی بود. دوران کودکیاش تا پیش از سال ۲۰۰۲، ترکیبی از بازی، درس، ورزش و مراسم مذهبی بود و نشانی از تهدید یا خطر در زندگی روزمرهاش دیده نمیشد.

اما شب چهارم ژوئن ۲۰۰۲ همه چیز تغییر کرد. آن شب، پس از یک روز معمولی الیزابت به همراه خواهر کوچکش در اتاق مشترکشان به خواب رفت. نیمهشب از خواب بیدار شد و خود را در برابر مردی دید که چاقویی روی گلویش گذاشته بود و از او میخواست بیصدا همراهش برود. این لحظه، آغاز کابوس ۹ ماههای بود که زندگی او را برای همیشه دگرگون کرد.
دختر جوزف فریتزل مرد شیطانصفتی که ۳,۰۰۰ بار به دخترش تجاوز کرد الان کجاست؟
دوران اسارت و خشونت روزمره
الیزابت پس از ربودهشدن، به اردوگاهی مخفی در کوهستان برده شد؛ جایی که وندا برزی او را وادار کرد لباسهایش را درآورد و ردایی بر تن کند. همان شب، برایان میچل او را «همسر» خود نامید و نخستین بار به او تجاوز کرد. الیزابت سالها بعد اعتراف کرد که همان لحظه احساس کرده زندگیاش نابود شده و دیگر شایستگی دوستداشتن یا دوستداشتهشدن را ندارد.


از آن روز، خشونت به بخشی اجتنابناپذیر از زندگی او تبدیل شد. تجاوزهای روزانه، گرسنگی، بیآبی، شکنجههای جسمی و روانی و تحقیر مداوم ادامه یافت.

در طول این ۹ ماه، فرصتهای متعددی برای نجات وجود داشت. یکبار خودروی پلیس درست پس از ربایش از کنار آنها عبور کرد. زمانی دیگر، جستوجوگری نام الیزابت را در نزدیکی اردوگاه فریاد زد یا بالگردی درست بالای چادرشان پرواز کرد. حتی زمانی پیش آمد که میچل برای چند روز زندانی شد و الیزابت در حالی که به درخت بسته شده بود، تنها ماند. بارها نیز در مکانهای عمومی ظاهر شد، اما زیر نقاب یا حجاب پنهان میشد تا کسی او را نشناسد. در یکی از این موارد، حتی یک مأمور پلیس در کتابخانه عمومی سالتلیکسیتی به آنها نزدیک شد اما با حرفهای میچل قانع شد که او همان دختر گمشده نیست و آنها را رها کرد.

با وجود این موقعیتها، الیزابت بعدها توضیح داد که چرا نتوانسته بود فریاد بزند یا فرار کند. او تأکید کرد که قدرت روانی و سلطه آدمربایان بهگونهای است که قربانی تنها به بقا فکر میکند. به گفته او، درست مانند بسیاری از قربانیان خشونت خانگی و قاچاق انسان، از بیرون ممکن است رفتار قربانیان غیرمنطقی به نظر برسد، اما درون آن موقعیت، سکوت و اطاعت اغلب تنها راه زندهماندن است.
رهایی و بازگشت به زندگی
در زمستان، برایان میچل و وندا برزی الیزابت را بیش از هزار کیلومتر دورتر به کالیفرنیا بردند تا از سرمای یوتا فرار کنند. اما زمانی که تصمیم گرفتند دوباره جابهجا شوند، الیزابت فرصت را غنیمت شمرد. او توانست میچل را متقاعد کند که بازگشت به سالت لیک سیتی، مرکز ایالت یوتا، «خواست الهی» است. این تصمیم او را دوباره به شهری نزدیک کرد که احتمال شناسایی و نجات در آن بیشتر بود.


در ۱۲ مارس ۲۰۰۳، همان روزی که به یوتا بازگشتند، چند نفر الیزابت را به همراه میچل و برزی دیدند و پلیس را خبر کردند. این بار تلاشها به نتیجه رسید و او پس از ۹ ماه اسارت آزاد شد. دادگاه در سال ۲۰۱۰ میچل را به حبس ابد محکوم کرد و برزی نیز با پذیرش اتهام آدمربایی و انتقال غیرقانونی کودک به ۱۵ سال زندان محکوم شد، هرچند درنهایت پنج سال زودتر آزاد شد.


آزادی الیزابت اسمارت نقطه پایانی بر رنج مستقیم او بود، اما پایان تهدیدها نبود. او هشدار داد که برزی همچنان خطری برای جامعه دارد؛ هشداری که بعدها درست از آب درآمد، زیرا برزی دوباره به دلیل نقض شرایط آزادیاش بازداشت شد.
پیامدهای روانی و روند بهبود الیزابت اسمارت
الیزابت در سالهای نخست پس از آزادی تصور میکرد که آسیب پایداری ندیده است. اما با گذشت زمان دریافت که تجربه اسارت و خشونت، اثرات عمیقی بر روان او بر جای گذاشته است. او بهعنوان یک نوجوان از بودن در کنار مردان دچار ترس میشد و هر غذایی را که در اختیارش قرار میگرفت، بیدرنگ میخورد؛ زیرا به یاد داشت که طعم گرسنگی و محرومیت چگونه است.

با این حال، هیچگاه به سراغ مشاوره حرفهای نرفت و معتقد است هیچ الگوی واحدی برای درمان وجود ندارد. به گفته خودش، بازگشت به محل اسارت و مواجهه مستقیم با آن مکان برایش تجربهای رهاییبخش بود، زیرا احساس میکرد رازی تاریک را آشکار کرده و آن فضا دیگر نمیتواند قربانی دیگری بگیرد.

با وجود استقامت و بازسازی درونی، الیزابت اذعان میکند که همچنان روزهای سختی را تجربه میکند. او خود را انسانی عادی میداند که گاه توان ادامه دادن ندارد و مجبور است محدودیتهایش را بشناسد. در روزهایی که روایت داستانش یا فعالیت در کنار بازماندگان خشونت او را فرسوده میکند، ترجیح میدهد با برنامههای ساده و شاد تلویزیونی پیش از خواب ذهنش را آرام کند. او حتی از تماشای برنامههای «جنایت واقعی» (True Crime) پرهیز میکند، زیرا معتقد است تبدیل رنج قربانیان به سرگرمی عمومی، یک پرسش اخلاقی جدی درباره فرهنگ جامعه ایجاد میکند.
فعالیتهای اجتماعی و تلاش برای تغییر
الیزابت پس از نجات، تصمیم گرفت تجربه تلخ خود را به بستری برای تغییر اجتماعی تبدیل کند. او در سال ۲۰۱۱ «بنیاد الیزابت اسمارت» را راهاندازی کرد؛ بنیادی که مأموریت آن مقابله با خشونت جنسی و حمایت از بازماندگان است. این بنیاد با برگزاری دورههای آموزشی، بر افزایش آگاهی عمومی و خدمات عملی برای توانمندسازی قربانیان ارائه میدهد. یکی از برنامههای شاخص آن «Smart Defense» است؛ دورهای دفاع شخصی مبتنی بر اصول تروما که بهویژه برای دانشجویان دختر طراحی شده است.

این بنیاد همچنین کلاسهایی درباره مفهوم «رضایت جنسی» برگزار میکند تا مرز میان روابط سالم و خشونت جنسی روشن شود. الیزابت در سخنرانیهایش بارها تأکید کرده است که پایان خشونت جنسی تنها زمانی ممکن خواهد شد که عاملان آن دست از ارتکاب جرم بردارند. به باور او، این مبارزه تنها وظیفه یک فرد یا یک گروه نیست، بلکه نیازمند همکاری همگانی در سطح جهانی است. از دیدگاه الیزابت، هر گامی در مسیر آموزش، پیشگیری و حمایت، بخشی از زنجیرهای است که میتواند چرخه خشونت را در سراسر جهان متوقف کند.
چالشهای جدید در عصر فناوری
الیزابت معتقد است که پیشرفت فناوری و گسترش شبکههای اجتماعی، ابعاد تازهای به تهدیدهای مرتبط با کودکان و زنان بخشیده است. او میگوید در حالی که آگاهی عمومی نسبت به خطرات بیشتر شده، اما دسترسی مجرمان به قربانیان نیز آسانتر از گذشته شده است. بهویژه سوءاستفاده جنسی آنلاین و گسترش پورنوگرافی در فضای مجازی، نگرانیهای جدی ایجاد کرده است.

او تأکید میکند اگر در دوران اسارتش امکان ضبط و انتشار تصاویر وجود داشت، آسیبها بهمراتب سنگینتر میشد. تصور اینکه قربانی نداند لبخند مردم به دلیل مهربانی است یا بهخاطر دیدن صحنههای تحقیرآمیز او، کابوسی تازه به حساب میآید. از نگاه الیزابت، این تحولات نشان میدهد که مبارزه با خشونت جنسی در عصر دیجیتال نیازمند توجه ویژه و همکاری گسترده است؛ زیرا هیچ فرد یا نهادی بهتنهایی قادر به مقابله با این پدیده جهانی نیست.
زندگی امروز الیزابت اسمارت
امروز، پس از گذشت ۲۳ سال از ربودهشدن، الیزابت توانسته است زندگی آرام و پرثمری بسازد. او ازدواج کرده و مادر سه فرزند است؛ نقشی که همواره برایش یادآور مسئولیتی دوچندان در حفظ امنیت و استقلال فرزندانش است. با وجود تجربه تلخ گذشته، اکنون با اطمینان میگوید زندگیاش سرشار از عشق و آرامش است.


الیزابت میگوید برخلاف تصورش، پرسشهای دشوار فرزندانش خیلی زود آغاز شد. نخستین بار، زمانی که کلویی (دختر بزرگش) تنها سه سال داشت، از او پرسید چرا لباس رسمی پوشیده و کجا میرود. همان روز، الیزابت در حال آمادهشدن برای ارائه اظهارنظر در دادگاه بود تا مانع آزادی یکی از آزارگرانش شود. او برای پاسخ به پرسش دخترش گفت: «همه آدمها خوب نیستند. افراد بد هم وجود دارند و من میخواهم تلاش کنم تا بعضی از آنها در زندان بمانند.»

اکنون هر سه فرزندش، کلویی ۱۰ ساله، جیمز ۸ ساله و اولیویا ۶ ساله، تا حدی از ماجرا باخبرند. به گفته او، همگی میدانند که مادرشان قربانی آدمربایی بوده است، اما جزئیات کامل ماجرا را هنوز با آنها در میان نگذاشته است. الیزابت تأکید میکند که در کنار گفتوگو درباره امنیت، همواره مراقب است اطلاعات را متناسب با سن و توانایی درک فرزندانش منتقل کند.
بدون نظر