از خودشیفتگی تا التماس دیده‌شدن؛ نگاهی روانشناختی–اجتماعی به برنامه «عشق ابدی»

از خودشیفتگی تا التماس دیده‌شدن؛ نگاهی روانشناختی–اجتماعی به برنامه «عشق ابدی»

در چند سال اخیر، کمتر پدیده‌ای در حوزهٔ سرگرمی و فرهنگ عامهٔ ایران توانسته به اندازهٔ برنامهٔ «عشق ابدی» چنین دامنه‌ای از واکنش و گفت‌وگو در فضای عمومی ایجاد کند. این رئالیتی‌شو که برای نخستین‌بار در قالبی با محوریت دوست‌یابی و با حضور شرکت‌کنندگان ایرانی ساخته شد، به‌سرعت از مرز یک برنامهٔ سرگرمی فراتر رفت و به رخدادی فرهنگی ـ اجتماعی تبدیل شد.

برنامه عشق ابدی

«عشق ابدی» از همان ابتدا به دلایل متعددی جنجالی شد. نخست به این دلیل که اولین تجربهٔ ایرانی از نمایش روابط عاطفی در قالب رئالیتی‌شو بود، و همین امر در جامعه‌ای با پیش‌زمینهٔ سنتی، به خودی‌خود حساسیت‌برانگیز است. در ادامه، کمرنگ شدن مرزهای اخلاق، رفتارها و گفتارهای شرکت‌کنندگان نسبت به یکدیگر، نوع پوشش، درگیری‌ها و حتی افشاگری‌های پس از پایان برنامه، باعث شد «عشق ابدی» نه تنها در فضای مجازی بلکه در گفت‌وگوهای روزمرهٔ مردم نیز به سوژه‌ای فراگیر تبدیل شود. آن‌چنان‌که حتی کسانی که هیچ قسمت از برنامه را ندیده بودند، نسبت به هویت و شخصیت برخی از شرکت‌کنندگان آگاهی داشتند و دربارهٔ آن‌ها موضع عاطفی یا اخلاقی پیدا کرده بودند.

نقد اجتماعی برنامه عشق ابدی

از منظر جامعه‌شناختی، این میزان از توجه عمومی نشان می‌دهد که «عشق ابدی» صرفاً یک برنامهٔ سرگرمی نیست، بلکه آینه‌ای است که بخش‌هایی از فرهنگ، ارزش‌ها و بحران‌های درونی جامعه را بازتاب می‌دهد. بازنمایی رفتار نسل جوان در فضایی آزاد و بدون کنترل، فرصت نادری برای مشاهدهٔ واقعیت‌های پنهان اجتماعی فراهم کرد؛ هرچند در قالبی اغراق‌شده و نمایشی. در واقع، «عشق ابدی» از یک برنامهٔ تلویزیونی فراتر رفت و به پدیده‌ای فرهنگی تبدیل شد که بر روان جمعی جامعه اثر گذاشت.

برنامه ریالیتی شو عشق ابدی

موفقیت و شهرت این برنامه تا حدی بود که پای آن به رسانه‌های رسمی و غیررسمی، داخل و خارج از کشور باز شد. ده‌ها کانال در یوتیوب و اینستاگرام، با تقلید یا نقد و تمسخر این برنامه، محتوای خود را بر محور آن ساختند؛ نشانه‌ای از آن‌که «عشق ابدی» به پدیده‌ای فراتر از یک اثر رسانه‌ای تبدیل شده است.

در این میان، حضور پرستو صالحی به‌عنوان مجری نیز به بُعد جنجالی ماجرا افزود. او که پیش‌تر به‌عنوان بازیگر شناخته می‌شد، پس از مهاجرت و اظهارنظرهای سیاسی‌اش، به چهره‌ای بحث‌برانگیز بدل شده بود و اجرای چنین برنامه‌ای توسط او، حساسیت‌ها را تشدید کرد. او شخصیتی آشنا برای جامعه بود که حالا در نقشی جدید، در فضایی آزادتر و با لحنی گاه قضاوت‌گر ظاهر شد. همه او را با دختر خجالتی و کم‌حرف «زیر آسمان شهر» می‌شناختند اما حالا او فریاد می‌زد و گاه قضاوت ناعادلانه می‌کرد. همین امر باعث شد تا نگاه مخاطب نسبت به او دوگانه شود: میان همدلی و سرزنش، میان درک و داوری.

عشق ابدی قسمت دوم

در زمان نگارش این مقاله، فصل دوم برنامه آغاز شده و ده قسمت از آن پخش شده است. اگرچه تب تماشای «عشق ابدی» نسبت به فصل اول کاهش یافته، اما واکنش‌ها و انتقادها همچنان ادامه دارد و حتی گاه شدیدتر شده است. با این حال، مهم‌ترین مسئله نه در حاشیه‌ها، بلکه در تصویر نگران‌کننده‌ای است که این برنامه از شخصیت، رفتار و هویت اجتماعی نسل جوان ارائه می‌دهد.

آنچه در همان قسمت‌های ابتدایی مشهود بود، این واقعیت است که اغلب شرکت‌کنندگان هیچ تصوری از فضای روانی و اجتماعی چنین برنامه‌ای نداشتند. بیشتر آن‌ها برای بردن جایزهٔ سی‌هزار دلاری در برنامه حضور یافتند و گروهی نیز تنها به امید افزایش دنبال‌کننده در شبکه‌های اجتماعی، دیده‌شدن یا کسب درآمد از حضور در مقابل دوربین در «عشق ابدی» شرکت کردند. برای بسیاری، شرکت در «عشق ابدی» نوعی پروژهٔ شخصی برای ساخت برند فردی بود، نه تجربه‌ای انسانی از ارتباط واقعی و پیدا کردن «عشق» و همگی در برهه‌ای از برنامه به این واقعیت اعتراف کردند.

از منظر جامعه‌شناختی، این پدیده به‌خوبی بازتاب‌دهندهٔ فرهنگ نمایش در جامعهٔ امروز است؛ فرهنگی که در آن «بودن» جای خود را به «دیده‌شدن» داده است. در چنین شرایطی، مرز بین خودِ واقعی و خودِ نمایشی از بین می‌رود و افراد برای جلب توجه، دست به رفتارهایی می‌زنند که در زندگی عادی هرگز بروز نمی‌دهند.

البته نباید نقش طراحی برنامه را نادیده گرفت. ساختار رقابتی و حضور دائمی دوربین‌ها، افراد را در موقعیت‌های استرس‌زا قرار می‌دهد و به‌تدریج رفتارهای نمایشی، واکنش‌های تهاجمی و تمایل به خودنمایی را تشدید می‌کند. با این حال، آنچه «عشق ابدی» را به تجربه‌ای نگران‌کننده تبدیل می‌کند، فراتر از تنش‌های ساختگی است. زوال تدریجی اخلاق، توهین، تحقیر، تهمت و دورویی، به بخشی از هویت نمایشی این افراد بدل شد؛ فرآیندی که از نظر روانی، نشانهٔ عادی‌شدن بی‌اخلاقی در فضای عمومی است. از همان ابتدا، انگیزه‌های مادی و خودنمایانه بر روابط انسانی غلبه داشت و همین باعث شد تا رفتارهایشان به‌تدریج از حالت طبیعی و خودانگیخته به الگوهای ساختگی و اغراق‌آمیز تبدیل شود.

تصویر عشق ابدی از جامعه امروزی ایران

در واقع، «عشق ابدی» به‌نوعی آیینه‌ای از تضادهای اجتماعی ماست: میان میل به آزادی و ترس از قضاوت، میان نمایش مدرن‌بودن و زیست سنتی، میان اعتماد‌به‌نفس و ناامنی درونی. رفتارهای شرکت‌کنندگان بیش از آن‌که حاصل یک فیلمنامه باشند، بازتابی از جامعه‌ای هستند که در آن گفت‌وگو جای خود را به جدل داده و تمایل به تأیید اجتماعی جایگزین تمایل به رشد فردی شده است.

به‌تعبیر روان‌شناسی اجتماعی، انسان در شرایط کنترل و نظارت مستمر دچار «خودنمایی جبرآلود» می‌شود؛ یعنی فرد در پی ساختن تصویری است که گمان می‌کند مخاطب می‌خواهد ببیند. در نتیجه، نقاب‌هایی شکل می‌گیرد که نه‌تنها دیگران را فریب می‌دهد، بلکه خودِ واقعی فرد را نیز از او پنهان می‌کند.

در این میان، نقش مجری نیز از دیدگاه جامعه‌شناسی ارتباطات حائز اهمیت است. پرستو صالحی در مقام مجری نه به‌عنوان ناظر بی‌طرف، بلکه به‌عنوان عامل فعال در تولید تنش عمل می‌کند. قضاوت‌های آشکار و جانب‌داری‌های گاه غیرمنصفانه، به‌جای کاهش درگیری، شکاف‌ها را عمیق‌تر می‌کند. این امر بازتاب همان الگوی رفتاری رایج در جامعه است؛ جایی که رسانه (در کلیت آن) به‌جای مدیریت اختلاف، خود به میدان نزاع تبدیل می‌شود.

به‌همین دلیل، روند فروپاشی اخلاقی در میان شرکت‌کنندگان، امری تصادفی یا صرفاً ناشی از طراحی برنامه نیست؛ بلکه محصول ترکیب چند عامل روانی است: اضطراب اجتماعی، میل به تأیید عمومی، خودشیفتگی نمایشی و رقابت بر سر دیده‌شدن. با گذشت زمان، دروغ، تهمت، فریب و تحقیر جای گفت‌وگو را گرفتند و مرزهای اخلاقی یکی پس از دیگری فرو ریختند. آن‌ها می‌پندارند با جلب توجه، ارزش می‌آفرینند؛ در حالی که این میل به دیده‌شدن، خود نشانهٔ پوچی ارتباطی و فروپاشی اعتماد اجتماعی است.

در فصل دوم نیز، اگرچه ترکیب سنی شرکت‌کنندگان جوان‌تر شده، اما بسیاری از الگوهای رفتاری تکرار شده‌اند. استفادهٔ افراطی از زبان انگلیسی، اغراق در پوشش و گفتار، رفتارهای کودکانه و روابط سطحی، همگی نشانهٔ تداوم همان بحران هویتی‌اند که در فصل نخست مشاهده شد. به طور خاص، تلاش آن‌ها برای استفاده اغراق‌آمیز از کلمات انگلیسی نوعی سازوکار دفاعی برای پوشاندن اضطراب اجتماعی و نیاز به تمایز است؛ نیازی که ریشه در احساس بی‌هویتی و گم‌گشتگی فرهنگی دارد. این رفتارها را نمی‌توان صرفاً به‌عنوان ویژگی شخصی شرکت‌کنندگان تفسیر کرد؛ بلکه آن‌ها نماد نسلی‌اند که میان ارزش‌های سنتی و معیارهای مدرن سرگردان مانده است.

نتیجه‌گیری

در نهایت، باید گفت که «عشق ابدی» را می‌توان آزمایشگاهی برای مشاهدهٔ بحران اخلاقی، روانی و فرهنگی نسل جوان دانست. از دید جامعه‌شناسی، این برنامه بیش از هر چیز، وضعیت اخلاق عمومی و نظام ارزشی جامعه را برهنه کرده است. «عشق ابدی» نشان می‌دهد چگونه در فضای رسانه‌ایِ امروز، مفهوم شهرت جایگزین شأن اجتماعی شده و رقابت برای دیده‌شدن بر هر ارزش انسانی دیگری غلبه یافته است.

با نگاهی کلان‌تر، باید گفت پدیدهٔ «عشق ابدی» محصول جامعه‌ای است که در آن آموزش گفت‌وگو، احترام، همدلی و سواد رسانه‌ای نادیده گرفته شده است. در غیاب این مؤلفه‌ها، نمایش روابط انسانی در رسانه به میدان افشاگری، خودشیفتگی و پرخاشگری تبدیل می‌شود.

در نهایت، پرسش اساسی برای ما این است که این تصویر تیره از روابط انسانی و اخلاق اجتماعی، بازتاب واقعیت جامعه است یا نتیجهٔ طراحی و هدایت رسانه‌ای؟ چه روندهایی در جامعه باعث شکل‌گیری نسلی شده که تصویرش در چنین آثاری تا این حد متوهم، خودشیفته، هتاک و تهی از اخلاق جلوه می‌کند؟ آیا این بازنمایی منصفانه‌ای از نسل جوان است، یا آینه‌ای است که بحران‌های پنهان‌تر جامعه را به‌طور ناخودآگاه آشکار می‌سازد؟ پاسخ هرچه باشد، «عشق ابدی» نشان داد که جامعهٔ ایرانی در مرحله‌ای حساس از بازتعریف هویت جمعی خود قرار دارد؛ مرحله‌ای که در آن ارزش‌های اخلاقی، فرهنگی و فردی در حال چانه‌زنی با میل سیری‌ناپذیر به دیده‌شدن‌اند.

جانشین جنجالی «عشق ابدی» از راه رسید؛ برنامه «زن روز» با اجرای مهناز افشار

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

ورود