محسن مخملباف نویسنده و کارگردان سرشناس سینمای ایران است که با ساخت بیش از ۲۰ فیلم بلند، جوایز بینالمللی متعددی به دست آورده است. از جمله آثار مطرح او میتوان به بایسیکلران، گبه و سفر قندهار اشاره کرد که در جشنوارههای جهانی مورد تحسین قرار گرفتهاند. مخملباف که کار خود را در دهه ۱۳۶۰ با سینمای ایدئولوژیک آغاز کرد، بعدها مسیر فکری و هنری متفاوتی را پیمود.
بهتازگی مهران احمدی، بازیگر سینما و تلویزیون در گفتوگویی با علی ضیا با اشارهای تند به گذشته مخملباف، او را به تندرویهای اول انقلاب و تناقض در گفتار و عمل متهم کرده و گفته است: «تو که روزی حضور زن و مرد روی صحنه را حرام میدانستی، حالا خودت فیلم سکسی ساختی!». این نخستین بار نیست که درباره سابقه تندروی مخملباف در اوایل انقلاب چنین اظهاراتی مطرح میشود و سالها است که دیدگاههای افراطی او در سالهای پس از انقلاب محل بحث و انتقاد محافل مختلف بوده است.

بیوگرافی محسن مخملباف
تولد و خانواده
محسن مخملباف در ۸ خرداد ۱۳۳۶ درخانوادهای مذهبی و کمبضاعت در جنوب تهران به دنیا آمد. پدر خود را در کودکی از دست داد و به دلیل فقر خانوادگی، از هشت سالگی برای تأمین هزینههای خود و مادرش در مشاغل مختلف شاگردی و کارگری میکرد و گفته میشود تا هفده سالگی حدود سیزده شغل گوناگون را تجربه کرد.

جوانی و زندان در دوران حکومت پهلوی
در سالهای نوجوانی، مخملباف به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی علیه حکومت پهلوی روی آورد. خودش یک گروه چریکی کوچک تشکیل داده بود و در ۱۵ سالگی به مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی پیوست. در ۱۷ سالگی (سال ۱۳۵۳) طی عملیاتی برای خلع سلاح یک مامور شهربانی، با چاقو به او حمله کرده و وی را مجروح ساخت. در جریان فرار، مامور پلیس به سمت مخملباف تیراندازی کرد که منجر به زخمیشدن و دستگیری او شد. مخملباف جوان بیش از چهار سال را به اتهام اقدامات سیاسی در زندان حکومت پهلوی سپری کرد تا اینکه با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ آزاد شد.
دوران زندان تاثیر مهمی بر شکلگیری اندیشههای او داشت. او همبند چهرههایی چون محمدعلی رجایی و بهزاد نبوی بود و بیشترین تاثیر فکری را از نبوی گرفت. گفته میشود مخملباف در بدو ورود به زندان گرایشهای مارکسیستی داشت اما بعداً تحت تأثیر مطالعه کتابهای اسلامی (از جمله ترجمه اقتصادنا و فلسفتنای شهید صدر) و همنشینی با مبارزان مسلمان، به اسلامگرایی انقلابی روی آورد. پس از آزادی، او به همراه نبوی و چند تن دیگر گروه اسلامی چپگرای «امت واحده» را بنیان گذاشت که یکی از اجزای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. مخملباف در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب به عنوان عضو فعال این سازمان و نماینده گروه امت واحده در جلسات، به فعالیت سیاسی ادامه داد.

عقاید افراطی محسن مخملباف پس از انقلاب ۱۳۵۷
در سالهای اولیه پس از انقلاب ۱۳۵۷، محسن مخملباف به عنوان چهرهای فوقالعاده تندرو در میان سینماگران انقلابی شهرت یافت. روحیه آتشین و سختگیرانه او در پایبندی به ارزشهای اسلامی تا حدی بود که همکارانش از رفتارهای افراطی وی در آن دوره یاد میکنند. خبرآنلاین در گزارشی از یک میزگرد سینمایی از مهدی فخیمزاده نقل میکند که «در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، محسن مخملباف تندروترین فرد سینما بود».
در فضای هنری اوایل انقلاب، مخملباف به شدت به اجرای احکام سختگیرانه شرعی در حوزه هنر معتقد بود و مخالفت سرسختانهای با هرگونه مظاهر فرهنگ قبل از انقلاب داشت. مرحوم امیرحسین فردی که آن زمان مسئول حوزه هنری سازمان تبلیغات بود، خاطرهای از تندروی مخملباف نقل میکند:
طبع بسیار تندی داشت. خشونت کلامش بسیار بالا بود. در سال ۵۸-۵۹ با آقای مخملباف در حوزه هنری آشنا شدم. روزی در اتاقم نشسته بودم، دیدم یکی عربده میکشد و فحشهای رکیک میدهد. آمدم بیرون دیدم محسن است. داشت به یک دانشجوی پسر جوان که رنگش پریده و میلرزید ناسزا میگفت. به حکم وظیفهام گفتم محسنجان چه شده، گفت: کلاهت را بگذار بالاتر. میپرسی چی شده؟ این فلان فلان شده داشت با آن دختر پشت درختها حرف میزد! گفتم اینها دانشجو هستند بالاخره همیشه حرف زدهاند بعد از این هم حرف خواهند زد. گفت: یا جای من در حوزه است یا جای اینجور کارها. گفتم هر جور خودت راحتتری. خلاصه وسایلش را جمع کرد و رفت. دوستان فشار روی فشار که دوباره [مخملباف را] دعوتش کن. گفتم این کار را نمیکنم. دوباره برگشت اما من به خاطر فضای خیلی خشن حزباللهی که اینها شروع کردند از حوزه [هنری] رفتم.

مخملباف در گفتارها و نوشتههای آن دوران، مدام دیگران را به انقلابینبودن متهم میکرد. او معتقد بود سینمای پیش از انقلاب فاسد و طاغوتی است و تمامی سینماگران دوران شاه باید از صحنه کنار گذاشته شوند.
خودش سالها بعد فاش کرد که در اوایل انقلاب چنان تند میاندیشیده که داریوش مهرجویی و فیلمهایش را مصداق سینمای ضدانقلاب میپنداشته است. در سال ۱۳۶۶ پس از تماشای فیلم اجارهنشینها ساخته مهرجویی، مخملباف در نامهای به محمد بهشتی (رئیس وقت بنیاد فارابی) آن فیلم را ضدانقلابی خواند و نوشت تصمیم داشته نارنجکی به خودش ببندد و مهرجویی را بغل کند و ضامنش را بکشد، که تنها پس از استخارهکردن با قرآن از این کار منصرف شده است. او از بهشتی خواست جلوی اکران آن فیلم را بگیرد.
اظهرات تند و بیپروا، بخش جداییناپذیر شخصیت مخملباف در آن سالها بود. او مدیران وقت وزارت ارشاد، بنیاد فارابی و دیگر متولیان فرهنگ را نیز به باد انتقاد گرفته و آنان را وابسته به فراماسونری میخواند.

فخیمزاده، یکی از کارگردانان همنسل او، نقل میکند که مخملباف پس از تماشای یک فیلم دفاع مقدس به وی گفته بود: «معتقد بودم همه شما (سینماگران قدیمی) باید اعدام شوید، اما با دیدن این فیلم از شما خوشم آمده!».
با این همه پایداری مخملباف در این عقاید تند دوام چندانی نداشت. حدود دو سال بعد، همکارانش با شگفتی شاهد تغییری آشکار در دیدگاههای او بودند. به گفته فخیمزاده، مخملباف اوایل دهه ۱۳۶۰ ناگهان «کاملاً تغییر کرده و از عقاید خود برگشته بود» به طوری که به همان همکاران توصیه میکرد مواظب نفوذ حزباللهیهای تندرو در شوراهای تصمیمگیری سینما باشند.
شروع فعالیت هنری و تغییر مسیر سینمایی
مخملباف فعالیت هنری خود را همزمان با تندرویهای انقلابیاش آغاز کرد. او که به ضرورت زمانه به سینما به عنوان ابزاری برای بیان آرمانهایش مینگریست، از سال ۱۳۵۹ نوشتن نقد و داستان را آغاز کرد و دیری نپایید که جذب تولید فیلم شد. نخستین همکاری سینمایی جدی او با ساخت فیلم توجیه (۱۳۶۰) رقم خورد که زیر نظر منوچهر حقانیپرست (از فیلمسازان قبل انقلاب و از مدیران وقت وزارت ارشاد) ساخته شد. در ادامه، مخملباف به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی پیوست و به عنوان یکی از فیلمسازان جوان انقلابی مطرح شد.

اولین فیلم بلند او توبه نصوح (۱۳۶۱) نام داشت که مضمونی کاملاً دینی و پندآموز داشت و توجه وسیعی در محافل مذهبی برانگیخت. پس از آن فیلم دو چشم بیسو (۱۳۶۲) و بایکوت (۱۳۶۴) را کارگردانی کرد که هر دو به موضوعات انقلابی و مبارزاتی (از جمله سرگذشت یک زندانی سیاسی در بایکوت) میپرداختند.
از اواسط دهه ۱۳۶۰، به تدریج دگرگونی در رویکرد سینمایی مخملباف پدیدار شد. هرچند او همچنان خود را وفادار به انقلاب میدانست، اما در قالبهای هنری دست به نوآوریهای جسورانهتری زد و مضامین اجتماعی و انسانی را نیز وارد آثارش کرد. نقطه عطف این تغییر مسیر، فیلم بایسیکلران (۱۳۶۷) بود؛ داستان دراماتیک زندگی یک پناهنده افغان که به خاطر نگاه انسانی و شاعرانهاش، تحسین منتقدان خارجی را برانگیخت. این فیلم جوایزی از جشنوارههای جهانی از جمله جشنواره ریمینی ایتالیا (۱۹۸۹) و جشنواره فیلم هاوایی آمریکا (۱۹۹۱) به دست آورد و نام مخملباف را به عنوان سینماگری صاحب سبک در سطح بینالمللی مطرح کرد.

در ادامه، مخملباف فیلمهای پرآوازه دیگری در دهه ۱۳۷۰ ساخت که نمایانگر تکامل دیدگاههای او بود. ناصرالدینشاه آکتور سینما (۱۳۷۰) با نگاهی طنزآمیز به تاریخ سینمای ایران، جایزه بهترین فیلم جشنواره کارلووی واری ۱۹۹۲ را کسب کرد. شبهای زایندهرود (۱۳۶۹) که به حوادث اواخر انقلاب و تأثیر جنگ بر جوانان میپرداخت، به دلیل حساسیتهای سیاسی در زمان خود توقیف شد و هرگز اکران عمومی مناسبی در ایران نداشت. نوبت عاشقی (۱۳۶۹) نیز به علت مضمون جسورانه عاشقانهاش مدتی فاقد مجوز نمایش بود.
با این حال، این محدودیتها مانع شناختهشدن بیشتر مخملباف در خارج از کشور نشد؛ او با فیلم سلام سینما (۱۳۷۳) تجربهای متفاوت در سینمای مستند-داستانی ارائه داد و در گبه (۱۳۷۴) زیباییشناسی فرهنگ بومی و عشایری ایران را در قالبی بدیع به تصویر کشید. گبه در جشنواره کن ۱۹۹۶ مورد توجه فراوان قرار گرفت و منتقدان را مجذوب ترکیب رنگ، موسیقی و افسانه در این فیلم کرد.

مخملباف در این دوره به همراه خانوادهاش یک نهاد سینمایی خانوادگی به نام «خانه فیلم مخملباف» پایهگذاری کرد و آموزش و تربیت سینماگران جوان از جمله فرزندان خودش را در دستور کار قرار داد. نتیجه این رویکرد، ظهور چهرههایی چون سمیرا مخملباف در سینمای ایران بود. سمیرا، دختر محسن، اولین فیلمش را در ۱۷ سالگی ساخت و با فیلم سیب (۱۳۷۷) به جشنواره کن راه یافت.

با پایان دهه ۱۳۷۰، فاصله مخملباف از جریان رسمی سینمای ایران بیشتر و عملاً به فیلمسازی مستقل بدل شد. مخملباف از اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ به تدریج از دیدگاههای سابق خود فاصله گرفت. او دیگر فیلمساز مورد حمایت نهادهای حکومتی نبود و فیلمهایش بیشتر در خارج از کشور سرمایهگذاری یا تولید میشدند. برای مثال، سکوت (۱۳۷۷) را در تاجیکستان ساخت که تصویری شاعرانه از دنیای کودکانه یک پسر نابینا ارائه میداد؛ یا سفر قندهار (۱۳۷۹) را با الهام از مسائل مردم افغانستان پس از طالبان ساخت که در بحبوحه وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در غرب بسیار مطرح شد. این فیلم در مجله تایم به عنوان یکی از ۱۰۰ فیلم برتر سال انتخاب شد و جایزه یونیسف جشنواره کن را دریافت کرد.
مهاجرت از ایران و فعالیتهای سیاسی
مخملباف در میانه دهه ۱۳۸۰ تصمیم به ترک ایران گرفت. او در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵ میلادی) از کشور خارج شد و مدتی در افغانستان و تاجیکستان به فعالیت هنری ادامه داد و سرانجام در فرانسه اقامت گزید. پس از مهاجرت، فعالیتهای سیاسی و مواضع انتقادی او علیه جمهوری اسلامی آشکارتر و صریحتر شد. در جریان رخدادهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، مخملباف از حامیان سرسخت معترضان بود. رسانههایی چون کیهان او را از «اصحاب فتنه ۸۸» قلمداد کرده و به خیانت متهم کردند.

ماجرای نامه مخملباف به باراک اوباما
از جمله مواضع خبرساز مخملباف در سالهای پس از خروج از کشور، نامه سرگشادهای بود که در سال ۱۳۹۱ خطاب به باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا نوشت. او در این نامه از طرف ملت ایران بابت اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ عذرخواهی کرد و اظهار امیدواری نمود که مردم آمریکا جوانان انقلابی ایران را ببخشند. این عذرخواهی غیرمنتظره با واکنش تند رسانههای رسمی در داخل ایران مواجه شد.
مخملباف همچنین در سال ۱۳۸۸ جایزه «آزادی آفرینش» را در لندن دریافت کرد و نیمی از مبلغ ۵۰ هزار پوندی آن را به آیتالله منتظری اهدا نمود و اعلام کرد این بخش از جایزه به پاس عذرخواهی آن مرحوم از ملت آمریکا بابت تسخیر سفارت اهدا میشود. در همان سال، او بخاطر حمایت از جنبش سبز، جایزه حقوق بشر نورنبرگ آلمان را نیز دریافت کرد و آن را به زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی، تقدیم کرد.

سفر به اسرائیل
یکی از جنجالیترین اقدامات مخملباف پس از خروج از ایران، سفر به اسرائیل برای شرکت در جشنواره فیلم اورشلیم بود. او در تیرماه ۱۳۹۲ با فیلم مستند باغبان در این جشنواره حضور یافت و جایزه نیز گرفت. این اقدام مخملباف بازتاب منفی گستردهای در داخل ایران داشت. خبرگزاری مهر این جایزه را «مُهر ننگی بر کارنامه هنری و حتی بر انسانیت او» توصیف کرد. به نوشته مهر، مخملباف در آن جشنواره خطاب به حاضران اسرائیلی گفته بود: «شما را دوست دارم اما خواهش میکنم به ایران حمله نکنید. من خواستار حمایت مقامات اسرائیل از نیروهای دموکراتیک ایران هستم». این اظهارات خشم بسیاری را در ایران برانگیخت.
خود مخملباف نیز ابایی از اعلام تغییر عقیدهاش ندارد. او که روزگاری فیلمهای مذهبی میساخت، اکنون میگوید دیگر فرد متدیّنی نیست. در یکی از سخنرانیهایش تصریح کرد «من متدین نیستم، اما نمیتوان نقش دین و قدرتش در امور را انکار کرد».
زندگی شخصی و خانوادگی محسن مخملباف
محسن مخملباف در زندگی شخصی فراز و نشیبهای قابل توجهی داشته است. همسر اول او فاطمه مشکینی بود که سال ۱۳۵۷ با یکدیگر ازدواج کردند. فاطمه مشکینی در سال ۱۳۶۱ بر اثر یک حادثه آتشسوزی در منزل جان خود را از دست داد. چندی پس از این واقعه، مخملباف با خواهر همسر اولش، مرضیه مشکینی، ازدواج کرد. مرضیه مشکینی که هماکنون همسر محسن مخملباف است، خود از فیلمسازان زن ایرانی بهشمار میآید. وی کارگردانی فیلم تحسینشده روزی که زن شدم (۱۳۷۹) را برعهده داشته است؛ اثری که در جشنوارههای بینالمللی مثل ونیز و شیکاگو مورد تقدیر قرار گرفت.

درباره مرگ همسر اول مخملباف، روایتهای متفاوتی در برخی منابع به چشم میخورد. در حالی که منابع رسمی صرفاً به «آتشسوزی منزل» به عنوان علت درگذشت فاطمه مشکینی اشاره کردهاند، افراد نزدیک به جریانهای هنری انقلابی حرف و حدیثهایی را مطرح کردهاند. فرجالله سلحشور در گفتوگویی مدعی شد که «خودکشی همسر مخملباف» به دلیل اختلافات شدید خانوادگی رخ داده است. به گفته سلحشور، «ظاهراً مخملباف با خواهر همسر خود ارتباط داشته و همسر وی که این ارتباط را میفهمد با باز گذاشتن فلکه گاز خودکشی میکند».




محسن مخملباف از دو ازدواج خود دارای سه فرزند است که هر سه وارد عرصه سینما شدهاند. سمیرا و میثم فرزندان او از همسر اول (فاطمه مشکینی) هستند و حنا فرزند کوچک او از همسر دوم (مرضیه مشکینی) است.
آثار محسن مخملباف
کارگردانی
- مارگه و مادرش، ۱۳۹۸
- پرزیدنت، ۱۳۹۳
- باغبان، ۱۳۹۱
- فریاد مورچهها، ۱۳۸۶
- سکس و فلسفه، ۱۳۸۴
- سردتر از آتش، ۱۳۸۴
- دوشنبه بازار، ۱۳۸۳
- الفبای افغان، ۱۳۸۱
- سفر قندهار، ۱۳۷۹
- داستانهای جزیره (اپیزود سوم، تست دموکراسی)، ۱۳۷۷
- سکوت، ۱۳۷۷
- قصههای کیش (اپیزود سوم: در)، ۱۳۷۷
- مدرسهای که باد برد، ۱۳۷۶
- گبه، ۱۳۷۴
- نون و گلدون، ۱۳۷۴
- سلام سینما، ۱۳۷۳
- هنرپیشه، ۱۳۷۱
- ناصرالدینشاه آکتور سینما، ۱۳۷۰
- نوبت عاشقی، ۱۳۶۹
- شبهای زایندهرود، ۱۳۶۹
- عروسی خوبان، ۱۳۶۷
- بایسیکلران، ۱۳۶۶
- دستفروش، ۱۳۶۵
- بایکوت، ۱۳۶۴
- استعاذه، ۱۳۶۳
- دو چشم بیسو، ۱۳۶۲
- توبه نصوح، ۱۳۶۱

نویسندگی
- بازنویسی ذهن، ۱۳۹۵
- فریاد مورچهها، ۱۳۸۶
- شاعر زبالهها، ۱۳۸۴
- روزی که زن شدم، ۱۳۷۹
- سفر قندهار، ۱۳۷۹
- تختهسیاه، ۱۳۷۸
- سکوت، ۱۳۷۷
- قصههای کیش (اپیزود سوم: در)، ۱۳۷۷
- مدرسهای که باد برد، ۱۳۷۶
- سیب، ۱۳۷۶
- گبه، ۱۳۷۴
- نون و گلدون، ۱۳۷۴
- سلام سینما، ۱۳۷۳
- مرد ناتمام، ۱۳۷۱
- هنرپیشه، ۱۳۷۱
- ناصرالدینشاه آکتور سینما، ۱۳۷۰
- شبهای زایندهرود، ۱۳۶۹
- فرماندار، ۱۳۶۹
- نوبت عاشقی، ۱۳۶۹
- باغ بلور، ۱۳۶۸
- مدرسه رجایی، ۱۳۶۸
- عروسی خوبان، ۱۳۶۷
- جراحی روح، ۱۳۶۶
- دستفروش، ۱۳۶۵
- بایسیکلران، ۱۳۶۴
- بایکوت، ۱۳۶۴
- زنگها، ۱۳۶۴
- استعاذه، ۱۳۶۲
- دو چشم بیسو، ۱۳۶۲
- توبه نصوح، ۱۳۶۱
- توجیه، ۱۳۶۰
مجموعه نمایشنامه و فیلمنامه
- گنگ خوابدیده (سه جلد)





بدون نظر