احتمالا قبول دارید که فرزند چندم خانواده بودن و اصطلاحا، ترتیب تولد، روی رفتارها، عادت ها و رشد روانی اشخاص تاثیر مستقیم دارد. در همین راستا، یافته های علمی جدید، لایه های تازه ای از این مقوله را شفاف سازی کرده اند که آگاهی از آن ها نیز خالی از لطف نخواهد بود.
بر اساس تحقیقات جدید، پسرهایی که فرزند اول خانواده محسوب می شوند، به نسبت فرزندان دوم یا سوم خانواده بیشتر به سمت پست های مدیریتی و مقام های بالا کشش دارند.
محققان موسسه IZA از اقتصاد کار، پیرو مطالعات خود روی ترتیب تولد فرزندان در خانواده و عادت های رفتاری آن ها به این نتیجه رسیده اند که پسرهایی که فرزند اول هستند، ۲۴ درصد بیشتر از فرزند دوم خانواده و ۲۸ درصد بیشتر از فرزند سوم خانواده به انجام کارهای مدیریتی علاقه مند هستند.
البته نباید این سوبرداشت صورت گیرد که فرزندان اول خانواده موفق تر از بقیه هستند. بر اساس همین تحقیقات، اعلام شده که فرزندان دوم خانواده انسان های خودساخته ای هستند که بیشتر به سمت مشاغل شخصی که خود ارباب خود باشند، کشش دارند. بنابراین، شاید بتوان گفت که این افراد حتی در مواردی می توانند از مدیرعامل یا مدیرهای اجرایی موفق تر ظاهر شوند.
پیش از این نیز اعلام شده بود که فرزندان اول خانواده، باهوش تر، محافظه کار، کنترل کننده و مدیر هستند و این خصلت های شخصیتی را تا بزرگسالی با خود دارند.
فرزندان دوم خانواده را نیز می توان قربانی «سندروم فرزند میانی» به حساب آورد؛ سندرومی که به احساس به حاشیه رانده شدن فرزند میانی اطلاق می شود.
به این صورت که، والدین فردی که یک برادر یا خواهر بزرگ تر و یک برادر یا خواهر کوچکتر از خود دارد، بیشتر توجه و سرمایه گذاری خود را روی فرزندان اول و آخر می گذارند و لذا فرزند میانی کمتر به عنوان کودک مورد توجه قرار می گیرد.
این کودکان بسیار اجتماعی، خودمحور و برقرار کننده صلح و آرامش هستند و کمتر روی خانواده خود متمرکز باقی می مانند.
با تمامی این تفاسیر، بد نیست اشاره کنیم که مطالعات صورت پذیرفته در سال ۲۰۰۷ میلادی در نروژ ثابت کرد که کودکان اول خانواده، ۲ تا ۳ برابر ضریب هوشی بیشتری نسبت به خواهر و برادران کوچک تر خود دارند.
یکی از علت های این امر را شاید بتوان در این دانست که این افراد با فرزند دیگر خانواده قیاس نشده و بیشترین توجه و امکانات را در اختیار دارند. وقتی آن ها متولد می شوند، همه امکانات لازم برای رشدشان مهیا است.
همچنین مشخص شده فرزندان اول برای مطالعه و انجام تکالیف درسی خود وقت بیشتری صرف می کنند.
اگر تصور می کنید که موارد مطرح شده در بالا در مورد شما مصداق ندارد، باید بگوئیم که چندان عجیب نیست. زیرا علاوه بر ترتیب تولد، فاکتورهای دیگری نیز در رشد روانی اشخاص، سهیم هستند. جالب است اشاره کنیم که بر اساس آمار ارائه شده توسط موسسه ارزیابی ترتیب تولد روانشناختی وایت کمپل، فقط ۲۳ درصد از زنان و ۱۵ درصد از مردان به واقع تحت تاثیر فاکتورِ ترتیب تولد قرار دارند.
از دیگر عوامل دخیل در این روند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
خلق و خوی ذاتی
ژنتیک بیشتر از هر عامل دیگری می تواند بر رشد شخصیتی اشخاص تاثیرگذار باشد. از این رو، حدود نیمی از شخصیت شما از بدو تولد همراهتان هستند.
جنسیت
جنسیت از دیگر عواملی است که می تواند در هم شکننده مرزها باشد، به ویژه زمانی که دو فرزند اول خانواده از یک جنس نیستند. به این ترتیب، فرزند دوم که جنس مخالف برادر/خواهر بزرگ تر خود است، برای اثبات خود به تلاش کمتری نیاز دارد زیرا اولین فرزند از جنس خود محسوب می شود.
در برخی مواقع مشاهده شده که دو فرزند اول خانواده از دو جنس مخالف، خصوصیت هایی رفتاری همانند فرزند اول را از خود نشان می دهند و از لحاظ شخصیتی با هم برابر هستند.
فاصله سنی
هر چه تفاوت سنی بین دو فرزند کمتر باشد، فضای مقایسه ای بین آن ها بیشتر خواهد بود. به ویژه اگر هم جنس باشند. آن هایی که بین یک تا دو سال با هم فاصله سنی دارند، ترتیب تولد روی روابط آن ها موثر است. سه تا ۴ سال بهترین فاصله سنی به شمار می رود و ۵ سال و بیشتر از آن مثل این می ماند که خانواده جدیدی شکل گرفته است.
در این حالت، فرزند آخر شبیه فرزند میانی شده و ممکن است الگوهای رفتاری وی را تقلید نماید.
ویژگی های ظاهری
فرزندی که به لحاظ جثه بزرگ تر از بقیه است، صرف نظر از ترتیب تولد، می تواند رئیس خانواده باشد و به بقیه زورگویی کند و حرف هایش را به کرسی بنشاند.
استعدادهای خاص
همچنین گفته می شود، فرزندی که ویژگی یا استعداد خاصی دارد، مثلا ورزشکار است، رفتاری همانند فرزند اول خانواده را در خانه خواهد داشت و می تواند نقش مدیر یا سرپرست را به خوبی ایفا کند.
بنا بر این تفاسیر، باید گفت ترتیب تولد به تنهایی تعیین کنند ویژگی های شخصیتی افراد نیست اما تا حد زیادی روی رشد روانی و شخصیتی افراد موثر است.
خوب بود