کودکان را معمولاً نمادهای معصومیت، سادگی و بی ریایی می نامند از این رو وقتی که کودکی مرتکب عمل خلاف یا جنایتی به ویژه قتل می شود معمولاً اطرافیان شوکه شده و با این موضوع با ناباوری برخورد می کنند، هر چند در چنین مواردی رسانه ها به شدت موضوع را با جزییات فراوان دنبال می کنند. نکته ی مهمی که در این موارد مورد توجه قرار می گیرد این است که این کودکان چگونه باید تنبیه و مجازات شوند، چگونه توانسته اند به این راحتی دسترسی به اسلحه داشته باشند و چه چیزی باعث شده که این کودکان دست به چنین جنایات هولناکی بزنند.
این سوال که آیا کودکان نیز می توانند انسان هایی روان پریش باشند یا خیر برای سال ها ذهن روانشناسان و روان درمانگرها را به خود مشغول کرده است. با این وجود، تقریباً در اکثر مورد یک الگوی مشترک در مورد این کودکان وجود دارد: آن ها در سال های اولیه زندگی خود با مشکلات زیادی روبرو بوده و تحت تاثیر انواع اذیت و آزارها، شکنجه ها، بی توجهی ها، خشونت فراوان یا حتی سوء استفاده های جنسی قرار داشته اند. غیر منتظره نیست که داستان برخی از این کودکان حتی دست مایه ی ساخت فیلم ها یا نوشتن کتاب های متعددی نیز شده است. در ادامه ی این مطلب ۱۵ داستان از کودکانی که مرتکب جنایت شده اند را دستچین کرده ایم که هر کدام به دلیلی دست به یک جنایت هولناک زده اند. در برخی انتقام انگیزه ی اصلی بوده و برخی دیگر نیز تنها برای تطمیع حس کنجکاوی شان دست به این کار زده اند.
تمامی افرادی که در این فهرست قرار گرفته اند دستگیر و محاکمه شده اند اما به دلیل سن پایین و نرسیدن به سن بلوغ بسیاری از آن ها چند سال پس از جنایاتشان از زندان آزاد شده اند. در برخی موارد نیز حادثه چنان سر و صدایی را در بین مردم و رسانه ها ایجاد کرده است که کودکان محکوم شده مجبور شده اند پس از آزادی با نام ها و هویت های جدید به زندگی در خارج از زندان ادامه دهند.
۱۵- جان ونابلز و رابرت تامپسون
وقتی که دنیس بوگلر با پسر دو ساله اش جیمز بوگلر برای خرید به فروشگاه می رفت فکر می کند که روز معمولی دیگری مانند هر روز در انتظار وی خواهد بود اما وی دیگر هیچ وقت آن روز در ماه فوریه ۱۹۹۳ را فراموش نخواهد کرد. وقتی که او مشغول خرید در فروشگاه بود پسربچه ی دو ساله اش ربوده شد و این آخرین باری بود که دنیس پسرش را زنده می دید. دو روز بعد جسد کودک بیچاره روی ریل خط آهن پیدا شد. تصاویر بدست آمده از دوربین های مدار بسته ی فروشگاه نشان می داد که جیمز در حالی که دستش را در دستان رابرت تامپسون ۱۰ ساله قرار داده بود از فروشگاه خارج شده است.
جسد کودک نشان می داد که او به شدت توسط رابرت تامپسون و جان ونابلز که او نیز ۱۰ سال سن داشت شکنجه شده و در نتیجه ی جراحات و ضربات وارده جان خود را از دست داده است. حتی پلیس ادعا کرده بود که ممکن است جیمز تحت آزار جنسی نیز قرار گرفته باشد که این موضوع هیچ گاه مورد بررسی قرار نگرفت. دو قاتل جوان بلافاصله دستگیر شده و به عنوان جوان ترین قاتلان دوران مدرن بریتانیا شناخته شدند. به دلیل حساسیت موضوع آن ها تا سن ۱۸ سالگی در زندان نگه داشته شدند و سپس با هویت هایی جدید از زندان آزاد گردیدند.
۱۴- ماری بل
ماری بل در سال ۱۹۶۸ و به جرم خفه کردن دو پسربچه در بریتانیا وارد تیتر اول روزنامه ها شد. نکته ی شوکه کننده در مورد جنایت او این بود که ماری در هنگام ارتکاب قتل تنها ۱۱ سال سن داشت. اولین قربانی او یک پسربچه ی ۴ ساله به نام مارتین براون بود. ماری درست یک روز بعد از تولد ۱۱ سالگی اش در یک خانه ی متروکه قربانی اول خود را خفه کرد. او که از این جنایت خود هیچ گونه احساس پشیمانی نمی کرد همراه با دوستش جویس بل به زور وارد یک یتیم خانه شدند و نوشته ای از خود به جای گذاشتند که در آن به ارتکاب قتل توسط ماری اعتراف شده بود. اگر چه این دو دختر بچه نام های خانوادگی مشابهی داشتند اما در واقع هیچ نسبت خانوادگی بین آن ها وجود نداشت. تنها دو ماه بعد ماری قربانی دوم خود را پیدا کرد.
در مورد دوم او همراه با دوستش جویس یک پسربچه ی ۳ ساله به نام برایان هو را خفه کرد. جنازه ی پسرک بیچاره در یک منطقه ی متروکه رها شد اما هنوز کار ماری تمام نشده بود. مدت کوتاهی از رها کردن جسد در خرابه نمی گذشت که ماری با یک قیچی سر وقت جنازه ی برایان رفت و روی سینه اش حرف «M» را حک نمود. در ادامه نیز موهای او را کوتاه و آلت تناسلی او را برید. بعد از دستگیری، ماری بل در سال ۱۹۶۸ به ۱۲ سال زندان محکوم گردید. در دوران محاکمه پرده از زندگی رقت بار و خشن ماری برداشته شد. مادر او یک زن جوان روسپی ۱۷ ساله بود که در گذشته بارها سعی کرده بود دخترش را بکشد. پدر ماری نیز یک دزد سابقه دار بود.
۱۳- جاسمین ریچاردز
جاسمین ریچاردز ۱۳ ساله بود که با پسری ۲۳ ساله به نام جرمی استینک آشنا شده و نامزد شدند. وقتی که پدر و مادر جاسمین از رابطه ی این دو با خبر شدند دیگر به جاسمین اجازه ندادند که به دیدن جرمی برود. این دو برای حل مشکلشان یک راه حل بیرحمانه و بدفرجام پیدا کردند. در شب ۲۳ آوریل ۲۰۰۶، اجساد پدر و مادر جاسمین در خانه شان توسط کودکی که از پنجره درون خانه ی آن ها را نگاه کرده بود پیدا شد. پلیس با حضور در محل جنایت دریافت که پدر و مادر جاسمین تنها قربانیان این حادثه نیستند. جسد جیکوب ریچاردز، برادر ۸ ساله ی جاسمین نیز در رختخوابش پیدا شد.
پلیس ابتدا فکر می کرد که جاسمین توسط قاتلین ربوده شده است اما مدت زمان زیادی طول نکشید که مشخص شد جاسمین خود در این قتل ها دست داشته است. روز بعد از پیدا شدن اجساد، جرمی و جاسمین با هم دستگیر شده و به قتل اعتراف کردند. در سال ۲۰۰۷، در برابر هیئت منصفه حاضر شده و پس از اعتراف به قتل خانواده اش به ۱۰ سال زندان محکوم گردید. نامزدش نیز در سال ۲۰۰۸ محاکمه و به ۲۵ سال زندان محکوم شد.
۱۲- چامپینیا
در اکتبر سال ۲۰۰۳، لیانا فریدنباخ ۱۶ ساله همراه با نامزد ۱۹ ساله اش فلیپه کافی برای گردش به خارج از شهر سائوپائولو رفتند. هر دو فکر می کردند که تعطیلات فوق العاده و فراموش نشدنی در انتظار آن ها خواهد بود اما این زوج جوان توسط یک گروه ۴ نفره خلافکار ربوده شدند که در میان آن ها یک نوجوان ۱۶ ساله به نام چامپینیا حضور داشت که رهبری گروه و طراحی تمام ماجرا را بر عهده گرفته بود. این افراد هیچ گاه با خانواده ی گروگان های خود تماس نگرفته و درخواست پول نکردند. هر دوی آن ها روزها و روزها شکنجه شده و لیانا نیز چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت. در ادامه گروه ابتدا فلیپه را به قتل رساند و چند روز بعد از آن نیز لیانا به قتل رسید.
چامپینیا بعد از دستگیری اذعان داشت که در ابتدا قصدشان دزدیدن اموال این زوج بوده اما وقتی که متوجه شده اند این دو پول زیادی همراه خود ندارند تصمیم گرفته اند آن ها را با خود ببرند. وقتی که از چامپینیا خواسته شد که انگیزه ی خود را از قتل این دو بیان کند اعلام کرد که هیچ انگیزه ی خاصی نداشته و تنها می خواسته است این کار را بکند. او هنوز در زندان به سر می برد و داستان قتل های او به یکی از شناخته شده ترین موارد قتل در برزیل تبدیل شد.
۱۱- اریک اسمیت
در تابستان سال ۱۹۹۳، اریک اسمیت ۱۳ ساله در حال دوچرخه سواری در یک پارک بود که دریک روبی ۴ ساله را دید که به تنهایی در پارک قدم می زند. اریک به پسربچه ی تنها نزدیک شده و او را به میان درختان کنار پارک می برد. سپس با دستانش او را خفه کرده و با سنگ سر او را له می کند. سپس پسربچه را لخت کرده و شاخه ای از درخت را در بدن او فرو می کند. جنازه ی دریک بیچاره همان روز پیدا شد. اسمیت به جرم قتل کودک ۴ ساله دستگیر گردیده و تمامی کشور به خاطر سن قاتل و میزان سنگدلی او در شوک این جنایت هولناک فرو رفت.
در سال ۱۹۹۴ اسمیت به دلیل قتل پسربچه ی ۴ ساله به دستکم ۹ سال زندان محکوم شد که بعدها نیز امکان افزایش یافتن ان وجود داشت زیرا در آن دوران برای قاتلی با این سن بیشترین محکومیت ۹ سال زندان بود. در طول دوران محاکمه وکلای مدافع اسمیت ادعا کرده بودند که وی در دوران مدرسه به شدت توسط همکلاسی هایش مورد اذیت و آزار قرار گرفته و همین موضوع او را به سمت قتل سوق داده است. سال ها بعد اسمیت در عذرخواهی از خانواده ی مقتول نامه ای نوشت و آن را از طریق تلویزیون خواند. با این وجود درخواست بخشش او از سال ۲۰۰۸ تاکنون هشت بار رد شده است. اسمیت می تواند در سال ۲۰۱۸ بار دیگر درخواست بخشش یا تخفیف مجازات کند.
۱۰- گراهام یانگ
گراهام یانگ در دوران نوجوانی یک سرگرمی بسیار عجیب داشت: او به شدت به شیمی علاقه داشت و بیش از هر چیزی دوست داشت در مورد تاثیر سم و زهر بر روی بدن انسان تحقیق کند. او ساعت ها از وقت روزانه ی خود را به مطالعه در کتابخانه در مورد این موضوع می گذراند و وقتی که ۱۴ ساله شد به این نتیجه رسید که باید از مبانی تئوری فراتر رفته و تجربیات و مطالعات خود را به صورت عملی روی افراد امتحان کند. بدین ترتیب کار خود را با مسموم کردن غذای خانواده اش در سال ۱۹۶۱ آغاز کرد. تمامی اعضای خانواده ی او درگیری مشکلاتی مانند تهوع، درد معده و اسهال شدند.
بعدها یانگ اعتراف کرد که بعضی اوقات تصادفی و به اشتباه خود را نیز مسموم کرده زیرا نمی دانسته سم را در کدام بشقاب ریخته است. نامادری گراهام در سال ۱۹۶۲ به علت مسموم شدن های متوالی جان خود را از دست داد. یکی از معلمان گراهام از علاقه ی او به سم شناسی باخبر گردیده و به این موضوع مشکوک شد به همین دلیل وقتی به سراغ میز مدرسه ی او رفت با مقادیر زیادی سم، نقاشی هایی از افراد مرده و مقالاتی در ستایش قاتلان مواجه شد. در نتیجه وی به سرعت با پلیس تماس گرفته و پس از مشخص شدن ماجرا گراهام به بیمارستان روانی بوردمور فرستاده شد و ۹ سال آینده را در آن جا گذراند. وی بعد از آزاد شدن نیز به کار خود ادامه داد و ۷۰ نفر دیگر را مسموم کرد تا در نهایت بار دیگر به زندان بازگردانده شد.
۹- جوردن براون
در ۲۰ فوریه سال ۲۰۰۹، جوردن براون ۱۱ ساله مانند روزهای قبل از خانه خارج شده، سوار اتوبوس مدرسه شد و به مدرسه رفت. آن روز و در حالی که هنوز جوردن در مدرسه بود پلیس به مدرسه مراجعه کرد زیرا جنازه ی نامادری جوردن در خانه پیدا شده بود. نامادری او که هشت ماهه حامله بوده و کنزی هوک نام داشت در رختخوابش با شلیک گلوله به قتل رسیده بود. دختر چهار ساله ی هوک جنازه ی مادرش را پیدا کرده و از تعدادی کارگر که در خیابان کار می کردند درخواست کمک کرده بود.
جوردن در ابتدا گفت که قبل از رفتن به مدرسه یک وانت سیاه مشکوک را نزدیک خانه دیده است اما خواهر ناتنی او ادعا می کرد که یک تفنگ شکاری را در دست جوردن دیده و مدت کوتاهی بعد از آن یک صدای مهیب را شنیده است. بدین ترتیتب نوجوان ۱۱ ساله به جرم قتل نامادری و نوزاد پسری که در شکم داشت دستگیر شد. به گفته ی دوستان و آشنایان، جوردن و نامادری اش رابطه ی خوبی با هم نداشتند و احتمالاً حسادت او را به سمت کشتن نامادری اش سوق داده است. براون در سال ۲۰۱۴ از زندان آزاد شد.
۸- جسی پومروی
جسی پومروی وقتی که به سن ۱۱ سالگی رسید قربانی های زیادی را آزار داده بود. او در سال ۱۸۷۲ به جرم ربودن و شکنجه ی سه کودک بیچاره ی دیگر به مرکز بازپروری فرستاده شد. اگر چه وی هیچ کدام از طعمه های خود را به قتل نرسانده بود اما همه ی آن ها را با طناب بست و سپس آن ها را لخت کرده و شکنجه می کرد. وی تنها یک سال و نیم بعد از دستگیری به دلیل رفتار خوب از مرکز بازپروری آزاد شده و به نزد مادرش برگشت. در سال ۱۸۷۴ جنازه ی یک دختر ۱۰ ساله به نام کتی کوران در زیرزمین مغازه ی لباس فروشی مادر جسی پیدا شد. بدین ترتیب جسی به جرم قتل دخترک بینوا دستگیر شده و به حبس ابد محکوم گردید. او بیشتر سال های عمر خود را در زندان و در سلول انفرادی گذراند و در نهایت در سن ۷۲ سالگی در زندان و به دلیل بیماری درگذشت. همچنین پومروی را در پرونده ی قتل یک پسربچه ی ۴ ساله که تکه تکه شده و در آب رها شده بود دخیل می دانستند. اما مدارک کافی وجود نداشت که این قتل را نیز به پومروی نسبت دهد.
۷- ادموند کمپر
در سال ۱۹۶۳، ادموند کمپر همراه با پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی می کرد اما پس از یک مشاجره با مادر بزرگ خود با یک اسلحه ی شکاری او را مورد هدف قرار داده و با چاقو چندین ضربه نیز به او وارد کرد. وقتی که پدربزرگش به خانه بازگشته بود، ادموند او را نیز با اسلحه مورد هدف قرار داد. در ان زمان ادموند کمپر تنها ۱۴ سال سن داشت. ادموند در تماسی با مادرش موضوع را به وی اطلاع داد و مادر او نیز ماجرا را با پلیس در میان گذاشت و در نهایت ادموند دستگیر شد. وقتی که از او پرسیده شد انگیزه اش از قتل پدربزرگ و مادر بزرگش چه بوده گفت فقط می خواسته بداند که قتل مادر بزرگ چه حسی دارد و پدربزرگش را نیز برای این که جنازه ی مادربزرگش را نبیند کشته است.
ادموند محاکمه شد و چند سالی را در زندان گذراند و در سن ۲۱ سالگی علی رغم مخالفت های روان درمانگران با فرجام خواهی و بخشش او موافقت شد. ادموند نزد مادرش بازگشت که رابطه ی خوبی بین این دو وجود نداشت. او سه سال بعد مادرش و نزدیک ترین دوست او را نیز به قتل رساند. وی در این مدت جان چندین نفر دیگر را نیز گرفته بود و گرایش های مرده خواهی در او دیده شد. حتی یک بار قسمتی از گوشت بدن یکی از قربانیان خود که یک زن بود را نیز خورده بود. در نهایت ادموند به حبس ابد محکوم شد.
۶- جوزف فیلیپس
در سال ۱۹۹۸، ملیسا فیلیپس در حال تمیز کردن اتاق پسربچه ی ۱۴ ساله اش بود که متوجه خیس بودن تشک او شد و در نهایت با جستجوی بیشتر یک جنازه ی غرق در خون را در زیر تشک تخت او پیدا کرد. جنازه ی مقتول متعلق به دختر ۸ ساله ی همسایه به نام مدی کلیفتون بود که از یک هفته قبل خانواده اش خبری از وی نداشتند و فکر می کردند گم شده است. بدین ترتیب ملیسا با پلیس تماس گرفته و آن ها جاش را در مدرسه دستگیر کردند. جاش گفته بود که یک هفته قبل در حال بازی بیسبال با مدی کلیفتون بوده است که ناگهان توپ به چشم مدی برخورد می کند.
در نتیجه ی گریه های دختر بچه، جاش او را به خانه می برد اما دخترک دست از گریه و جیغ زدن برنمی دارد. بدین ترتیب جاش که ترسیده بود و از واکنش پدرش به این موضوع وحشت داشت با سیم تلفن مدی را خفه می کند و در ادامه با چوب بیسبال ضرباتی را به سر او وارد کرده و در نهایت با چاقو ضرباتی را نیز به بدن او وارد می کند. جاش به دلیل این که در زمان محاکمه شدن ۱۶ سال داشت توانست از مجازات مرگ فرار کند اما به حبس ابد بدون اجازه ی درخواست عفو یا تخفیف مجازات محکوم شد.
۵- کریستین فرناندز
در مارس ۲۰۱۱، والدین کریستین فرناندز ۱۳ ساله از او خواستند که مراقب برادر دو ساله اش دیوید گالاراگا باشد. وی چندین ماه قبل با برادرش بازی شبیه کشتی گرفتن انجام داده بود که در نهایت به شکستن پای پسربچه ی دو ساله منجر شد. این بار نیز وی با برادر کوچکترش با خشونت رفتار کرد و دو بار سر برادرش را به قفسه ی کتاب کوبید. در اثر این حادثه دیوید بیهوش شد و وقتی مادر به خانه بازگشت کریستین موضوع را به او اطلاع داد. اما او تنها صورت دیوید را شست و لباس هایش را عوض کرد. مادر آن ها که بیانلا سوزان نام داشت ۴ ساعت بعد از مراکز درمانی درخواست کمک کرد و پسربچه ی بینوا دو روز بعد از دنیا رفت.
مادر و فرزند به جرم قتل پسربچه ی دو ساله دستگیر شدند. سوزان به خاطر مرگ دیوید مقصر شناخته شد اما کریستین نیز به جرم قتل غیر عمد و ضرب و شتم شدید برادر خود زندانی شد. وی سال آینده که به سن ۱۹ سالگی برسد از زندان آزاد می گردد.
۴- اندرو گولدن و میچل جانسون
اندرو گولدن و میچل جانسون به ترتیب ۱۱ و ۱۲ ساله بودند که قتلی را برنامه ریزی کردند که در نهایت جهان را در شوک و حیرت فرو برد. در سال ۱۹۹۸ جانسون اتومبیل ون پدرش را برداشته و خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ اندرو گولدن رفت. آن ها سلاح های پدربزرگشان که معمولاً در قفسه ی مخصوصشان قرار داشته و در آن ها قفل بود را برداشته و در ماشین گذاشتند و به سمت مدرسه به راه افتادند. این دو در هنگام ناهار زنگ خطر آتش سوزی را به صدا درآورده و در حالی که دانش آموزان و معلمان در حال خروج از مدرسه بودند آن ها را به رگبار بستند. در نهایت ۴ نفر کشته و ۱۰ نفر زخمی شدند.
هر دو پسر بچه ی قاتل نیز دستگیر و در دادگاه به اتهامات آن ها رسیدگی گردید. در دادگاه یکی از همکلاسی های آن ها اعتراف کرد که جانسون روز قبل از حادثه در مورد تیراندازی که روز بعد انجام گرفت صحبت هایی کرده است. او گفته بود باید افراد زیادی را بکشد و همه روز سه شنبه خواهند فهمید که سرنوشت آن ها مرگ یا زندگی است. این دو محکوم شده و پس از چند سال از زندان آزاد شدند. آن ها تنها کسانی هستند که در ایالات متحده به دانش آموزان شلیک کرده و در زندان به سر نمی برند.
۳- الکس و درک کینگ
در ۱۱ نوامبر سال ۲۰۰۱، آتشنشانان برای خاموش کردن خانه ای در شهر اسکامبیا سیتی حاضر شدند و در تلاش برای خاموش کردن خانه با جسد تری کینگ ۴۰ ساله در یکی از اتاق های خانه روبرو گردیدند. آن ها در ابتدا فکر می کردند که این مرد به خاطر استنشاق دود ناشی از آتش سوزی خفه شده است اما با نگاهی دقیق تر متوجه شدند که زخم های متعددی روی بدن متوفی وجود دارد. بنابراین پلیس در جریان امر قرار گرفت و همسایه ها به پلیس گفتند که تری کینگ با پسران ۱۳ و ۱۲ ساله اش با نام های درک و الکس زندگی می کند. ۱۶ روز بعد این دو برادر نوجوان پیدا شده و به قتل پدرشان اعتراف کردند.
به گفته ی ان ها نقشه ی قتل را الکس ریخته و درک آن را اجرا کرده بود.وقتی که تری کینگ به خواب رفت پسر بزرگترش با استفاده از چوب بیسبال ضربات محکمی را به سر او وارد کرد تا پدر بیچاره اش جان داد. در ادامه برای این که جنایت خود را مخفی نگه دارند خانه را به آتش کشیده و فرار کرده بودند. آن ها گفتند که می خواسته اند فرار کنند و برای این که در صورت گیر افتادن توسط پدرشان تنبیه نشوند نقشه ی قتل او را کشیده اند. علاوه بر این آن ها ادعا کردند که پدرشان از لحاظ روانی مشکل داشته و آن ها را شکنجه روحی و جسمی می کرده است. در نهایت این دو به جرم قتل پدرشان محکوم شده و به مرکز بازپروری نوجوانان فرستاده شدند.
۲- دیوید بروم
در سال ۱۹۸۸ پلیس دیوید بروم را که در ان زمان ۱۶ سال سن داشت به جرم قتل تمامی اعضای خانواده اش در مینه سوتا دستگیر کرد. دیوید بعد از یک مشاجره لفظی و فیزیکی با پدرش، با استفاده از تبر پدر، مادر و خواهرد و برادر ۱۴ و ۹ ساله اش را به قتل رساند. تنها کسی که از این قتل عام جان سالم بدر برد برادر ۱۹ ساله اش بود که در آن زمان در خانه حضور نداشت. مدیر مدرسه ی بروم بعد از این که در میان دانش آموزان شایعه شده بود که بروم شب قبل تمامی اعضای خانواده اش را به قتل رسانده با پلیس تماس گرفت. دیوید روز بعد دستگیر شد و به گفته ی پلیس بدون هیچ مقاومتی به جرم خود اعتراف کرد.
بدین ترتیب وی به قتل عمد اعضای خانواده اش متهم شد. بدین ترتیب دیوید به حبس ابد محکوم شده و تا سن ۷۰ سالگی نمی تواند درخواست عفو یا تخفیف مجازات داشته باشد. ماجرای او باعث شد که آهنگ مشهوری به نام «دیوید بروم دست به تبر می شود» (David Brom Took An Axe) در وصف جنایت او ساخته شود.
۱- سیندی کولیه و شرلی وولف
سیندی کولیه، ۱۴ ساله و شرلی وولف، ۱۵ ساله بعد از قتل یک پیرزن ۸۵ ساله در سال ۱۹۸۳ در کالیفرنیا از رسانه ها لقب «قاتلانی با صورت بچگانه» را دریافت کردند. قبل از ارتکاب جنایت آن ها در چندین خانه را به بهانه های مختلف زده بودند: از برخی نشانی و مسیر را پرسیده بودند، از برخی خواسته بودند اجازه دهند از تلفن خانه آن ها استفاده کنند و از برخی دیگر نیز تنها یک لیوان آب خواسته بودند. یکی از افرادی که این دو دختر به خانه ی آن ها رفته بودند گفته بود که قیافه و حرکات این دختران بسیار غیرعادی بوده و او و شوهرش فهمیده بودند که آن ها قصد شومی در سر دارند. این دو در نهایت قربانی مناسب خود را پیدا کردند؛ آنا بکت ۸۵ ساله. وولف دستانش را دور گردن مقتول حلقه زد و او را روی زمین انداخت و کولیه نیز با ضربات چاقو ضربات متعددی به بدن او وارد کرد.
پسر این پیرزن نگون بخت تنها چند دقیقه بعد از فرار کردن دختربچه های قاتل به خانه بازگشت و با جنازه ی مادر پیرش روبرو شد. در نتیجه به سرعت این دو توسط نیروهای پلیس دستگیر شدند و کولیه سخنان وحشتناکی را خطاب به بازجویان گفت:” اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که ما از این کار هیچ حس بدی نداشتیم. بعد از این که این کار را انجام دادیم می خواستیم بار دیگر نیز این کار را بکنیم. فقط می خواستیم یک نفر را بکشیم. فقط برای تفریح. ما هر دو هیجان زده شده بودیم. من کاری را انجام دادم که تا آن زمان انجام نداده بودم”.
این همه از نتایج بی خدایی نشآت می گیرد و عاقبت آن جز رسیدن به پوچی نمی باشد که حتی کودکان را هم وا می دارد که برای تفنن انسان دیگری را از حق حیاتش محروم سازند!!!
کاملا صحیح است.
برای تفنن نیست دوست عزیز! خانواده درست ندارن و به جنون آنی میرسن و چون اسلحه دم دست دارن اغلب باعث جنایت میشه
اینقدر سطحی نگر و عامی بودن واقعا جای تامل داره
کشور هایی که امار بیخدایان شون بالاترین حد هست کمترین امار جرم و جنایت رو دارن و بیشترین رفاه و امنیت اجتماعی
فقط امار قتل و غارت های کشور های مسلمان و مسیخی هست که سر به فلک کشیده و رفاه اجتماعی و حمایت های ضعیف از بیماران روانی و اقشار ضعیف موجب میشه که بیمار های روانی ازاد تو شهر ها بچرخن و قربانی بگیرن، همین موارد قتل های امسال ایران رو ببینید !! امریکا رو به عنوان یک جامعه مسیحی ببینید! ازونور برید کشور های اسکاندیناوی رو بررسی کنید
درسته
صحیحه
مثلا آمریکا
مادر و پدر امنیت
فقط نمیدونم چرا ۷۰ درصد قاتلای سریالی دنیا آمریکایی اند:)
چه باور بکنید
چه نکنید عقاید مذهبی هم تو این قضیه دخیله
میگن وقتی عقل نباشه جان در عذاب است .. اخه مرد مومن این موضوع چه ربطی به بی خدا بودن داره
واقعا تعجب میکنم وقتی یه سری حرف ها رو میشنوم
باورش سخته برام که یه ادم چقد میتونه سطحی فکر کنه
فکر نکنم ربطی به بی خدایی داشته باشه . خیلی از این خانواده ها مسیحی هستند .
از طرف دیگه اگه قتل ربطی به بی خدایی داشته باشه ما نباید قاتلان دیندار و خداپرست داشته باشیم که تا دلت بخواد از اینها در کشور و جهان وجود داره
به بی خدایی ربطی نداره
بیشتر به بی اعتقادی و رنج ربط داره نه اعتقاد به خدا بلکه اعتقاد به انسان
وگرنه تو خیلی جا های آشنا به نام مخالفت با خدا و دست نشانده خدا ادما رو روانی میکنن یا شکنجه و یا میکشن اونم با خیال راحت و بعدشم از خدا
تشکر میکنن چون کشتن مخالف خدا رو عین عبادت میدونن (حتی تجاوز به مخالف خدا رو بالاترین عبادت ها میدونن)
مقاله خیلی ناراحت کننده بود 🙁
واقعا وحشتناکه
راستی الیسا بوستامانته رو اضافه نکردید اون اسمش همه جا هست فقط اینجا نیست
مورد شماره ۷ ( ادموند کمپر ) در سریال MINDHUNTER فصل اول, مفصل راجع بهش توضیح داده شده
حتما ببینین
حتی سر مادر خودشو با چاقو بریده و باهاش یه کارایی کرده ک نمتونم بگم
اولاً آمریکا کشوریه که از تمام نقاط جهان با تمامی آداب و سنن و فرهنگ از خاورمیانه و آفریقا و آسیا و ایتالیا و ایرلند و آمریکای لاتین به اونجا مهاجرت کردن.
اگر کشور بد و ناامنی بود بچههای این حضرات با سر نمیرفتن اونجا مهاجرت کنن مثل پسر معصومه ابتکار و پسر واعظی طبسی و نوههای امام خمینی و …
شما چرا تراژدی شاهرخ و سمیه رو تو همین کشور خودمون در اواخر دهه هفتاد خورشیدی رو نمیگین…،؟؟
تمام اروپا و آمریکا پر از قتل و جنایته بجز کشور خودنون.
دوتا بچه ۱۴-۱۵سااله به اسم شاهرخ و سمیه تمام اعضای خانواده سمیه رو شامل دوتا برادر کوچیک بهمراه پدر و مادرشون صلاخی میکنن.
همین هفته پیش یه نفر ۱۲نفر از اعضای خانوادشو میکشه
اینارو چرا نمیگین…؟؟
بازم بگم بگم بگم