در قسمت اول این مطلب به معرفی ۷ فیلم سینمایی ماندگار به نام های ممنتو، پنهان، استاد، هتل بزرگ بوداپست، گمشده در ترجمه، مد مکس: جاده خشم و بخشگویی، نیویورک از کارگردان های بزرگی همچون مشیائیل هانکه، پل توماس اندرسون و چارلی کافمن پرداختیم. در این قسمت نیز به روایت داستان چند فیلم سینمایی دیگر همچون هزارتوی پن، روبان سفید، موتور مقدس، عمل کشتن و … خواهیم پرداخت.
گفتنی است که این لیست از آخر به اول تنظیم شده و هر چه پایین تر می رویم، به محبوبیت فیلم ها افزوده می شود. در این راستا از شما دعوت می کنیم تا در ادامه همراهمان باشید.
۱۷- هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth)
آیا سالی پربارتر و میمون تر از ۲۰۰۶ برای «گیرمو دل تورو» وجود دارد؟ او با ساخت این فیلمِ فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی توانست نظر مثبت منتقدان و تماشاگران بسیاری را در سراسر جهان از آن خود نماید. به طوری که در جشنواره کن، این فیلم پس از پخش با ۲۰ دقیقه تشویق حاضران، همراه شد.
هزارتوی پن، نامزد ۶ جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان بود که در نهایت موفق شد سه جایزه را بدست آورد. فیلم همچنین برنده جوایز بفتا و «گویا» (معادل اسپانیایی اسکار) شده است.
این فیلم برخلاف نامش، لایه های چندان پنهان و تودرتویی ندارد. قصه ای سرراست و ساده که شاید بارها نظیرش را شنیده، خوانده و یا دیده باشیم. اما «دل تورو» فیلم را با جملاتی از عالم پریان شروع کرده و ناگهان بیننده را در میانه واقعیتی خشن و وحشیانه از جنگ های داخلی اسپانیا رها می سازد.
داستان فیلم در مورد دختر ۱۲ ساله ای موسوم به اوفلیا (ایوانا باکرو) است که با مادر باردار و ناپدریاش، یک نظامی فاشیست، در زمان جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای شبیه یک پری میبیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود.
۱۶- هولی موتورز (Holy Motors)
موتورهای مقدس یک فیلم نیست. روایت مرثیه ای در سوگ سینماست و لئوس کاراکس آن را با مهارت زیاد ساخته و پرداخته است. این کارگردان فرانسوی که همیشه از رسانه ها گریزان بود، در توصیف هولی موتورز به خبرنگاران گفت: «این فیلم راجع به یک مرد و تلاش برای زنده ماندن است.»
موتورهای مقدس نمایشی از حماقت، داستان های فراواقعی، غم و رابطه جنسی و به طور کلی هر آن چیزی در سینماست که برای کاراکس حائز اهمیت است. دونی لوان در نقش «آقای اسکار» در این فیلم ظاهر شده است: مردی که هر روز همچون هنرپیشهها نقشهای متعددی را بازی میکند اما هیچ گونه دوربینی در کار نیست که اجراهای او را فیلمبرداری کند.
فیلم با نقش آفرینی خود نویسنده – کارگردان لندوک (کاراکس) شروع میشود.
۱۵- ۴ ماه، ۳ هفته و دو روز (۴ Months, 3 Weeks and 2 Days)
یک صحنه، یک کات و بدون موسیقی. فیلم درام و دلهره آور رومانیایی به کارگردانی کریستین مونگیو در سال ۱۹۸۷ و در زمان حکومت دیکتاتوری نیکولا کاشنکو و فضای رعب و وحشت حاکم بر آن کشور جریان دارد. دانشجویی به نام اوتلیا (آناماریا مارینکا) می خواهد به دوستش، گابیتا (لورا واسیلیو)، کمک کند که سقط جنینی غیر قانونی را انجام دهد. ریسک بزرگی که اگر به آن پی ببرند محکوم به زندان می شوند و حال آنها مجبورند که این کار را از طریقی نامناسب و غیر قانونی انجام دهند.
همه اتفاق های این فیلم در یک روز دلخراش به وقوع می پیوندد و تاثیر این وقایع به حدی است که بیننده را به گونه ای در حالت تعلیق نگاه می دارد.
مونگیو فیلمش را به شیوه ای بسیار صریح و روان نشان می دهد، بطوریکه در بیشتر اوقات دوربین در جایی ثابت است و تنها مشاهده می کند. اما کاملا خوش ساخت و دیدنی است. به طوری که این فیلم در جشنواره فیلم کن ۲۰۰۷ برندهٔ نخل طلایی شد.
۱۴- عمل کشتن (The Act of Killing)
«عمل کشتن»، مستند ترسناک، تأثیرگذار و هراس انگیز است. فیلمی که روح و جان انسان را می آزارد و مجبورمان می کند فکر کنیم به اینکه آدم ها چرا در شرایطی، کارهایی می کنند که نباید بکنند؟
جاشوا اوپنهایمر، در سال ۲۰۰۳ برای ساختن فیلمی درباره نسل کشی ۱۹۶۵ به اندونزی رفت اما شاید تصور نمی کرد که حاصل کار، اثری تکان دهنده و تفکر برانگیز دربارۀ شر، مجازات، احساس گناه، سینما و انسان از آب در بیاید.
انور کونگو و همدستانش، کسانی بودند که در دهه ی ۶۰ میلادی، بعد از برکناری دولت توسط ارتش اندونزی، با انگ کمونیست بودن، مخالفین ارتش را قتل عام می کردند. حالا بعد از سال ها، انور و همدستانش، هنوز مشغول زندگی هستند و گرچه دیگر پیر شده اند، اما داغِ ننگِ قتلِ هزاران نفر، با انواع و اقسامِ روش های ترسناک، روی پیشانی آن هاست. انور کنگو و بقیه، مقابل دوربین، بی محابا، از آدم کُشی هایشان حرف می زنند.
او چنان خونسرد از کشتار صدها کمونیست سخن میگوید که انگار یک ماشین آدم کشی زیر این چهره انسانی پنهان شده است. «من موقع کشتن جین میپوشیدم، وقتی میخوای مردم رو بکشی باید شلوار کلفت پات کنی.»
۱۳- فرزندان انسان (Children of Men)
فرزندان انسان به گونه ای متفاوت از همه فیلم هایی که تاکنون در مورد مفهوم اصلی زندگی ساخته شده اند، به توضیح این مقوله می پردازد.
آلفونسو کوارون داستان این فیلم را از رمان پیودی جیمز الهام گرفته و با تکنیک های چشمگیر سینمایی، پلان های بلند و نفسگیری را خلق کرده است. صحنه های این فیلم بسیار هنرمندانه و منحصربهفرد ساخته شده اند و فیلمبرداری بینظیری دارد. البته فیلم دارای عمق فلسفی و احساسی زیادی نیز هست و به زیبایی، غم، خشم و نگرانی های انسان حول محور انسانیت را به تصویر کشیده است.
داستان فرزندان بشر، در سال ۲۰۲۷ روی می دهد؛ زمانی که بلایای طبیعی، جنگ و اعمال تروریستی دنیا را غیر قابل کنترل و آشفته ساخته است و به غیر از بریتانیا هیچ ملت دیگری باقی نمانده است. این کشور توسط نیرو های مخوف پلیس کنترل می شود.
همچنین، زنان دیگر نمیتوانند بچهای به دنیا بیاورند.جوانترین ساکن زمین، تازگی در هجده سالگی در گذشتهاست و همه امیدها و آرزوهای بشر نقش برآب شده است. این در حالی است که زنی به نام کی (هوپ اشیتی) به گونهای غیر قابل درک باردار شدهاست.
۱۲- زودیاک (Zodiac)
دیوید فینچر این فیلم معمایی را بر اساس کتابی با همین نام به قلم رابرت گریاسمیت ساخته است. او که همه فیلم هایش نشانی از یک وسواس فکری دارند، در زودیاک سعی کرده تا نگاهی موشکافانه به جنایت و قتل داشته باشد.
داستان این فیلم در مورد قاتلی است که پسر و دختری را در اتومبیل شان کشته است و به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند.
زودیاک بر اساس جنایات خوفناک زودیاک در کالیفرنیا ساخته شده است. قاتل، که هرگز دستگیر نمی شود، با بخشندگی سرنخ های فراوانی را برای یک شرلوک هولمز احتمالی فراهم می کند که در اتاقش بنشیند و آنها را پی گیری نماید. اما اینجا تنها کسی که به اندازه کافی کله شق است و سماجت دارد، یک کاریکاتوریست است که با کنار هم نهادن این سرنخ ها، مدارک متقاعد کننده ای علیه کسی که شاید گناهکار باشد به دست می آورد.
۱۱- درون لوین دیویس (Inside Llewyn Davis)
این فیلم، ماجرای چند روز از زندگی خواننده-ترانه سرای پیشتاز موسیقی سنتی در دهه ۱۹۶۰ نیویورک به نام لوین دیویس است که در کافه ها می خواند و شب ها را در خانه ی دوستانش می گذراند و زندگی آشفته ای دارد. او سختی ها را تحمل می کند تا روزی ستاره ی مشهوری شود.
این کمدی-درام توسط برادران کوئن نوشته و کارگردانی شده است و با موسیقی های زیبا و اجرای فوق العاده ی اسکار ایزاکِ خوش صدا، حسابی آدم را سرِ ذوق می آورد.
درون لوین دیویس در واقع نگاهی است بی رحم به مرد جوانی که بر خلاف بیشتر هم نسلانش نمی تواند بر نواقص شخصی زیادش فائق بیاید و خود را به شکل شخص دیگری بازسازی کند. او به هر چه که دست می زند، به خاکستر تبدیل می شود و کوئن ها، این زندگیِ بهم ریخته و در هم برهم را با موسیقی ها، دیالوگ های عالی و شخصیت های بامزه را در قالب فیلمی جذاب، دلنشین و کنایه آمیز عرضه کرده اند.
۱۰- جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)
بهترین فیلم برادران کوئن تمام عناصر یک فیلم هیجان انگیز را دارا است و فیلم یک مطالعه شخصیتی است و نشان می دهد که چطور مردم با مردی بسیار بد، دیو صفت و بی احساس معامله می کنند. چیگور مردی بسیار خطرناک است و بعضی وقتها مسخره هم به نظر می رسد.
جایی برای پیرمردها نیست، برپایه رمانی با همین نام از کورمک مککارتی نویسندهٔ آمریکایی و به کارگردانی جوئل و اتان کوئن است.
«آنتون چیگور» (باردم) قاتل بی رحمی که هر کسی را که سر راهش قرار بگیرد می کشد و به دنبال «ماس» و چمدانی است که حاوی دو میلیون دلار پول نقد است و به قاچاقچیان مواد مخدر متعلق بوده.
شخصیت پردازی این فیلم عالی است و هیجان و داستان آن تا آخر بیننده را با خود همراه می کند.
۹- جدایی نادر از سیمین (A Separation)
درام پیچیده، دردناک و جذاب اصغر فرهادی، به گفته ی یک جیمز سردبیر سایت اند ساوند، فیلمنامهای هیچکاکیمانند دارد. فیلمنامهای که بیننده را دائماً گولمیزند و بعد غافلگیر میکند و مدام مسائل اخلاقی پیچیدهای را مطرح میکند، به طوری که شما هیچوقت نمیفهمید مقصر چه کسی بودهاست!
در هر صحنه از این فیلم پیچوتاب بر سر جزئیات سرنوشتساز داستان و معماهای اخلاقی آن را تجربه میکنیم و حتی برای لحظهای مجال آن را نداریم که خودمان را در کنار تنها یکی از چهرههای فیلم قرار دهیم و صرفاً از او حمایت کنیم.
این فیلم محصول سال ۱۳۸۹ است و برنده اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در سال ۲۰۱۲ شد.
بدون نظر