۷ دختر مغروری که دست رد به سینه شاهزاده هری زدند

۷ دختر مغروری که دست رد به سینه شاهزاده هری زدند

اخبار مربوط به نامزدی شاهزاده هری در هفته های اخیر به طور مرتب در رسانه های اجتماعی چرخیده است. همه در مورد نامزد او، مگان مارکل، صحبت کرده و بحث می کنند که آیا او می تواند شریک زندگی مناسب و درخوری برای شاهزاده بریتانیا باشد یا خیر. در حالی که بسیاری از مردم بریتانیا از این اتفاق خوشحالند، برخی دختران بریتانیایی و حتی خارج از بریتانیا از خبر نامزدی شاهزاده هری ناراحت شده اند زیرا دیگر شانسی برای این که پرنسس خانواده سلطنتی بریتانیا باشند ندارند. اما روابط عاشقانه شاهزاده هری به مگان مارکل محدود نبوده و قبل از مارکل، وی همواره برای مدتی با دختران و زنان دیگری در ارتباط بوده است. در این میان گاهی پیش آمده که شاهزاده هری از دخترانی خواستگاری کرده اما آن ها به شاهزاده بریتانیایی جواب رد داده اند. باور نکردنی است اما واقعیت دارد و در ادامه این مطلب شما را با ۷ دختری که خواستگاری شاهزاده هری را رد کرده و یا جدایی از او بعد از مدتی آشنایی را انتخاب کردند آشنا خواهیم کرد.

۱- چلسی دیوی

چلسی دیوی اولین و بزرگ ترین عشق شاهزاده هری در زندگی اش بود. این دو در کودکی با هم آشنا شدند و شاهزاده هری او را عشق زندگی اش نامیده و امیدوار بود بتواند با او ازدواج نماید. این دو رابطه عاشقانه خود را در سال ۲۰۰۴ رسمی کرده و تا سال ۲۰۱۱ در کنار هم بودند. اما در حالی که شاهزاده هری کاملاً شیفته این دختر زیبا بود اما چلسی در مورد این که بخواهد عضو خانواده سلطنتی باشد تردید داشت. وقتی که چلسی دیوی شرایط کیت میدلتون و نظارت های شدیدی که روی او وجود داشت را دید کاملاً مطمئن شد که نمی تواند با چنین شرایطی کنار بیاید. پس رابطه اش با شاهزاده هری را به هم زد. البته تنها چلسی دیوی نبود که در این مورد تردید داشت بلکه ملکه بریتانیا نیز به این دختر نظر مساعدی نداشته و او را مناسب خانواده سلطنتی بریتانیا و کسی که تشریفات سخت این خانواده را تاب بیاورد نمی دانست.

۲- ناتالی پینکمن

ناتالی پینکمن زمانی به شهرت رسید که روزنامه سان (The Sun) عکسی از وی در کنار شاهزاده هری را در یک کلوب شبانه منتشر کرد که البته بعدها مشخص شد رابطه آن ها جدی نبوده است هر چند مدتی را با هم گذراندند. در ادامه رابطه آن ها دوام نداشت زیرا ناتالی پینکمن خود یک مجری و گزارشگر تلویزیونی بوده و رسانه ها از قبل توجه فراوانی به وی داشتند و از نظر او اضافه کردن رابطه با یکی از اعضای خانواده سلطنتی این توجه را بیشتر می کرد که از نظر او جالب نبود. به همین دلیل وی به رابطه اش با شاهزاده هری پایان داد.

۳- کارولین فلَک

کارولین فلک نیز یک مجری تلویزیونی بود که با شاهزاده هری رابطه داشت. به نظر می رسد که شاهزاده هری علاقه خاصی به زنان مجری شبکه های تلویزیونی داشت. بهرحال کارولین و هری بعد از جدایی شاهزاده از چلسی دیوی با هم بودند. کارولین به توجه رسانه ای عادت داشت و همراهی با شخصیت های مشهور او را هراسان و دستپاچه نمی کرد و قبلاً نیز مدتی با هری استایلز از گروه موسیقی وان دایرکشن نامزد بود. اما رفته رفته مشخص شد که کارولین فلک تحمل توجه فزاینده رسانه ها و پاپاراتزی ها و فشاری که در نتیجه نامزدی با شاهزاده بریتانیا به وی وارد می شد را ندارد. از این رو ترجیح داد که رابطه اش با شاهزاده جوان را به اتمام برساند.

۴- مالی کینگ

مالی کینگ یک خواننده و مدل بریتانیایی است که قبلاً عضو گروه موسیقی دخترانه شنبه ها (The Saturdays) بوده است. او و شاهزاده هری در سال ۲۰۱۲ در چندین مکان خاص مانند کلوب های شبانه و مهمانی ها در کنار هم دیده شدند. با این وجود هیچگاه خبری مبنی بر همراهی این دو در طول روز و در یک مکان عمومی مخابره نشد. بعدها وی اعتراف کرد که اگر چه چند بار با شاهزاده هری ملاقات داشته اما به دلیل این که نامزدی با یک شاهزاده را برای خود بیش از حد استرس زا و بزرگ می دانسته از ادامه این رابطه جلوگیری کرده است.

۵- فلورنس برادنل بروس

فلورنس برادنل بروس اولین رابطه جدی شاهزاده هری پس از جدایی از چلسی دیوی بود. با این وجود، او و شاهزاده جوان تنها یک تابستان با هم بوده و در نهایت از هم جدا شدند. او سال ها بعد با یک میلیونر به نام هنری ادوارد هیو سنت جورج ازدواج کرد. بدین ترتیب می توان ارتباط با شاهزاده هری را باعث به شهرت رسیدن او و بالا رفتن شانسش برای ازدواج با یک شخصیت معروف تلقی کرد.

۶- کرسیدا بوناس

کرسیدا بوناس یک مدل و بازیگر بریتانیایی بود که شایعات بسیاری در مورد نامزدی وی با شاهزاده هری وجود داشت اما بعدها مشخص بود که این خبرها در واقع شایعاتی بیش نبوده اند. این دو به مدت دو سال و بین سال های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ با هم رابطه داشتند. زمانی که عکسی برهنه از شاهزاده هری در استخری در لس آنجلس منتشر شد او و کرسیدا با هم بودند. اگر چه او این حرکت ناشایست شاهزاده هری را بخشید اما در نهایت حاضر نشد که به خاطر سبک زندگی و قوانین سختگیرانه خانواده سلطنتی، شغل بازیگری و مهمانی رفتن هایش را نادیده بگیرد. بدین ترتیب وی نیز جدایی از شاهزاده جوان را انتخاب کرد.

۷- اما واتسون

شاهزاده هری نیز مانند بسیاری از مردان سرشناس به اما واتسون، بازیگر سرشناس هالیوودی علاقمند شد. بعد از اطلاع از خبر جدایی واتسون از متیو جینی که یک بازیکن مشهور راگبی بود، شاهزاده هری او را به یک مهمانی دعوت کرد تا شرایط را بسنجد. گفته می شود که در تمام طول شب مهمانی، شاهزاده هری قصد داشت که این بازیگر جوان را مجاب کند که قرارهای بیشتری با هم بگذارند اما واتسون از همان ابتدا مخالفت خود را با این موضوع اعلام کرده و بی علاقگی خود به وصلت با خانواده سلطنتی بریتانیا را به شاهزاده هری گوشزد نمود.

منبع: herbeauty
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
۵۵ نظر

ورود

  • رز وين زور رتكليف بهمن ۱۰, ۱۳۹۸

    سلام من می توانم درباره ی خانواده شاهی انکلستان و شاهزاده ها برایتان بنویسم دانش کافی درباره ی مکان مارکل و کیت میدلتون درام

  • ... اسفند ۲۳, ۱۴۰۱

    آره مالی کینگ یک دختر دهاتی ایرانی بوده دوست من بوده بعد از فراموشی من و دوستی با هری خوابگاه منو دزدیده کلفت من بوده تو خوابگاه دانشجویی من صاحب خوابگاه بودم خدا به دور مالی کینگ چطور به خودش اجازه داده دهاتی به خودش بگه مالی کینگ فیلی سیتی کینگ بوده حتما دهاتی

  • ... اسفند ۲۹, ۱۴۰۱

    سلام هری صد سالشه چندتا شکل خودش داره یکیشون که خلبان سن بابای من را داره اونای دیگه هم از ۴۵ سال کوچکتر نیستند زن ها سن خود را کوچک می کنند نمی دونم چه قصدی داره سن خود را کوچک می کنه

    • محمد حسن اردیبهشت ۲۷, ۱۴۰۲

      بگو حالا شماچی هستین که دست رد به داداش هری بزنین قیافه هم که ندارین به جز اما واتسون از خداتونم باشه

  • ... فروردین ۴, ۱۴۰۲

    نه اتفاقا دختر باز نبوده من نمی دونم چرا براش یک عالمه دوست دختر فرستادم جدی میگم دختر باز نیست اصلا بلد نبوده دختربازی کنه دست و پای دختر بازی را نداشته من یک جا باهاش آشنا شدم شماره یک عالمه دختر را بهش دادم نمی دونم چرا این کار را کردم اونا هم رفتند مخش را زدند و اگه دختر بازی کرده دخترها هی بهش تلفن کردند گفتند تو را خدا بیا

  • رضوان فروردین ۱۲, ۱۴۰۲

    سلام هری چندتا شکل خودش داشته چندتا از اینا خاله های یکی از هری ها بوده که نمی دونم اسم اصلش چیه یکی از هری ها یا ۲ تاش سن بابای منو داره یکی از هری ها که خیلی حقه باز بوده خنگ بوده شوهر یکی بوده که هم اسم من بوده تشابه اسمی و من الان ۴۶ سالمه گمانم اون دختر از منم یکم بزرگتر بوده این پسر آنقدر خنگ و گیج بوده یک عمر منو با زنش اشتباه گرفته بوده با خانمش که ازش جدا شده بوده یک مدت مستاجر ما شده بوده زمانی که نامادریم اراک بوده و در توهم خودش خیال می کرده من همسر سابق او هستم رئیس اداره ما که به زودی خونش را می ریزیم یکم شبیه هری هاست اما زشت معلوم فامیل هستند از ته چهره هری بهش گفته بعد از لیسانس هیچ مدرک منو تو حکم ننویسند و به وزیرها هم با نفوذش گفته بخشنامه بدهند و بگویند نه مجوز مطب می دهیم نه مجوز دفتر کار نه هیچی و تو حکم هم مدرکت را نمی نویسیم و من اندازه مستخدم ها حقوق می گیرم من اندازه صاحبخانه ام حقوق می گیرم که اصلا سواد نداره در حد خواندن نوشتن بلد بازنشست. و همکاری گفت بنده خدا تو اندازه سیکل هم حقوق نمی گیری نمی دونم چرا حقوق تو آنقدر کم و همش زیر سر رئیس اداره که هر بار مدرکی گرفتم ننوشته و حتی کلی داستان برام درست کرده و گفتم حقم را می خوام برام تعلیق زده من زمانی که حقم را خواستم چاق نبودم اون مدت کوتاه یا چیز خورم کرده بودند یا جادو کرده بودند حدود ۱۸۰ کیلو شده بودم قدم از قدم بر نمی داشتم ۳ پشکل برای پام ایجاد شده بود یک بار تو راهپیمایی علوم پوشکی پام را تو فتنه دی شکسته بودند کیفم را پر طلا مدارک دلار کلید و … دزدیدند تو راهپیمایی و پام مشکل داشت از پله نمی تونستم تو حالا لاغری برم بالا شده بودم ۱۸۰ کیلو بدتر یکی دوتا مشکل دیگه هم داشتم بنابراین من نمی تونستم زیاد برم دنبال شکایت های بعدی البته جواب اعتراض به حکم تجدید نظر هم منفی و قطعی و غیر قابل بازگشت اومده بود و کسی که این کار را کرده بوده خیلی کار بلد بوده و پارتی داشته منم که ورشکست و کلاهم را برداشته بودند پول زیادم نداشتم وکیل بگیرم تازه پول زیادم که داشتم فایده نداشت قبلا که پولدار بودم وکیل گرفته بودم مثل فیلم های انقلابی که بر علیه زمان شاه می سازند به وکیل گفته بودند دستور وزارت بکش کنار و وکیل سر جلسه دادگاه نیومده بوده بعد به یک نفر گفته بوده دستور از مقامات بالا بوده گفتند نرو دادگاه فایده نداره منو با اون یکی رضوان نصیری بیوه اشتباه گرفته بوده البته تقصیر خودم هم بوده چون من به یکی از هری ها الکی زمانی که ۲۵ سالم بوده گفتم ۶۰ سالمه و الکی گفتم دوتا بچه بزرگ دارم چون یک مدت خل و ضربه مغزی بودم دروغ های خنده دار زیاد می گفتم به یک پیرمرد گفتم نوه من سن تو . یکی از هری ها اسمش آرشا قوکاسیان اسم پدرش هم آرشان خیلی پسر با شخصیتی بود و من براش یک زن هم پیدا کرده بودم چند وقت پیش هم دختر را جلو بانک مدرسه امام علی اراک دیدم البته باش حرف نزدم چون نمی شناختمش مال خیلی سال پیش اتفاقا همان جا پیداش کرده بودم چون خل بودم من اصلا تو خیابان روم نمیشه تو حال نرمال با مرد یا زن دوست بشم مشنگ بودم . من از شاهزاده چارلز خواهش می کنم یک چیزی به رئیس اداره ما بگه به خدا من اون رضوان نصیری نیستم اصلا من این شکلی نبودم جادو بوده قیافه ام هم شبیه اون شده من دبیرستان که بودم شبیه ابی خواننده بوده ابراهیم حامدی و شبیه عبدالله روا مجری تلوزیون بعدها هم خیلی عوض شدم جون لنز می گذاشتم به خدا من اصلا ازدواج نکردم که بخوام اون باشم . حالا چرا این کار را کرده چون فکر کرده من خانم سابقش هستم خواسته وقتی اومد منو دوباره گرفت مدرک من از اون بالاتر نباشه . و البته زیادم گمان نکنم او را دوست داشته چون اگه دوستش داشت چرا طلاقش داد من گمانم ارث زیادی به اون دختر می رسه البته ما اون رضوان نصیری را می شناسیم خواهراش هم می شناسیم به خدا من اصلا خواهر ندارم و جدی می دونم ارث زیادی بهش می رسه فامیل یک شرکت خارجی هستند به نام رضوان شکلات . با تشکر خدا نگهدار

  • رضوان فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام اون رضوان نصیری که هم اسم منه تشابه اسمی اون به من تاحالا درد سرهای بزرگی برام درست کرده استادیم ثروتم پزشکیم و شغلم را سایه شومش از من گرفته گمانم بزرگترین سهامدار شرکت آمریکایی رضوان شکلات بودند اوباما و ترامپ هم فامیلشان بوده

  • رضوان فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام رضوان نصیری که هم اسم منه گمانم خیلی فراتر از یک هم اسم باشه گمانم یک بدن من باشه گمانم من بدلش باشم شرکت آمریکایی رضوان شکلات مال اونا بوده چطور من متوجه این حقیقت شوم شدم سرنوشت شوم من بوده زیباییم اموالم پرستیژم دکتریم شغلم همه را گرفتند حالا صاحب هویت پیرتر و ننگین تر اون رضوان نصیری بشم بیوگرافی بیوه بودنش دختر سن و سال دارش را قبول کنم . هویت آبروریزیش اون خیلی فراتر از یک هم اسم بوده حالا مرحله به مرحله میگم چون می ترسم یک هو ارسال نشه چندین مرحله از زندگی هویت شوم اون رضوان نصیری برام درد سر درست کرده و نابودم کرده سو سابقه او سرنوشت شومش اصلا فوت شده

  • رضوان فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام حتی تشابه اسمی به اون رضوان نصیری نکبت و اینکه من بدلش بودم واسه ازدواجم درد سر درست کرد چون اگه منو از بند ناف اون نکبت درست. کرده باشند محارم اون به من محرم هستند و نمیشه با محارم اون ازدواج کرد من آدم بد ازدواجی بودم اون یکی دو مورد که می خواستم احتمال محرمیت وجود داشته امت با من نه با اون رضوان نصیری چون گفتم من بدلش بودم بدل یعنی یک بدنم بوده

  • رضوان فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام داستان از اینجا شروع شد که من مدتی به قبرستان قدیمی شهر می رفتم یک پیر زن گفته بوده زمانی که همه چیزت را از دست دادی خوبه بری قبرستان که سکته نکنی چون وقتی آدم همه چی را از دست داده بره قبرستان می بینه آخر زندگی مرگ زیاد غصه نمی خوره که یک وقت دیوانه بشه و یا یک وقت سکته کنه در ضمن اون قبرستان پارک شهر اراک هم هست فردی به نام جلالوند اومد کنارم تو قبرستان من توهم زدم که ببخشید آقا چقدر برام آشنا هستی جلالوند کپ اون هری خلبانست اما خانواده دهاتی وضع و بی فرهنگی داره. یکی اون بگو یکی من اونا هم رضوان داشتند و دو طرف توهم زدیم که اون دایی منه و منم رضوان شکلات هستم یعنی خواهر زاده جلالوند از بس شکلات می خورده به او رضوان شکلات می گفتند در صورتی که ما نه فامیل شاهزاده داشتیم نه فامیل بی کلای بی فرهنگ دودره باز دروغگویی مثل جلالوند داشتیم فامیل دور اگه مثل جلالوند بود عروسی دعوتش نمی کردند که آبروشون نره شاهزاده هم نبودم اگرم بودم بعد ۳ سالگی دیگه شاهزاده نبودم زمانی که گفتم ۲۵ سالگی ضربه مغزی شدم هی منو می بردند دیوانه خانه و حالا باید بهتون بگم من اصلا از حافظه خودم نبوده که جلالوند را شناختم از حافظه اون یکی رضوان نصیری جلالوند را شناختم و اصلا حافظه مال من نبوده و جدیدا کاملا می تونم تفکیک کنم که کدام حافظه من بوده کدام حافظه اون و جالب بگم علاوه بر حافظه اون رضوان نصیری حافظه چند نفر از جمله چند مرد و پسر مرده و زنده اومده برای من مثلا یک پسر یک بدن من بوده دوست دختر بسیار زیبا داشته دختره او را نمی خواسته پسر اصرار داشته حتی دختر به پسر نمی گفته دوستت دارم اما برای تفریح گاهی می اومده خونه پسره و بخاطر رفتار دختر پسر بیماری خود زشت انگاری و بدبینی گرفته زمانی که دختر ماشین بسیار گران دکتر را دیده تمکین کرده و بهش گفته دوستت دارم و پسر ازش کینه به دل گرفته و بهش تجاوز اصل کاری را انجام داره او را تکه تکه کرده گفته من زشت این دختر خیلی زیباست با من نمی مونه خلاصه که حافظه چندین نفر اومده برای من در ادامه میگم…

    • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

      اون اولی خواهرش یک بدن من بوده اون که چال گونه داره و داره بهش نگاه می کنه اسمش هم علیرضا پسر دایانا نیست پسر یکی دیگه که کلاه می‌گذاره و با اینکه سن ماست از ما جوانتر مونده باباش هم کپ خودش پدر مادرش هم جدا شدند فامیل محمدرضا گلزار حالا آمار یا علم غیب شماره ازشون ندارم وگرنه کلی فیلم و آمار براشون می فرستادم در ضمن به خدا دایانا تو یک عکس پسر دایی من یعنی فریبرز را بغل کرده به خدا قسم چند بدن داشتیم

  • رضوان نصیری فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام اون رضوان نصیری که گفتم علاوه بر اینکه هم اسم من بوده من بدلش هم بودم گمانم چون شرکت رضوان شکلات مال اونا بوده بدل درست کردند امکان زنده کردن مرده ها وجود داره من شده خودم را دار بزنم نمی گذارم اون در من زنده بشه حتی از حافظه اون نکبت شوم بخت برگشته یادم اومده چطور فوت شده تو قائم مقام می رفته یکی عمدا با موتور و کلاه کاسکت به قصد کشت اومده سمتش زده کشتش جالب بگم من ۲۲ ساله از کار و زندگی تعلیقم که اون کثافت در من زنده بشه اگه من تونستم دختر لو را دوست داشته باشم تو من زنده شده اگه تونستم داداش اونو دوست داشته باشم در من. زنده شده بابا اخلاق و قیافه اش عوض شده حالا فهمیدیم این بابای ما نبوده بابای اون رضوان نصیری بوده آنقدر سرنوشت شوم اون رضوان نصیری به من گره خورده من آنقدر خواستگار داشتم شوهر نکردم خواستگارهای خوب قیافه ام که اینجوری نبوده از ستم روزگار اینجوری شدم از کل دنیا زیباتر بودم نمی گم از انبر هرد زیباتر بودم اما جذاب تر بودم بخصوص ۱۷ سالم که بوده . بعد شوهر اون رضوان نصیری یک آدم بی اصل و نسب گدا زاده بوده. چند رضوان هم اسم من بودند من دوتا داداش داشتم مهدی و محمد و خواهر نداشتم. جایی مستاجر بودم همسایه ها گفته بودند دختره خرابه ۲ تا داداش داره تا حالا چند تا پسر بهش سر زدند و من خنگ و گیج و ضربه مغزی بودم خودم متوجه نشدم قضیه از چه قرار بوده پدره بابای اون یکی رضوان نصیری بوده نوبتی داداش های اون را می آورده به من سر بزنند و با شناختن دایی اون نکبت مهر تاییدی خورده پای پرونده شوم من که من اون رضوان نصیری هستم همیشه اسم اون برام درد سر درست کرده و حتی ما از بچگی خواهرهای او خود اون رضوان نصیری را می شناختیم خونشون بالای کوچه ما بوده یک خانه تیمی دهه ۷۰ گرفتند خونه مسعود رجوی بوده زمانی که رجوی خارج رفته خونه اش جا مانده ایران حند دختر پسر اونجا را کردند خانه تیمی دهه ۷۰ ریختند خونه خالی رضوان نصیری را بل یک پسر خونه تیمی گرفتند همه جمع شده بودند بالای کوچه حالا تو فیلم حرف می زنم کامل همه را میدم در خانه شاهزاده آنه کامل میگم اینجوری نمیشه بعد حافظه خیلی افراد مهم اومده برای من حتی نوه های شاه انگلیس که مطمئن من اونا نبودم چون دی ان ای مشترک داشتیم اینجوری شده اصلا جرا من می دونم برخی اون دخترها خاله های هری بودند از حافظه خودم نمی دونم از حافظه بدن های دیگرم می دونم مثل حافظه اون رضوان نصیری و زمانی که من جلالوند را شناختم اینا گمان کردند جدی من اونم ازدواج و طلاق و پدر مادر و بیوگرافی و فرزندان و سواد و … او را فکر کردند مال اون بوده و الهی جلالوند بمیره نکبت پاشده رفته اداره مهر تایید زده به توهم اون پسره که منو با زنش اشتباه گرفته از وقتی اون حرامزاده را شناختم اداره کمپلت منو تعلیق از کار کرده و من فهمیدم کمپلت داره حقوق اون رضوان نصیری فوت شده از کار افتاده یا بازنشست کم سواد را به من میده منو خانه نشین کرده یکی هم داره با مدرک پسا دکترا حقوق منو می گیره دایی پیدا کردم . یعنی آنقدر فامیل حسود حرامزاده ای داشته خود اون رضوان نصیری را کشتند حالا بخاطر تداخل حافظه و توهم نه تنها اون رضوان نصیری را بدبخت کردند منو هم به جرم تشابه اسمی و بدل بدبخت کردند درد و بلای فامیل ما تو سر جلالوند بهترین فامیل را داشتم بهترین دوستان را تو فامیل داشتم تو بدترین شرایط با اونا بدبخت نبودم حالا دایی پیدا کردم الهی خیر نبینه دفترچه سرطان دخترش از دستش نیفته می بینی چقدر حسود بوده الهی از دو چشم کور بشه پرستیژم زیباییم فامیل باکلاسم پولم مدارک بالام را گرفتند که افتخار. فامیلی با جلالوند حرامزاده بی فرهنگ را بدست بیارم و دختر اون یکی رضوان نصیری را به فرزندی قبول کنم و سوسابقه اون طلاقش دختر بزرگ پیرش . یک چیز چند سال پیش گفتند یک قرصی میاد به بازار چند زبان بلد میشی اون قرص رابطه دی ان ای را قطع می کنه تو از دی ان ای هر چی بدن داری حافظه اون بدن ها میاد برای تو بعد حافظه اونا هنوز نیومده برای من مثل توهم چند سایه شوم مثل دایی اون چگونگی مرگ اون و … را یادم اومده یا از فامیل بدن هام می تونم بگم از رو عکس که کی تو فامیل اونا با اون بدنم چه نسبتی داشته بیمه سلطنتی بوده که حافظه برخی از نوه های شاه انگلیس و فامیل ترامپ و … اومده برای من مرده زنده می کنه مثلا من از عکس های فامیل شاه انگلیس از حافظه اونا فهمیدم که اینا خاله های هری هستند حتی خواهر آرشا قوکاسیان فرزند آرشان هم یک بدنم بوده چندتا از دختر فامیل هاشون که ازدواج کرده یا فوت شده حافظه اش اومده برای من بعد اگه من اونم چرا حافظه چند نفر اومده برای من چرا حافظه چندتا مرد هم اومده برای من دختر شاهزاده آنه هم یک بدنم بوده با شوهرش طلاق کشی داشته شاهزاده آنه البته گمانم نوه شاهزاده آنه بوده توضیحات بیشتر را از خودم فیلم می گیرم می فرستم اونجا

  • رضوان نصیری فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام البته من الان به مرحله ای رسیدم خوشبختانه که می تونم تشخیص بدم کدام حافظه من بوده کدام حافظه جانبی بوده ۲۵ سالم که بود ضربه مغزی شدم منو به بیمارستان اعصاب بردند تا ۶ ماه گذشت زمان را حس نمی کردم سوادم هم از دست داده بودم یک دستگاه هست به کله می بندند که شبیه بیگودی می مونه هر کس بالاخره تو عمرش یک بار دکتر اعصاب رفته هر کس بره دکتر اونو به سرش می بندند من از هوشم حدس می زنم اون دستگاه می تونه بین افرادی که دی ان ای مشترک دارند حافظه جابجا کنه طرف بعد از مرگش هم بیگودیش اونجا وجود داره وقتی مرد بیگودی اون را وصل می کنند به مخ منه بدبخت و گمانم اولین بار دانشمندها اون را رو‌من تست کردند یک بدن یهودی داشتم خیلی واسه دولت یهود عزیز بوده افتاده زمین چشمش برگشته او را از مرز لبنان بردند اسرائیل زمانی که رسیدند اسرائیل دولت یهود برای استقبال اونا اومده و مادرش به عبری مسلط بوده و اون پاساژ تو اراک را سند پاساژ را گذاشتند تو اسرائیل رو میز بهترین دکتر اسرائیل و گفتند دکتر این سند پاساژ ولی به یک شرط ما فقط با تضمین صددرصد عمل می کنیم باید تضمین صد درصد بدی وگرنه پول نمیدیم گفته آخه نمیشه تضمین داد و بالاخره تضمین داده و بهترین دکتر اسرائیل یکم شبیه نتانیاهو بوده اما کمی کله گنده تر و مو مشکی از حافظه اون بدنم دکتری که چشمش را عمل کرده شناختم و یک دکتر مرادیان هم که تو اراک یهودی بود فامیل اونا بوده حافظه خودم نبوده بیمه سلطنتی بوده مادر بزرگ من یک آدم خیلی معمولی بوده مثل جلالوند که حتی از مادر بزرگ‌ منم پایین تر رگ و ریشه یهودی و سلطنتی داشته و ما اون شاهزاده یهودی ها نبودیم بیمه سلطنتی بوده چون مادربزرگم شاهزاده طرد شده بوده ما از فامیلی دور با اونا دی ان ای مشترک داشتیم گاهی ممکنه یک فامیل دور از برادر تو به تو نزدیک تر باشه که بچه گاهی عقب مانده میشه و آزمایش خون می گیرند پیش از ازدواج تو با او فامیل دور هستی و چون معاشرت نداشتی خودت هم نمی دونی حتی مادر بزرگ فعلی من دختر عموی جلالوند بوده . راستی حتی حافظه پدر جلالوند اومده برای من بلفورد که بیانیه بالفورد را داده بابا بزرگ جلالوند بوده از بس کودن بوده خودش و باباش آنقدر عقب مانده شده بابای جلالوند یک بدن من بوده از بس دزدی می کرده تقلب می کرده تو کارنامه دست می برده آنقدر جلالوند را می زده که لال می شده و اون کتک ها او را عقب مانده تر کرده و بخاطر اینکه تو کارنامه دست برده و پدرش کتکش زده از همان سال ترک تحصیل کرده به خدا کم کتکش زده باید آنقدر می زد تا بمیره من اگه به ثروتم که کلاهبرداری شده می رسیدم بهش می دادم و شاید روح پدرش تو اون قبرستان خواسته کمکش کنه که با من آشنا شده عقب مانده خوک کثیف نه تنها اون یکی رضوان اصل کاری را بدبخت و دربه در کردند رفته زیرآب منو هم اداره زده قبلا که گفتم خودشان منو اشتباه گرفتند حقم را می خوردند این حیوان پاشده رفته گفته مگه رضوان بازنشست نبود چرا باز داره میره سرکار اونا هم مطمئن شدند که من اون رضوان خل و چله هستم منو خانه نشین کردند کمپلت حقوق اون یکی رضوان نصیری کم سواد را بهم می دهند فکر کردید من آنقدر خوکم یک ضرب المثل می گه زورت که نرسید به رفیق مادرت بگو عمو تا بعد به وقتش به ضرب و جرح و زور گلوله و چاقو انتقام بگیری چاره ای ندارم اون قدر باهوش هستم که بدونم حقم را نمی دهند الهی دخترچه بیمه سرطان دخترش از دست جلالوند نیفتاد من غلط کردم که فامیل دهاتی مثل اون داشته باشم مایه آبرو روزی و خفت و خجالت بابای اونم که اومده شده بابامون. ستمون تکمیل شده!!! باج هم که میدم!!! دیگه چی می خواهند خرافات هم پشت خرافات نصف مغازه های اراک ارث مادرشان را می خواهند از بعد آشنایی با جلاوند یکی نیست بگه حرامزاده وقتی من اون نیستم بیام بگم من یک دایی حرامزاده گردن کلفت به نام جلالوند دادم گدا زاده کمکم کردی به حقم رسیدم حالا کمکت می کنم الان مشخص شده من رضوان شما نبودم قبلش که مشخص نشده بود رفتی گند زدی تو شغل و زندگیم خدا خوارت کرد. به پیسی افتادی تکمیل شدم حالا فامیل بی کلاسی مثل تو کم دارم که بتونم پزت را بدم بگم اگه همه چیزم را از دست دادم این آبروریزی فامیل منه پزش را میدم معجزه شد فهمیدم این بابای ما هم نیست خودم ی‌ فامیل خوبی داشتم اونا غیب شدند الهی سفره بی کسی من جلو خواهرهای اون یکی رضوان نصیری هم خواهرهای ولدزنای اون را کم دارم میگم مثل خاله های هری می تونم تشخیص بدم این فامیل اون رضوان نصیری بوده برخی مغازه ها میرم ارث پدرشان را می خواهند بعد کم کم یادم میاد اینا فامیل جلالوند و اون رضوان نصیری بودند وقبلا که من با جلالوند آشنا نشده بودم اینا با من چنین رفتاری نداشتند اون حرامزاده رفته بهشون گفته بابا ملت مگه من می تونم زیر بار هویت کسی برم که نیستم اصلا من اولا بکارت دارم دوما در ماموگرافی رنگی داپلر مشخص شده غدد شیری مسدود جواب این بود در ماموگرافی رنگی داپلر هیج گونه توده ای مشاهده نشد و غدد شیری مسدود می باشد جادوگ یهود بودند خود هری ها و خیلی ها شاهد هستند که چند سال پیش من چطوری بوده قیافه ام قبلش که کاملا متفاوت بودم طوری که منو نمی شناسند که کسی بودم جدیدا از جادوجنبل یهود شبیه اون سال های اون رضوان نصیری اصل کاری شدم بابا من شبیه ده سال میش خودم نیستم که شبیه اون رضوان نصیری باشم ‌آری نکنند خودکشی کنم حالا که خانه نشین شدم یکی از این باباها یک زن یا. دختر داره ناراحتی و جنون حاد اعصاب قند چربی فشار با دفترچه من درمان میشه من به خدا یک دونه قرص نمی خورم گاهی شاید ویتامین بخورم . و دکتر حمیدرضا جمیلیان دکتر اعصاب کلنیک امام رضا دکترش و اینا هم فامیل اون رضوان نصیری عین گرگ نگاه می کنه پدره ببرش مهمانی در حدی شبیه من هست که اشتباه بگیرند این ماجرا آخرش با جنایت تمام میشه به اینجا ختم نمیشه رئیس اداره را که از الان فاتحه اش را بخونید من فقط تمام عمری را که باقی مانده حتی شده برای کشتن و نابودی اونا دنبال راه حل.و حتی اختراع هستم. خدا حافظ

  • رضوان نصیری فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام من رضوان نصیری متولد ۲۸ تیر ۵۵ ایرانی ۴۶ سالمه ۲۸ تیر ۴۷ سالم میشه فرزند غلامرضا و عفت و گمانم عفت مادرم نبوده گمانم که نه صد درصد پدر مادرم مدیر مدرسه بودند مدیر گازرانی اراک کوچه کتابخانه روبرو زایشگاه میوه فروش روبرو مدرسه شاهد مشد ابراهیم . اسم مادرم عفت حبیبی بوده . از بچگی تو شناسنامه عفت و غلامرضا مدر مادرم بودند ۳ تا بودیم من مهدی محمد مهدی متولد ۶۰ محمد متولد ۶۴ یک ناتنی هم هست یوسف که ۱۲ سالشه که اصلا گمان نکنم داداش من باشه چون این یک بابای دیگه بوده من شده خودکشی کنم زیر بار هویت اون رضوان نصیری نمیرم چون نبودم الهی خدا خوار کنه اون جلالوند را مگه وقتی نبودی میشه کسی باشی که رفته به کل فامیلش گفته ارث پدرشان را از من می خواهند من اون نبودم به چه زبانی بگم اون نبودم. ما یک فامیل نسبتا باکلاس بودیم کل خاله عمه ها فرهنگی بودند تو نخ درس بودیم تو سن کم با دکتر هم ازدواج نمی کردیم تنها دوستم تو فامیل نیر دختر عمه بود که مهندس کامپیوتر شد و دیگه نیستش یک رقابتی بین ما بود که ازدواج نمی کردیم چون اگه قبل ۲۵ سالگی شوهر می کردیم کلاسمون می اومد پایین بعدش هم مشکلاتی پیش اومد که نشد . اصلا بهت بگم من اخیرا خیلی بی کلاس شدم من آنقدر باکلاس که اجرای شالی زمردی و سینا تو ماهواره را دهاتی می دونم مجری تلوزیون ایرانیان خارج از کشور بشم می ترکونم. من و نیر اصلا یکی از دخترهای اون خوابگاه را آدم حساب نداشتیم نه بخاطر خودبرتر بینی از نظر انسانیت سلوک و سبک معاشرت طلسم شده بودم و الان هم دیگه اون نیر نیستش . آدمای پیر صفت بی سلیقه بی کلاس معاشرت با مادربزرگم جوان پسندتان بوده. اگه زیر ۲۵ سالگی ازدواج می کردیم‌نمی تونستیم دکتر بشم من تا ۲۵ سالگی لیسانس گرفتم بعد هوس دکتری به سرم زد و دیگه نشد ازدواج کنم بخاطر وضع نابسامان که تو خانواده و فامیلم پیش اومد دوست نداشتم اون آقا که طرف مقابل منه بفهمه ما چه مشکلاتی تو زندگی داریم بعد خلم بودم .

  • رضوان نصیری فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    سلام خیابان امام خمینی اراک را بعد زایشگاه برید بالا یکم بالاتر از جهانگیری یک فروشگاه هست اگه جمع نشده باشه سمت زایشگاه خانه خانم شاکری اونجاست خانم شاکری خانم حبیبی مادر منو می شناسه و خودم هم می شناسه بپرسید رضوان نصیری دختر خانم حبیبی کی بوده که مادرش مدیر مدرسه بوده حالا مدرک مفصل از حکم معلمیم مدرک کلاس پنجم و مدارک مختلف می فرستم خونه شاهزاده آنه مادر من ۶۷ یا ۶۸ سالشه متولد شهریور ۳۳ سال ها با هم قهر هستیم تهران ساکن نارمک کاشف عمل اومده اون فوت شده این یکی دیگه بوده در اومده بیرون

  • رضوان نصیری فروردین ۱۴, ۱۴۰۲

    مدارک مفصل در مورد تقلب اداره آموزش پرورش مدرک های تقلبی دانشگاه آزاد و نامه های دیوان عدالت را می فرستم خونه شاهزاده آنه

  • رضوان فروردین ۱۶, ۱۴۰۲

    سلام در ضمن شما فکر کردید علت تعلیق من از کار صرفا از رو دشمنی نه شما نگاه اینا از سال اول استخدام کارهای بدرد نخور به من دادند مدیر اغلب مدارس فوق دیپلم هستند من چه شغل هایی داشتم کتابدار مدرسه متصدی آزمایشگاه مربی بهداشت و نمی گذاشتند کارم را انجام بدهم دفتردار مدرسه بهتون بگم یک جا آبدار خانه و آزمایشگاه یکی بود چرا تعلیق چون دارند حقوق اون یکی رضوان نصیری را به من می دهند من با اون رضوان نصیری دوقلو و از چهره شبیه هم نبودم طوری که دارم میگم بخاطر جادو جمبل شبیه قبلا اون شدم حتی اون از من بزرگتر بوده که دایی او چند سال پیش می گفت ۴۵ ساله مادرش فقط فوت شده گفتم خودش چند سالش بوده که ۴۵ ساله مادرش فوت شده ؟! بنابراین سنش خیلی از من بیشتر بوده به نسبت من صورت گنده تری داشته و من بخاطر گونه گذاری ناموفق صورتم گنده شده شاید برم گونه ها را دربیارم خبرش گونه بذاره .!! و اینکه من بینی عمل کردم اونم ۱۷ سالگی و اینکه من اصلا شبیه ۱۳ سال پیش خودم نیستم وقتی من این همههههههه تغییر کردم حتی اگه دوقلوی او بودم دیگه شبیه اون نبودم بخاطر طلسم و جادوجمبل الان شبیه اون موقع های اون شدم و مردم این محل که الهی خیر نبینند منو با اون اشتباه گرفتند به خدا من اون نبودم اون خواهر داشته چندتا خواهر که الهی خواهرهای سیاه بخت بشوند او را کشتند اومدند سراغ من قبل عمل دماغ که ۱۷ سالم بوده چشمام حالا خیلی زیبا داشته لاغری صورتم در حد اون دختره سامونر دوست دختر هری بوده راستی من خیلی شبیه اون سامونر بودم اما از چشم و لب زیباتر بودم فرم صورت شبیه اون بوده گونه گذاشتم صورتم گنده شد من شبیه سامونر بودم یک بار هم سامونر اومد خوابگاه با من یکم دوست شد یک دختر دیگه هم شبیه اون یکم باهام دوست شده بود . و من بعد ۳وسالگیم فامیل اونا نبودم قبل ۳ سالگی شاید سامونر دختر دایی یا دختر خاله یا یک چیز من بوده در حد خواهر شبیه ۳ سالگی من بوده در حد شباهت ستاره اسکندری و لاله اسکندری . حالا منظورم اینه که بابا ملت من اصلا این شکلی نبودم حتی از سامونر صورتم لاغرتر بوده شبیه عبدالله روا مجری تلوزیون شباهت هم به عبدالله روا داشتم تو عمل بینی که عمل می کنی گاهی چشم و لب هم زشت میشه چون استخوان بالای بینی و فرم پایین بینی خیلی به چشم و لب حالت میده خیلی چشم هام قبل عمل زیبا بوده اون رضوان یکم چشماش حالت خیره روانپریشی داشته بعد عمل من چشمم یکم شبیه اون شده و اصلا بابل من این شکلی نبودم من مثل مار سالی ۳ بار پوست می اندازم واقعا من خردادی نیستم دو ۳ سال یک بار برای گذر زمان کلا قیافه ام عوض میشه بنابراین من اون نبودم شبیه اونم نبودم یک جل مستاجر شدم مغازه دارها که می دونم منو با یکی که یک عمر مقیم این محل بوده اشتباه گرفتند نکبت ها. بعد صاحبخانه جز من یک دختر دانشجوی پزشکی مستاجرش هست نقشه کشیده بوده اونو دختر من جا بزنه مثلا چطور اون اسم خودش یا مادرش زهرا بجای رضوان خانم می اومد در منو می زد منو صدا می کرد زهرا در واقع صاحبخانه من جز این که به من اجاره داده چند سوئیت خیلی کوچک ۱۸ بیست مترس تا ۳۰ متری داده اجاره یکی به اون دختر یکی به یک زن سن و سال دار در زیر زمین یکی به من و من فهمیدم قضیه هویت منه و نقشه داشته منو نادر اون دختر دانشجوی پزشکی جا بزنه که شاید اون یکی رضوان نصیری مادرش بوده و شاید زهرا مادرش بوده هر بار صاحبخانه اسم منو یک چیز صدا کرده جز اسم خودم چنین طلسمی هم داریم ؟! که ملت تو را چیز دیگه صدا کنند . اصلا دختره وضع مالیشون هم خوبه مادرش هم اغلببجای اینکه شهرشون باشه اینجاست هی بلند بلند چرت و پرت میگه حتی صاحبخانه من یکی شبیه خودش داره خونه مال اون یکی مادر دختر هی زنگ می زد به صاحبخانه من می گفت ندارم امروز کرایه را بدم ۲ روز دیگه میدم دخترم دخترم می کرد و قبل اینا دوتا دختر دیگه اینجا مستاجر شدند ندارم ندارم کردند. و رفتند منم وضعم توپ نیست ولی جایی را اجاره می کنم که حداقل داشته باشم اجاره اونو بدم آنقدر وضع دختره خوبه اسباب خانه همه چی نو آورد اما زنگ می زد به صاحبخانه ندارم ندارم که فکر کنند من دارم میگم ندارم چون اینو که کل محل دیدند داره و دیدند که همه چیز نو واسه خونه مجردیش آورد .

  • رضوان فروردین ۱۶, ۱۴۰۲

    سلام جادو یهودی منو شبیه اون موقع های اون کرده و من اصلا شبیه خودم نیستم من باید شبیه حداقل ۱۳ سال پیس خودم باشم که شبیه اون باشم ۵۰ تا جراحی زیبایی کردم بدتر شدم خودت نگاه کن کسی یک عمل بینی کنه چقدر عوض میشه حالا الان برم لبم را عمل کنم حالا اگه بعد عمل نیایند بگویند تو مادر بزرگ آنگلامرکل بودی بعد عمل تو یک آدم دیگه میشی حتی اگه دوقلوی کسی باشی دیگه دوقلوی اون نیستی

  • رضوان فروردین ۱۶, ۱۴۰۲

    سلام زهرا که مستاجر اتاق در صاحبخانه منه رو خط منه خط قبلی و گوشی قبلی را عوض کردم رو این خطم هم اومده خودم ۴۶ سالمه نمی دونم مادرم کیه الهی جوانمرگ بشه می خواد مادرش را تو بدن من پیدا کنه بی عار کثافت

  • رضوان فروردین ۱۷, ۱۴۰۲

    سلام یکی هم بوده شبیه شاهزاده چارلز و شبیه مرجانه گلچین عاشق یک دختر خیلی از خانواده پایین بوده دختر اسمش بدری سلطانی بوده و پرستار بوده یک بچه مشترک این پسر و دختر داشتند که گمانم بچه مال پسر بوده دختر پرستار بچه بوده به این مامان به اون بابا می گفته و پرستار بیمارستان یا نرس هم بوده پس عاشق شده خواستگاری کرده دختر اول دو دل بوده بدش نمی اومده خواهر مادر پسر رفتند خواستگاری تو مجلس خواستگاری چند متلک زدند که شما خیلی پایین تر هستید عموهای دختر چوپان بودند مادرش دختر را از راه کلفتی بزرگ کرده بوده اما نسبتا باکلاس بودند بدشانسی و ورشکستگی داشتند و تو سبحانی اراک پسر میدلتون که شبیه شادمهر عقیلی و مرجانه گلچین بوده باز با التماس از بدری خواستگاری کرده قبول نکرده گفته من غرور دارم شما باید از قشر خودتان زن بگیرید نمی دونی خواهر مادرت چی بارمون کردند گفته ولم کن یک کلام من زنت نمیشم پسره تفنگ را درآورده گوله خالی کرده تو سرش گفته من می خوام با پسر فامیلم ازدواج کنم خواستگار دارم اصلا بخاطر رفتار خواهر مادرت قبول نمی کنم و جلو بچه یک سال و نیم گوله را خالی کرده تو سبحانی اراک تو مخ بدری سلطانی شاید پسره مهندس طاهری بوده

  • رضوان فروردین ۱۷, ۱۴۰۲

    سلام اسمشون بدری سلطانی و مهندس بهروز طاهری بوده بدری شبیه چلسی دوست دختر هری بوده

  • رضوان فروردین ۱۸, ۱۴۰۲

    سلام من چیز جدید یادم اومد در مورد مگان !!!! یادم نیست مگان اسم ایرانیش چی بود اما دوستم بود البته بهتره اول از هری بگم بهتون گفتم هری چندتا شکل خودش داشته من از حافظه نحسم یادم اومده بوده شاه انگلیس فامیل ماست اینا چندتا شبیه هری اومده جاسوسی من و برای همین من می دونم هری چندتا شبیه خودش داره یکی از هری ها هم که گفتم یک عمر منو با همسر سابق خودش اشتباه گرفته بودا و کل گرفتاری های من از اون اشتباه بوده . من با یکی از هری ها آشنا شده بودم که نمی دونم اسم اصلش چی بود اما می دونم یکیشون فریدون یکیشون آرشا بوده البته بگم من آنقدر بی بند و بار نیستم حتی اگه ایمان نداشته باشم روم نمیشه از این کارها کنم خل شده بودم یک مدت باور کنید!!! رو همان اصل که بهتون گفتم که من فکر کردم فامیل ملکه بودیم ۸۸ درصد داشتم احتمال می دادم که هری دایی من یا برادر من یا عموی من باشه به من محرم باشه چند حرف بدبینی یا پیام بدبینی هم داده بود که گفتم بابا فایده نداره این اولا اخلاقش با من سازگار نیست دوما ممکنه به من محرم باشه و من اون موقع با مگان دوست بودم با او که قهر کردم شماره او را دادم به مگان الان یک چیز بدتر یادم اومد بهتون گفتم چند مدرک حقوق و پزشکی و روانشناسی من گم شده باز سال ۹۳ یک کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی خوندم پیدا نمیشه الان یادم اومد یک کارشناسی ارشد جامعه شناسی هم با خانم مگان خوندم معلوم نیست مدرکش چی شده روانشناسی آخری هم باهاش بهم مجوز مطب ندادند تو حکم معلمی هم ننوشتند و منو از کار تعلیق کردند یک حقوق اندازه مستخدم ها بهم می دهند . الان یک کلید طلایی تر در مورد بهروز طاهری و بدری سلطانی یادم اومد. من اول فکر کرده بودم مگان هم یکی از اونا بوده که خوابگاه منو دزدیده و همه چی رو در موردش یادم نبوده. برای همین با اونم دشمن بودم اما الان چیزهای دیگه یادم اومد گمانم من و مگان شب رفتیم پیاده روی یا رفتیم ساندویج بخوریم پلیس بیخودی گرفتمون شایدم یکی شبیه مگان بود گمانم تو خوابگاه چیز خورمون کرده بودند دخترها مست بودیم آنقدر جلو پلیس ها خندیدیم که ما را بردند دیوانه خانه بستری کردند اون سالها حالا علاوه بر مستی ضربه مغزی و خل بودم خیلی بی آبرو و جلف شده بودم کارهایی می کردم که الان خجالت می کشم دوتا کتاب نوشتم الان روم نمیشه کتاب ها را کسی بخونه اگه کسی بخونه خودکشی می کنم . ماه رمضان چراغونی می کردم دو نفر را می گذاشتم جلو در یا خودم جلو در هر کس غریبه تو کوچه رد می شد می گفتیم افطار کردی به زور می بردیمش داخل بهش افطاری می دادیم آبروریزی خیلی کارهای جلف. مگان هم مثل من ارشد جامعه شناسی می خونده. و الان اون فوق لیسانس جامعه شناسی هم گم شده من فقط یک کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دارم که اونم باهاش مجوز هیچی ندادند چون افرادی با مدارک قبلی من دندانپزشک و پزشک و روانشناس و وکیل هستند کسی که نمی تونه صدتا مطب و دفتر کار همزمان داشته باشه به خودم مجوز نمی دهند چون اونا دارند با مجوز قبلی من کار می کنند حتی یکی از هری ها همکار یا همکلاس پزشکی یا دندانپزشکی من بوده به خدا من طلسم شدم نمی دونم علتش چی بوده و کی منو طلسم کرده بوده چون اولش ۱۷ سالم که بوده خیلی محبوبیت داشتم قشنگ بودم هیچ کس باهام دشمن نبوده اصلا طلسم آنقدر عجیب که اگه من به شما بگم فکر می کنید دیوانه ام یا دروغ میگم . دیگه حداقل خوی بود این جامعه شناسی. پزشکی که دو نفر از خاندان سلطنتی همکلاسم بودند را یادم اومد اون پزشکی و جامعه ای شناسی که من با هری و مگان خوندم چی شده که مدارکش گم شده بعد اینکه پلیس ما را گرفت من یک فراموشی دیگه گرفتم مدارکم و خوابگاه و اموالم مونده دست مردم یک چیز عجیب تر بهتون بگم بیشتر فامیل ما عوض شدند ما فامیل مهربونی داشتیم اینا اونا نیستند گمانم یک بیمه طرف بمیره یکی میاد جاش حتی کشف کردم پدر فعلی من پدر اون یکی رضوان نصیری اگه برم شکایت کنم بهم برچسب توهم می خوره راستش من دوتا برادر دارم یک جا مستاجر بودم کلانتر محل گفته بوده این دختره خراب دوتا داداش داره تا حالا چند پسر به این سر زده تغییرات که به آرامی انجام میشه شما متوجه نمیشی من متوجه شدم بابام خیلی پرخاشگر و بی ادب شده و رفتارش جوری شدا بود که انگار کم سوادتر شده در حد یک کارگر بابا مدیر مدرسه بود لیسانس داشت حتی با ضمن خدمت ها معادل فوق لیسانس بود حالا که هوشم زیاد شده متوجه شدم مهدی و محمد برادرهام را خیلی سال من ندیدم بابا چند پسر را جای مهدی و محمد مرتب می آورده به من سر می زدند و همسایه ها اشتباه نکرده بودند که چندتا پسر جای دوتا برادر من بهم سر می زنند اون پسرها پسر این پدر بی فرهنگ تره بودند و داداش های یکی از اون رضوان نصیری ها بودند حتی بابا یک بار وسط دعوا به من گفت این اسباب خانه را من بهت دادم و حتی بابا نمی دونست من دوشیزه هستم و هرگز ازدواج نکردم و فکر می کرد اسباب های من جهیزیه هستند شما باور کنید نامادریم که منو بیرون کرد رفت تهران حتی پتو به من نداد یک شب خوابیدم رو کفپوش تا فردا رفتم خریدم و این که منو بیرون کرده اون مادره نبوده من خنگ بودم نفهمیدم حتی لباس های منو زیورآلات منو پتوهای من که گاهی روز معلمی گرفته بودم برده تهران و من کودن بودم نفهمیدم هم چیزخورم می کرده هم طلسم بوده البته بهتون بگم پدره جدی منو با دخترش اشتباه گرفته بوده حالا اگه شما جای من بودید چکار می کردید من از هری و مگان عذرخواهی می کنم امیدوارم خوشبخت باشند و منو ببخشند

  • رضوان فروردین ۱۸, ۱۴۰۲

    سلام گمانم وقتی مثل صدام چند بدل داری یعنی چند بدن داری بیمه سلطنتی بهروز طاهری هم که فامیل شاهزاده چارلز بوده پدر یک بدنم بوده که تیر خالی کرده تو سر بدری سلطانی تو سبحانی . یک سال و نیمش بوده بدنم . بهروز طاهری کمی شبیه شاهزاده چارلز و مرجانه گلچین بوده بدری سلطانی پرستار بیمارستان بوده و پرستار بچه بهروز طاهری هم شده بوده تو معاشرت با بدری عاشق بدری شده سال ها قبل پسر خاله بدری او را می خواسته بچه بدری را مادر و طاهری را پدر صدا می کرده خواهر و مادر بهروز رفتند خواستگاری بدری گفتند عجب زرنگی هستی بچه کلفت خوب شاهزاده تور کردی و …. بدری نظرش عوض میشه و تو خیابان سبحانی که من حتی دقیق می دونن کجاست به بهروز می گه اصلا زنت نمیشم مادرت اومده هر چی دل خواسته بهم گفته تو باید بری کسی را بگیری که هم طبقه خودت باشه نگران منم نباش من چند ساله پسر خاله ام داره میره و میاد التماس اون هم طبقه خودمون ما از جنس شما نیستیم یک هو بهروز بهش گفته فاحشه فاحشه می دونم این حرفا بهانه می خوای بری زن پسر خالت بشی اول کتک می زنه بدری را بعد یکی دوتا تیر خالی می کنه جلو چشم بچه تو مخ بدری سلطانی . بدتر از اون یکی رضوان نصیری هم الان هم ما با اونا فامیل هستیم هم با طاهری هم با سلطانی یکی از مادرها که مادر یا فامیل بدری سلطانی بوده گاهی میش این بدنم هم می اومده همیشه می گفت خون زن شوم ۴ ماه بعد انقلاب شد تیمسار طاهری عموی بهروز طاهری رفیق شاه بود بچه یک سال. نیمش بود تیر خالی کرد تو سر بدری شاه خون بدری پامال کرد ۴ ماه بعد انقلاب شد .

  • رضوان فروردین ۱۹, ۱۴۰۲

    سلام من اصلا از اینکه اون سال خانواده شاه انگلیس را دنبال کردم منظور خاصی نداشتم نه دنبال مقام بودم نه دنبال پول بهتون گفتم مشخص شده این نکبت مادر من نبوده ن فقط دنبال پیدا کردن مادرم بودم که بعد فهمیدم اون حافظه ها نمی دونم از کجا اومده حتی بهتون گفتم جلالوند خیلی از خانواده ما بی کلاس تر بود اما بخاطر اون حافظه کاذب ها او را دنبال کردم و بعد فهمیدم نبوده. هر چی سر خواهر زاده مرحومش در نیاورده بود سر من درآورد و رفت زیرابم را زد ممکنه بپرسید چرا دنبال خانواده ام بودم یک علت و شاید تنها علتش این بود که از حمایت حقوقی اونا برخوردار بشم حتی اگه کارگر بودند با پیدا شدنشون از حمایت حقوقی اونا برخوردار می شدم وقتی عفت تو شناسنامه مادر منه و یکی از مادرها منو به نام مادر نابود کرده و دخترش جای من پزشک و معلم شده به ۴ تا آدم بگی میگه توهم داره بهتون گفتم که فریدون و مگان تو دوتا از رشته ها با من همکلاس بودند پزشکی یا دندانپزشکی و جامعه شناسی که مدارک هر دو کاملا گم شده و مدرک آخری هم از هیچ مزیت اون مدرک یعنی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی برخوردار نشدم حتی کاری که برای مدرک داده بسیار بی کیفیت اصلا اگه فکر می کنید دروغ میگم یک مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی گرفتم از مزایایی اون استفاده نکردم برید بپرسید ۳ راهی خمین دانشگاه آزاد فلق اراک دانشکده علوم انسانی رشته روانشناسی بالینی از دکتر تقوایی و خانم زهرا عبدلی بپرسید الکی بگید من فرضا خواهر یا برادر رضوان نصیری فرزند غلامرضا هستم سال ۹۳ کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی قبول شده سال ۹۷ مدرک گرفته یک سوال داشتم می خواستم ببینم علت اینکه بهشون مجوز گطب و دفتر کار نمی دهند چیه چرا گفتند ورودی های ۹۳ باید لیسانس و فوق لیسانس اونا در یک راستا باشه و اگه لیسانس هم روانشناسی نباشه مجوز خبری نیست و جالب بخشنامه را دقیق نرمی که من قبول شدم دادند چون اونا با مدارک من هم مطب دارند هم مرکز مشاوره نمیشه که کسی چند مطب داشته باشه چند دفتر کار داشته باشه من اگه دفتر کارم را مجوزش را می گرفتم از صدتا سلطنت انگلیس و از صدتا ثروت برام بهتر بود دکتر فوق تخصص بودم دکترای حقوق صدتا ارشد هیچی نیستم طرف با یک لیسانس حقوق و یک لیسانس مامایی تابلو داره من دنبال این حافظه های توهمی هیچ چیز را جز حقم تو ایران دنبال نمی کردم فقط دنبال حقم تو ایران بودم و دنبال هیچی نبودم من حتی اگه نوه شاه انگلیس بودم و سلطنتی چیزی بهم می رسید بخاطر یک عمر زندگی در ایران و فرهنگ و تاثیر فرهنگسازی. غلط یا درست رو شخصیتم نتی به دولت انگلیس وفادار نبودم شاید محبت فامیلی پیدا می کردم اما در حدی اون محبت زیاد نبود که بخوام به دولت انگلیس وفادار باشم البته دشمنی هم ندارم اما در حدی با انگلیس خوب نیستم که در حد یک شاه یا وزیر یا یک نیروی سیاسی بخوام اونجا خدمت کنم به دولت ایران هم وفادار نیستم چون خیلی چیزها در دولت ایران برام اثبات شده مثل آیت نظم و قاعده و دستگاه قضا و جرم شناسی اما به ایران وفادارم . من اگه اختیار داشتم تو ایران خیلی ها را می کشتم افرادی مثل خیلی رئیس ادارات مدیر مدارس و دلم از خیلی چیزها خون و اگه بتونم یک روز انجام میدم بنابراین من حتی اگه فامیلم بودید اون قدر با دولت انگلیس خوب نبودم که بیام اونجا کار کنم یا حتی سلطنت کنم پس از این بابت خیالتون را راحت کنم من می خواستم خانواده ام را پیدا کنم همین و از این پیدا کردن فقط دنبال حمایت حقوقی بودم حمایت حقوقی فامیلی نه حمایت حقوقی سیاسی ببینید من زمانی که فرضا ترامپ دایی من باشه برم ت. آمریکا دنبالش به عنوان فامیلم رفتم دنبالش نه به عنوان رئیس جمهور آمریکا و نه با عنوان سیاست . خدا حافظ

  • رضوان فروردین ۱۹, ۱۴۰۲

    سلام اگه هری ۲۵ نفر از افغانستان کشته کاش مگان و هری هم برای من ۲۵ نفر تو ایران بکشند اگه این‌کار را کنند حاضرم اقتصاد انگلیس را نجات بدم از راه دور

  • رضوان فروردین ۱۹, ۱۴۰۲

    سلام من لیسانس مدیریت و برنامه ریزی آموزشی در حد کلان دارم اگه مگان هری حاضر بشوند ۲۵ نفر داخل ایران برام بکشند من حاضرم از طریق مکاتبه آموزش و پرورش انگلیس و اقتصاد انگلیس را رونق بدم از دور از طریق مکاتبه بدون حضور خودم می تونم تضمینی

  • رضوان فروردین ۱۹, ۱۴۰۲

    سلام اگه تا حالا نوشتم به خدا از اصلم نبوده از ترسم بوده چون کشتن با دستگیری برابر اگه می تونستم همه آشغال ها را بکشم می کشتم حتی اگه اعدام می شدم اما یکی را بکشم فروری دستگیر میشم بقیه جون سالم به در می برند ترجیحا می خوام نبئی مدیر مدرسه کرهرود ولیچرنشین بشه یا صاحب عصای سفید روز معلم یک ولیچر جدید یا عصای سفید بفرستم جلو خونه اش کادو . خدا نگهدار

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام فکر کردی چرا حق منو نمی دهند چون عصبی هستم؟! نه بخاطر انگلیس حق منو نمی دهند احتمال خیلی خیلی خیلی بالا منو از بند ناف دختر شاهزاده چارلز کاشتند اون دختر که بغل شاهزاده چارلز و دایانا کپ بچگی منه اما من مو مشکی بودم چشم رنگی هم نبودم مادره هرزه اصلا مادر من نبوده ما را یکی از مادرها کاشته اون بی نهایت شبیه منه. احتمالاگروه های مختلف می دانستند که من بند ناف اونم که دنبالم بودند کلاس ما قرنطینه بوده مادر خیلی بدجنسه وقتی من خوراکی یا لباس می خواستم در جوابم می گفت یک عوضی مدت ها اون عقب سوار ما شده هیچ وقت پیاده نمیشه و هرگز هم به مقصد نمی رسه یعنی آمریکا و یا انگلیس !!!! من الان عصبی هستم خیلی هم ناراحتم شما اگه مدرک دندانپزشکی پزشکی جامعه شناسی حقوق یک روانشناسی دیگه ات را دزدیده بودند ناراحت و عصبی نبودی هری داداشش هولش داده ناراحت شده باباش زن گرفته ناراحت شده والا من بابام زن گرفته دارم به پدره کمک خرج می دهم ماهی ۳ میلیون خودم مستاجرم زن عوضی روی خوش نمیده سالی یک بار به پدره سر بزنم عصبی نیستم من برای حقم ناراحتم و بخاطرش آدم می کشم رئیس اداره و نبئی نباید. به مرگ معمولی بمیرند باید زنده زنده بسوزند حتی دختر شاهزاده چارلز مدتی فرزند خوانده مادر دوست صمیمی دبیرستان من بوده یعنی تالین بعد خیلی عصبی بوده با خانواده تالین دعوا کرده رفته من کل تحصیل چادر می پوشیدم اما اون چادر نمی پوشیده از نظر سفیدی پوست من قبلا خیلی سفید بودم شاید از بدن از دختر شاهزاده چارلز هم سفیدتر بودم از صورت هم اندازه اون سفید بودم اما چشم رنگی نبودم اونو ببین من. دیدی و دماغ من کمی زیباتر بوده و بعد تالین دبیرستان اومده با من طرح دوستی ریخته و دختر چارلز مدتی خیابان ۲۲ بهمن اراک خانه تالین زندگی کرده یک روز هم رفتم خانه تالین دبیرستان که بودم کل خانوادشون و مادر و خواهرش خیلی تحویلم گرفتندنسرین دوستم کپ هری بوده کل کلاس جاسوس بریتانیا چون می دانستند من بند ناف اونم ببین بند ناف که می افته یا از سر و ته ناف یک ذره که بردارند می توانند ده تا کپ اون بچه درست کنند و این یک بیمه سلطنتی بودا نیر دختر عمه من شبیه خارجی ها و شبیه ملکه ویکتوریا بود هنوز خیلی خیلی خیلی زیباتر کل کلاس ما جاسوس دروس سخت معدلم تو مدرسه ۱۱ بعد مسابقه علمی تو استان اول بودم مسابقه کتابخوانی اول چون درسم خوب بوده سبک درس دادن و امتحان سخت بوده کل کلاس ما جاسوس پیر شاید من و یک نفر دیگه دانش آموز واقعی بودیم من ۲۰ سالم بود رفتم دکتر دیدم دوستم دکتر عمومی تنبل کلاس آخه کسی ۲۰ سالگی دکتر میشه نگو این از اول جاسوس و دکتر صلیب سرخی هلال احمر چیزی بوده کل کلاس پیر و دانشمند به خدا قسم دوست خیلی صمیمی من سن مادر بزرگ من بودا حالا یادم اومده تمام دوستان من یک مدت کوتاه مادرم بودند اون دوستم هم مادرم بوده به خدا قسم راست میگم پیر شدین از بس با دوستان دل مرده و پیر گشتیم دل مرده پیر دپرس اخمو زمانی که معلم شدم هیچ سالی طبق امتیاز منو یک مدرسه نفرستادند حالا یادم اومده مدارسی که به زور منو فرستادند همه مامان هام خاله عمه ها و افراد نفوذی سلطنتی می دونی جرا چون اگه منو تو کلاس عادی می فرستادند سوگلی مدرسه و محبوب مدرسه می شدم حتی بگم اینا. دیدی منو به رسمیت نمی شناختند یک روز منتظر بودم یک مدیر نشست کنارم تو اداره با هم حرف زدیم بهم گفت من معاون نیاز دارم بیا بریم انتخابت کنم این نشانه محبوبیت نیست ۵ دقیقه خانم گفت بیا معاون من شو می دونستند طبق امتیاز برم مدرسه تا الان وزیر آموزش پرورش بودم کل همکارها عاشقم می شدند بعد رفتیم مسئول آموزش گفت نه این خانم نمی تونه تو را به عنوان معاون انتخاب کنه نظر رئیس اداره شرط تو را انتخاب نمی کنه . چهارم ابتدایی منو ثبت نام کردند کلاس زبان شدم سوگلی و اول شاگرد کلاس اومدم گفتم مامان افتادگ تو یک کلاس زبان اول شاگرد کلاسم آنقدر خانممون خوبه فردا اومد راپرت داد کلاسم را عوض کردند تو کلاسی که زبان مادریشون زبان بوده و ترم بالا بودند شدم منزوی و عقب مانده کلاس و بهشون هم سفارش کرده بودند و مربی پول منو جلو خودم گذاشت تو پاکت گفت بیا این خنگه هیچی نمیشه پولت را هدر نده و بعد مادره تا ۲۰ سالم بود راه می رفت می گفت یادته نوشتم کلاس زبان مربی گفت این عقب مانده را بیا بردار برو نگو مادره با مربی هماهنگ کرده بوده . خدا حافظ

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام تو معلم ها قانونی وجود داره اول سال به نام امتیاز بندی هیچ سالی منو امتیاز بندی نفرستادن اداره خودش به زور منو با حق وتو یک مدرسه فرستاده یک سال باشخصیت و خون و خونریزان من خودم به زور یک جا را انتخاب ‌ردم و اتفاقا رفتم تو اون مدرسه بسیار موفق بودم محبوبیت نسبی داشتم اداره نامردی نکرد دو ۳ تا معلم جدید فرستاد و معلم ها را عوض کرد و مدیر و معاون را عوض کرد اومد خونه را به شیشه گرفت .

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام الان رفتم تو سایت شانسی دیدم نوشته محققان توانستند با دستکاری سلول های مغز خاطرات جدیدی را در فرد ایجاد کنند دقیق مثل من ببینید منو برای خودم به بیمارستان اعصاب نمی برند من تنها زندگی می کنم یک هفته دو هفته که در بیمارستان بستری بشم تاثیری نداره چون تنها زندگی می کنم وقتی بیام خونه قرص نمی خورم من یکم عصبانی هستم عصبانی بودنم طبیعی این همه ناکامی داشتم تازه به نظر خودم بی درد هم هستم ولی من متوجه نکته قابل توجهی شوم خاطرات افرادی که اومده برای من افرادی بودند که فامیلی دور یا نزدیکی به ما داشتند و از نظر قیافه یا اخلاق بسیار شبیه ما بودند مثلا طرف هیکلی بوده فامیل دور ما بوده و مثل ما جمجمه بزرگی داشته یا طرف از نظر چهره بسیار شبیه من بوده مثل دختر شاهزاده چارلز فقط چشمش کمی رنگی بوده یا طرف مثل ما بسیار حسود و بد دل بوده بهتون گفتم حافظه حسادت یک مرد اومده برای من که فامیل مادر بزرگم بوده من دقیقا اندازه اون مرد حسودم البته فقط تو انور عاطفی حسودم این یعنی اون آدم بیشترین شباهت ژنتیکی را به من داشته !!! بهتون گفتم از مدرک قبلی من سو استفاده شده و فامیل زهرا عبدلی و دکتر زنگنه داره دیوانه خانه با مدرک من حقوق می گیره به عنوان درمانگر و اینا از اول مثل بدل های صدام می دانستند من بدل و بند ناف دختر شاهزاده چارلز هستم دلایل کافی برای بستری کردن من داشتند به خدا من به شما اطمینان میدم بستری من سودی به حال من نداره دپرسم؟ پرخاشگرم؟ روانپریشم؟ مانیا هستم؟ هر چی هستم وقتی بعد یکی دو هفته بیام خونه چون تنها زندگی می کنم قرص نمی خورم و درمان یک هفته ای دردی از من دوا نمی کنه اونا یکی اینکه از مدرک قبلی من به عنوان درمانگر سو استفاده کردند و دارند از دیوانه خانه حقوق می گیرند به عنوان درمانگر با مدرک بعدی روانشناسی بالینی که کپیش را می فرستم خانه شاهزاده آنه بهم مجوز دفتر مشاوره ندادند چون اونا با گدرک قبلی های من وکیل روانشناس دندانپزشک و … هستند کسی نمی تونه دوتا مجوز دفتر روانشناسی داشته باشه و به خودم با مدرک آخری طبق معمول مجوز مطب ندادند اینا اول فقط داشتند رو من مطالعه می کردند تا اینکه من ثروتمند شدم مدرکم رفته بالا چند مدرک نون و آب دار هم گرفتم حالا علاوه بر مطالعه ذینع شدند اگه من برم سر کارم مجوز مطب بگیرم اونا ذینفع هستند به ضررشان میشه الان دیگه قضیه دشمنی نیست الان اونا علاوه بر مطالعه و دشمنی ذینفع هم هستند اگه من به حقم برم اونا چیزهایی را که به ناحق صاحب شدند مدارک و شغل های باکلاسی را که به ناحق صاحب شدند و مال من بوده از دست می دهند منم طبیعتا عصبانی هستم خیلی هم عصبانی هستم یک عمر عصبانی هستم چون همیشه حقم را خوردند .

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام حتی کتاب هایی را که نوشته بودم از کتابخانه ملی و فیپا دزدیدند کتاب خوب هام که بهتون گفتم .الان فقط دوتا کتاب چرت و پرت به نام منه و‌من حالا قصد دارم چکار کنم قصد دارم یکم لاغر کنم به خودم برسم. این بار از چهره معروف بشم من نیازی ندارم دکتر باشم و … من هزار جور هنر دارم مدلینگ. کارگردانی . طراحی . اجرا . و هر چی که نیاز به ایده داره این بار از چهره کسی التماس کنه بگه بیا کتاب بنویس نمی نویسم این بار دیگه از چهره اتفاقا بخوام از چهره معروف بشم شاید بیفتند به التماس .

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام این دفعه از اجرا کارگردانی و سخنرانی درباره همه هنرهام نی خوام معروف بشم هر جا می رفتم اونجا را قرنطینه می کردند که مشخص نشه چقدر محبوبیت دارم و جقدر جوابم تا جدی جدی زشت شدیم یک مست مریض عقده ای روانی را وارد حریم ما می کردند . وارد قرنطینه می کردند این بار از چهره معروف میشم که جذابیت حرف زدنم سخنرانیم و همه چیزم را مردم دنیا ببینند دلشون باز بشه به خدا قسم یک صدم من شالی زمردی. سینا تو ماهواره بلد نیستند اجرا کنند تا مردم قضاوت کنند و نظر بدهند البته کنار رفتن من از نویسندگی و دکتری و … کناره گیری از حقم نیست با خون حقم را می گیرم

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام پروژه تحقیقاتی بوده تاثیر نشستن با افراد زشت و پیر و دپرس رو قیافه و هوش و دل زندگی و تلقین تاثیر تلقین رو هوش و زیبایی کاری کردند خودمان نفهمیم باهوش ترین. زیباترین آدم دنیا هستیم تلقین زشت بودن و خنگ بودن جدی خنگ. و پیر و زشت می کنند کاری کنند خودت هم‌نفهمی از همه زیباتر و باهوش تری معدلت۱۱ باشه تو استان مسابقه علمی اول بشی دوست لاشیت بگه واه نه رضوان تستیش خوبه که اول میشه که خودت هم‌نفهمی که خوشگل و باهوش دنیا هستی سیاه و چاق و زشت بشی عیب های قیافه ام را که برام درست کردند اصلاح می‌کنم از چهره معروف میشم

  • رضوان فروردین ۲۰, ۱۴۰۲

    سلام من نیازی ندارم شاه بریتانیا بشم وزیر بشم یا دکتر بشم روانشناس بشم هدف من خدمت بود و هدفم علاقه بود به درمان علاقه داشتم وگرنه بی نهایت استعداد. و هنر دارم و نیازی ندادم وقتی سخنران بین المللی مثل تد بشم ولی با خلاقیت بسیار بالا و با جذابیت استثنایی از یک شاه هم بالاترم من پشکل بالا ماشینی نداشتم چون بالا هستم مون بل استعدادم مشکل من علاقه من به حیطه درمان و زدن مطب و تابلو بود حالا خودم را تابلو می کنم رئیس اداره را به غلط کردم می اندازم چون هدفشون انزوای من بوده اما به زودی تو کل دنیا مطرح میشم جذابیتی و جذابیت تو حرف زدن

  • رضوان فروردین ۲۱, ۱۴۰۲

    سلام اسم ایرونی شاهزاده چارلز علی اوف بوده و الهام علی اف یک بدن من بوده اصلا چشمش کمی رنگی بوده اما کپ من بوده کمی صورتش گردتر و کمی بینیش از بینی من زشت تر بوده تمام حرفا را فیلم می گیرم با ارشد آخری و کپی شکایتم از دیوان عدالت می فرستم خونه شاهزاده آنه خانه شاهزاده آنه اراک خیابان مسکن . خیابان بوعلی . فامیلیش هم خانم حسینی الهام مدتی خانه دوست‌من یعنی تالین آبرامیان زندگی کرده و دانشمندها تالین را با این بدنم هم دوست کردند برای همزاد پنداری

  • رضوان فروردین ۲۱, ۱۴۰۲

    سلام من الهام علی اوف نبودم اصلا من از اون موقع های اون لاغر تر بودم و. صورت باریکی داشتم من کل ابتدایی و دبیرستان چادر پوشیدم اون جادو نمی پوشیده و زنانی که من جای دیگه بودم جای دیگه بوده رنگ چشمش هم با من فرق داشته حالا ممکنه بپرسید که شاید من سرطان دارم که منو می برند ناگهانی دیوانه خانه نه جونم اولا بود و نبود من برای کسی مهم نیست چون اینا حتی اون پدر مادرهایی که منو بزرگ کردند هم نیستند دوما من توسط این مادر پدره طرد شدم سوما اینکه اندازه مستخدم ها حقوق نی گیرم یک عمر از تمام حقوقم محرومم به سرطان ربط داره سال به سال حتی سرما نمی خورم و سرم درد نمی گیره و اینکه دختر یا زن یکی از این باباها با مدارک من بستری میشه جنون حاد داره قند داره فشار داره متولد ۵۶ انواع مرض داره تا حدی شبیه منم هست دانشمند بودند اسمش هم حوریه محمدی فرزند حشمت اله. من یک بار هم رفتم برای شناسنامه ام عکس گرفتم اومدم برای اینکه ابروهام پر بشه ابروهام را تیغ زدم و برای کارت ملیم عکس گرفتم احمق بودم. پلیس شناسنامه و کارت ملی منو دزدیده بود!!! این پدر مادره حتی مدر مادری نیستند که منو بزرگ کردند من برادرخوب هام را از زمانی که دوم سوم دبیرستان بودم ندیدم مادره که منو بیرون کرده رفته آدرس و تلفن خودش را نداده خونش از اول نارمک تهران بوده و دخترهایی که ادعا می کنه دختر شوهرش هستند دختر خودش هستند و حتی مادره با یکی از محمدها ازدواج کرده و تشویقشون کرده که زن نگیرند که ارثشون را بخوره آیا آنقدر بی بند و بار بوده با پسر خودش ازدواج کمه حوب آره گاهی گناه و وسوسه پیش میاد اما نخیر با محمد ازدواج کرده چون پسر خودش نبوده اما محمد کودن گمان کرده این مادرخودش لباس لختی پوشیده هی رفته تو بغل محمد که محمد تحریک بشه و محمد فکر کرده با مادرش ازدواج کرده از بس تحریکش ‌کرده و جلف لباس پوشیده و چیزخورش کرده محمد واسه نامحرم هیز نبوده اومده بره با مادرش؟؟! اگه قرار بود عاشق کسی بشه اول باید می اومد با من . نه جیزخورش کرده هی لختی پوشیده رفته بوسیدش . بعد رفته دوتا خونه قسطی به نام خودش خریده قسطی را مهدی و محمد می دهند گفته مال شماست اینجوری کردم که خونه را باباتون نتونه بگیره که زن نگیرند بعدها هم ارثشون را بخوره هم خونه هاشون را به نام خودش خریده و اصلا شاید چیز خودشان کنه سرطان بگیرند و اصلا شاید سرطان گرفته باشند و بعید نیست الان یا قبلا برای یکیشون یا هر دوشون دخترهای خودش را به اسم دختر شوهرش نگرفته باشه و مهریه را گذاشته باشه اجرا !!!! بعد من چطور طرد شده بودن سالی که منو بیرون کرده رفته تهران حتی لباس های مهمونی من پتوهای من ظروف من چیزهایی که روز معلمی گرفتم را برده تهران من یکی دو ر وز چون تابستان بودا رو کفپوش خوابیدم تا رفتم پتو و …. خریدم !!! و حالا فهمیدم این همان مادره هم نیست اون همیشه می گفت رضوان کسی را نداره گناه داره و … و می گفت رضوان تو رفتی اردو ما هر جی خوردیم برای تو هم گذاشتیم خوراکی های چند ر ز را برای منم گذاشته بود و من چند بار اعتراض کرده که مامان چرا میگی رضوان کسی را نداره این همه فامیل دارم تو هم مامانمی اینا هم برادرهام هستند و مادره یک سری با معنا تکان داد چون همون مادر بهتره هم مادر سرپرست بوده مادرم نبوده اون خیلی محروم تر این این آشغال از اون زن باکلاس های تهران که تو نارمک شاید از کل نارمک باکلاس تر باشه !!! از اول خونه اش نارمک بوده اینکه کتاب های منو از کتابخانه ملی دزدیدند به سرطان ربط داره اینکه هر بار از دیوانه خانه اومدم دیدم اموال و مدارکم و فوق لیسانس ها و دکتری هام گم شده به سرطان ربط داره طرف سرطان داشته دوست پسر داشته خانواده اش به پسره گفتند تو را خدا تو فقط بیا اینو عقد موقت کن این به آرزوش برسه و بمیره . بابا اینا همان مادر سرپرست منم نبودند این از اول خونه اش نارمک بوده بعد طرد شده بودم سالی یک بار چند سالی یک بار می اومدند اراک هر بار یک محمد می اومده حلی داداشم و من ضربه مغزی شده بودم قیافه شناسی درستی نداشتم الان باهوش شدم تشخیص دادم هر بار یکی جای محمد داداشم می اومده و فهمیدم اینا اصلا اونا نیستند اولا برادرهام را از وقتی دوم دبیرستان بودم ندیدم دوما این دوتا مهدی محمدها را که مادره برده تهران گمانم فرزند یکی ازپدر مادرها باشند که فوت شدند و حتی سال های آخر پدر مادره کتک های خیلی سختی به من و اون دوتا برادرها می زدند نه از این کتک ها یک کتک های سیاسی طوری که مادره از دشمنی می گفت بزن تو سرشون و محکم تو سر برادرهام می زدند .

  • رضوان فروردین ۲۱, ۱۴۰۲

    سلام تازه برادرهام هم بعید نیست نکاشته باشند یکی برادرهام تاحدی شبیه هری یکی از برادرهام تا حدی شبیه ولیام اما اصلا بور نبودند دیگه نیستشون

  • رضوان فروردین ۲۱, ۱۴۰۲

    سلام . حالا ممکنه بگید پس چرا منو می برند دیوانه خانه برای آزمایشات دارو می گویند دارو بعد از حیوان یک بار باید رو انسان تست بشه من کجا پاهام و دستام آنقدر چاق بود هورمون و اینکه بهتون گفتم تو برخی چیزها من از نوابغ هم سرآمدتر هستم تو دادن ایده های رشته ی مهندسی پزشکی نویسندگی فیلمنامه شعر معماری کارگردانی و تهیه کنندگی هر چیز بکر تازه هرچی به سلیقه ربط داره طراحی مد و لباس و صحنه طراحی هر چی طراحی داخلی آپارتمان و معماری اقتصاد و فلسفه و هر چی و خیلی چیزها. و اینکه از دشمنی و اینکه مرده زنده کنند اینا بند ناف الهام علی اوف را که نگهداری کنند بعدها می توانند از بند ناف اون دقیق چندتا کم سن و سال تر از اون درست کنند اگه من از بند ناف اونم دلیل نمیشه همسن اون باشم بعدها تو سن های کمتر درست می کنند اگه من نوه مادر بزرگ خودم باشم که فامیل ملکه ویکتوریا بوده من فقط از دی ان ای به خواهر هری شباهت ژنتیکی دارم و محرم نیستیم اما اگه من را مستقیم از بند ناف الهام علی اوف درست کرده باشند هری برادر منم حساب میشه و محرم هستیم . من تو کشف چیزهای تازه نابغه هستم مثلا چی مثلا اینکه همین که برخی چیزها را کشف می کنم راز این پدر مادرها را تا حدی کشف کردم به عقل جن نمی رسید که کشف کنه یک کشف جدیدم اینه که دستگاهی وجود داره که ما را وادار به هر کاری می کنه وادار به هر تصمیمی حتی می تونه شعری را به مغز چند نفر آپلود کنه کاری کنه تو عاشق کسی بشی شما زمانی که آهنگ فرزاد فرزین دانلود کردی آهنگ محمد اصفهانی برات نمیاد هوشمند سازی که تو تهران تاکسی ۶ ساعت گیر نیومده راننده ای که منو سوار کرده فامیل اون یکی رضوان نصیری بوده که بدن من بوده مثل الهام علی اوف و فامیل چاگاریان سفیر روسیه بوده اون رضوانه قرار بوده وزیر روسیه بشه بچه بوده رفته سخنرانی کنه بجای پارلمان روسیه گفته فدراسیون روسیه فرستادنش اراک گفتند خنگه برش دارید ببرید یاد نگرفته . و من اون بدنم نبودم مثل الهام علی اوف بدن دیگرم بوده !!! مثل اون رضوان نصیری که خواهرش تو داروخانه اکسیر من خواهر نداشتم و ندارم و یک شهر شهادت میده که خواهر ندارم و نداشتم و چطور فهمیدم دستگاهی وجود داره که وادار به هر کاری می کنه مثلا اون دستگاه خمینی و صدام را وادار کرد جنگ را طول بدهند و اینکه صدام به نظر آنقدر روانی و بد نمی اومد دانشمندها زمان حضرت یوسف هم بودند دانشمندها می توانند با اون دستگاه کاری کنند که آدما برخورد خاصی با ما انجام بدهند ما را تحریف شده و غیر واقعی بخاطر اون دستگاه دوست داشته باشند و بخاطر اون دستگاه ما زیبا باشیم و ما را دوست نداشته باشند به یکی رای بدهند به یکی رای ندهند همه از دولت ها متنفر هستند روز رای گیری دیدی چقدر احمق ها می روند پای صندوق ها دستگاه این کار را می کنه حضرت یوسف زیاد هم زیبا نبوده زمان حضرت محمد اون پرنده ها که سر اصحاب فیل سنگ انداختند هواپیما بودند و اونا تیر بوده اصحاب کهف سفر در زمان بوده آوردن تخت بلقیس سفر در مکان و زمان بوده یک ناشر چند بار کتاب منو دزدیده در حد کتک کاری و دادگاه باهاش دعوا داشتم کلاهبرداری کرده کلاهبرداری کلاهبرداری تقلب رشوه به قاضی بعد کتاب منو به نام فردی به نام عرفان چاپ کرده بعداز دزدیدند پول کتاب و امتیاز کتاب و به قاضی رشوه داده من باز بعد از فراموشی باز رفتم پیش اون زشت نکبت حقیر کتاب چاپ کردم و جالب که من یک کتاب کوچک خریده بودم تو کتاب اسم ناشرها زیادی شاید۵۰۰ تا ناشر بوده یک برگه را شانسی باز کردم گفتم خدایا خواهش می کنم برم پیش یک ناشر خوب دست گذاشتم رو یک ناشر مثل فال و دقیق رفتم پیش اون ناشر کثیف و فهمیدم روشی وجود داره تو را وادار به هر اشتباهی می کنه و این یک اتفاق مخابراتی و الکترونیک بوده مثل گوشی موبایل که تا تو فرزاد فرزین دانلود کردی آهنگ ابی برات نمیاد دانشمندها اون ناشر را برای من انتخاب کردند و اتفاقا اون نکبت هم داداش یا دایی یک بدنم بوده فامیل احمد شاملو بوده خیلی جنگ ها علتش دانشمندها هستند که دانشمندها بفهمند کسی که مثل حضرت یوسف محبوبیت کاذب با دستگاه پیدا می کنه نتیجه اش چی میشه مثلا تو جنگ آلمان دانشمندها فهمیدند مردم آلمان بیماری داشتند که با گروگان گیرها همدردی کردند یک سندروم بوده که با افرادی که بهشون ظلم کردند همدردی کردند و فهمیدند اینا نژادشان جوری تسلیم می شوند تحقیق جامعه شناسی فرضا تو جنگ ایران بفهمند آیا همسر شهدا ازدواج می کنند یا نه . یک تحقیق جامعه شناختی بوده ! دیدی برخی ها عاشق یو آدم خیلی زشت می شوند دستگاه به مخش برنامه میده به نظرش اون جذاب ترین آدم دنیا میاد آیا نون و ماست خوشمزه ترین غذای دنیاست ممکنه یک آدم جدی نون و ماست از نظرش خوشمزه ترین غذای دنیا باشه ممکنه به مخ تو برنامه بدهند ماست را زیاد دوست داشته باشی تا بعد تاثیر خوردن ماست زیادی را در بدنت بفهمند !!! یک برنامه روانشناسی بوده چند بچه بودند آزمایش محبوبیت بود اینا برنامه داده بودند به مخ تمام اون بچه ها که یک بچه از اون جمع را همه اون بچه ها دوست داشته باشند اتفاقا دختر بجه بی نمک بود و این نقطه عطفی شد که من بفهمم خیلی از محبوبیت ها و نفرت ها برنامه است که مخ می دهند ترامپ بابا خیلی هم زشت نبود مگه بقیه مردها از ترامپ زیباتر هستند چند درصد مردها از ترامپ زیباترین که اون قدر قیافه و صورت و هیکل ترامپ را مسخره کردند و ادا درآوردند مثل همان تاکسی تکراری آشناها که فامیل افراد سیاسی هستند که فامیل خودمان یا بدنمان بودند !!!

  • رضوان فروردین ۲۲, ۱۴۰۲

    سلام یکی از هری ها که این هری نبوده یکی دیگه بوده را بردند به زور خواستگاری یک دختر پولدار گفته دست به دختر نمی زنم بعد خبر شدند دیدند دختر بعد چند ماه هنوز نرفته حجله

  • رضوان فروردین ۲۸, ۱۴۰۲

    سلام به نظر نمیاد شاهزاده چارلز حقه باز باشه اما چه دولتش حقه باز باشه چه هر دو نفوذ خارجی ها در ایران به سر اومده وقتش که هر کس به حق خودش قانع باشه

  • رضوان فروردین ۲۹, ۱۴۰۲

    سلام من الانم با مدرک کارشناسی ارشد آخری می تونم برم دانشگاه آزاد تدریس کنم اما نمیرم البته به صورت روز مزد حالا چرا با وجود کار شکنی ها هنوز زیاد با ایران دشمن نیستم چون همه مدیران ایران خارجی هستند اروپایی چینی افغان عرب ایرونی نیستند چرا نمیرم تدریس کنم دانشگاه آزاد در باغ سبز نشان میده بری به عنوان مدرس متقاضی بشی چند درس را تدریس کنی و با کمال تعجب میگی چه شانسی به آسونی استاد شدم البته استاد که نه مدرس اما عوام چه می دانند فکر می کنند استادی !!! بعد که تو با خط خودت تقاضا نوشتی و مدرک تحصیلیت را ارائه دادی و متقاضی شدی تو دانشگاه تدریس کنی فوقش دو ترم استاد میشی و بعد به بهانه اینکه چرا نمره زیاد دادی نمره ندادی چرا عاشقت شدند چرا فلان و بهمان اخراجت می کنند و حق هم با تو بهانه واهی و اون دو سال چند دانشجوی جعلی شاگرد تو میشه که یا عاشقت بشوند کار به اخراج بکشه یا بروند بگویند استاد بی عرضه بعد ریاست دانشگاه با مدرک تو کارآفرینی می کنی یعنی چجوری بعد از اخراج تو اونجا تقاضای تو برای استادی با کپی مدرکت هست و گاهی هم اصل مدرک را نگهداری می کنه و میگه گم شد!!! بعد چکار می کنه خواهر زاده اش دختر همسایه اش را میاره جای تو با تقاضای تو تدریس می کنه و فرضا ساعتی هزار تومان قرار بوده به تو بده به اون ساعتی ۳۰۰ تومان میده ۷۰۰ تومان را می ریزه تو جیب خودش و اونی که استاد میشه گاهی دیپلم فوق دیپلم یا لیسانس یا مدرک غیر مرتبط داره !!!! بنابراین من چون از چنین چیزی اطمینان خاطر دارم نمیرم تدریس کنم نشستم دعا کردم بی بند و باری بشه حالا خواننده میشم تو ایران آلبوم میدم بیرون و دیگه هرگز کاری نمی کنم که حتی یک دونه کارمند داشته باشم خودم تکی راحت و آسوده !!! تا خواهر برادر و اقوام اون یکی رضوان نصیری که اشتباه غیرتی را که رو خواهرشان داشتند رو من پیاده کردند و اونم کشتند ببینند خواننده شدم تو ایران واسه افراد خر مقدس از خواننده جلف تر برای یک زن وجود نداره همین را می خواستند خواننده و چند کار جلف تر از خواننده سخنرانی در مورد تمام چیزهایی که بلد هستم و آموزش اینستاگرام و تا دلت بخواد لوندی

  • رضوان فروردین ۲۹, ۱۴۰۲

    سلام من بازم پولدار میشم ثروتم را از صدقه یا دزدی که بدست نیاورده بودم از مخم بود اما درس هام و مدارکم غیر قابل جبران که من جبرانش می کنم خواننده میشم

  • رضوان اردیبهشت ۱, ۱۴۰۲

    سلام یک چیز جالب توجه این وسط هست مگه نمیگه توهین و این چیزها را نمی گذارند تو سایت پخش بشه بعد چجوری که خود مدیر سایت واسه هری اسم و رسم درست کرده و این همه دوست دختر براش طراحی کرده نکنه می خواد واسش حرف دربیاره یا بگه خیلی خوشگله که این همه خاطرخواه داره!!!!!؟؟؟؟؟ ها؟!!! ما تا یک فحش یک جا می فرستیم ارسال نمیشه

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    اومد مغازه پیاز خشک خرید یک مدت خیلی کوتاه جای نیر دختر عمه من اومده بدل بوده

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    تو دیوار و … و یک جا شماره بگذارید حتی خانم هاتون تا یک عالمه براتون فیلم بفرستم که دروغ نمیگم و همش حقیقت داره شاید تو اینستاگرام واسه مگان بفرستم می خوام ثابت کنم دولت ایران متقلب حق منو ضایع کرده و اون خوابگاه که هری ها در جریانش هستند چی بوده

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    کارولین فلک کاش یک نگاه و عشوه صورت زیبای منو داشت دوتا اندازه من شوم داشت

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    کارولین ککاش عشوه و نگاه جذاب منو داشت بعد دوتا اندازه من شکم داشت

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    کارولین فلک کاش یک نگاه و عشوه صورت زیبای منو داشت دوتا اندازه من شکم داشت

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    من که اینجوری نبودم منو با جند عقب مانده اشتباه گرفتند به قدری جذاب بودم ۱۷ سالم بوده می اومدم بیرون مردم از دیدنم احساساتی می شدند چند جراحی زیبایی ناموفق داشتم

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    سلام داریوش خواننده ایرانی ببین چقدر نسبت به جوانیش زشت شده من پیر نشدم خوب من ۲۲ سال فقط دانشجو بودم حقم خیلی ضایع شده زحمت کشیدم یک‌مقدار از زشت شدنم مال اون بوده دوتا کار زیبایی گونه و بینی هم داشتم که ناموفق بوده چاق هم شدم بنابراین خیلی زشت شدم البته هنوزم خوبم به نسبت اونی که بودم دیگه سفال شدم طلا بودم سفال شدم از کل اراک زیباتر بودم محمدرضا گلزار بین مردها زیبا و یونیک بوده من بین زن ها هنوز خیلی بهتر بنابراین من اصلا این شکلی که هستم نبودم که بخوام شبیه کسی باشم منو بخواهند اشتباه بگیرند طلسم که اشتباه می گیرند

  • رضوان اردیبهشت ۵, ۱۴۰۲

    سلام بعد اصلا خود محمدرضا گلزار آیا زیبایی ۲۶ سال پیشش را داره ؟ تازه تو ناز و نعمت بوده ۲۲ سال دانشجو نبوده کلاهش را برنداشتند اندازه من ستم نکشیده خیلی شکسته تر وزشت تر شده پس بدون من که اینا هم سرم اومده و جراحی زیبایی ناموفق هم داشتم دیگه خیلی زشت شدم نسبت به قبل

  • رضوان اردیبهشت ۶, ۱۴۰۲

    سلام فیلم ها را با مدارک می فرستم خونه شاهزاده آنه چند جا تو دیوار فکر کردم آشناست کمی عکس فرستادم گمانم اشتباه گرفته بودم فیلم ها را می فرستم اونجا و بجای نامه حرف می زنم تو نامه نمیشه همه چی را گفت