با ۱۰ اختلال روانی عجیبی آشنا شوید که مغز انسان را به بدترین شکل ممکن درگیر می کنند

خیلی ممنون از مطلبتوم،الان به یه چیزی پی بردم،تا حدودی اختلال الیس در سرزمین عجایب رو دارم،گاهی شبا که هنوز نخوابیدم حس میکنم بدنم کش اومده و وقتی به نوک پام نگاه میکنم انگار چندکیلومتر اونورتره یا وقتی به گوشه ی اتاق نگاه میکنم.انگار اندازه ی یه مورچه شدم و همه چیز بزرگ شده بعضی وقتا هم برعکس میشه انگار یه غول شدم.در رانندگی هم معمولا در تخمین فاصله ماشین با خودروی بقلی مشکل دارم یا مثلا در فوتبال و پینگ پنگ مکان توپ رو درست نمیتونم پیش بینی کنم.الان به این مشکل پی بردم،نگار شدم یکم برای درمان باید چیکار کنم؟

کاپگراس بنظرم این درسته که فکر میکنه که اعضای نزدیک فرد مثلا خانواده با افرادی دقیقا هم شکل آنها عوض شده باشد.

اینجور که مشخصه من دوتا مشکل روانی دارم!! یکیش همین اورتومانیا و یکیشم سندرم ادله!!! ?

من irotomania دارم خیلی بده واقعا زندگیم بهم ریخته

آره … منم این اختلال رو داشتم … اما الآن ندارم عوضش میگرن دارم .?

اگه بگیم من چمه ممنونتونم

وقتی به یه چیز فکر میکنم مثلاََ آب دهن
آب دهنم همین جوری ترشح میشه منم مجبورم هر ۳ ثانیه یه بار قورتش بدم یه جورایی کنترل این رو از دست دادم نمیزاره شبا بخابم
و وقتی به انگشتای پام فکر میکنم احساس میکنم آتش گرفته و باز نمیزاره بخابم

من تمام این اختلالات رو باهم دارم و دکتر هم هستم.. خیلی نگران شدم باید چیکار کنم مخصوصا خودمو ازهمه بهتر میدونم

من با خوندن این متن ها متوجه شدم که یه جورایی اختلال فکری موسوم به «Erotomania» رو دارم?
تازه یه مشکل دیگه هم دارم که هیچی نمیدونم یعنی اگه کسی ازم بخواد بپرسه در آینده میخوام چیکار کنم واقعا نمیدونم و اگه مثلا کسی از من بپرسه که کادو برای تولدت چی میخوای بازم هیچ چیزی برای هیجان نداره و یه مشکل دیگه باید هر چند وقت یک بار برم تو لک خودم و کاملا تنها شم معمولا میرم تو اتاق هدفون میزنم و اهنگ گوش میدم و به خودم فکر میکنم
بعد یه مشکل دیگه این که من توی ذهنم یه دنیای دارم که خیلی جای بهتری نسبت به این دنیا هست همه آدم ها همونن ولی اون طوری که من میخوام توی ذهنم یه دنیا درست کردم و این که آخرین مشکلم اینه که به طور عجیب یک شخصی رو توی ذهنم ساختم که عاشقش شدم و الان نمیدونم چیکار کنم ۱۸ سالمه و اسم هم علیرضا هستش

سلام. ممنون از مطالب جالبتون. سوالی دارم: این چه بیماری روحی و روانی است که در آن فردی تو خیالاتش عاشق شخصی میشود و از اون عشق ضربه میخوره، به طوری که در اثر این ضربه دچار افسردگی میشه؟؟
اینو بگم که اون عشق وجود و نمود عینی و واقعی نداره و شخص مهم و مشهوری هم نیست. با تشکر اگه جواب منو بدین

دوستان اولین شرط اینه که بپذیرید که دچار این بیماری هستید و با افکارتون نجنگید وسعی کنید احساساتون وافکاراتون رو بنویسید و پاره کنید یا بسوزونید ،ونسبت به این احساسات وافکارهای بیمارگونتون شناخت پیدا کنید وقتی شناخت پیدا کردید دیگه باهاشون سرجنگ ندارید.وحتما رابطتون رو باخدا بیشتر کنید چون باید از یک نیروی برتر کمک بگیرید و اگه میتونید حتما مدیتیشن کنید ،من خودم.دچار دونوع بیماری فکری هستم ودرغربت دارم زندگی میکنم و اگر قراره به این افکار بها بدم این ترس ها منو فلج میکنند یا راهیه تیمارستانم میکنند ،امید داشته باشید و خودتون به خودتون باااااااااااااید کمک کنید ،یادتون باشه که از خدا کمک بگیرید،خوب نمیشیم ولی توی یک نقطه ای میشه این بیماری رو متوقف کرد.
یاحق

راستشو بخوای همرو دارم.دوسشم دارم.حال میده آد ماز بیکاری در میاد????حالا باید چکار کنیم؟؟؟؟

الان متوجه شدم ک من دچار توهمم شبا تو تاریکی همش حس میکنم یکی کنارمه یا نشسته و داره نگام میکنه یا وقتایی ک تنها میشم همش حس میکنم داره بهم نزدیک و نزدیک تر میشه تازگیام شبا همش حس میکنم رو پشت بوم یکی داره میدوه و راه میره

خواهر من هم به هو بهم میریزه وتوهم میزنه و میگه علیرضا طلیسچی عاشق من بوده و منو سر کار گذاشته و یه دستگاهی تو سر من کار گذاشته که داره منو اذیت میکنه.هر کار شم میکنیم دکتر نمیاد میگه من راست میگم شما مشکل دارین.جالب تر اینه که ما تو شهرستانیم و اصلا این خواننده رو نمیشناسیم فقط خواهرم آهنگاشو مثل بقیه خواننده ها گوش میده.

تمام اینا چرت محضه
چیزی به اسم بیماری که تحت کنترل خود آدم نباشه وجود نداره همه چیز دست خود آدمه همه چیز و تمام اینایی که ملت درگیرش هستن توهمیه که خودشون بزرگش کردن و تبدیل به باور شده .

خیلی خوب بود مرسی
ولی اگه یه ادمی عاشق یه شخصیت غیر واقعی شده باشه و بدونه بهش نمیرسه و به همین دلیل افسردگی شدید گرفته باشه چی؟
خود من و یکی از دوستام همین مشکلو داریم من میخوام خلاص بشم نمیتونم راحت زندگیمو بکنم بعضی اوقات هم دست خودم نیست به خودم و دیگران صدمه میزنم یه جورایی میخوام مثل اون شخصیت بشم خب حس میکنم دیوونه شدم چون یه موقع هایی اون شخصیتو کنار خودم میبینم ولی میدونم که وجود نداره بعضی اوقات یه کارایی میکنم که خودم توقعشو از خودم ندارم و فکر کردن بهشون عصبیم میکنه
من چیکار کنم تا از اینا خلاص بشم؟

واه

منم مشکل دارم پس

من بعضی وقتا فکر میکنم آدم خوشبخت و بزرگ و کاملی ام.ولی بعضی وقت ها خودم رو خیلی نابود و از دست رفته و کوچیک میدونم.به نظرتون امکان داره که آلیس در سرزمین عجایب داشته باشم

سلام علیک
باید بگم من هیچ درگیری عصبی یا ذهنی ندارم
اما برادرم افسردگی شدید داره.
اعتقاد دارم اکثر این توهمات از عالم جن میاد.
توصیە میکنم بە همتون اول نماز بخونید و از گناهان دوری کنید و قرآن گوش کنید و خودتون قرآن بخونید .
آگاه باشید با یاد خدا دلها آرام میگیرند.
با خدا کسی رو به کمک نخونید و فقط از خدا کمک بخواید نه از کس دیگری

من چند هویتی دارم و دارم حالشو می برم:-\

سلام من ۱۵ سالمه و فکر میکنم که در جای دیگری وجود دارم و این جا نیستمو و….

وقتی هم به این بیماری فکر میکنم دچارش میشم

وقتی که سرگرم میشم دیگه این بیماری سراغم نمیاد دوباره وقتی بهش فکر میکنم میاد سراغم

میشه بگید بیماری ام چیه؟!

علت اکثر بیماری های روانی پشت کردن انسان به الهیات است دین و طرق رسیدن به معبود مستونه انسان رو از تاریکی به سمت روشنایی ببره و این ذهن آشفته رو درمان کنه از خدا میخوام به همه آرامش بده???

الان فرق بین واقعیت و خیال و خواب رو نمیتونم تشخیص بدم کلا نمیدونم بعضی اتفاقا واقعی یا خیالات من و یا در خواب برام اتفاق افتاده بعضی حرفارو میشنوم که هیچکس نگفته و نشنیده میرم تو فکر و هیچ چیز رو از واقعیت نمیبینم مثلا رفایم پوشاک فروشی من شنیدم بابام گفت یکیش ماله منه اما نیم ساعت بعد که با خنده اینو بهش گفتم تعجب کرد و پفت من اینو نگفتم و این مسئله مدام داره برام اتفاق میفته دیگه تشخیص خواب و بیداری و خیالاتم برام سخته حتی نمیدونم واقعا دارم این و مینویسم یا نه.!

من همیشه یکی دیگه رو جای خودم میزارم و باهاش رندگی میگم ۲۴ ساعته طوری که بعضی وقتا کسی که صدام می زنه تعجب می کنم که چرا با اسمس که تو ذهنم ساختم صدا نمی زنه چند ماه ی بار هم ی شخصیت دیگه برای خودم می سازم ی چیز دیگه بیشتر اوقات میخوام کاری رو که انجام بدم استرس زیادی می گیرم طوری که ی روز حالم از استرس زیاد بد شد به سختی می تونم با گسی ارتباط برقرار کنم و همیشه خودمو آدم فرض نمی کنم کسی اینجا روانشناس هست بهم بگه باید چیکار کنم

من بعضی وقتا حس میکنم خودم نیستم ینی این جسم مال من نیست و نمیتونم کنترلش کنم و کلا حس میکنم یک نور تو جسمه خودمم فقط قدرت فکر کردن دارم قدرت انجامشو نداره . همیشه هم به خودم یه چک میزنم تا به حالت خودم برگردم میرتم از زمانی که دیگه خود زنی هم اثر نکنه . وکلا از خودم خارح شم . و بشه یه دییونه

فکر کنم من از همتون سر تر باشم چون بیشترشونو دارم ? ولی ناموسا خیلی درد ناکه کاش آدمای اینجوری رو درک کنن ایشالا که همتون بتونین در خودتون تعقیر ایجاد کنید و روز به روز حالتون بهتر بشه

سلام من چند وقتیه که خاطرات خواب وبیداری رو اشتباه میگیرم. وهمیشه حس میکنم که خوابم واین دنیایی که توش هستم واقعی نیست. وسواس هم دارم به اضافه افسردگی وقتی هم با بقیه این مشکلاتم رو درمیون میذارم فک میکنن الکی میگم روز به روز حالم داره بد تر میشه وهی بیماری های جدیدی توی من به وجود میاد. به نظرتون باید چکار کنم؟

سلام من تقریبا از اون موقع که یادم میاد ی دنیای خیالی توی ذهنم دارم ک با آدمای آشنای دورم پر شده یعنی همه آدمارو میشناسم مثلا خاله و داییم توی اون دنیا هستن دنیا خیالیه ولی آدماش ت واقعیت وجود دارن من با اونا حرف میزنم راجع ب همه چیز درد و دل میکنم و گریه و.. من خودم اینو کاملا قبول دارم یعنی میدونم ک این دنیا خیالیه بنابر این بیماری شیزو فرنی محسوب نمیشه گاهی با آدمای خیالیه ذهنم سفر میرم و حسای جدیدی ر‌و تجربه میکنم گاهی باهاشون دعوا میکنم گاهی گله گاهی کلی بلند بلند ب حرفاشون میخندم کلا انقدری ک با اونا وقت میگذرونم با آدمای واقعی و دنیای واقعی وقت نمیگذرونم کسی هست که این مشکلو داشته باشه یا دلیلشو بدونه یا ی روان شناس که بتونه دلیل این حالت من رو بگه خواهش میکنم جواب بدید برای من خیلی مهمه که بفهمم این حالتو و بشناسمش و دلیلشو بدونم..

من این بیماری از ۳ سالگی دارم بیماری که برای خودم در زهنم خانواده رها شروع کردم و هروز به آن فکر می کنم با آهنگ گوش کردن و حتی موقع خواب یا در حمام
در همه جا به فکرم میاد من چند بار این کار را می خواستم از خودم دل کنم نمشد اگه شما میدونید لطفا بهم بگید

من همشو دارم تروخدا بگین باید چیکار کنم

منم وسواس فکری شدیدی دارم بطوری ک همش فکر میکنم ک همه جا دوربین هست و کارامو چک میکنن بخاطر همین مدام اتاقمو میگردم تا دوربینرو پیدا کنم حتی حموم رفتنیم همه جارو میگردم مخصوصا داخل لامپو و وقتی تلفن زنگ میخوره استرس میگیرم و اینکه فکر میکنم همه تو گوشیشون ی برنامه ای رو نصب کردن ک ذهنمو بخونن…جدا از اون افسردگی شدید و اختلال شخصیت مرزی بالایی دارم…و اینکه چون خیلی ب چیزایی ک میخوام نرسیدم بخاطر همین مدام خیال پردازی میکنم و کلا تو قلمرو ارمانیم زندگی میکنم ک این باعث شده تا نتونم تو دنیای واقعی زندگی کنم بشدت خیال پردازی میکنم ک البته ازش لذت میبرم ولی ب درسم اسیب رسونده و مدام کارم شده فکر کردن…و البته خیلی از مشکلات روانی دیگ ایم دارم…۲۰ سالمه

منم وسواس فکری شدیدی دارم بطوری ک همش فکر میکنم ک همه جا دوربین هست و کارامو چک میکنن بخاطر همین مدام اتاقمو میگردم تا دوربینرو پیدا کنم حتی حموم رفتنیم همه جارو میگردم مخصوصا داخل لامپو و وقتی تلفن زنگ میخوره استرس میگیرم و اینکه فکر میکنم همه تو گوشیشون ی برنامه ای رو نصب کردن ک ذهنمو بخونن…جدا از اون افسردگی شدید و اختلال شخصیت مرزی بالایی دارم…و اینکه چون خیلی ب چیزایی ک میخوام نرسیدم بخاطر همین مدام خیال پردازی میکنم و کلا تو قلمرو ارمانیم زندگی میکنم ک این باعث شده تا نتونم تو دنیای واقعی زندگی کنم بشدت خیال پردازی میکنم ک البته ازش لذت میبرم ولی ب درسم اسیب رسونده و مدام کارم شده فکر کردن…و البته خیلی از مشکلات روانی دیگ ایم دارم…۲۰ سالمه

من بخاطر امتحانات نهایی دوازدهم تجربی. افسردگی گرفتم چون فیزیک میشم ۱۰ و شیمی میشم ۱۵
میدونم میخاین بگین ارزش نداره واسه نمره غصه بخوری ولی دست خودم نیس
تازه هنوز زیست و ریاضی رو ندادیم
پس فردا یه درس عمومی دارم
فک کنم تا نوزده خرداد که تموم میشه امتحانامون چن دور سکته بزنم

من بیماری خواب زیاد دارم. از ۳۲ ساعت ۱۹ ساعتش رو خوابیدم. یعنی از ۲۴ ساعت ۱۵ ساعتش رو خوابیدم. چن روز پیش هم از ساعت ۱۱ صبح تا ۱۰ شب خوابیدم. بنظرتون طبیعیه اینهمه خواب؟
کنکوری ام

سلام، من ۱۸ سالمه یه مدت حالت های افسردگی رو دارم و کاملا بی دلیل حالم بده و شروع میکنم ساعت ها گریه کردن اما مثلا یهو ممکنه حالم عوض بشه… توی خیلی چیزا این حالتو دارم برای همین همش احساس میکنم دارم نقش بازی میکنم ،اگه میگم حالم بده یهو یه صدایی میگه ن داری دروغ میگی، اما از یه طرف میگم من واقعا حالم خوب نیست… تو همه چیز این هست دقیقا مثل اینکه خودمو گم کردم، احساس میکنم همش دارم نقش بازی میکنمو دروغ میگم اما خودمم نمیدونم راستش چیه…. این موضوع خاصیه؟ شما هم این مواردو تجربه کردین؟

سلام من یه دنیای خیالی دارم که توش پر از ادمای اشنا هستن هموکا که توواقعیت هستن اونجام هستن ولی من یه اسم دیگه دارم و شادترم ازادتر و گاهی غمگین تر هستم با اونها حرف میزنم مثلا تو واقعیت با خاله م حرف زیادی نمیزنم اما تو خیال خیلی حرف میزنیم گاهی اوقات حس میکنم تو خیال با دیگارد دارم و تو واقعیت هم همین حس ادامه پیدا میکنه. همش حس میکنم مادرم مرده و پدرم یه زن دیگه گرفته . تصادف کردم و دستم شکسته یا تو خوابگاه دانشجویی ام اینا همه خیالات منه و خیلی از وقتمو مبگیره و ب درسم لطمه زده تو طول روز و شب حتما باید ساعاتی رو با خودم خلوت کنم و حرف بزنم با ادمای تو خیالم که گهگاهی غریبه و گاهی اشنا هستن. همش تو عالم واقع حس میکنم یه موجود فضایی رفته تو جلد یه ادم و پشت سر من میاد حرکاتمو می پائه و زیر نظر داره خیلی بده هر جا بری حس کنی یکی دیگم هس تو اتاق خودتم نمیتونی راحت باشی همش تحت نظری اگه کسی این مشکلو داشته کمکم کنه میخوام به دنیای واقعیت برگردم نمیخوام تو خیال زندگی کنم خیلی منزوی شدم و به درسم لطمه خورده المیرا ۱۷ساله

وای من دو تا اختلالش رو دارم خیلی خفنه خداییش عالیه??

سلام من بیماری چند هویتی دارم خیلی عذابم میده حالا کلا به وسیله آسیب رسوندن به خودم یکم این حس رو از بین بردم ولی میشه بگید چیکار کنم تا از این سردرگمی نجات پیدا کنم؟

من هیچ دوستی توی مدرسه یا جای دیگه ندارم برای همین توی ذهنم دنیاهای خیالی می‌سازم که دنیایی هست که همه منو دوست دارن یا من خیلی قوی و خوشگلم اوایل خوب بود حتی دیگه ناراحت نبودم اما خب بعدش کم کم ب خودم اومدم دیدم یهو دارم با دیوار حرف میزنم و یه تصویرایی از کارکترایی که مغزم ساخته بود جلو چشمامه و خب این خیلی مسخرس=|
یا اینکه جدیدا دنیا برام غیر واقعی شده و مثل یه رویای مبهمه دلم میخواد همیشه بخابم و هیچ انگیزه ای برای بیدار بودن ندارم
اول فکر کردم افسردگیه رفتم تا دادم اره بود ولی توی علایم افسردگی اینطور چیزا نبود
۱۵ سالم بیشتر نیست پدرم روانشناسه مادرم معلم اختلالات ولی خب خودم مث اینکه روانی عم=`|

دنیای خیالی خیلی خوبه. حدود ۳۰ سالمه و مشکلات زیادی تو زندگیم دارم اما دنیای خیالی بهم آرامش و خوشی میده. روزی ۲-۳ ساعت تو این دنیای خیالی سیر میکنم اکثرا شبا موقع خواب. خوبیش اینه هر جور دوست داشته باشی میتونی اتفاقات رو واسه خودت رقم بزنی و بارها و بارها تکرارشون کنی. اونجا خبری از مشکلات، تنهایی، بی پولی، ضعف و غیره نیست. از اتفاقات و سوژه های مختلف واسه خودم داستان میسازم. انقدر تو این دنیای خیالی سیر کردم که روز به روز برام واقعی تر میشه حتی بعضی از خواب هام مربوط به اتفاقات همون دنیا میشه. قطعا این مشکل رو خیلی ها دارن اما من بهش نمیگم مشکل بهش میگم یه جور استعداد. افراد خاصی مثل من میتونن این جوری غرق دنیای خیالی بشن و ازش لذت ببرن بدون هیچ دارو و مواد مخدری
اگه کسی همچین ویژگی ای داره بگه.

سلام من هیچکدوم از این علائم و ندارم مشکلم اینه که فقط تو خیالم زندگی می‌کنم وقتی که کسی پیشم نیست مثلا خیال می‌کنم تو یه جشن یا مهمونی قرار دارم که حرف میزنم میرقصم یا دارم یه کاری انجام میدم کسی هست که مشابه این اختلال و داشته باشه

من از بیماری خود حرفی دارم عذاب میکسم هر کی منو میبینه فک میکنه حالم خیلی وخیمه ولی از همون بچه گی عادت با خودم حرف زدنو داشتم ولی الان جدز تر شده

یعنی منم دیوانه وروانی شده ام 😔😔چشم کلا آدم عجول هستم میدونی تنها فقط یه چیز حالمو خوب میکنه