«حتما باز خواهم گشت. در روز ۶ ژوئن همراه با مسیح». این آخرین سخنان زنی بود که از یک دختر نوجوان معصوم اما درمانده و مورد تجاوز مکرر قرار گرفته توسط اعضای خانواده اش به یک قاتل سریالی مخوف تبدیل شد. آیلین وورنوس زنی آمریکایی بود که بعد از گذراندن دوران کودکی با بدرفتاری و ترک شدن توسط والدین، در دوران بزرگسالی تصمیم به انتقام از مردان گرفت و دست به کشتارهای خوفناکی زد که او را به ترسناک ترین قاتل سریالی زن تاریخ ایالات متحده و حتی جهان تبدیل نمود. در سال ۲۰۰۲، مقامات قضایی ایالت فلوریدا حکم اعدام دهمین زن بعد از تغییر قانون مربوط به مجازات قتل در سال ۱۹۷۶ را اجرا کردند.
اسم این زن آیلین وورنوس بود، یک روسپی سابق که بین سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ بیش از ۷ مرد را در مسیر بزرگراه های منطقه فلوریدا فریفته و به قتل رسانده بود. زندگی او بعدها به دستمایه سناریوها، نمایش نامه ها و چندین مستند تبدیل شد که از مهم ترین آن ها می توان به فیلم «هیولا» (Monster) در سال ۲۰۰۳ به کارگردانی پتی جنکینز اشاره کرد که شارلیز ثرون در آن نقش وورنوس را بازی کرده و به همین خاطر برنده جوایز متعددی از جمله اسکار و گلدن گلوب شد.
در این فیلم اگر چه ماجرای واقعی قتل هایی که توسط این قاتل سریالی انجام شده بود به تصویر کشیده می شود اما بیش از آن داستان ویرانی و نابودی یک شخصیت زن رنج کشیده و بی پناه را می بینیم. اگر قرار بود یک روانشناس دوران کودکی یک شخص مستعد تبدیل به قاتل سریالی شدن را ترسیم کند بدون شک داستان وی حتی در کوچک ترین جزییات نیز با زندگی سخت آیلین وورنوس در دوران کودکی مطابقت داشت. آیلین از همان دوران نوجوانی ناچار به تن فروشی شد و گفته می شود که در سن ۱۱ سالگی و زمانی که هنوز در مدرسه ابتدایی به سر می برد به خاطر دریافت سیگار و دیگر نیازهایش به روسپیگری روی آورد. البته در پیش گرفتن این رویه تنها به خواست و میل خود آیلین نبود.
پدر وورنوس، که یک متجاوز جنسی دارای سابقه کیفری بود در پشت این ماجراها قرار داشت. وی زمانی که آیلین ۱۳ سال داشت در سلول زندان خود را حلق آویز کرد اما دیگر برای نجات زندگی آیلین دیر شده بود. مادر آیلین یک مهاجر ایرلندی بود که با مرگ شوهر، دخترش را ترک کرده و سرپرستی از او را به والدین پدری آیلین سپرد. کمتر از یک سال پس از خودکشی کردن پدر، مادربزرگ وورنوس به دلیل از کار افتادن کبد درگذشت. در آن دوران و به ادعای خود آیلین، چندین سال از اذیت و آزارها، کتک زدن ها و تجاوزات پدربزرگش به او می گذشت. وقتی آیلین ۱۵ ساله بود توسط دوست پدربزرگش مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شد.
به همین دلیل در همان دوران مدرسه را ترک کرده و در یک خانه مخصوص مادران بی شوهر زایمان کرد. بعد از بچه دار شدن، بین او و پدربزرگش درگیری پیش آمده و وورنوس ناچار شد در جنگل های اطراف شهر تروی، میچ، زندگی کند. سپس آیلین حضانت پدرش را واگذار کرده و با تن فروشی و سرقت های کوچک زندگی خود را تامین نماید.
اولین تلاش ها برای فرار
در سن ۲۰ سالگی، وورنوس تلاش کرد با سوار شدن بر خودروهای ناشناس به فلوریدا رفته و با پیرمردی ۶۹ ساله به نام لوییس فل ازدواج کند و بدین ترتیب از زندگی خفت باری که در شهر خود داشت رهایی یابد. فل یک فعال اقتصادی موفق بود که تقریباً بازنشسته شده و ریاست یک گروه علاقمند به قایق های تفریحی را به عهده گرفته بود. آیلین خیلی زود به خانه این مرد راه یافته و بلافاصله سرپیچی های اولیه او از قانون برایش دردسرساز شد. وی به طور مکرر خانه را ترک کرده و به یک میخانه محلی می رفت که معمولاً با درگیری هایی بین او و دیگر مشتریان همراه بود. علاوه بر این، وی با فل رفتار نامناسبی داشت و او را آزار می داد. آیلین بعدها اعتراف کرد که با عصای خود فل او را کتک می زده است.
در نهایت فل موفق شد حکم دادگاه مبنی بر دور ماندن همسرش از خود را گرفته و وورنوس مجبور شد پس از تنها ۹ هفته زندگی زناشویی با فل از او جدا شده و به میشیگان بازگردد. در همین دوران بود که برادر وورنوس، که او نیز در نوجوانی آیلین را مورد تجاوز قرار داده بود، به دلیل ابتلا به سرطان مری درگذشت. وورنوس موفق شد ۱۰.۰۰۰ دلار بیمه عمر برادرش را دریافت کرده و بخشی از آن را بابت جریمه رانندگی تحت تاثیر مواد روانگردان بپردازد. با باقیمانده این سرمایه وی یک خودروی گران قیمت خریداری کرد اما هنگامی که تحت تاثیر مواد روانگردان بود با خودرو مذکور تصادف کرد.
وقتی که پول او ته کشید، وورنوس به فلوریدا بازگشت و بار دیگر به دلیل موارد متعدد سرقت بازداشت شد. در یکی از این موارد وی در یک سرقت مسلحانه تنها ۳۵ دلار و مقداری سیگار دزدید. وورنوس بار دیگر به روسپی گری روی آورده و در سال ۱۹۸۶ زمانی که یکی از مشتریانش ادعا کرد وورنوس به روی او اسلحه کشیده و از او درخواست پول کرده، پلیس چاره ای جز دستگیری مجدد او نداشت. یک سال بعد او با یک خدمتکار هتل به نام تیریا مور همخانه و دوست شد، زنی که بعدها در جنایات وورنوس دستیار او شد.
آغاز آدم کشی
وورنوس داستان های ضد و نقیضی در مورد قتل هایی که کرده بود می گفت. گاهی اوقات ادعا می کرد که قربانی تجاوز بوده و در تمامی قتل هایش برای دفاع از خود و جلوگیری از مورد تجاوز قرار گرفتن، قربانیانش را به قتل رسانده است. گاهی اوقات نیز ادعا می کرد که قصد دزدی از آن ها را داشته و در کل بسته به این که چه کسی با او صحبت می کرد،روایت او از قتل هایش کاملاً متفاوت می بود. تا جایی که می دانیم اولین قربانی وورنوس، مردی دارای سابقه تجاوز به نام ریچارد مالوری بود. در آن زمان مالوری ۵۱ ساله بود و چند سال از اتمام دوران محکومیتش به جرم تجاوز می گذشت. مالوری زمانی که در سال ۱۹۸۹ با وورنوس ملاقات کرد اداره یک مغازه الکتریکی در کلیرواتر را بر عهده داشت. وورنوس پس از شلیک چند گلوله به مالوری، جنازه اش را در جنگل رها کرده و ماشین او را به سرقت برد.
در می ۱۹۹۰، وورنوس دومین قتل خود را انجام داد و این بار قربانی او مردی ۴۳ ساله به نام دیوید اسپیرز بود. وورنوس ۶ گلوله به اسپیرز شلیک کرده و پس از قتل، لباس های مقتول را از تن او درآورد. ۵ روز بعد از پیدا شدن جنازه اسپیرز، جنازه مرد ۴۰ ساله دیگری به نام چارلز کارسکادون پیدا شد که مورد اصابت ۹ گلوله قرار گرفته و جسد او کنار جاده رها شده بود. در ۳۰ ژوئن ۱۹۹۰، مردی ۶۵ ساله به نام پیتر سیمز که در مسیر فلوریدا به آرکانزاس در حال رانندگی بود ناپدید شد. شاهدان بعدها ادعا کردند که دو زن را دیده اند که سوار بر ماشین سیمز بوده اند. توصیفات آن ها از دو زن فوق، شباهت های زیادی با ظاهر وورنوس و مور داشت.
بعدها اثر انگشت وورنوس در خودرو سیمز و روی بسیاری از متعلقات او که به چندین سمساری فروخته شده بود پیدا شد. وورنوس و مور ۳ مرد دیگر را نیز به روش هایی مشابه به قتل رساندند تا اینکه وورنوس به دلیل درگیری در یک میخانه در وولوسیا کانتی، فلوریدا توسط پلیس دستگیر شد. در آن دوران مور دیگر با آیلین زندگی نمی کرد و به پنسیلوانیا بازگشته بود. یک روز بعد از دستگیری آیلین به دلیل درگیری در میخانه، مور نیز دستگیر شد.
دستگیری و خیانت دوست
مدت زیادی طول نکشید که مور همه چیز را در مورد وورنوس و قتل هایش اعتراف کند. در همان روزهای اول دستگیری، مور به فلوریدا بازگردانده شد و در یک مهمانخانه که پلیس برای وی اجازه کرده بود به سر می برد. در این هتل وی بارها به درخواست پلیس با وورنوس تماس برقرار کرده و تلاش کرد که از وی اعترافاتی گرفته که بعداً علیه وی استفاده شود. در این تماس ها، مور طوری وانمود می کرد که بسیار نگران و مضطرب بوده و از این می ترسد که پلیس از ماجرا قتل ها بو برده و همه چیز به گردن او بیفتد. وی در این تماس ها از آیلین خواهش می کرد که تمام ماجرا را مو به مو برای او تعریف کرده تا در صورت دستگیر شدن داستانی یکسان برای بازگویی داشته باشند و بدین ترتیب دچار تناقض گویی نشوند.
بعد از ۴ روز تماس مداوم، وورنوس به چند مورد از قتل هایش اعتراف کرد اما به مور گفت که تمامی قتل هایی که بدون مشارکت و اطلاع او انجام شده همگی در نتیجه دفاع از خود در برابر متجاوز بوده است. اکنون مقامات پلیس مدارکی در دست داشتند که می توانستند از آن ها برای دستگیری آیلین وورنوس استفاده کنند. وورنوس تمام سال ۱۹۹۱ را در زندان باقی ماند تا دادگاه وی آغاز شود. در این مدت، مور به طور کامل با مقامات قضایی همکاری کرده و رد مقابل مصونیت کامل از محاکمه شدن دریافت کرد. او و وورنوس معمولاً با هم تماس تلفنی داشتند و وورنوس نیز به طور کلی می دانست که دوست سابقش به عنوان شاهد بر علیه او در دادگاه ظاهر خواهد شد و ظاهراً به نظر می رسید که وورنوس مشکلی با این موضوع ندارد.
همانطور که زندگی در بیرون از زندان برای او سخت بود،زندگی در درون زندان نیز برای او بدون دردسر نبود. در دورانی که وورنوس در زندان به سر می برد، به این باور رسیده بود که در غذایش آب دهان یا ادرار ریخته می شود. وی بارها دست به اعتصاب غذا زده و چندین بار از خوردن غذاهایی که توسط اشخاص مختلف حاضر در آشپزخانه زندان تهیه شده بود امتناع می کرد. بسیاری از صحبت های او در دادگاه و حتی صحبت هایش با تیم وکلای مدافع خود نیز بسیار متغییر و غیرقابل درک بوده و در موارد بسیاری ادعا می کرد که پرسنل زندان و هم سلولی هایش برای وی دسیسه چینی می کنند.
مانند بسیاری از افراد دیگری که در دادگاه درمانده می شوند، وورنوس نیز وکیل مدافع خود را اخراج کرده و از دادگاه خواست که خودش نقش وکیل مدافع را داشته باشد. دادگاه بلافاصله با این درخواست موافقت کرد اما وورنوس توانایی و آمادگی این همه حجم کاری مربوط به ۷ قتل را نداشت و نمی توانست دفاع خاصی از خود داشته باشد.
دادگاه پرماجرا و اعدام آیلین وورنوس
آیلین وورنوس در ۱۶ ژانویه ۱۹۹۲ برای قتل ریچارد مالوری به دادگاه رفته و دو هفته بعد به مرگ محکوم شد. حدود یک ماه بعد، وی اعلام کرد که ۳ قتل دیگر را نیز می پذیرد و در هر سه مورد نیز مجازات اعدام برای وی در نظر گرفته شد. در ژوئن ۱۹۹۲، وورنوس در ماجرای قتل چارلز کراسکادون مجرم شناخته شده و نوامبر همان سال بود که بار دیگر به مرگ محکوم شد. اجرای حکم اعدام در فلوریدا بسیار طولانی و زمانبر بود و ۱۰ سال پس از این که وورنوس برای اولین بار به اعدام محکوم شده بود هنوز در صف انتظار اعدام بوده و همچنان به سرعت در حال اضمحلال جسمی و روانی قرار داشت. در دروان محاکمه، پزشکان به این نتیجه رسیدند که وورنوس یک بیمار روانی جامعه ستیز بوده و دچار مشکلات شخصیتی است.
دادگاه این شرایط را با قتل هایی که وورنوس انجام داده بود مرتبط ندانسته اما بن بستی که در اجرای حکم به دلیل مناقشات قضایی مربوط به عدم ثبات شخصیتی و روانی او رخ داده بود باعث شد که وورنوس همچنان در زندان باقی بماند و حکم اعدام او به اجرا درنیاید. در سال ۲۰۰۱، وی به طور رسمی از دادگاه خواست که در اجرای حکم او تعجیل شود. وی شرایط زندگی خود در زندان را آزار دهنده و غیرانسانی توصیف کرده و ادعا نمود که توسط یک سلاح صوتی خاص مورد شکنجه قرار گرفته است. وکیل تسخیری او تلاش داشت به دادگاه بقبولاند که وورنوس از سلامت روانی و عقلانی کافی برخوردار نیست اما وورنوس با نقشه وکیل خود همراهی نمی کرد.
وورنوس نه تنها بار دیگر به تمامی قتل هایش اعتراف کرد بلکه در یک نامه به ریاست دادگاه چنین نوشت: ” من از این که دائماً می شنوم «او دیوانه است» خسته شده ام. بارها مورد بررسی های پزشکی قرار گرفته ام. من کاملاً هوشیار و عاقل بوده و می خواهم واقعیت را بگویم. من کسی هستم که شدیداً از زندگی انسانی بیزارم و [در صورت آزادی] بار دیگر دست به آدمکشی خواهم زد”. در ۶ ژوئن ۲۰۰۲، آیلین وورنوس به خواسته اش رسید: وی همان روز در ساعت ۹:۴۷ دقیقه شب اعدام شد.
گفته می شود که وی از خوردن آخرین غذای خود امتناع ورزیده و در آخرین حرف های پیش از مرگش چنین گفته است:” می خواهم بگویم که با «راک» [Rock] سفر دریایی خود را آغاز می کنم و همراه مسیح مانند روز استقلال [Independence Day] در روز ۶ ژوئن، درست مانند فیلم، با همان کشتی بزرگ مادر و بقیه چیزها باز خواهم گشت. حتماً باز خواهم گشت”.
رابرت هانسن؛ قاتل سریالی که قربانیان خود را مانند حیوان شکار می کرد
معرفی ۱۰ تن از خبیث ترین زنان تاریخ که قاتل سریالی هستند
کارل پانزرام؛ داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد ترین قاتل سریالی تاریخ
با ۱۰ نفر از درنده خوترین قاتلین سریالی آدمخوار تاریخ آشنا شوید [قسمت اول]
بدون نظر