صحنه اول: «خانمها اگر پول نقد ندارید، دستگاه کارتخوان هم دارم.»، «شلوار تمام نخی ۳۵ تومن فروش مترو، ۴۵ فروش مغازه، امروز میدم ۲۵ تومن… نخری از دستت رفته ها … » ….
تا چند سال پیش، به طور انگشتشمار در قطارهای زیرزمینی زنان جوانی را میدیدیم که لواشک یا لوازم آرایشی ارزان و بیکیفیت میفروشند تا با سود جزئی و محدود فروش بتوانند مرهمی بگذارند بر زخم فقری که میسوزد و میسوزاد.
اما هر روز بر تعداد دستفروشهای مترو افزوده میشود و سن فروشندهها و کالاهایی که عرضه میکنند هم تغییر میکند.
امروز، از همان ورودی ایستگاههای مترو شاهد دستفروشانی هستیم که از کودک ۸ و ۹ ساله تا پیرزنهایی که به سختی راه میروند را شامل میشوند. بیشتر از مسافران قطارهای شهری، افرادی را میبینیم که برای تامین نیازهای اولیه زندگی خود کالایی به دست گرفتهاند و سعی میکنند هر طور شده به مشتریان بالقوهی حاضر در قطار بفروشند.
صحنه دوم: پشت چراغ قرمز میایستی و فورا چند کودک به سمت ماشین میآیند، یکی از آنها روی شیشه ماشین محلول آب و صابون اسپری میکند و بدون اجازه شروع میکند به تمیز کردن شیشه، آن یکی خودش را از شیشه آویزان میکند و سعی میکند با غمگین کردن چهرهاش و لحن حرفزدنش راننده را مجاب کند که یک فال بخرد و یکی دیگر اسفند دود میکند، گل میفروشد، کبریت، آب، پفک ….
صحنه سوم: در بازار قدم میزنی تا کالای موردنیازت را پیدا کنی و بخری و به خانه برگردی اما کودکانی را میبینی که چرخ و گاری میکشند و بارهای سنگین مغازهها را با بدنهای نحیف و ظریفشان از این طرف به آن طرف میکشند. کودکان دستفروشی که دنبال مردم راه میافتند تا آدامس بفروشند و فال …
صحنه چهارم: در حال رفتن به خانه هستی، کودکی را میبینی که گونی پلاستیکی دو برابر بزرگتر از خودش را روی کولش گذاشته و با سختی سربالایی را بالا میرود. کمی جلوتر در مقابل یک سطل آشغال میایستد، کیسه را زمین میگذارد و تا نیمه درون سطل خم میشود و شروع میکند به جستوجو در میان زبالههایی که بوی آنها از چند متری هم آدم را اذیت میکند …
و دهها صحنه مشابه دیگر …
چهره تاریک شهرهایمان هر روز غمافزاتر میشوند.
فقر و مشکلات اقتصادی نه تنها سفرههای مردم را خالی کرده، بلکه روح و روان آنها را تحت تاثیر قرار داده است. اکثریت غریب به اتفاق مردم به قدری زیر فشار مشکلات معیشتی کمرشان خم شده که بعضا خشم و عصبانیت خود را در خیابان با دعوا یا توهین به دیگران خالی میکنند، یا افسرده میشوند و در گوشه خانه میافتند و کاری نمیکنند، یا دست به دامن مواد مخدر و الکل میشوند تا شاید یادشان برود در چه منجلابی گرفتار شدهاند. اکثرا هم دردهایشان را در قالب سیگار دود میکنند و رویاهایشان را میسوزانند و زیر پا له میکنند و میروند اما به کجا؟ خودشان هم نمیدانند.
حتی مسئولین هم نمیدانند که عاقبت زندگی مردم ایران به کجا خواهد رسید. بر اساس آمار سال گذشته، ۳۳ درصد از مردم زیر خط فقر قرار دارند. یک خانواده متوسط باید حداقل یکسوم درآمد ماهیانهشان را بهمدت ۹۶ سال پسانداز کند تا بتواند خانه بخرد!
این در حالی است که ۰.۴ درصد از جمعیت ایران حتی خانه هم ندارند و در کپر و چادر زندگی میکنند.
بیشتر بخوانید: حاشیهنشینهای تالابِ خشکشدهی جازموریان چیزی از زندگی نمیدانند
نهادهای دولتی از اعلام خط فقر به صورت رسمی خودداری میکنند اما بر اساس گزارشها اینطور تخمین زده میشود که حدود ۳۰ میلیون نفر زیر «خط فقر» و بالغ بر ۱۰ میلیون نفر زیر «خط فقر مطلق» قرار دارند.
حسین راغفر – پژوهشگر و استاد دانشگاه – در اوایل سال جاری، خط فقر مطلق برای یک خانواده چهار نفره شهری در سال ۹۶ را حدود چهار میلیون تومان اعلام کرده و در گفتوگو با ایسنا گفته بود:
بر اساس محاسبات صورت گرفته در سال های اخیر، ۳۳ درصد جمعیت کشور دچار «فقر مطلق» هستند. مطالعات نشان میدهد خط فقر مطلق برای مناطق محروم ۵٠ درصد مناطق شهری و حدود دو میلیون تومان است.
وی با بیان اینکه منظور دولت از فقر مطلق برای یک خانواده پنج نفره ٧٠٠ هزار تومان است، افزود:
این مبلغ برای یک خانواده پنج نفره حتی تامین کننده غذایشان نیست. درحال حاضر حتی اندازه خانواده در ایران تغییر کرده و کوچک تر شده است و به میانگین چهار نفر رسیده است.
خط فقر همچنین بین نقاط مختلف کشور و حتی روستاهای مختلف، متفاوت است.
اگر برایتان سوال پیش آمده که فقر مطلق چیست؟ یعنی فردی که به کالاهای اساسی زندگی دسترسی نداشته باشد و به دنبال آن سلامت فیزیکی، جسمانی و روحیاش به خطر بیفتد، یعنی در فقر مطلق به سر میبرد. کالاهای اساسی در همه جای دنیا شامل غذا، مسکن، خدمات سلامت، حمل و نقل و… هستند.
بخش دردناکتر مقوله فقر در ایران این است که در سال ۹۱ بخاطر هزینههای درمان ۷ درصد خانوارهای ایرانی به زیرخط فقر سقوط کردند. یعنی چه؟ یعنی مخارج درمانی پرهزینه باعث شد تا ۷ درصد از خانوارهای متوسط، به پایین سقوط کرده و زیر خط فقر قرار بگیرند.
این روزها شکافهای طبقاتی در سراسر کشور بهطور عیان خودنمایی میکنند و حکایت از وضعیتی بحرانگونه دارند. اما مشکل به همین جا ختم نمیشود و مردم خود را در مقابل دزدی و تعرض به مالشان مصون نمیبینند.
فساد اداری، اختلاسهای کلان و امیدهای پرپرشدهی مالباختگان موسسات مالی کافیست تا مردم به نهادهای دولتی بیاعتماد شوند.
هنجارشکنی و تخطی از هنجارهای اخلاقی و قانونی در عملکرد اداری و سازمانی در بین جناحها و دستههای مختلف سیاسی کشور باعث شده تا مردم ایران هر روز فقیرتر شوند. نهادینه شدن «استفاده از قدرت بهدلیل نفع شخصی» به قدری پیش رفته که حتی مردم عادی هم فکر میکنند باید از جیب یکدیگر زندگیشان را تامین کنند و آرزوهایشان را برآورده.
بیشتر بخوانید: مد و گرایش جدید ایرانیها: دزدی از جیب همدیگر!
فقر و مشکلات اقتصادی بعضا مردم را به نقطهای میرساند که حاضرند جان خود را بگیرند. چرا این افراد به این نقطه میرسند؟ پاسخ را همه می دانیم. ناکامی در یافتن شغل و بیکاری، فقر، اعتیاد، طلاق، تن فروشی، کارتن خوابی و گرفتاریهایی از این دست، فرد را به نقطه آخر میرساند.
این در حالیست که هیچ برنامه خاصی از سوی دولت برای ریشهکن کردن فقر وجود ندارد.
بیشتر بخوانید: کودکان کار؛ دنیای تاریک دستان نحیفی که نانآور خانواده هستند
به گفتهی حسین راغفر، اقتصاددان و از فعالان حوزه مبارزه با فساد:
تعداد فقیران در جمعیت ایران به بیش از ۴٠ درصد رسیده است و در صورتی که دولت برنامهای برای این مساله نداشته باشد، این آمار بیشتر از این خواهد شد.
اگر بخواهیم به آمار رسمی استناد کنیم، مطابق با آمار ارائه شده از سوی رییس کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی مجلس شورای اسلامی، نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده از ۳۵ درصد نیز گذشته است.
وقتی جوانی با بیکاری، بی پولی و بی سقفی مواجه می شود، طبیعی است از آرزوهایی مانند تشکیل خانواده باز بماند.
به گفتهی «شیرین احمدنیا» مدیرکل پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی:
سن یک میلیون و ۳۰۰ هزار مجرد در کشور از حد متعارف ازدواج گذشته است.
افزایش سن بلوغ تا ازدواج و مجرد ماندن افراد باعث افزایش رفتارهای پرخطر و در نهایت بیماریهای مقاربتی شده است.
فقر فقط دامن مجردها را نگرفته و کانون گرم خانوادهها را نیز نشانه رفته و موجب فروپاشی خانوادهها شدهاست. آمارهای ثبت احوال نشان میدهد در سال گذشته ۱۷۶ هزار ۹۲۲ طلاق به ثبت رسیده است که استان تهران با ۳۶ هزار و ۹۰۱ مورد، خراسان رضوی با ۱۶ هزار و ۱۹۰ مورد و استان اصفهان با ۱۰ هزار و ۸۰۲ مورد به ترتیب بیشترین طلاقهای ثبت شده را به خود اختصاص دادهاند.
در آخر هم فقط این را میتوان گفت، اگر ساختار اداری ایران عاری از فساد و بروکراسی پیچیده بود و از سرمایههای اجتماعی و اقتصادی کشور بدرستی و با درایت استفاده میشد، اشتغال و اقتصاد هم رونق پیدا میکرد و شاهد این همه تباهی در جامعه نبودیم.
سلام . ممنون که وقتی هیچکس به فکر ما نیست شما به این زیبایی این سرنوشت تلخ رو با قلم روی کاغذ بردی و حقیقت رو زیبا گفتین . از طرف یه جوان نا امید و معتاد که هم گذشته اش درده هم حالش بی حاله و هم آینده اش تباه . بازم ممنون
واقعا یکی از بدترین رویدادی که در تاریخ ایران رخ داد انقلاب ۵۷ بود.با وجود این همه پیشرفت در کشور های اطراف ایران تا حدود بسیار زیادی نسبت به قبل انقلاب عقب گرد داشته.چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ رفاهی و سیاسی.الان من هر کسی رو که اطرافم میبینم به خاطر گرونی بسیاری از مواد غذایی رو از سبد خانوادش حذف کرده.از رب ۲۰ تومنی گرفته تا پسته کیلویی ۲۰۰ هزار تومن.از لحاظ دیکتاتوری هم که در بهترین حالت مثل قبل از انقلاب هست.واقعا این حکومت چه آرمان و هدفی داره که به ما قول پیشرفت تا ۱۴۴۰ رو میده؟؟؟
سلام خیلی خوب نوشتید
نمیدونم چی بگم خدا خودش رحم کن