فیلم آستیگمات از جمله بازماندگان مهجور جشنواره فجر سال گذشته به حساب میآید و از جمله برچسبهایی که مانع از حضور این فیلم در آن فستیوال شد، موضوع سیاه نمایی بود. آستیگمات اما درست است که به سیاه نمایی میپردازد اما به طرز غریبی نیز واقعیست و از آن غریبتر بینقص بودن فیلم است. هنگام تماشای فیلم در جشنواره جهانی فجر، چند منتقد در سالن سینما بودیم و هیچ یک از ما نتوانست ایرادی از فیلم پیدا کند و روی آن تمرکز کند. البته آستیگمات بدون اشکال هم نیست اما نقصهای آن بسیار ریز و جزیی هستند و در مجموع با اثری کامل روبرو هستیم که در آن تمام عوامل فیلم میدرخشند.
فیلم را مجیدرضا مصطفوی ساخته و تا پیش از این اثر فیلم «انارهای نارس» از او توانست نظر منتقدین را جلب کند. این کارگردان سینما احتمالا کارنامه درخشانی را از خود رقم خواهد زد و در حال حاضر در کنار چند کارگردان انگشت شمار جوان کشورمان، نسل جدید و موفق سینماگران کشور را رقم زدهاند. نکته مهم اینجاست که مصطفوی در هر فیلمش به جای یک پله، چندین پله ترقی را طی میکند و کاملا مشخص است که از اشتباهاتش درس گرفته و با یادگیری جدیدی و تجریبات بهتری دوباره پا به میدان میگذارد. آنطور که از اطرافیان او شنیدهام، روحیه این کارگردان سینما بسیار تمایل به یادگیری دارد و او برخلاف عدهای از همنسلان خود،پر از غرور نیست.
در همین فیلم آستیگمات شاهد پیشرفتهای بصری و فنی از مصطفوی هستیم که اثرش را تبدیل به بهترین عنوان در کارنامه هنریاش میکند و با روندی که او پیش گرفته انتظارات بیشتری هم در آثار بعدی از او میرود.او نویسندگی و تهیهکنندگی کارش را نیز بر عهده داشته و همین مسائل باعث میشود که بیشتر و بیشتر برای او و حرفهاش کلاه خود را از جا برداریم. مصطفوی در آستیگمات برخلاف فیلم قبلشاش، به خوبی نبض قصه را دریافت کرده و داستانی با رعایت تمام قواعد فیلمنامه قرص و محکم را جلوی دیدگان تماشاگر به تصویر میکشد.
اما داستان فیلم چیست؟ فیلم آستیگمات زندگی خانوادهای درگیر با مشکلات مالی و روانشناختی را نشان میدهد که زوجی به نام مهران (محسن کیایی) و سمیرا (باران کوثری) آن را تشکیل دادهاند. این زوج در حال حاضر از خود منزلی ندارد و در خانه مادر مهران، الهه (با بازی مهتاب نصیرپور که بعد از سالها به سینما بازگشته است) زندگی میکنند. کسری پسر این زوج جوان است که در بین هیاهوی دعواهای خانواده و مشکلات ریز و درشت آن بزرگ میشود و برخی از این مشکلات را در مدرسه بروز میدهد و برخی را در تنهایی خودش.
پدر کسری یک دائم الخمر به حساب میآمده و به همین دلیل هم از کار بیکار شده و حالا بعد از ترک مشروبات الکلی، به توصیه چندتا از دوستانش در مرکز کمپ ترک روی به پرورش زالوی خانگی آورده است. زیرزمین خانه پر از سطلهای زالو است و سمیرا از شغل و جایگاه فعلی شوهرش عاصی شده و خودش هم در تکاپوی اینست که بتواند نان آوری خانه را کند. از آنسو پدر مهران که از همسرش جدا شده، اعلام میکند که میخواهد خانهاش را پس بگیرد و الهه و پسرش که آه در بساط ندارند، نمیدانند باید چه کنند…
داستان فیلم با اینکه زوایا و لایههای متعددی دارد اما در بیشتر مواقع از دید کسری عینکی دیده میشود و دلیل نامگذاری اسم فیلم را در همین مساله میتوان جستجو کرد. کسری چشمانش کمی ضعیف است و مشکلات پیش آمده را آنچنان قوی و سیاه نمیبیند، فیلمساز هم به همین دلیل موضوعات تلخ و گزنده خود را در فیلم روایت میکند اما آنها را تبدیل به موضوعی تراژدیک نمیکند بلکه از دلشان رنگ واقعیت را در میآورد. مشکلات و بدبختیهای خانواده مهران در فیلم آستیگمات برخلاف آثاری چون زرد غلوآمیز نیستند و رخ دادن آنها دور از ذهن نیست.
کسری در بین بازیگران بزرگسال فیلم، ستاره این اثر است و داستانکهای متعددی پیرامون این پسربچه در فیلم روایت میشود، مشکلاتی که او در مدرسه و با معلم زیبارویش (نیکی کریمی که نقش کوتاهی را در فیلم ایفا میکند) دارد با وجود ممیزیهایی که در سینمای کشور وجود دارد، به زیبایی ساخته شده و در بین آثار ایرانی به یاد ماندنی تلقی میشود. این محوریت دور کسری به جای جای فیلم رسوخ دارد و جدا از فیلمنامه، به نکات فنی هم سرایت کرده، مثلا دوربین در برخی از مواقع زاویه پایینی دارد و ضمیر ناخودآگاه مخاطب را بیشتر و بیشتر با کسری همراه میسازد.
نمیدانم فیلمهایی نظیر پروژه فلوریدا که در سال گذشته اکران شد و یا شهر خدا را دیدهاید یا نه، اما این زاویه نگاه فیلم به پیرنگهای داستانی اثر از دیدگاه کسری، بیننده قهار را تا حدی یاد این آثار و یا نیمه اول فیلم شاهکار سینما پارادیزو میاندازد، هرچند فیلم همانند شاهکار تورناتوره فرصت بلوغ را از کاراکترش میگیرد و او را با همان مشکلات رها میکند.
پروراندن چنین شخصیتی از کسری مستلزم یک بازیگر کودک قهار هم هست و بازیگر خردسال فیلم از پس این ماموریت به خوبی برمیآید. دیگر بازیگران فیلم که اکثرشان ستاره هستند هم در شخصیتهای خود به خوبی نشستهاند و پیچ و مهره سفت فیلمنامه نیز تا حد زیادی به تحقق شخصیتپردازی خوب آنها کمک کرده است. بیشترین کسی که بین بازیگران به چشم میآید، مهتاب نصیرپور است که این سالها کمتر در پرده نقرهای دیده شده و بازگشت باشکوهی را برای خود با بازی در آستیگمات رقم زده است. او به قدری با قدرت جلوی دوربین ظاهر میشود که کاملا تجربه چندین سال بازیگریاش در عرصه تئاتر و سینما به چشم میآید و بازیاش میتواند به نقشهای کناریاش هم کمک کند.
محسن کیایی که با هوشمندی انتخاب فیلمهای خود را در یکی دو سال اخیر تغییر داده و خود را اسیر سینمای کلیشهآی نکرده است هم در فیلم آستیگمات نقش آفرینی متفاوتی را از خود نشان میدهد و یک ستاره درشت به کارنامه بازیگریاش اضافه میکند. کیایی در فیلم آستیگمات رسما نشان میدهد که میتوان روی او همچون شهاب حسینیها و بهرام رادانها حساب کرد و باید او را بیشتر از پیش جدی گرفت و برای اثبات این ادعا کافیست به بازی او با چشمانش دقت بیشتری کنید که کمتر بازیگری در سینما میتواند این بازی را از چشمانش ساطع کند.
باران کوثری اما کمی تا قسمتی در نقشی فرو رفته که این روزها زیاد از او دیده میشود و برخلاف هوشمندی انتخاب آثار کیایی، باران کوثری در حال افتادن به ورطه تکرار است. در اینکه او این نقشها را به خوبی ایفا میکند شکی نیست و انصافا هم در فیلم آستیگمات اندکی از این تیپیکال شخصیتی فاصله گرفته است، اما کماکان تداعی کننده شخصیت تکراری او در سینماست و توگویی مصطفوی نقش را برای او نوشته است.
بازیگران مشهور دیگری همچون نیکی کریمی و سیامک صفری و هادی حجازی فر در نقشهای فرعی فیلم ظاهر شدهاند و هر یک از آنها با وجود حضور کوتاهشان، صحنه را از آن خود میکنند. به نظر میرسد مصطفوی همانند کاراکتر سمیرا که متعلق به باران کوثری است؛ نقشها را برای این بازیگران نوشته و با آنها غوغایی به پا میکند. بازیهای زیرپوستی در این بازیگران دیده میشود و وجود شخصی مثل بهنوش بختیاری که بیشتر به کمدین بودن خود مشهور است هم با حساب و کتاب دقیقی در فیلم گنجانده شده و برخلاف تصور، خوب از آب در آمده است.
زالوهای مهران که در زیرزمین خانه او توسط خودش پرورش میشوند، دقیقا مشکلات و زخمهایی هستند که به قول صادق هدایت مثل خوره روح آدم را میخورند. مهران خودش باعث و بانی به وجود آمدن این زخمهاست و برای فرار از مشکلات و الکل نوشیدنش به اینها روی آورده است. مادرش الهه، همانند اسمش همچون قدیسی است که از زندگی و پول خود میزند تا بلکه پسرش سر و سامان بگیرد و سمیرای شاد و شنگول در این خانه عصیان گیر کرده است و با اینکه سعی میکند با آرایش و رنگ کردن موهایش، دنیایش را رنگی رنگی کند اما دایم درجا میزند. تغییرات شخصیتی سمیرا و رابطه مهران و او، شاید در نگاه اول غیرقابل باور باشد و اینکه آنها یک روز همدیگر را میزنند و فردایش قربان صدقه هم میروند برای عدهای درکپذیر نباشد، اما به شدت به واقعیت زندگی زوجهایی مثل آنها نزدیک است.
در انتهای این لیست نشانه شناسی فیلم آستیگمات هم کسری را داریم که عینکش را دوست ندارد چرا که با دیدن واضح مشکلات خانوادهاش رنجور میشود. آستیگماتیسم همان بیماری دوبینی تلقی میشود و کسری که به این بیماری مبتلا است، هم ظاهر بیمار خانواده خودش را میبیند و هم زوایای درست ماجرا را نظاره گر میشود. او هر دو حالت ماجرا را میبیند و در نهایت تصمیمهایی میگیرد که نسبت به کاراکترهای بالغ فیلم منطقیتر به نظر میرسد.
سهراب پورناظری که چند سالیست در عرصه سینما هم فعالیت میکند، موسیقی ساخته شده توسط خود را به جان تار و پود فیلم انداخته و از یک موزیک بسیار ملایم استفاده کرده است؛ موزیکی که نتهای فراوانی در آن دیده نمیشود و همانند سکانسهای فیلم به طور زیرپوستی پیام احساسیاش را به مخاطب منتقل میکند.
همانطور که در اول متن اشاره کردم، مصطفوی در آستیگمات در مباحث فنی خود نسبت به آثار گذشتهاش پیشی گرفته و فیلمنامهای دقیق نوشته که ریتم دقیقتری هم دارد و بیننده را کسل نمیکند. او از گروه فیلمبرداری و گریم قوی استفاده کرده و از همه اینها مهمتر تدوینگر حاذقی چون بهرام دهقانی را در کنار خود داشته که باعث پدید آمدن ضرباهنگ درست فیلم شده است. مصطفوی قبل از شروع عرصه کارگردانی خود در زمینه تدوین در سینما مشغول به کار بود و به درستی میداند باید از چه استادی برای کارش استفاده کند و کنار دهقانی شاگردی میکند تا ذره ذره به علمش افزوده شود.
فیلم آستیگمات با مدت زمان صد دقیقهای خود، پکیجی کامل است که در آن ایرادات جزیی دیده میشود و فیلمساز هم اصراری به کش دادن داستانش ندارد. شخصیتهای فرعی که بازیگران چهره آنها را به تصویر میکشند از حیث نظر بازیگری ضعفی ندارند اما در برخی مواقع تبدیل به کاراکترهایی مقوایی میشوند و بعد دادن به آنها میتوانست آستیگمات را به نمره ۲۰ تمام برساند. مصطفوی فیلمی ساخته که مشکلات به شدت واقعگرایانهاش در شخصیتهای اصلی واقعیاش، سیلی نرمی به مخاطب میزند و او را درجای خود میخکوب میکند و در این بین دائم کودکان اطرافمان را به ما گوشزد میکند، نسلی که آینده کشور است و در این دعواها در حال بزرگ شدن. نسلی که باید آن را دریابید و نگذاشت که به آستیگماتسیم کسری مبتلا شود.
جالبه دید اقای پارساپور با احترام به ایشان با همه منتقدین متفاوته! اکثر جاها این فیلم را بسیار ضعیف گفتند و بی اهمیت و اصلا برای همین بود که سال پیش حتی در بخشی چون تدوین هم تا جایی که می دانم در حد کاندیدا نبود! سلیقه جالبی دارند ایشان ولی خپ با تعاریف ایشان قصد داشتم حتما فیلم را ببینم ولی وقتی دیدم شخصی چون باران کوثری ژن خوب!!! با ان حماسه بنفش شان در سال پیش و اینکه پشیمان نیستند!؟؟ و و این دروغ اخری دارو تحریم هست منم مثل خیلی ها ایشان و سینمایش را تحریم کردم و من به نوبه خودم نمی روم به دیدن فیلم هایی که این خانم جز ژن خوب بودن خودش هیچ هنری ندارد! و در وضع الان اگر مقصر نباشد بی گناه هم نیست و حداقل می توانست عذرخواهی کند چون علی کریمی ها و حمید اذرنگ ها و… مابقی دوستان هم ازاد اند تماشا کنند یا نه.
به اکثر نقدهایی که مراجعه کنید میبینید که فیلم ستایش شده هست. باران کوثری هم تا جایی که یادم هست سخنرانی ها و حرف های بسیار زیادی در دفاع از ملت ایران زده و یکی از چپ ترین های سیاسی در بین کل بازیگران است، ضمن اینکه در کل باید دو مقوله سیاست زدگی و هنر سینمایی یک بازیگر را تا حدی از هم جدا کنیم.
باران کوثری خوب و عزیز کل فیلماش عالیه
با اینکه بستگی به میل ملت داره،دوس نداری خب نرو کسی ک مجبور ت نکرده
بعد تو ب باران کوثری عزیز میگی ژن خوب !؟!
به سوالایی که هنوز برای من هست بخش اول فیلمکه یه نفر و توی به خونه ی نسبتا خوب پیدا میکنن که مرده داستانش چیه ؟!!! همون پدرشونه؟؟؟؟؟
چرا اون خونه ؟؟؟؟ یه قسمتی از فیلم که هیچکسی بهش اشاره نمیکنه و البته کارکردان هم در حد همون یه سکانس رهاش میکنه !!!!
در حقیقت اخره فیلم بود که نشون داده بود وضع مالیشون خوب شده و قطعا پدرش بود
شخصی ک مرده بود در صحنه اول فیلم همون فرامرزی بود ک در طول فیلم اسمشو زیاد شنیدیم از شوهر سابق الهه واز اونجایی ک گفتن ب پسرش که خارجه خبر فوتشو بدین میفهمیم ک ایشون همون فرامرزه ک خونه رو خریده بوده
نظری ندارم و بخاطر اینکه تا ابد فن باران کوثری هستم از ۲۰ بهش ۲۰ میدم