زمانی که اصغر فرهادی تصمیم گرفت فیلم جدیدش را در اسپانیا بسازد میشد حدس زد که قصد روایت قصهای را دارد که بازگو کردنش در بدنه سینمای ایران به مشکل خواهد خورد. با دیدن فیلم جدید او یعنی «همه میدانند» این شک تبدیل به یقین میشود و دیگر نمیتوان از دست فرهادی دلخور بود که چرا کشورش را بستری برای روایت فیلمنامه جدیدش انتخاب نکرده است.
فیلم همه میدانند با توجه به حرفهای کارگردان آن و همچنین بطن برخی مضامین مطرح شده در قصه اثر، بعید است که در ایران به هر شکل به طور رسمی به نمایش در بیاید و یا در قالب بازار خانگی به فروش برسد و موهبت دیدن اثری از کارگردان ایرانی با استانداردهایی بالاتر از سطح سینمای بینالملل احتمالا نصیب ملت او نخواهد شد، لااقل به طور رسمی.
فیلم همه میدانند ژانر عجیب و غریبی دارد که کمتر نمونهآی مثل آن دیده شده است. فرهادی که استاد قصهگویی درام با فراز و نشیبهای بسیار است، دست روی ژانری گذاشته که ماهیتش همین عناصر را میطلبد: تریلر جنایی. او تصمیم گرفته با ترکیب کردن ژانر جنایی و قدرت جادویی قصه پردازیاش اثری را خلق کند که هر چند بهترین کار او تلقی نمیشود اما کماکان یک سر و گردن بالاتر از آثار همرده اروپاییاش قرار میگیرد. فرهادی در این فیلم از جهاتی رشد کرده و از جهاتی درجا زده و در موارد معدودی پسرفت داشته اما در مجموع توانسته فیلمنامهاش را به طور موثر به تصویر بکشد.
اینکه چرا اسپانیا نقطه جغرافیایی بوده که او برای نشان دادن قصه جدیدش انتخاب کرده هم به فرهنگ نزدیک مردمان این کشور و ما برمیگردد. خانوادهداری و خانوادهدوستی که در اهالی روستای داستان فیلم همه میدانند به شدت یاد آور خانوادههای ایرانی است و پرجمعیت بودن این افراد و حتی نحوه روبوسی و عروسی و دعواهایشان و… تداعی کننده رفتار ما ایرانیان است. فرهادی داستانی انتخاب نکرده که هالیوود بتواند آن را روایت کند و اگر برخی محدودیتها به او اجازه میداد، به طور حتم داستانش را در ایران فیلمبرداری میکرد؛ اما زمانی که سر پیرنگ اصلی فیلم فروشنده که رگههای نازکی از موضوع تجاوز را در بر داشت و بسیاری از اهل فن داخل مرزهای کشور او را نکوهش کردند، طبعا ترجیح داده که بیدردسر و حرف پس و پیش، به اروپا برود و فیلمش را بسازد.
این فیلمسازی او در خارج از مرزهای کشور زنگ هشداری برای سینمای ایران است که مبادا یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین افراد حاضر در بدنه خودش را از دست بدهد و درست مثل بزرگانی چون کیارستمی و قبادی، شاهد مهاجرت او به دیگر کشورها باشیم.
فرهادی سینمای ایران را عملا به دو بخش تبدیل کرده که به سینمای قبل و بعد از او تقسیم میشود. تاثیر آثار این فیلمساز در سینماگران جوان کشورمان به شدت مشهود است و مازیار اسلامی در کتاب بوطیقای گسست خود به طور دقیق این مسائل را واکاوی میکند. به گفته او فرهادی سینمای نویی را از بین آثار رایج سینمای غالب در کشور در آورده و توانسته در بین سینمای روشنفکری پیش از انقلاب و سینمای مهندسی شده ارزشی-دینی، نوعی از فیلمسازی را مطرح کند که خارج از این دو جریان باشد.سینمای فرهادی از نوع عظیمتر و پایدارتر بوده و تماشاگران امروزی را به پای خود مینشاند و از همه مهمتر، برای هیچ مرزی ساخته نشده و فیلم همه میدانند او مهر تاییدی برای این موضوع است.
فیلم همه میدانند داستان زنی به نام لائورا (با بازی پنه لوپه کروز) است که بعد از مدتها به زادگاه خودش در روستایی واقع در اسپانیا برمیگردد و فرزندان خود یعنی پسری کوچک به نام دیهگو و دختری ۱۷ ساله به نام ایرنه را نیز با خود به همراه دارد (نامگذاری ایرنه به عنوان یکی از شخصیتهای داستان به تعبیر من ادای دین فرهادی به نام ایران ماست) آلخاندرو (با بازی ریکاردو دارین)، همسر لائورا نتوانسته خانوادهاش را در این سفر معایشت کند و برای مصاحبههای کاری در آرژانتین مانده است.
دلیل سفر این خانواده به روستا عروسی خواهر لائورا هست و ایرنه در مدت زمان اقامت کوتاه خودشان با پسری از اهالی آنجا طرح آشنایی میریزد. پسر به ایرنه میگوید که مادرش و پاکو، یکی از اهالی آنجا در سن و سال نوجوانی عاشق و معشوق بودند و این موضوع را همه میدانند. پاکو (با بازی خاویر باردم) مردی است که حالا مالک زمینهای لائورا و آلخاندرو محسوب میشود چرا که مدتها پیش، زمانی که این زوج در تنگنای مالی قرار داشتند این زمین را از آنها خریده است. البته بسیاری از اهلی روستا و به خصوص خانواده لائورا باور دارند که این خرید نوعی بزخری بوده و زمینها به راحتی از چنگ دخترشان در آمده است.
در هر حال عروسی برگزار میشود و همگی مشغول به رقص و پایکوبی هستند که با رفتن برقها برای مدتی عروسی به هم میریزد. ایرنه که در میان عروسی حالش بد شده بود و سرگیجه داشت در اتاقی مشغول به استراحت هست و زمانی که برق میرود، لائورا تصمیم میگیرد که به او سر بزند اما با تختی خالی مواجه میشود و یک پیامک تهدید آمیز مبنی بر اینکه دخترشان دزدیده شده و گروگانگیران سیصد هزار یورو برای آزادی آن میخواهند.
درست مانند برخی فیلمهای فاخر سینمای ایران در سالهای اخیر، شاهد داستانی هستیم که با شادی و سرخوشی آغاز شده و نقطه عطفی در اوایل داستان تمام ماجرا را عوض میکند. با گم شدن یکی از کاراکترهای داستان، فیلم وارد حالت تعلیقی شده و شخصیتهای محدود این روستای کوچک را به جان هم میاندازد تا دختر گمشده پیدا شود. رازهای زیادی در دل کاراکترها وجود دارد که با طمانینه و درایت فیلمساز، یکی پس از یکی آشکار شده و فرهادی کارتهایش را به یکباره روی میز نمیریزد. او تا دقایق پایانی فیلم هنوز چنتهای در آستین خود پنهان کرده و بازهم تماشاگر را غافلگیر میکند. این غافلگیری در فیلمی که خط داستانی کلیشهای دارد، ترکیبی عجیب و غریب آفریده که درست از آب در آوردن آن تنها از شخصی مثل فرهادی بر میآمده است.
داستان همه میدانند لایههای زیرین زیادی دارد و از این حیث پیچیدهترین فیلم فرهادی تا به امروز حساب میشود. پیچیدگیهای عاطفی موجود در فیلمی با حال و هوای تریلر هیجان انگیز از جمله عناصر ترکیب عجیب و غریب اثر است که پیشتر به آن اشاره کردم و دو کاراکتر اصلی و پیچیده فیلم نیز دلالت بر این ادعا دارد. لائورا و پاکو عشاق قدیمی و دوستان امروزی هستند که سالهای دوری از یکدیگرشان سرمنشا بیشتر اتفاقات فیلم میشود و بازگو کردن ماوقع این سالها بیشتر از آنکه در دیالوگها ادا شود، در بازی نقش آفرینان این شخصیتها دیده میشود.
بازیگران فیلم همه میدانند از سلاطین سینمای اسپانیا و آرژانتین محسوب شده که همگی در مصاحبههای خبری خود از کار کردن با اصغر فرهادی ابراز خشنودی کرده و او را استاد مسلم سینما معرفی کردند. باردم و پنه لوپه کروز که در زندگی واقعی هم با یکدیگر زوج هستند، پیش از این در چند اثر نقش زوج را ایفا کردند اما در این فیلم شیمی بسیار قویتری را بین یکدیگر ایجاد میکنند به طوری که به قول منتقد گاردین، این شیمی از شدت واقعیت گاهی تبدیل به منطق میشود!
باردم نقش مردی را ایفا میکند که رازهای زیادی در دل دارد و هنوز هم عشق دوران نوجوانی و جوانیاش را پنهانی دوست دارد و ذره ذره فروپاشی که به او دست میدهد در تک تک اعضای چهره او نمایان میشود. کروز نیز مادریست که در غم گمشدن دخترش مانده و غمی که او با خودش در فیلم حمل میکند تا مغز استخوان بیننده رسوخ میکند.ریکاردو دارین آرژانتینی نیز با اینکه نقش کمتری نسبت به این دو دارد ولی در حد کاراکتری که برایش خلق شده خوش میدرخشد و اگر کمی کوتاهی در شخصیت او دیده میشود، به معدود اشکالات کار فرهادی برمیگردد.
پاشنه آشیل فیلم جدید فرهادی شخصیت پردازی اوست و ضعیفترین بخش این مساله به همین کاراکتر آلخاندرو برمیگردد؛ مردی که نه پیشینه مشخصی دارد و نه دلایل ازدواجش با لائورا به درستی مشخص است و به همین خاطر مخاطب کمتر با او حس همدردی میکند. فیلم همه میدانند بدون هیچ فلشبکی شروع به بازگو کردن گذشته شخصیتهای خود میکند و همانند فیلم گذشته، دیگر اثر فرهادی در اروپا، این گذشته را به زیبایی با داستان حال حاضر پیوند میزند اما در برخی موارد از این کار عاجز است.
از منظر تکنیکی دوربین فرهادی مثل همیشه تصاویر را ضبط میکند و او همانند وودی آلن نشان میدهد که جغرافیا و تفاوتها تاثیری در سبک فیلمسازی او ندارند. البته فرهادی از پهباد هم برای فیلمبرداری برخی صحنهها کمک میگیرد که در کار او پدیده جدیدی به شمار میرود ولی این موارد هم همچنان رنگ سینمای او را دارند و او را صاحب سبک نگه میدارد. او از برخی محدودیتهایی که در سینمای ایران داشته رها شده و به همین دلیل میتواند صحنههای بدیعی خلق کند که پیش از این در به تصویر کشیدن آنها به مشکل برمیخورد، هر چند باید دوباره تاکید شود که فیلم عاری از نشان دادن هرگونه مسائل جنسی است.
سینمای فرهادی بنا به تعبیری سینمایی از نوع پرسش هم محسوب میشود؛ او دائما در داستانهای خود این سوال را برای تماشاگر مطرح میکند که در صورت رخ دادن فلان اتفاق، افراد حاضر در ماجرا چه واکنش رفتاری از خود نشان میدهند؟ یا اینکه چرا مردم به همدیگر دروغ میگویند و چه زمانی تصمیم میگیرند که رازهایشان را برملا کنند؟ سوالات متعددی در سینمای فرهادی مطرح میشود که دغدغههای بشریت را نشان میدهد. اسدلله غلامعلی در کتاب فرهادی و سینمای پرسش، این سوالات را منحصر به فرد تلقی میکند و باور دارد که اخلاق اجتماعی یکی دیگر از پرسشهاییست که فرهادی دائما در فیلمهای خود به آن میپردازد و حالا میتوان اوج داستانی با محوریت بر این موضوع را در فیلم همه میدانند جستجو کرد. فیلم جدید فرهادی دقیقا به اخلاق اجتماعی شخصیتهای فیلمش تاکید دارد و همه آنها را در موقعیتهایی قرار میدهد که بیننده با دریای علامت سئوالی با آن برخورد میکند و منتظر است که واکنش افراد را در قبال اتفاقات رخ داده ببیند.
فرهادی این بار برخلاف آثار گذشته خود، پاسخها را شفافتر با بینندهاش در میان میگذارد و کمتر از نشان ندادن ریزهکاریهای ماجرا طفره میرود. انتقادی که پیشتر به نوع روایت فرهادی گرفته میشد این بود که او سکانسهای مهمی را از قاب تصویرش حذف میکند و تعلیقی که به وجود میآورد یک تعلیق کاذب است که با فریفتن بیننده به وجود آمده اما این انتقاد بعد از تماشای همه میدانند دیگر جایگاهی ندارد. فرهادی کارت خودش را رو میکند و نشان میدهد که صرفا با المانهایی چون پایان باز و نشان ندادن و… خودش را مطرح نکرده بلکه سینما را دقیقتر از این صحبتها میشناسد.
استاد فرهادی افتخار سینمای ایران می باشد
به کوری چشم دشمنان اش بله این رو همه میدانند
استاد فرهادی حرف نداره