گلدن گلوب و اسکار دو جایزه مهم سینمایی سالهای اخیر هستند و هر دو وجهه و رویکرد مختلفی هم در اجرای مراسم و هم دراعلام کاندیداها و برندگان خود دارند. چند سالی است که جوایز این دو کمی تا قسمتی با همدیگر تفاوت دارد ولی در بیشترین بخشی که برندگان جوایز شبیه به یکدیگر بودند، بخش بهترین انیمیشن سال بوده است. تقریبا در ده پانزده سال اخیر برندگان این بخش چه در رویداد آکادمی اسکار و چه در بین داوران گلدن گلوب یکسان بودند و موارد معدودی بوده که جایزه به اثری تعلق گرفته که در اسکار به آن نرسیده است.
زودتر اجرا شدن گلدن گلوب و زودتر مشخص شدن برندگان این رویداد، باعث شده که هر ساله بعد از برگزاری مراسم حدس و گمانهای متفاوتی پیرامون برندگان اسکار هم زده شود. تا لحظه نوشتن این مطلب خبری از اعلام شدن نهایی نامزدهای اسکار نیست ولی چند هفتهای است که لیست کاندیداها گلدن گلوب به طوری رسمی از هیات داوران رویداد منتشر شده است؛ لیستی که میتوانید اسامی کامل آن را در روزیاتو هم بخوانید.
قصد داریم تا قبل از برگزار شدن مراسم، نگاهی موشکافانه و اختصاصی به نامزدهای گلدن گلوب داشته باشیم و شرایط برنده شدن هر یک را بیازماییم. اجرای چندین ده ساله مراسم گلدن گلوب و اسکار این مساله را نشان داده که برندگان بر اساس چه اصول و متاسفانه بر اساس چه سیاستهایی انتخاب میشوند و شاید بتوان این شرایط را سنجید و بیشتر و بیشتر به حدس برنده نزدیک شد. متاسفانه جوایز سینمایی همیشه و به ویژه در سالهای اخیر آلوده به سیاست بازیهای زیادی شده و درگیری و تقابل ترامپ و هالیوودیها بیشک در برنده شدن بسیاری از عناوین (به ویژه در بخش بهترین فیلم که بعدها به آن خواهیم پرداخت) تاثیرگذار خواهد بود.
سال ۲۰۱۸ سال خوبی برای انیمیشنها نبوده و تقریبا با اثری که بتواند بدون شک برنده و فاتح جوایز باشد روبرو نبودیم. سال گذشته با عرضه انیمیشن COCO و رقبایش میشد حدس زد که برنده بار دیگر استودیو انیمیشن سازی پیکسار (سازنده انیمیشن COCO و استودیویی که آثارش چندین سال برنده جوایز مختلف شده) خواهد بود. امسال اما عناوین معدودی هستند که لیاقت رسیدن به لیست نامزدها را داشتند و از بین این لیست، انتخاب برنده کار آسانی نیست چرا که جملگی آنها از زوایایی شایسته بردن جایزه به خانه را دارند. با هم نگاهی به لیست ۵ تایی نامزدهای گلدن گلوب ۲۰۱۹ خواهیم داشت و با بررسی کوتاه آنها نگاهی میاندازیم به اینکه شرایط برنده شدن یا نشدن هر یک در چه چیزهایی نهفته خواهد بود.
۱- شگفت انگیزان ۲
خانواده آقای شگفت انگیز بیش از چهارده سال پیش مهمان سینماهای سرتاسر دنیا بودند و با اینکه پتانسیل ساخت ادامه ماجراهای آنها به شدت بالا بود، ولی خبری از قسمت دوم نبود. استودیو سازنده تنها به ساخت یک بازی ویدئویی برای دنبالهسازی داستان این خانواده سوپرقهرمانی کرد و ساخت قسمت دوم به فراموشی سپرده شد. پیکسار (سازنده انیمیشن) پروژههای گوناگونی را در کارنامه خود داشت و هر سال یکی از آنها را رونمایی میکرد. در بین این پروژهها قسمتهای دوم و سوم برخی از عناوین ساخته شده توسط این استودیو نیز به چشم میخورد و فقدان قسمت دوم انیمیشن محبوب و پرفروش شگفت انگیزان ۱ بیشتر و بیشتر حس میشد.
سال ۲۰۱۶ بود که براد بیرد، یکی از کارگردانان حاذق این استودیو که در ساخت فیلمهای سینمایی زندهای چون ماموریت غیر ممکن نیز نقش داشته است، اعلام کرد استودیو در حال ساخت قسمت دوم انیمیشن شگفت انگیزان است. با بالا گرفتن تب و تاب فیلمهای ابرقهرمانی میشد حدس زد که چرا چراغ سبز ساخته شدن قسمت جدید بالاخره صادر شده ولی نگرانی که در بین طرفداران به وجود آمده بود هم به همین تب و تاب و رایج شدن فیلمهای ابرقهرمانی برمیگشت. آنها نگران بودند که مبادا قسمت دوم فیلم آلوده کلیشههای رایج چند سال اخیر شود و در بین آثار ابرقهرمانی ریز و درشت گم بشود؛ نگرانی که بعد از اکران معلوم شد بیمورد بوده و تیم سازنده به خوبی میدانسته با چه چالش عظیمی روبروست.
قسمت دوم انیمیشن شگفت انگیزان اکران شد و با فروش بیش از یک میلیارد دلاری خود در گیشه، فاتح فروش انیمیشنهای سال ۲۰۱۸ محسوب میشود. این اثر در بین عموم منتقدان نیز توانست به جایگاه ویژهای دست پیدا کند و حس نوستالژیکی که برای کودکان دیروز و جوانان امروز به همراه داشت نیز در موفقیتش بیتاثیر نبود. انیمیشن شگفت انگیزان ۲ به نوبهای برای تمام سنین جذاب بود و از همین حیث توانست محدوده هواداران و تماشاگران خود را گسترش دهد و همین موضوع میتواند برگ برندهای باشد برای بردن جایزه گلدن گلوب به خانه.
تجربه سالهای گذشته گلدن گلوب نشان داده که این رویداد به فروش و محبوبیت یک اثر هم توجه میکند (مثل سال ۲۰۰۹ که آواتار، پرفروشترین فیلم تاریخ سینما را برنده بهترین فیلم خود معرفی کرد) و بعید نیست که امسال هم مانند سیاستهای گذشته خود عمل کند. استودیو پیکسار و والت دیزنی هم پشت این اثر جای دارند و قرار گرفتن نام این دو برند به تنهایی میتواند درصد تضمین این برنده شدن را افزایش دهد.
۲- راهروی سگها (جزیره سگها)
وس اندرسن کارگردان بزرگی در سینما به شمار میرود و با ساخت انیمیشن جزیره سگها برای بار دوم خود و استعدادش را در زمینه انیمیشن سازی محک زده است. او پیشتر با ساخت عنوان «آقای روباه شگفت انگیز» توانسته بود در این زمینه خودی نشان دهد و ثابت کند که در انیمیشن سازی هم مانند فیلمسازی هم تبحر خاصی دارد و هم اینکه امضای سبک فیلمسازیاش را میتواند به ثبت برساند. اندرسن همانند تیم برتون و کوئنتین تارانتینو (دو کارگردان صاحب سبک و مهم دیگر سینمای هالیوود) و بسیاری از کارگردانان دیگر، سبک خاص خودش را در فیلمسازی دارد و میتوان با نگاهی چند دقیقهای به فیلمهایش به ذهن توانای او پی برد.
این کارگردان همین رویه را در سبک انیمیشن سازی خود پیاده کرده است و در هر دو کار خود با تکنیک سخت و طاقت فرسای استاپ موشن کار کرده است؛ تکنیکی که ما ایرانیان بیشتر به خاطر سری انیمیشن والاس و گرومیت آن را میشناسیم و از آن به عنوان انیمیشن خمیری یاد میکنیم. در این سبک از انیمیشن سازی لوکیشنها و کاراکترها در ابعاد کوچکی ساخته میشوند و با فنون خاص فیلمبرداری لحظه به لحظه از آنها تصویر برداری شده و یک دوره طولانی برای فیلمبرداری کامل یک اثر مورد نیاز است. انیمیشن جزیره سگها هم با همین تکنیک ساخته شده و از این حیث میتواند مورد توجه داوران گلدن گلوب قرار بگیرد چرا که بازهم تجربه نشان داده این سبک از انیمیشن سازی همیشه مورد تقدیر و تشکر داوران بوده است.
جدا از سبک انیمیشن سازی جزیره سگها، داستان و صداپیشگان قهار و طراحی صحنه بینظیری که وس اندرسن و تیمش در انیمیشن خود بکار بردند ستودنیست و از منظر فنی و تکنیکی، بیشک با بهترین انیمیشن سال روبرو هستیم. اما باید دید که آیا داوران هم به این مسائل تکنیکی آنچنان اهمیت میدهند و یا بیشتر به محبوبیت مردمی و داستانهای قویتر چشم دارند.
۳- میرای
ساخت انیمیشن در ژاپن تبدیل به یک صنعت شده و از آن به عنوان انیمه در بازار داخلی و جهانی یاد میشود. انیمهها سبک و سیاقی کاملا متفاوت از نظر طراحی و محتوا نسبت به سایر انیمیشن دیگر نقاط دنیا دارند و توضیح این تفاوتها، مقاله مستقلی را میطلبد و خارج از حوصله این مطلب است. اما کافی است بدانید که انیمهها با داستانهایی خلاقانه از ذهن چشم بادامیهای خلاق ساخته میشوند و محتوای فاخر و غنی دارند که مخاطب آن همه گروههای سنی هستند (و حتی در برخی موارد اصلا مخاطب کودک ندارند)
انیمه از دیرباز در رویداد اسکار و گلدن گلوب جایگاه ویژهای برای خود داشته ولی تاکنون فقط یک انیمه سینمایی بوده که توانسته برنده اسکار شود و در گلدن گلوب هم هیچگاه شاهد برنده شند صنعت انیمیشن ژاپن در مقابل سایر رقبا نبودیم. اصولا اینطور که به نظر میرسد از نظر داوران گلدن گلوب، انیمهها نباید برنده باشند و دست خالی باید به خانه برگردند و از همین نظر میتوان حدس زد که رویکرد امسال هم به انیمه میرای به این منوال خواهد بود؛ مگر آنکه داوران تصمیم به تغییر این نگرش نه چندان درست بگیرند.
میرای ساخته استودیو تازه تاسیس ژاپنی به اسم چیزو Chizu است که توسط مامورو هاسودا ساخته شده است؛ فردی که سه انیمه تولید شده در این استودیو را هم کارگردانی و نویسندگی کرده است. هاسودا یکی از نوابغ انیمه سازی در ژاپن به حساب میرود و فعالیت خود در این عرصه را از سال ۱۹۹۹ به عنوان طراح شروع کرد ولی به سرعت توانست پلههای ترقی را طی کند و اولین پروژه کارگردانی خودش را یک سال بعد در دست بگیرد. او بعد از ساختن انیمه سینمایی «دیجیمون» چند سالی دست از کارگردانی کشید و سعی کرد تا تجربه بیشتری کسب کند تا بتواند با دست پرتری دوباره روی صندلی کارگردانی بنشیند و بعد از پنج شش سال کار خود را به طور جدی شروع کرد.
هاسودا بعد از ساختن انیمه موفق The Girl Who Leapt Through Time (که از قضا شکل و شمایل شخصیت اصلی همین اثر لوگوی استودیو تازه تاسیس خودش هم هست) توانست گام به گام به جلو پیش برود و انیمههای موفق دیگری چون Summer Wars، Wolf Children، The Boy And The Beast بسازد و خودش را در مجامع بینالمللی نیز مطرح کند. آخرین کار او که میرای نام دارد مانند دیگر آثار او یک حالت سورئال دارد و ترکیبی عجیب از درام و فانتزی است. او در میرای توانسته هنر داستان نویسیاش را به اوج برساند و کسب امتیازهای بالا از منتقدان سرتاسر دنیا گواه این ادعاست.
گرچه انیمه دیگری به اسم Maquia هم امسال در بین آثار مطرح صنعت انیمیشن ژاپن به چشم میخورد و به شخصه از نظر من گزینه بهتری برای کاندیدا شدن بود، ولی اجحافی که به این اثر در بیشتر مراسمها شده نشان میدهد که قرار نیست ماکیا به حق خودش برسد.
۴-رالف اینترنت را میشکند
حضور این عنوان انیمیشن در لیست نامزدهای گلدن گلوب ۲۰۱۹ پدیده عجیبی است که با منطق سازگار نیست. دنباله انیمیشن رالف خرابکار که بعد از شش سال ساخته شده اثری به مراتب ضعیفتر از قسمت نخست خود به حساب میآید و بیشتر شبیه به یک پیام بازرگانی طولانی برای برندهای حوزه تکنولوژی و وب به شمار میآید تا یک انیمیشن درست و حسابی برای کودکان. فقدان عناوین مناسب و قوی در طول سال ۲۰۱۸ و البته قدرت دیزنی دو نفوذش در سیستم داوری این مراسمات احتمالا تنها دلیل حضور انیمیشن قسمت دوم رالف خرابکار در بین لیست کاندیداهای بهترین ۲۰۱۸ است.
رالف اینترنت را میشکند طراوت و تازگی قسمت نخست خود را ندارد و با درگیر شدن به کلیشهها، داستانی ضعیف را ارائه میدهد که صرفا پیام اخلاقی جالب توجهی دارد. پیامهای اخلاقی در آثار جدید دیزنی دگرگون شدهاند و دیگر لزوما خبری از پیامهای تماما مثبت و به اصطلاح گل و بلبل در آنها نیست! بلکه رنگ و بوی واقعیت در آنها به چشم میآید. رالف اینترنت را میشکند نیز به کودکان و مخاطبینش گوشزد میکند که دوستان آدم همیشه در کنار آدم نیستند و گاهی مواقع تصمیم میگیرند که راه خودشان و علایق شخصیشان که الزاما با ما یکی نیست را پیش بگیرند و نباید در این راه برای آنها مانعتراشی کنیم و یا از آنها دلخور شویم.
این پیام اخلاقی البته در لابهلای هجمه پر زرق و برق برندهای گوناگون در طول انیمیشن گم میشود و صرفا دقایق پایانی اثر را در برمیگیرد.
۵- اسپایدرمن: گذر به دنیای اسپایدرمنها
استودیو سونی بعد از آنکه چندان در فیلمسازی ابرقهرمانی خود موفق نبود و با فروختن حق و حقوق کاراکتر محبوب اسپایدرمن به والت دیزنی، حالا دست بکار شده تا بتواند در زمینههای دیگر از این کاراکتر مشهور دنیای کامیک بوکها (کتابهای داستان مصور) استفاده بهینه ببرد. بعد از ساخته شدن بازی خوب و پرفروش اسپایدرمن، سونی این بار با انیمیشن تمام سه بعدی پیرامون این کاراکتر برگشته و با الهام گیری از داستانهای متعدد این شخصیت و تلفیق آنها با یکدیگر، اثری ساخته که هم برای ناآشنایان به دنیای اسپایدرمن قابل فهم و جذاب است و هم برای عاشقان آن حسی شگفت انگیز را به همراه میآورد.
انیمیشن جدید اسپایدرمن نخستین انیمیشنی از این شخصیت با قدمت عمر بیش از ۵۵ سال است که روی پرده سینماها آمده و توانسته در بین جامعه منتقدین امتیازات بالایی بگیرد. سبک خاص طراحی انیمیشن و اکشن نفسگیر آن و دمیدن روح کمیک بوک در سکانسهای انیمیشن از جمله مواردی مثبتی است که در عنوان حاضر جای دارد و داستان پیچیده ولی روایت درست و صحیح آن نیز باعث شده که دنیایی کاملا جدید و متمایز نسبت به سایر فیلمهای ابرقهرمانی را نظارهگر باشیم.
با توجه به ترند شدن عناوین ابرقهرمانی و استقبال بیش از حد منتقدان و طرفداران به اثر حاضر، بعید نیست که در یک رقابت نفسگیر شاهد برنده شدن اسپایدرمن باشیم و برای اولین بار نام این شخصیت ابرقهرمانی را در کنار یک جایزه معتبر سینمایی بشنویم. سونی با رو کردن این انیمیشن دنیای جدیدی برای خودش خلق کرده که پتانسیل دنبالهسازی بسیاری دارد و از همین الان در جوامع طرفداران و فضای مجازی خواستار ادامههای متعددی برای انیمیشن جدید اسپایدرمن شدهاند.
شما چطور؟ فکر میکنید کدام یک از آثار فوق لیاقت برنده شدن جایزه گلدن گلوب ۲۰۱۹ را دارد و چرا؟
بیشتر بخوانید:
همراه با گلدن گلوب ۲۰۱۹: بهترین کارگردان سال ۲۰۱۸ کدام یک خواهد بود؟
همراه با گلدن گلوب ۲۰۱۹: بهترین فیلمنامه سال ۲۰۱۸ کدام یک خواهد بود؟
همراه با گلدن گلوب ۲۰۱۹: بهترین انیمیشن سال ۲۰۱۸ کدام یک خواهد بود؟
امیدوارم اسپایدرمن برنده بشه
سبک بصری خاص و گرافیک زیبایی داره
بینَ نامزدها جای گرینچ و Early Man خالیه
گرینچ البته در حد و اندازه ای که باید نبود ولی برای همگان نظرات منفی عموم منتقدین نسبت به early man خیلی عجیبه. من خودم شخصا دیدگاه منفی ندارم بهش.