بهرام توکلی مرد نازنینی است. این جمله کوتاه را باید اول همین مطلب میگفتم تا به تلاش و کوششی که این فرد در سینمای ایران انجام میدهد احترام بگذارم و قاطعانه بگویم که امید زیادی به او و آینده کارهای سینماییاش دارم. توکلی بعد از اینکه در فیلمهایی چون اینجا بدون من، نشان داد که کارگردانی و فیلمنامه نویسی را بلد است؛ کم کم چرخشی در دنیای سینمایی خود داد و بعد از ساخت تنگه ابوقریب؛ نشان داد که جاهطلبانه وارد میدان شده است. همانطور که رامبد جوان به طور ناقصی قصد دارد سینمای اکشن را با ساخت فیلمهایی چون نگار و قانونی مورفی احیا کند؛ توکلی هم قصد دارد سینمای ایران را به یک سطح جهانی برساند و دست روی ژانرهایی میگذارد که مهجور باقی ماندهاند و آن را بازپروری میکند.
فیلم قبلی بهرام توکلی یعنی تنگه ابوقریب، توانست تحولی شگفت را در سینمای جنگی و اکشن رقم بزند و مخالفین فیلم (که بیشتر با محتوا و فیلمنامه نداشته آن مشکل دارند) هم معتقدند که فیلم از منظر کیفی و بصری شاهکاری در نوع خود محسوب میشود. توکلی بعد از ساخت فیلم تنگه ابوقریب و ساخت یک فیلم جنگی تمام عیار به سراغ ژانر بیوگرافی ورزشی رفته و برای این کار هم برشهایی از زندگانی از اسطوره ملی کشورمان، غلامرضا تختی را انتخاب کرده است.
فیلم علامرضا تختی میتواند به مثابه یک راکی ایرانی تلقی شود با این تفاوت که قهرمانش یک شخصیت ملی و واقعی است که برای بسیاری از نسلهای حاضر، حتی برخی از پدران و مادران ما، شخصیتی گنگ دارد. بهرام توکلی تصمیم گرفته که بعد از نشان دادن رشادت و دلاوریهای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، سری هم به اسطورههای ورزشی و ملی بزند و انتخاب تختی برای این کار بسیار هوشمندانه صورت گرفته است.
پیشتر فیلمی با نام تختی درباره زندگی این کشتیگیر افسانهای ساخته شده بود؛ فیلمی که علی رغم حضور بازیگران مطرح دوره خود نتوانست انتظارها را آنطور که باید برآورده کند و مشکلات زیادی در بدنه فیلمنامه خود به همراه داشت. فیلم غلامرضا تختی فرسنگها با فیلمی که در دهه هفتاد شمسی ساخته شد فاصله دارد و یک اثر خوب به شمار میرود که گرچه بینقص نیست اما بنا به دلایل متعدد که در ادامه ذکر میشود، فیلم مهمی در تاریخ سینمای معاصر کشورمان محسوب میشود.
بهرام توکلی داستان را از زبان خبرنگاری بازگو میکند که از نوجوانی تا لحظه مرگ خبرهای او را پوشش میداده و به نظر میرسد که با تختی دوستی خوبی دارد. این خبرنگار مجهول الهویه راوی فیلم است و داستان تختی را از لحظه خودکشی او در هتل آتلانتا شروع میکند. فیلم در همان اول کار صراحتا این موضوع را بیان میکند که فرضیه خودکشی تختی را پذیرفته و کاری به حواشی که درباره مرگ این جهان پهلوان به وجود آمده ندارد؛ حواشی چون خودکشی اجباری و دیکته شده به تختی از سوی ساواک و یا به قتل رسانیدن او توسط این نیروها و… که تا به امروز هم از جمله پروندههای مجهول تاریخ ایران به شمار میرود. به هر روی تختی در ۳۷ سالگی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتا مرده و توکلی این فرضیه را در فیلم خود دارد که او به خودکشی مبادرت ورزیده و میخواهد در طول مدت زمان فیلمش برایمان بگوید که چه شد تختی تصمیم به خودکشی گرفت.
فیلم با یک فلش بک از دوران اوج تختی به دوران کودکی تختی در کوچه پس کوچههای خانی آباد در فقر و تنگدستی آغاز میشود و این چرخش ناگهانی زندگی قهرمان بیننده را مبهوت میکند. تماشاگر با تختی داخل فیلم بزرگ میشود و همراه با او از فرش به عرش میرسد. فیلم تا دوران نوجوانی او که تصمیم میگیرد در کنار کارش، کشتی گیری را هم بیاموزد هم میرسد و البته خیلی زود از این مرحله گذر میکند.
غلامرضا پسری است که عاشق خانواده است و مادرش را میپرستد و به خاطر مادر از کار خود استعفا میدهد و به تهران برمیگردد. بازگشت او به تهران باعث میشود که در باشگاه ورزشی به اسم پولاد ثبت نام کند و آنجا با مربی بهتر و باشعورتری! نسبت به مربی قبلی خود روبرو میشود و با کمک این مربی راه اصلی خود در دنیای کشتی را پیدا میکند. تختی کم کم تبدیل به ستاره میشود و با قهرمانی جهان، در دل تمامی مردم ایران جا باز میکند.
فیلم بهرام توکلی تماما به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شده که این کار برای هرچه طبیعی ساختن صحنههای فیلم که در سالهای قبل از انقلاب میگذرد صورت گرفته است. تصمیم توکلی برای سیاه و سفید درآوردن فیلم، تصمیم بجایی بوده و حال و هوایی که این نوع تصویر به فیلم میدهد، یک لایه مضاعف برای باورپذیرتر کردن قدیمی بودن لوکیشنهای فیلم است. طراحی صحنه و لباس فیلم بینظیر بوده و با توجه به بودجه نسبتا بالای فیلم (حدود ۷ میلیارد تومان) کارگردان و تیمش دستشان باز بوده تا بتوانند لوکیشنهای عظیمی را بسازند. توکلی بدون ترس و واهمه دوربین را به عقب میبرد و با لانگشاتهایی از لوکیشنهای خود، طراحی صحنه دقیق و جز به جز خود را به رخ میکشد و به تماشاگر میفهماند که برای تک تک این صحنهها زحمت زیادی کشیده شده است.
بهرام توکلی که مانند اکثر آثار خود، فیلمنامه نویسی فیلم جدیدش را نیز برعهده گرفته، تختی را آمیختهای از قدیس و اسطوره میآفریند و کاری میکند که هم شایعات و افسانههای گفته شده درباره او در شخصیت تختی فیلم دیده شود و هم واقعیتهایی که درباره او گفته میشد. اگرچه نمیتوان اعتراف نکرد که وزنه این شخصیت پردازی بیشتر به سمت شایعات و افسانهها است و تختی فیلم توکلی یک شخصیت پیغمبرگونه دارد ولی مشکلات ارتباطی او با اطرافیانش و بسیاری از مشکلات دیگر هم گریبان زندگیاش را گرفته است. توکلی باور دارد که تختی شبیه به برادر بزرگتری برای جامعه شده بود که همگی از رهگذر و دوست و آشنا گرفته تا خانواده دور و نزدیکش از او انتظار داشتند و او باید جواب همه را چه از منظر مالی و چه در موارد دیگر پس میداد.
تختی با شهرت بسیار زیادی که برای خود دست و پا کرد و با محبوبیت فوق العاده بالایی که در زمان خود داشت، محبوب همه قلبها بود و همین موضوع حسادت دوستان و هم تیمیّهایش را نیز برمیانگیخت. او کسی بود که تمام جوایز اهدا شده به خودش را که از مسابقات جهانی به دست آورده بود، به دیگران بذل و بخشش میکرد و عملا هیچوقت پولی در بساط نداشت. تختی حتی نمیتوانست به تشکیل خانواده و زن گرفتن فکر کند و آدمیان اطرافش آنقدر دورش بال بال میزدند که نمیدانست باید چه کند. تختی که توکلی به تصویر کشیده، به همین شدت محبوب است و دو برابر این شدت تنهاست و همین تنهایی باعث شد که به کام مرگ فرو برود.
حضور شخصیتهای سیاسی چون دکتر مصدق و آیت الله طالقانی در فیلم توکلی، هرچند حضور بسیار کوتاهی است اما هم به وجهه سیاسی تختی میپردازد و این مهم را فراموش نمیکند و هم اینکه بیننده را از دیدن این شخصیتها در فیلم خود سرحال میآورد. تختی عاشق دکتر مصدق و متنفر از کودتای ۲۸ مرداد بود و همین موضوع هم باعث شد که مشکلات عدیدهای را با دربار شاه و ساواک آن زمان داشته باشد؛ مشکلاتی که بسیار کم به آنها مطرح میشود و توکلی ترجیح میدهد که داستان فیلمش حول شخصیت تختی و رابطهاش با زندگی باشد.
پیشتر به صحنهها و لوکیشنهای زیبا و گاه عظیم فیلم اشاره کردم و باید باز تاکید کنم که فیلم تختی با وسواس خاصی ساخته شده و توکلی توانسته جهانی در آن بیافریند که مو لای درزش نرود. با دیدن تختی انگاری با فیلمی از هالیوود روبرو هستیم که روایتگر سالهای دهه شصت و هفتاد میلادی است و تمامی شخصیتها و البسه و ماشینها و… به همان شکل درآمدهاند. توکلی حتی با بازسازی صحنههایی مثل کاباره، پا را از خط قرمزها هم رد میکند و در همین سکانس طوری فیلم را پیش میبرد که تماشاگر ناخودآگاه به او تحسین خواهد گفت.
فیلم غلامرضا تختی از موسیقی متن بینظیری برخوردار است و صدابرداری قوی در کنار تصاویر خارقالعادهای که بارها و بارها به آن اشاره شد دست در دست هم داده تا بسیاری از سکانسها حماسی از آب دربیایند. نمونه بارز این صحنهها به سکانس مبارزه تختی برمیگردد که میتواند گام به گام آثاری جون راکی و گاو خشمگین هالیوود پیش برود و الحق که چیزی در برابر آنها کم نیاورد.
با این وجود فیلم بهرام توکلی نقطه ضعف بسیار بزرگی دارد که سرزدن این مشکل از او بعید است. انتخاب بازیگرانی که برای ایفاگری نقش تختی صورت گرفته، واقعا درست نبوده و باید افسوس خورد که امیر جدیدی (کاندیدای اول بازیگر نقش تختی) بنا به دلایلی نتوانست در فیلم بازی کند. شخصیتهایی که برای بازیگری فیلم تختی انتخاب شدهاند، صرفا به دلیل شباهتشان نسبت به این مرد برگزیده شدهاند و عملا هیچ هنری از بازیگری در خود ندارند. آنها رباتهای غول پیکری هستند که در فیلم راه میروند و صدایشان هم مال خودشان نیست و محمدرضا علیمردانی جای آنها دوبلوری میکند. بازیگران کنار این افراد اما کار خود را خوب بلدند ولی اینکه کاراکترهای اصلی یک فیلم دو ساعت و بیست دقیقهای با بازی خیلی بد هنرپیشگانش همراه باشد، یک مشکل اساسی به شمار میرود.
محسن تختی که بیشترین مدت زمان فیلم را به خود اختصاص داده سابقه حضور در مسابقات تلویزیونی را دارد و کارنامه بازیگری اش خالیست. محسن تختی (اشتباه نکنید، او ربطی به خاندان تختی ندارد و صرفا یک تشابه فامیلی جالب پیش آمده) مصنوعیترین بازی را از خود بروز میدهد و توکلی تنها کاری از دستش آمده تا این موضوع را لاپوشانی کند، نوشتن دیالوگهای کم و با عباراتی ساده بوده تا بازیگران مجبور به هنرنمایی خاصی نباشند و صرفا عضلههایی باشند که در فیلم حضور دارند.
جالب است بدانید علیرضا گودرزی کشتی گیر که نقش نوجوانی تختی را برای دقایقی در فیلم ایفا میکند در مصاحبه خبری خود گفته که اصلا نمی دانسته قرار است فیلم تختی و نقش او را بازی کند: «فقط به من گفتند برو و یک فیلمی هست بازی کن.» او بعدا متوجه می شود که فیلم درباره ی تختی است و نقش نوجوانی تختی به او سپرده شده است.
استفاده بیش از حد از نریشن و صدای خبرنگار راوی فیلم که اصرار دارد تختی را تبدیل به یک فرشته مقدس کند نیز اعصاب خرد کن است. خبرنگار داستان ما اصرار دارد که در تک تک جملاتش از جمالات و کمالات تختی بگوید و بسیاری از موارد را که میشد با المانهای تصویری هم نشان داد، به زبان میآورد تا بیشتر حرف خودش را به کرسی بنشاند. این موضع به لحن فیلم لطمه زده و آن را کمی به سمت و سوی فیلمهای شعاری سوق داده است.
فیلم تختی با اینکه ایرادات جزیی دارد و شخصیت پردازی قهرمانش هم آنطور که باید شکل نگرفته و صرفا یک قدیس به نام غلامرضا در فیلم وجود دارد؛ اما با این وجود از حیث فنی و بسیاری از نکات ریز و خلاقانه فیلمنامه (مانند حضور سران سیاسی سابق کشور و ماجرای روانشناسانهای که درباره رابطه تختی و مردم پیش میآید) یک اثر دیدنی به شمار میرود که دیدنش واجب است. تختی یک قهرمان ملی واقعی است و کمتر از این قهرمانها در فیلمهای امروزی سینمای کشورمان حضور دارند.
آفرین به این فیلم ساز. من با تنگه ابوقریبش یک دنیا داشتم. امیدوارم با این فیلم هم همون حس رو داشته باشم
سلام. من به فیلم کار ندارم. خدارو شکر که توی این مملکت قهرمانی داشتیم که یک انسان به تمام معنا بوده. به شخصه با شناخت تختی به زندگی بهتر نگاه میکنم و افق دیدم به زندگی بیشتر شده. این حس بهم منتقل شده که واقعا میشه یک انسان کامل بود بدور از ذره ای ایراد و سیاهی. هر کس دیگه ای بجای تختی بود به نظرم خودشو میکشت. اون وقتی فهمید که اگه تو این شرایط بمونه ممکنه پرونده زندگی پاک و سفیدش لکه دار بشه خودشو راحت کرد. هیچ کس نتونست تختی رو تحمل کنه چه اون شاه ضعیف، چه خانوادش که با انتظارات بیخود و کوچیکشون دل تختی رو به درد میووردن، چه مردمی که حافظه ضعیفی داشتن،چه همسرش که آرمانها و آرزوهاش خیلی کوچیک بود. البته جای خورده به مردمو بقیه نیس. ۹۹ درصد انسانها همینطورن. اونیک درصد هستن که تصویر کاملی از انسان ارائه میدن که خداروشکر یکیشون تو کشور ما بوده. فردی بزرگتر از تمام رهبران گذشته و حال دنیا، بزگتر از تمام ورزشکاران و نامدارانی که میشناسیم. بزرگتر از تمام قهرمانان بزرگ سراسر دنیا. روحت شاد آقا تختی