صدف خادم نخستین زن بوکسور ایرانی با پیروزی مقابل آن شووان، رقیب فرانسویاش، در اولین مبارزه رسمی پیروز شد.
صدف خادم ۲۴ ساله بعد از پیروزی در این مبارزه گفت: «انرژی ۸۰ میلیون ایرانی و حمایتهای پدر و مادرش به او در این مبارزه انگیزه داده و عامل پیروزیاش بوده است. او این پیروزی را به همه دختران و زنان ایرانی تقدیم کرد که برای این مملکت زحمت کشیدهاند. به زنانی که در جنگ شهید شدهاند، به مادران و همسران شهیدان راه وطن و البته به دخترانی که مثل خود او با همه محدودیتها میجنگند و دوست دارند برای سربلندی کشورشان کاری بکنند.
دیشب، ۲۴ فروردین ماه در شهر رویان فرانسه غوغایی برپا بود. بیش از هزار تماشاگر در سالن مسابقه باشگاه رویان اوشن این شهر جمع شده بودند تا مسابقه بوکس ببینند؛ رقابت بین دو دختری که یکی از آنها ایرانی است.
در شرایطی که ورزش بوکس زنان در ایران نخستین گامها به سوی حرفهای شدن را بر میدارد صدف خادم، بوکسور ۲۴ ساله ایرانی این روزها در فرانسه توجه رسانهها را به خود جلب کرده است. فرانسویها از مدتها قبل منتظر این دختر بودند؛ از همان روزی که ستاره سابق بوکس جهان که او هم یک ایرانی است، وعده برگزاری این مسابقه را داده بود. از همان روز روزنامهها و شبکههای تلویزیونی فرانسه، گزارشهای مختلفی دادهاند از مهیار منشیپور و برنامهای که برای صدف خادم تدارک دیده است.
منشیپور بوکسور ایرانی است که با نام فرانسه ۶ قهرمانی جهان دارد. خادم هم بوکسور آماتوری است که نخستین مسابقهاش در بوکس را دیشب در یکی از هیجانیترین میدانها تجربه کرد. این مسابقه برای فرانسویها در حدی مهم بود که حتی وزیر ورزش این کشور هم در جمع تماشاگران حضور داشت. جالب است بدانید در آستانه مبارزه دیشب در خیابانهای شهر رویان فرانسه پوستری نصب شده بود که توجه همه را به خودش جلب می کرد، عکس زیر:
شاید برای همه آنها جذاب باشد چطور در کشوری که برای زنان بوکسی ندارد و هنوز از شبکههای تلویزیونیاش بوکس مردان بهندرت پخش میشود، یک دختر توانسته خودش را روی رینگ برساند. داستان بوکسور شدن صدف خادم را با یک جستوجوی ساده در صفحههای اینترنتی هم میشود خواند؛ داستان یک اتفاق که مثل همیشه در ورزش ایران حرف اول را میزند.
بیشتر بخوانید: با صدف خادم؛ بانوی بوکسور ایران بیشتر آشنا شوید
مدتها قبل خبر بوکسور شدن یک دختر سروصدایی در فضای مجازی بهپا کرد. تصور میشد این خبر و بوکس کار کردن صدف بیشتر ژستی است که او با دستکش و کیسه بوکس گرفته اما این بوکسور زن ایرانی ثابت کرد که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
گرچه جزییات حضور صدف خادم در این دوره مسابقات هنوز مشخص نیست اما با توجه به پوششی که او در این مسابقات شرکت کرده مشخص است که از طرف فدراسیون بوکس ایران حمایت نمیشود.
روزنامه شرق در گزارشی درباره او با حسین ثوری، رئیس فدراسیون بوکس ایران گفتوگو کرده است. آقای ثوری گفته «خانم خادم یک روز به فدراسیون آمدند و درخواست کردند که برای حضور در رقابتهای فرانسه که دعوتنامهاش به دستشان رسیده بود، میخواهند اقدام کنند ولی من با احترام بسیار زیاد به ایشان گفتم که از طرف فدراسیون نمیتوانیم به او مجوزی بدهیم، چون بوکس زنان ما تا به الان فقط در حد حرف راهاندازی شده و مجوزی برای فعالیت نداریم. نمیدانم خانم خادم به چه شکلی قرار است بروند و در این مسابقات شرکت کنند.»
گفته میشود فدراسیون جهانی بوکس با پوشش دختران ایرانی در مسابقات بینالمللی موافقت کرده اما همچنان در ایران میل چندانی برای توسعه این ورزش برای زنان وجود ندارد.
صدف خادم درباره محدودیتها و موانع موجود در ایران و همچنین چگونگی عبور از آن به رویترز گفته بود: «هر کشوری یک سری محدودیتها دارد و نمیشود گفت که این محدودیتها تنها در ایران وجود دارد. ایران یک سری خوبیها دارد و یک سری بدیها. ولی آدم هر کاری دلش بخواهد را میتواند هر جا که باشد انجام دهد.»
این بوکسور در ادامه همچنین گفته: «ابتدا پدر و مادرم مخالف این ورزش بودند اما بعدتر هر لحظه مراقبم بودند و از من حمایت کردند. هر چه دارم از آنها دارم. دوست دارم نخستین مسابقهام شروعی باشد برای دیگر مسابقهها. دوست دارم به اهدافی برسم که در ذهنم ساختهام. دوست دارم اسمم را برای همیشه در تاریخ بوکس ثبت کنم.»
چطور میشود در ایران زندگی کرد، زن بود و بوکسور شد؟
صدف خادم در پاسخ به این سوال پاسخ میدهد:
از ۹ سالگی بسکتبال بازی میکردم. دوران دبیرستان بسکتبال را کنار گذاشتم و خیلی چاق شدم. ۶۵ کیلو بودم و چهل پنجاهکیلو وزن اضافه کردم. ۲ سال طول کشید که وزنم را پایین بیاورم. بعد از این اتفاق دوباره سراغ بسکتبال رفتم. دیده بودم بسکتبالیستهای خارجی برای اینکه جنگندگیشان بالا برود، بوکس کار میکنند. من هم تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. یک مربی بوکس پیدا کردم، از بوکس خوشم آمد و گفتم همین رشته را ادامه میدهم.
مربیام آقا بود و در پارک طالقانی با من تمرین میکرد. بعد از یک مدت گفت که نمیتواند به پارک بیاید. قرار شد من به جایی که او تمرین میداد بروم؛ یک جایی در قرچک ورامین، روستای خیرآباد. هفتهای سه چهارروز از مرزداران تا این روستا میرفتم و تمرین میکردم. یک مدت هم در پارکینگ خانه کیسه بوکس بسته بودم و تمرین میکردم.
اولش که شروع کردم خانواده خیلی مخالف بودند و اصلاً حمایتم نمیکردند. پدرم بدش نمیآمد ولی مادرم اصلاً دوست نداشت؛ بهخصوص اینکه من دانشگاه را هم کنار گذاشته بودم. مجبور بودم هم کار کنم و هم تمرین کنم.
۲ سال پیش دانشگاه کنکور دادم و مهندسی ورزشی قبول شدم اما نرفتم. استادها قبول نمیکردند که هم درس بخوانم، هم کار کنم و هم تمرین کنم. در ساعتهای بیکاری میخواستم در دانشگاه تمرین کنم اما اجازه نمیدادند روی زمین چمن دانشگاه بدوم. میگفتند باید از این نامه بگیری، از آن نامه بگیری. ۲ ترم رفتم و دیگر نرفتم.
کلاً کارم ورزش است. در این مدت کارت مربیگری بدنسازی و بسکتبال را گرفتم. در باشگاهها مربیگری میکردم که هم کار کنم و هم تمرین و اینکه هزینه جدایی برای تمرینات بدنسازی خودم نداشته باشم.
در باشگاهی در یوسفآباد کار میکردم. خانم عکاسی آنجا بود که کارش عکاسی از زنان بود. متوجه شده بود که من بوکس کار میکنم. یکبار از من عکاسی کرد و من هم یکی دو عکس را در صفحهام گذاشتم. بعد از آن رسانهها متوجه من شدند. یکی از روزنامههای ورزشی با من مصاحبه کرد و کلی جنجال بهپا شد. خیلی اذیت شدم. بوکسورها میگفتند بوکس بلد نیست. مسخرهام میکردند. کارشان خیلی بد بود. من از شدت ناراحتی شبها تپش قلب میگرفتم. مربیام هم از این کار من شاکی شد. میگفت باید دور از جنجال کار کنی.
یکبار با مربیام به ارمنستان رفتیم و با نفراتی که آنها داشتند تمرین کردم. آنجا بود که متوجه شدم مربیام با من خوب کار نکرده و تصمیم گرفتم دیگر با او کار نکنم. دو سهماه بوکس را کنار گذاشتم.
کارت مربیگری بدنسازیام را گرفتم. کلاسهای ورزش و تغذیه رفتم. مدام خودم را بهروز میکردم. مربیام در کلاس تغذیه مربی دیگری را به من معرفی کرد. او هم من را خیلی اذیت کرد و از لحاظ روحی خیلی به هم ریختم. حالم خیلی بد بود و از زندگی کردن هم پشیمان شده بودم.
مدیریت یکی از باشگاههایی که کار میکردم، زن خیلی قویای بود، او خیلی کمک کرد تا من دوباره سرپا شوم. شش هفتماه تنهایی تمرین کردم. کوه میرفتم، تنها بودم تا قوی شوم. آن زن فرشته نجات من بود.
بیشتر بوکسورها من را میشناختند و میدانستند بوکس کار میکنم و در اینستاگرام پیام میدادند و پیگیر کارهایم بودند. دخترعموی علی مظاهری، بوکسور تیم ملی در باشگاه ما بود. یک روز گفت که مظاهری میخواهد تو را ببیند. رفتم او را دیدم و صحبت کردیم. پرسید که چرا دیگر تمرین نمیکنی؟ به او گفتم که از کار کردن با مربیان مرد میترسم. مربی خوبی به من معرفی کرد. بعد از آن دوباره برگشتم و علاقهمند شدم.
با مهیار منشیپور ۲ سال قبل آشنا شدم، وقتی که به ایران آمده بود. در توچال یک برنامه تمرین گروهی گذاشته بود. برایم اسطوره بود و دوست داشتم او را ببینم. من و یکی دودختر دیگر هم برای این تمرین رفته بودیم. مشت هم زدیم.
چندماه پیش یک پیام روی گوشیام آمد که مهیار منشیپور به تلگرام وصل شد. من اصلاً یادم نبود که شمارهاش را دارم. همان موقع به او پیام دادم و فیلم تمرینات را برایش فرستادم. مهیار چند وقت پیش گفت میتوانم برایت بازی بگیرم. بازی هم رسمی است و غیرقانونی نیست. قرار شد از فدراسیون اجازه بگیرم. دعوتنامه خواستند او هم فرستاد. اما فدراسیون گفت که وزارت ورزش با رفتن من به فرانسه و شرکت در مسابقه مخالف است. منشیپور خودش پیگیر کار من شد و فدراسیون جهانی برای شرکت در مسابقه دفترچه صادر کرد.
من تا حالا مسابقه بوکس ندادام. این نخستین مسابقه من است. قبل از این قرار بود به ترکیه بروم و آنجا بازی کنم. کسی که میخواست مسابقه بگذارد، دلال بود. پانزده شانزدهمیلیون تومان میگرفت. من این پول را نداشتم. چند نفر از بچهها قبلاً این پول را داده بودند و برایشان مسابقه گذاشته بود. البته میگویند مسابقات رسمی نیست.
بیشتر بخوانید: نگاهی به ۲۵ عکس کمتر دیده شده از محمد علی کلی به مناسبت سالروز تولد این قهرمان
حریف صدف خادم چه کسی است؟
آنی شووان دختری است که صدف خادم دیشب با او مسابقه داد. او تجربه ۴ مسابقه رسمی را در کارنامه خود دارد و همچون خادم صفر نیست. شووان بسکتبالیست بوده، اهل فرانسه و کاملا جنگنده است. اگرچه او هم در مسابقات بوکس تجربه زیادی ندارد اما از خادم که هیچ تجربه مسابقه ندارد، بالاتر است.
مهرزاد منشیزاده، مربی صدف خادم کیست؟
مهرزاد منشیزاده بوکسور ایرانی-فرانسوی سال ۲۰۱۷ در سفر به ایران برای برخی بوکسورهای ایرانی جلسههای تمرینی گذاشت. در آن جلسهها چند دختر ایرانی نیز حضور یافتند. منشیزاده در همان جلسههای تمرین استعداد صدف خادم را کشف کرد و حالا در این روزها به عنوان مربی او در این تورنمنت فعالیت میکند.
منشیزاده که خودش متولد بم در کرمان است را با کمکهای بشردوستانهاش بعد از وقوع زلزله بم میشناسند. او سال ۱۳۸۲ و همزمان با وقوع زلزله در بم برای کمک به زلزلهزدگان به ایران آمد.
زنده باد
دمش گرم
دختر به این میگن
به دور از تحجر و به دنبال علایقش رفته
به امید موفقیتش