از ایرانیان باستان به عنوان انسان هایی که به شدت به عدالت باورمند بودند یاد می شود. حکومت های دوران ایران باستان قوانین سختگیرانه و بسیار دقیقی در مورد مجازات های زیر پا گذاشتن قوانین داشتند. ایرانیان باستان بر این باور بودند که هیچ کسی نباید به خاطر اولین خلافی که مرتکب شد کشته شود (اعدام شود) و قبل از قضاوت در مورد هر خلافکاری باید رفتارها و اعمال نیک او نیز مورد توجه قرار گیرد. به عبارت ساده، در ایران باستان حاکمان بر این باور بودند که اگر کسی قرار است به خاطر گناهی که مرتکب شده مجازت شده و درد بکشد باید واقعاً مستحق آن تنبیه باشد. با این وجود وقتی که مشخص شد شخص استحقاق تنبیه شدن را دارد آن تنبیه به کامل ترین و ترسناک ترین شکل ممکن انجام می شد بدون اینکه چشم پوشی در کار باشد.
بدین ترتیب بود که گفته می شود برخی از انتزاعی ترین و البته ترسناک ترین روش های تنبیه و مجازات که حتی از مرگ بدتر بود نیز در این دوران شکل گرفت. عدالت ایران باستان همیشه سریع اجرا نمی شد، گاهی اوقات بسیار آرام و کند پیش می رفت و عمداً به تعویق انداخته می شد تا فرد خاطی بیشترین درد را بکشد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.
۱۰- خفه کردن خائنان در تلی از خاکستر سوزان
یکی از بدترین روش های مرگ در ایران باستان خفه شدن در میان تلی از خاکستر بود. این تنبیه دردناک برای بدترین جنایات در نظر گرفته می شد: کسانی که به اتهام خیانت به کشور یا بی احترامی به خدایان دستگیر می شدند، جنایاتی که مجازات آن ها بسیار هولناک بود. ایرانیان باستان برجی به ارتفاع ۲۳ متر ساخته بودند که از خاکستر و تعدادی چرخ پر شده بود. در بالای این برج یک پلتفرم قرار داشت که شخص خاطی را روی آن قرار داده و از طریق آن به درون برج سرازیر می کردند. بدین ترتیب شخص به میانه های برج پرت می شد و در این راه اگر چه برخی از استخوان های او خرد می شدند اما خاکسترها او را زنده نگه می داشتند که مرگی بسیار آهسته تر و البته دردناک تر که برایش طراحی شده بود را تجربه نماید. سپس نوبت به چرخاندن چرخ ها می رسید که از بیرون توسط افراد چرخانده می شدند.
بدین ترتیب خاکستر درون برج بلند شده و به درون بینی و دهان فرد خطاکار می رفت. او بدون این که کاری از دستش بربیاید این خاکسترها را استنشاق می کرد و در نتیجه این خاکسترهای سوزان رفته رفته خفه شده و جان می داد. این تنبیهی بود که بیش از یک نفر ان را تجربه کردند و حتی در کتاب انجیل نیز به آن اشاره شده است. در انجیل آمده که یک روحانی فاسد یهودی توسط ایرانیان در برج خاکستر کشته شده است. وقتی که این روحانی فاسد با این روش کشته شد، خانواده اش اجازه دفن کردن جنازه اش را نیافتند و این چیزی بود که به گفته کتاب انجیل، آن مرد استحقاقش را داشت.
۹- ساختن صندلی از پوست گناهکاران
وقتی یک قاضی ایرانی به نام سیسامنس در ایران باستان به خاطر دریافت رشوه دستگیر شد، داریوش هخامنشی تصمیم گرفت که از او عبرتی برای دیگران بسازد. به اعتقاد داریوش، دادگاه ایرانی باید عادلانه و بیطرفانه تصمیم می گرفت و بدین ترتیب قضات اجازه اعمال نفوذ و دریافت رشوه و یا هر چیزی که عدالت را خدشه دار می کرد را نداشتند. او می خواست سیسامنس را تنبیه کند و از قِبل همین تنبیه کاری کند که جانشین او دیگر به فکر رشوه گرفتن یا زیر پا گذاشتن عدالت به هر نحوی را نکند. سیسامنس کشته شد اما این آغاز ماجرا بود. بعد از آنکه گلوی او بریده شد، داریوش از اعدام کنندگان خواست که پوست بدن او را به طور کامل و بدون پارگی جدا کرد و آن ها را به رشته هایی از پوست خشک شده انسانی تبدیل نمایند.
سپس با استفاده از این پوست ها یک صندلی درست کنند. از آن به بعد، قاضی جدید باید روی صندلی می نشست که از پوست انسان ساخته شده بود. اما این نیز پایان ماجرا نبود زیرا جانشین سیسامنس، پسر او بود. در حالی که او بر دادگاه های ایران باستان حکمرانی می کرد مجبور بود هر روز روی صندلی بنشیند که از پوست پدرش ساخته شده بود. بدین ترتیب شاه داریوش اکنون قاضی داشت که هیچوقت فراموش نمی کرد در صورت پذیرفتن رشوه چه بلایی بر سرش خواهد آمد.
۸- ریختن طلای مذاب در حلق خاطیان
وقتی که والرین، امپراطور روم باستان بدست سربازان ایرانی افتاد، مرگی دردناک به زندگی او پایان داد. او مرگی را تجربه کرد که نمونه اش را در سریال «بازی تاج و تخت» دیدیم. اما آنچه در ایران باستان رخ داده بسیار بدتر و ترسناک تر از آن چیزی است که در این سریال به تصویر کشیده می شود. شاپور اول، شاه ایران در آن زمان، والرین را به مانند برده شخصی اش نزد خود نگه داشت. والرین مجبور بود در حالی که دست و پایش بسته شده بود در برابر ارتش ایران قدم بزند و مانند یک سگ با او رفتار می شد. شاپور اول به هر شکلی که می توانست امپراطور شکست خورده روم را تحقیر می کرد. قبل از سوار شدن به اسبش، شاپور از والرین می خواست که خم شود تا او بتواند روی پشت او رفته و سوار اسب شود. وقتی که شاه از اسباب بازی اش خسته شد دستور قتلش را داد و این کار با ریختن طلای مذاب در حلق او صورت گرفت. سپس دستور تاکسیدرمی او صادر شد. پوست او را کنده و از کاه پر کردند و جنازه او را در یک معبد به نمایش گذاشتند.
۷- دو تکه کردن افراد با استفاده از درخت
در سال های آخر ایران باستان، دزدان تنبیه بسیار دردناکی را تجربه می کردند. هر کسی که در هنگام سرقت یا راهزنی در جاده ها دستگیر می شد به مرگ محکوم می شد اما به شکی بسیار ترسناک: دو تکه شدن. اعدام کنندگان نوک دو درخت را به هم نزدیک کرده و به یکدیگر می بستند. در ادامه سارق محکوم شده را در قسمت بالای درختان قرار داده و هر یک از پاهای او را به یکی از درختان می بستند. سپس طنابی که دو درخت را به هم متصل کرده بود بریده می شد. با آزاد شدن درختان، آن ها با سرعت و شدتی سرسام آور به عقب رفته و به جای قبلی خود باز می گشتند در حالی که پاهای سارق نگون بخت به هر کدام از آن ها بسته شده بود. بدین ترتیب بدن او به سرعت به دو تکه تقسیم می شد. در عرض چند ثانیه، دو نیمه از بدنی که تا چند لحظه پیش به هم متصل بود از هر یک از این دو درخت آویزان شده بود. جنازه دو تکه شده این فرد بر سر جاده ای که در آن دزدی کرده بود آویزان باقی می ماند. بدین ترتیب به اعتقاد حاکمان، هر کسی که از این جاده می گذاشت می دانست که در صورت راهزنی چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.
۶- خرد کردن سر با سنگ
اگر چه ایرانیان باستان در اجرای عدالت در مورد جنایات بسیار سختگیر و دقیق بودند اما به نظر می رسد که هیچگاه جایگاه و طبقه اجتماعی را فراموش نمی کرده اند. برای مثال پادشاه از مجازات مصون بوده و هر کاری می توانست بکند و تا زمانی که مورد تایید وی بود، خانواده اش نیز می توانستند هر کاری دلشان بخواهد انجام دهند. وقتی که مادر اردشیر دوم، زن پادشاه را به قتل رساند او نمی توانست خود را راضی به تنبیه مادرش کند و به همین دلیل به جای مادرش، خدمتکاران او را کشت. آمستریس، مادر اردشیر یکم [که با نام شاه ارتخشتره نیز شناخته می شد] از عروسش، استاتیرا، بیزار بود، هر چند این تنفر کاملاً دو طرفه بوده است. این دو مجبور بودند که در انظار عمومی دشمنی شان را پنهان کنند.
با این وجود، آن ها آنقدر علیه یکدیگر توطئه کرده و برای کشتن دیگری نقشه می ریختند که پادشاه مجبور شد قوانینی برای دو طرف تعیین نماید که آن ها را از درگیری و رویارویی با یکدیگر باز می داشت. برای مثال هر غذایی که توسط یکی از دو طرف خورده می شد باید نصف شده و نصفی از آن در بشقاب طرف مقابل قرار می گرفت تا بدین شکل هیچ یک در صدد مسموم کردن دیگری برنیاید. اما این هوشمندی پادشاه نیز برای مدت طولانی موثر نبود و زنان راهی برای خلاص شدن از دست دیگری یافتند. مادر پادشاه به یکی از خدمتکاران خود دستور داد یک طرف کارد را به زهر آغشته کند و پس از آنکه به دستور پادشاه، گوشت سرو شده را به دو نیم تقسیم کردند، نصفه سمی شده در بشقاب عروس قرار داده شد و نصفه ای که به مادر رسید کاملاً سالم بود.
این ترفند کارگر شده و مادر پادشاه بالاخره از دست عروسش خلاص شد. اگر چه از همان ابتدا مشخص بود که چه کسی پشت این ماجراست اما اردشیر نتوانست خود را برای کشتن مادرش قانع کند. بدین ترتیب تمام خدمتکاران او را شکنجه کرده تا آن ها را به اعتراف وادارد. سپس دستور داد که سر خدمتکاری که گوشت را دو تکه کرده بود با سنگ خرد کردند. در ادامه پادشاه دستور تبعید کردن مادرش را نیز صادر کرد و مدت زیادی طول کشید تا او را به نزد خود بازگرداند. بعدها آمستریس عروس دیگری برای پادشاه انتخاب کرد به نحوی که او را تشویق کرد با دختر خودش ازدواج کند.
برای مطالعه قسمت دوم این مطلب از این لینک استفاده کنید.
بیشتر بخوانید: ۱۰ مورد از دردناک ترین و بیرحمانه ترین روش های اعدام در طول تاریخ [قسمت دوم]
کاش هنوز این دزدای بی شرف رو از کوچکترینشون تا بزرگترینشون رو به همین شکل اعدام می کردند.
به هرحال انسان جایزالخطاست،اینگونه تنبیهات واقعاناعادلانست.مخصوصااون کسی که به دستورمادرپادشاه عمل کرده، چون مطمئنامجبوربوده
کسانی با دیدگاه نداشتهی شما هستند که سرزمین را به چنین وضعی رسانیدهاند.